سرد ژرمنی، گرم ایرانی، الکساندر نوری

سرد ژرمنی، گرم ایرانی، الکساندر نوری
پیک ایران
پیک ایران - ۳ آبان ۱۳۹۵

 

تصویر خالکوبی نقشه ایران روی بازوی الکساندر نوری سرمربی تیم وردربرمن آلمان

پیام یونسی‌پور؛ ایران وایر 
«بیایید با مواردی شروع کنیم که وجود ندارند.»   این آغاز یک گزارش است از روزنامه «kreiszeitung» چاپ آلمان برای توصیف یک موجود ناشناخته. یکی که چشم و نگاه آلمان را سوی خودش کشیده. «الکساندر نوری» گرم است، پرهیجان، لبریز از انرژی مثل ایرانی ها. اما مانند مردمی که میان آنها پرورش یافته منظم. محصولی از دو فرهنگ ایران و آلمان؛ مردی که در ۳۷ سالگی سرمربی تیم «وردربرمن» شده است.

"محصولی از دو فرهنگ ایران و آلمان؛ مردی که در ۳۷ سالگی سرمربی تیم «وردربرمن» شده است"  برای این که کمی بهتر او را بشناسیم باید به سال ۸۵ خورشیدی برگردیم. پس از جام جهانی بود و شکست و ناکامی ایران در آلمان. روزنامه دنیای اقتصاد یک مصاحبه منتشر شده از بازیکن ایرانی تیم «اوسنابروک» در دسته دوم آلمان در «دویچه وله» را ترجمه و بازنشر می کند. محمد مایلی کهن اولین واکنش را به این مصاحبه نشان می دهد. مانند همیشه معترض بود و دنبال دشمن فرضی می گشت.

گفته بود که این مصاحبه ها بودار است. گفته بود می خواهند جای جوانان ایرانی را به دورگه های غربی بدهند. اولین دورگه ای که به ایران آمد، «فریدون زندی» بود. از پدری ایرانی، مادری آلمانی. دو سال بعد، «حامد مومنی» مترجم روزنامه دنیای اقتصاد، فقط یک گفت و گو را ترجمه کرد و نشریه اش متهم شد به دسیسه علیه جوانان ایرانی.

"روزنامه دنیای اقتصاد یک مصاحبه منتشر شده از بازیکن ایرانی تیم «اوسنابروک» در دسته دوم آلمان در «دویچه وله» را ترجمه و بازنشر می کند"  در آن مصاحبه بارها تاکید کرد که خودش را ایرانی می داند. گفته بود: «شاید باور نکنید، اما این شعار نیست. من اگر حق انتخاب برای بازی در تیم ملی ایران و آلمان را داشته باشم، ایران را انتخاب می کنم.» خودش هم می دانست که به تیم ملی آلمان نمی رسد، همان طور که بخت دعوت شدن از سوی جانشین «برانکو ایوانکوویچ» در تیم ملی را نخواهد داشت. آن روزها «امیر قلعه نویی» سرمربی تیم ملی بود. «الکساندر نوری» در مصاحبه ای که دی ماه سال ۸۵ در دویچه وله آلمان و روزنامه دنیای اقتصاد ایران منتشر شده گفته بود: «بی صبرانه منتظر دعوت و اشاره ای از سوی فدراسیون فوتبال ایران هستم.»   خودش را ایرانی می دانست.

نه برای منفعتی! همین امروز در صفحات مجازی و روزنامه های داخلی ایران، تصویری از خالکوبی نقشه ایران روی بازوی «الکساندر» که سرمربی وردربرمن شده، منتشر شده است. او کودکی شگفت انگیزی داشته. محصولی است از تلاش پدر برای کسب تحصیل در آلمان. بعد ازدواج همان پدر با خانم آلمانی و ازدواج و متولد شدن فرزندی به نام «الکساندر».   بخشی از خاطره هایش را با روزنامه « kreiszeitung» در مهرماه امسال اینگونه بیان کرده بود: « ایران بخشی از وجود من است.

"دو سال بعد، «حامد مومنی» مترجم روزنامه دنیای اقتصاد، فقط یک گفت و گو را ترجمه کرد و نشریه اش متهم شد به دسیسه علیه جوانان ایرانی"پدر من ایرانی است. پدرم برای تحصیل به آلمان آمد و در هانوفر با مادرم آشنا شد و اینجا در شهر اولدنبرگ به تحصیل شیمی پرداخت. خیلی با پدرم در ارتباط بودم. اما او سعی می کرد در خانه کمتر با ما فارسی صحبت کند. چون نمی خواست ما با دو فرهنگ بزرگ شویم.

از بعضی برخوردها آزرده بود.»   برای همین فارسی را سخت صحبت می کند. به شدت علاقمند به یادگرفتن واژه ای تازه از ادبیات فارسی است، اما شاید فرصت برای آموختن روزی یک واژه جدید را هم نداشته باشد. او حالا با افتخار از ماهیت ایرانی اش حرف می زند. بدون توجه به آن روزهایی که سخت منتظر یک فرصت کوتاه و شاید یک نگاه از سوی فوتبال ایران بود. مثلا به رسانه های آلمانی گفته است: « آخرین باری که در ایران بودم، سال ۲۰۰۵ بود و همراه پدرم به چندین شهر ایران رفتیم و با شهرهای مختلف ایران نیز آشنا شدم.

"نه برای منفعتی! همین امروز در صفحات مجازی و روزنامه های داخلی ایران، تصویری از خالکوبی نقشه ایران روی بازوی «الکساندر» که سرمربی وردربرمن شده، منتشر شده است"برای من خیلی مهم بود تا شناخت زیادی از فرهنگ ایرانی داشته باشم. برخلاف دیگر فرهنگ ها، مردم در ایران بسیار مهربان هستند و برخورد خیلی خوبی با شما دارند. مردم ایران به شما می فهمانند که  آنجا هرگز غریبه نیستید.»   برگردیم به همان آغاز. ۲۵ مهرماه، وب سایت خبری روزنامه «kreiszeitung» از مخاطبانش خواست که برای فهمیدن تیم «وردربرمن» ابتدا از آنچه وجود ندارد شروع کنند. ابتدا نوشت که تیم بحران زده «وردربرمن» مقابل «بایرلورکوزن» سلطه ای به بازی نداشت.

بعد در دومین اشاره اش نوشت که آنها حتی ندیدند که گوشه ای از بازی در اختیار این تیم باشد. ولی در انتها نوشته است: «اما آنها یک مغز متفکر داشتند.» اشاره اش مستقیم به «السکاندر نوری» بود. تصویری از مرد ایرانی را منتشر کرده که با مشت هایی گره شده، فریاد شادمانی سر می دهد.   «وردربرمن» ناگهان وارد بحران شد. «ویکتور اسکریپنیک» سرمربی تیم با سه شکست پیاپی باید می رفت.

"بعد ازدواج همان پدر با خانم آلمانی و ازدواج و متولد شدن فرزندی به نام «الکساندر»"اولین گزینه جانشینی، سرمربی تیم زیر ۲۳ ساله های همین باشگاه بود. مدیریت باشگاه «الکساندر نوری» بازیکن سابق تیم و سرمربی آن زمان را با عنوان «جانشین موقت» جانشین «اسکریپنیک» می کند. در بیانیه باشگاه آمده بود که مدیران به زودی در مورد سرمربی قطعی این تیم تصمیم گیری خواهند کرد. شکست در بازی اول، دو پیروزی پیاپی سخت در مسابقات بعدی، مدیران را متقاعد کرد که باید «نوری» سرمربی این تیم بماند. او حالا سرمربی جوان باشگاه باسابقه بوندسلیگا است.

«دویچه وله» به او لقب «پپ گواردیولا آلمان» را داده. شاید دو دلیل عمده پشت این انتصاب لقب باشد. اولی جوانی اش، دومی شوری که کنار زمین می گیرد. هیجان او، برای «ژرمن ها» کمی ناشناخته و بسیار هیاجان انگیز است. پیش از «الکساندر» فقط «یورگن کلوپ» در دورتمند اینگونه با شور ورزشگاه می رقصید.

"  بخشی از خاطره هایش را با روزنامه « kreiszeitung» در مهرماه امسال اینگونه بیان کرده بود: « ایران بخشی از وجود من است"هرچند که آن آتش ضلع شمالی «وستفاهلن» برای پرشور شدن هر مردی روی نیمکت کفایت می کند.   «الکساندر نوری» دیوانه وار شیفته ایران است. نمونه هایی روشن را می توان در حس او دید. مثلا در تنها گفت و گوی خود با نشریات آلمانی گفته است: «من از رسانه ها نمی ترسم. اما ترجیح می دهم در وب سایت خودم فعالیت کنم.» وب سایتش را خواهر کوچکترش مدیریت می کند.

اما خبری از مصاحبه یا حرف تازه ای در آن نیست. «نورمن ایبنتال» مدیر رسانه ای باشگاه «وردربرمن» به «ایران وایر» می گوید: «الکساندر کمتر برای گفت و گوهای رسانه ای تمایلی نشان می دهد. بیشتر وقتش را صرف تمرین، آنالیز و مسابقه می کند.» اما همین مرد که از رسانه های «آلمانی» دوری کرده، حاضر است مقابل اسکایپ با شبکه ورزش ایران گفت و گو کند. مصاحبه اش را به زبان فارسی آغاز می کند و می گوید عاشق ایران است، فارسی را دوست دارد، اما ترجیح می دهد به زبان انگلیسی با ایرانیان صحبت کند، چون دایره لغاتش کم است. دوربین شبکه ورزش سیما سوی مترجمی می چرخد که گوشه ای از استودیو منتظر آغاز صحبت های «الکساندر نوری» به زبان آلمانی است؛ «حامد مومنی».

"پدرم برای تحصیل به آلمان آمد و در هانوفر با مادرم آشنا شد و اینجا در شهر اولدنبرگ به تحصیل شیمی پرداخت"همان مترجم صحبت های «نوری» در روزنامه دنیای اقتصاد در سال ۱۳۸۵ که محکوم شده بود به سرکوب جوانان ایرانی و بزرگ کردن دورگه های خارج از کشور.   یک تفاوت هم هست بین الکساندر نوری و همتایش «فریدون زندی». الکساندر در قیاس کیفیت فوتبال مسلما از «فریدون» در سطح نازل تری بود. زندی به ایران دعوت شد، بازی کرد، جزیی از فوتبال فارسی شد و بعد با مصدومیت و حاشیه رفت. «الکساندر» در انتظار و حسرت دعوت از ایران ماند، خیلی زود فوتبال را کنار گذاشت، مربی شد و حالا روی نیمکت «وردربرمن» می نشیند.

مردی که رسانه های آلمانی او را امروز جانشین «یورگن کلوپ» می دانند.   بیاییم دوباره با مواردی شروع کنیم که وجود ندارند. اما ما خودمان بهتر از آنها را می سازیم.

 

منابع خبر

اخبار مرتبط