یادگاریهای یک خبرنگار از خانه غارت شدهاش
یادگاریهای یک خبرنگار از خانه غارت شدهاش
آنها همه چیزم را غارت کردهاند. در زیر خاک ها به دنبال شیئی کوچک میگردم که آن را به عنوان یادبود یا نشانه، نمیدانم به چه منظور، برای خانوادهام به ارمغان ببرم
به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، در نخستین ساعات ورود رزمندگان اسلام به خرمشهر، اولین گروه خبرنگاران داخلی نیز وارد این شهر شدند تا مشاهدات خود را از نتیجه دلاوریهای رزمندگان و همچنین آثار برجای مانده از جنایات ارتش بعث عراق به تصویر بکشند. آن چه پیش رو دارید، گزارش یکی از همان خبرنگارها است که از قضا، خود نیز از اهالی خرمشهر است:
« ...ما با پیشروی نیروهای دلاور اسلام در خرمشهر کوچه به کوچه می رفتیم. ابتدا وارد اولین فلکه شهر یعنی میدان راه آهن شدیم؛ ولی از میدان خبری نبود. از ساختمان بزرگ راه اهن و همچنین از بنای عظیم خانه جوانان شهر حتی خشتی برجای نمانده بود و من که بیش از ۳۰ سال در این شهر زندگی کرده بودم، نمیدانستم برای ورود به مرکز شهر میبایست از کدام طرف حرکت کنم.
"آن چه پیش رو دارید، گزارش یکی از همان خبرنگارها است که از قضا، خود نیز از اهالی خرمشهر است:« ...ما با پیشروی نیروهای دلاور اسلام در خرمشهر کوچه به کوچه می رفتیم"صدام و صدامیان عملی در شهر زیبای خرمشهر انجام داده بودند که نمونه اش را شاید در سرزمین های فلسطین هم نتوان دید. آنها به هیچ چیز رحم نکردند؛ خانه ها، خیابانها، بیمارستانها، مدارس، درختها و حتی آسفالت خیابانها را کنده بودند. حاشیه و امتداد خیابانها را کنده و نهرهای بزرگ ساختهاند. مغازه ها ویران و غارت شدهاند و در خانههای مردم حتی شیر آب و یا یک تکه سیم برق وجود ندارد. وسایل مردم به یغما برده شده و خانه هایشان سوزانده شده است.
بعضی از خانه ها هنوز میسوزد و از آنها دود بلند میشود و به دنبال آن صدای انفجار مهمات به گوش میرسد. گویا دشمن امروز قبل از ترک شهر و سنگرهای خود آخرین صحنه های رذالت و پستی را به نمایش گذاشته است. با ویران کردن خانهها و مصالح آن برای خود سنگر و خاکریز ساختهاند. خیابانهای منتهی به کارون را به وسیله تلی از آجر و خاک چون کوهی بلند مسدود کردهاند.
شناخت خیابانها حتی برای من کاری بس دشوار است. برای دیدن شهر و گرفتن عکس به هر نقطه که میروم با راهی کور و بن بست روبهرو می شوم.
"صدام و صدامیان عملی در شهر زیبای خرمشهر انجام داده بودند که نمونه اش را شاید در سرزمین های فلسطین هم نتوان دید"نمیدانم چگونه خودم را به مسجد جامع برسانم. در تمام شهر و خیابان ها و بازار خرمشهر حتی یک تابلوی کوچک دیده نمیشود. به مسجد میرسیم. در روی پلههای مسجد پزشکیاری با دقت مشغول مداوای یک سرباز مجروح عراقی است و برای این کار چقدر حوصله به خرج می دهد.
بچه های خرمشهر یکدیگر را در آغوش گرفته و از خوشحالی گریه میکنند. دور و بر مسجة غوغایی برپاست.
گروهی روی گنبد رفته و پرچم جمهوری اسلامی را روی آن نصب میکنند و یک برادر روحانی در اتومبیل جیپ نشسته و با بلندگوی دستی برای حاضران نوحه میخواند. یک گوشه رزمندهای سوار بر وانت فریاد میکشد "شربت مرگ بر صدام" حاضر است و آن شرب خاکشیر است که در گرمای هوا و التهاب فراوان، جگرها را خنک میکند. راهی به سمت کارون باز می شود و بچهها خود را به شط رسانده و به آب میزنند و سر و روی می شویند... به سمت اداره بندر و انبارهای آن میرویم. در حاشیه اروندرود هنوز درگیری شدیدی بین نیروهای اسلام و آخرین بقایای سربازان فریب خورده ادامه دارد.
"آنها به هیچ چیز رحم نکردند؛ خانه ها، خیابانها، بیمارستانها، مدارس، درختها و حتی آسفالت خیابانها را کنده بودند"نبرد عراقی ها دیگر به خاطر تسخیر خاکی از میهن اسلامی ما نیست بلکه می خواهند به هر طریقی که شده فرار کنند. در این لحظه که ساعت ۴ بعد از ظهر را نشان می دهد، یک فروند هلیکوپتر توپ دار عراقی دست به خودکشی می زند و به کمک سربازان محاصره شده خود میشتابد، ولی لحظهای بعد به وسیله گلوله های جانبازان اسلام در قسمتی از محوطه بندر سقوط نموده و آتش میگیرد. ... از طریق سنتاب [در جنوب شرقی بندر و گمرک] به سمت انبارهای بندر خرمشهر میرویم. منطقه خطرناکی است.
عراقیها در آن سمت اروندرود با خمپاره و تیربار، بیهدف محوطه را زیر آتش گرفتهاند و هدفشان این است که بقایای نیروهای زمین خورده صدام از طریق فیلیه [جنوب غربی گمرک] بتوانند فرار کنند. ولی رزمندگان اسلام قدم به قدم به دنبالشان میروند. عراقیها هزاران تن کالا را از انبارهای بندر غارت کردهاند.
میخواهم سری به خانهام بزنم. فاصله من تا آنجا دور نیست، ولی وحشتی عجیب وجودم را فراگرفته است. به خود نوید میدهم که مگر اینکه خانه تو از میان هزاران خانه دیگر سالم مانده باشد.
"مغازه ها ویران و غارت شدهاند و در خانههای مردم حتی شیر آب و یا یک تکه سیم برق وجود ندارد"به خانه آمدیم. آنها همه چیزم را غارت کردهاند. در زیر خاک ها به دنبال شیئی کوچک میگردم که آن را به عنوان یادبود یا نشانه، نمیدانم به چه منظور، برای خانوادهام به ارمغان ببرم. کمی میگردم و در گوشهای دو نعلبکی را میبینم. آنها را بر میدارم و خارج میشویم.
در ساعت ۵ بعداز ظهر، در مدخل شهرِ خون و شهادت، مجددا تابلوی بزرگ و زیبایی نصب شده است که روی آن نوشته اند به خونین شهر خوش آمدید.»
پایان خبر/
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران