جمهوری اسلامی و رای مردم
چکیده :بر طبق مبانی اسلامی، در عصر ما حکومت، زمامدار، حاکم صرفاً باید سِمَت و قدرت خویش را از آراء مردم بگیرد. کسی حق دارد زمامدار مردم باشد که برگزیدة مردم یا لااقل پذیرفتة مردم و مورد حمایت مردم باشد. هیچکس حق ندارد بر طبق مبانی اسلام ولایت، قدرت، زمامداری خودش را بر مردم تحمیل کند؛ بر خلاف رضایت آنها و بر خلاف پذیرش و حمایت آنها و بر خلاف انتخاب...
سیدمحمد بهشتی *
بسم الله الرحمن الرحیم
ملت ما دو هفتة دیگر میخواهد در یک مراجعه به آراء عمومی، در یک همهپرسی، و به اصطلاح اروپاییاش رفراندوم، نظرش را دربارة جمهوری اسلامی اعلام کند. خوشوقتم که فرصتی دارم تا در این باره با برادران و خواهران عزیز سخنی بگویم. از آغاز مرحلة اخیر انقلاب ملت ایران، یعنی از حدود شانزده سال پیش، رهبری انقلاب با تیزبینی و ژرفنگری بر این نکته تکیه داشت که عامل اصلی همة خرابیها، همة فسادها، همة عقبماندگیها و تیرهروزیها در کشور ما عبارت است از رژیم، نوع حکومت، و به خصوص مسألة بیپایه و تحمیلی سلطنت؛ و مکرر اعلام میشد که مسائلی از قبیل انتخابات آزاد برای مجلِسَین (مجلس شورا، مجلس سنا)، انتخاب آزاد انجمنهای شهرستان، بخش، روستا، و امثال اینها در چهارچوب یک رژیم فاسد، فقط ایجاد جهتهای انحرافی برای جنبش و قیام ملت ماست.
"چکیده :بر طبق مبانی اسلامی، در عصر ما حکومت، زمامدار، حاکم صرفاً باید سِمَت و قدرت خویش را از آراء مردم بگیرد"به همین جهت هم بود که در یکی ـ دو سال اخیر مرد و زن مسلمان و انقلابی ما در شعارهای تکاندهندة راهپیماییهای پرشکوهشان، بیش از هر چیز با شور و عشق فراوان بر این شعار تکیه کردند و فریاد زدند: «استقلال، آزادی، حکومت اسلامی».
از وقتی که حکومت اسلامی به عنوان بخشی اصلی از شعار انقلابیون ایرانیان مطرح شد، مکرر سؤال میشد که شکل حکومت اسلامی چیست؟ و برای پاسخ به این سؤال عمومی بود که رهبری اعلام کرد در نخستین مرحلة پیروزی انقلاب، شکل حکومت شما «جمهوری اسلامی» خواهد بود. آمدن اصطلاح و واژة جمهوری به جای حکومت اسلامی معنی عامتری داشت. جمهوری اسلامی معنی خاصتری داشت؛ جمهوری نوعی خاص از حکومت است. آمدن جمهوری به جای حکومت ایجاب میکرد که پیرامون سیستم جمهوری و رابطهاش با حکومت اسلامی بتوانیم توضیحاتی در اختیار مردم بگذاریم.
قبلاً قدری بیشتر دربارة اصل جمهوری توضیح بدهم. نوع حکومت در جامعههای بزرگ بشری، یا حکومت فردی است که یک فرد به اتکاء زور و قدرت، در زیر برق سرنیزه، با استفاده از لولة تفنگ، از تانک و زرهپوش، زمامداریاش را بر مردم تحمیل میکند و یکتنه مبدأ و منشأ قدرت، تصمیمگیری، قانون، و اجرای قانون میشود که در اصطلاح اروپایی به این میگوییم «مُنارشی»[۱] و در ترجمة آن در زبان فارسی میتوانیم بگوییم «پادشاهی» که وقتی خیلی گُندهترش کردند، شد «شاهنشاهی»، و در اصطلاح عربی، به آن «سلطنت» میگوییم.
البته سلطنت میتواند سلطنت مطلق باشد و میتواند سلطنت مشروطه باشد؛ ولی به هر حال در نظام سلطنتی، در رژیم سلطنتی، یک مطلب هست و آن این است که یک فردْ زمامدار یک جامعه شده و این سِمَت زمامداری را به اتکاء قدرت، زور، یا وراثت یک صاحبقدرت و زورمند دیگر به دست آورده است.
نوع دیگری از حکومت عبارت است از حکومت یک گروه از زبدهها، افراد برجسته، قشر برجسته و ممتاز بر یک جامعه که زمامداری را به سبب داشتن امتیازات خاص به دست آوردهاند. از میان انواع مختلف این نوع حکومت، دو نوعش خیلی معروف است: یکی حکومت گروه برگزیدگان و اشراف و کسانی که از نظر روحی، از نظر فکری، از نظر بلنداندیشی و مَلَکات مختلف انسانی ویژگیها و امتیازاتی دارند که از آن در اصطلاح اروپایی به «آریستوکراسی»[۲] یاد میشود و در ترجمهاش در زبان ما، حکومت برگزیدگان آمده است.
قسمی دیگر آن است که گروهی به سبب داشتن ثروت و دستیابی به سرمایه و زر توانستهاند به قدرت برسند و زمامدار بشوند. طبقه و قشر ثروتمندان به اتکاء داشتن قدرت اقتصادی که از آن به «الیگارشی»[۳] تعبیر میشود و ما معادل معروف فارسی هنوز برایش نداریم و باز میتوانیم بگوییم «حکومت ثروتمندان». در اینجا باز یک گروه حکومت میکند بر مردم و حکومتش را با امتیازی توجیه میکند که از نظر فکری، از نظر نوع تربیت، از نظر اخلاق و ملکات، یا از نظر قدرت اقتصادی به دست آورده است؛ حکومت اقلیتی ممتاز بر اکثریت. این هم نوع دوم.
نوع سوم حکومتی است که نه در پرتو سرنیزه و برق سرنیزه و لولة تفنگ و تانک و زرهپوش و قدرت و زور است و نه به دلیل داشتن امتیازات خاص یا ثروت؛ بلکه زمامدار، سِمَت و منصب و قدرتش را از حمایت عامة مردم میگیرد.
"کسی حق دارد زمامدار مردم باشد که برگزیدة مردم یا لااقل پذیرفتة مردم و مورد حمایت مردم باشد"از تودة مردم، از خلق، از ناس، از عامه، از آنها میگیرد قدرت خودش را و سِمَت خودش را. آنها هستند که او را به این سِمَت بر میگزینند یا میپذیرند. از این نوع حکومت در یونان باستان به «رِپوبلیکا»[۴] یاد میشد. حکومت برگرفته از عامه که از آن با نام «دموکراسی»[۵]، حکومت دِمو، حکومت توده، حکومت ملت، و حکومت عامه یاد میشد. به طوری که رِپوبلیکا عملاً باید با دموکراسی همراه و همگام باشد.
در زمانی که کتابها و معارف یونانی به زبان عربی ترجمه میشد، مترجمین عرب واژة «جمهوریّت» را برای معادل عربی رِپوبلیکا انتخاب کردند.
منشأ این انتخاب این است که «جمهور» در زبان عربی چند معنی داشت که اینها را از دو منبع و سند لغت نقل میکنم. در کتاب قاموس میگوید: «اَلْجُمهُورْ (بِالضَّم): الْرَّملَةُ الْمُشرِفَةُ عَلی ما حَوْلَها. وَ مِنَ النّاس: جُلُّهُمْ. وَ مُعظَمُ کُلِّ شَیءْ».[۶] «جمهور عبارت است از تودهای از شن که بلندتر از اطرافش و مُشرف بر آن است. همچنین وقتی میگوییم جمهورِ ناس، یعنی قسمت عمدة مردم، و به طور کلی جمهور یعنی قسمت عمدة هر چیز».
"آمدن جمهوری به جای حکومت ایجاب میکرد که پیرامون سیستم جمهوری و رابطهاش با حکومت اسلامی بتوانیم توضیحاتی در اختیار مردم بگذاریم.قبلاً قدری بیشتر دربارة اصل جمهوری توضیح بدهم"این بیانی است که فیروزآبادی در کتاب قاموس در معنی «جمهور» آورده است، در زبان عربی.
در المُنْجِد که لغتنامة عربی جدید است، آمده «اَلْجُمْهورْ: اَلرَّمْلُ الْکَثیرُ الْمُتَراکِمْ، مُعْظَمُ الْقَومِ و اَشْرافَهُمْ، جَماعَةُ الْقَومْ مُعْظَمُ کُلِّ شَیءْ».[۷] «جمهور تودهای از شن است که روی هم انباشته باشد یا اینکه قسمت عمدة مردم و اشراف مردم، جماعت مردم، قسمت عمدة هر چیز». و بعد در معنی «جمهوریت» میگوید: «اَلْجُمْهُوریّة الْاُمَّة اَوِ الدَّولة یُعَیَّنُ زَعیمُها لِوَقْتٍ مُحَدَّدْ لا بِالتَّوارُثْ بَلْ بِاِنْتِخابِ الْجُمْهُورِ الْاُمَّة».[۸] «جمهوریت عبارت است از جامعه یا دولتی که رئیس یا زمامدار آن برای مدت زمانی معیّن انتخاب میشود به انتخاب جمهور امت نه از روی توارث». ملاحظه میکنید که انتخاب واژة جمهوریت به عنوان معادل برای واژة رِپوبلیکا با رعایت تناسب کامل بوده است.
حکومت جمهوری یعنی حکومتی که زمامدارش از طریق اکثریت مردم و قسمت عمدة مردم بر سر کار میآید. در منابع فارسی، از همین منابعی که تقریباً در دسترس همة تحصیلکردههاست، باز از دو منبع مطلبی نقل میکنم. در فرهنگ سیاسی داریوش آشوری، چاپ هفتم، صفحة ۷۱ آمده است: «جمهوری: نوعی حکومت که در آن جانشینی رئیس کشور موروثی نیست و مدت ریاست غالباً محدود است و انتخاب با رأی مستقیم یا غیر مستقیم مردم انجام میشود.
جمهوری از نظر مفهوم کلمه غالباً متضمن درجاتی از دموکراسی نیز هست؛ اما در عین حال، بر بسیاری از دیکتاتوریهای غیرسلطنتی نیز اطلاق میشود و در این وجه صرفاً به معنای غیرسلطنتی است».[۹] در فرهنگ معین آمده است: «جمهوری: طرز حکومتی که رئیس آن (رئیسجمهور) از جانب مردم کشور برای مدتی محدود انتخاب میشود».[۱۰]
بنابراین، رابطة بین جمهوری و آن مفهومی را که ما در این توضیح میخواهیم برای جمهوری اسلامی بیان کنیم، به خوبی دریافتید و روشن شد که این رابطهای است اصیل و ریشة لغوی آن چیست. خوب در میان انواع حکومت که گفتیم، گاهی از یک نوع حکومت دیگر هم یاد میشود: حکومت «تئوکراسی»،[۱۱] حکومت الهی که بحث دربارة آن را باید به وقت دیگری واگذار کنم؛ چون در این بحث میخواهم فشرده و کوتاه توضیحی دربارة جمهوری اسلامی داده باشم.
ببینیم آیا از میان این چند نوعی که برشمردیم، یعنی حکومت سلطنتی یا «منارشی» و پادشاهی، و حکومت یک گروه مشخص به دلیل داشتن ویژگیها، خواه آریستوکراسی و خواه اُلیگارشی، و حکومت جمهوری یا رپوبلیک، کدامیک از اینها با مبانی اسلام در زمینة حکومت سازگارتر است؟ از میان این چند نوعی که یاد کردیم، نوع جمهوری و حکومت جمهوری با مبانی اسلام در زمینة زمامداری سازگارتر است.
حکومت در یک جامعة اسلامی، وقتی در زمان پیغمبر اکرم (ص) مطرح میشود، یک وقت است در عصر ائمة شیعه (س) و زمان حضور آنها مطرح میشود، و یکوقت است در این عصر، یعنی در زمانی که ما هستیم، مطرح میشود. بحثی که میخواهم بکنم نه مربوط است به ادارة جامعه و امت اسلامی در عصر پیغمبر اکرم، نه مربوط است به ادارة جامعه در زمان ظهور ائمه؛ بلکه مربوط است به امروز ما. چون آن بحث برای ما بحثی علمی است، آنچه مهم است این است که امروز ما چه نوع حکومتی داشته باشیم؟
بر طبق مبانی اسلامی، در عصر ما حکومت، زمامدار، حاکم صرفاً باید سِمَت و قدرت خویش را از آراء مردم بگیرد. کسی حق دارد زمامدار مردم باشد که برگزیدة مردم یا لااقل پذیرفتة مردم و مورد حمایت مردم باشد.
"طبقه و قشر ثروتمندان به اتکاء داشتن قدرت اقتصادی که از آن به «الیگارشی»[۳] تعبیر میشود و ما معادل معروف فارسی هنوز برایش نداریم و باز میتوانیم بگوییم «حکومت ثروتمندان»"هیچکس حق ندارد بر طبق مبانی اسلام که ولایت، قدرت، زمامداری خودش را بر مردم تحمیل کند؛ بر خلاف رضایت آنها و بر خلاف پذیرش و حمایت آنها و بر خلاف انتخاب آنها. چرا؟ برای اینکه اگر کسی آمد بر خلاف رأی مردم، بر خلاف انتخاب و پذیرش و خواست مردم، به آنها گفت من آقابالاسر شما هستم، من حاکم بر شما هستم، میخواهید بخواهید، میخواهید نخواهید، این آدم یک آدمی است که با زور و با تحمیل و از روی انگیزة تفوقطلبی آمده است سِمَتی را برای خودش ادعا کرده و تفوقطلبی و امتیازطلبی و برتریطلبی در منطق قرآن و بر طبق اندیشة اسلامی و ایدئولوژی اسلامی مردود، مطرود، و مایة فساد و مایة تیرهبختی در دنیا و آخرت است.
میبینیم که قرآن در آیات مختلف از مستکبرین، از آنها که خودشان را بزرگ میشمرند، بزرگیشان را بر دیگران تحمیل میکنند، به زشتی یاد میکند و استکبار و بزرگیجویی و بزرگیطلبی و بزرگیفروشی را عامل انحراف میداند. به آیههای ۷۵ و ۷۶ سورة اعراف توجه کنید: «قالَ الْمَلَاُ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذینَ اسْتُضْعِفوا لِمَنْ ءامَنَ مِنْهُمْ اَتَعْلَمُونَ اَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّه قالُو اِنّا بِما اُرْسِلَ بِه مُؤمِنُون. قالَ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا اِنّا بِالَّذی ءامَنْتُمْ بِه کافِرون». یاد میشود از وضع گروههای مختلف مردم در برابر صالح پیامبر.
آن گروههای ملأ، آن چشم پُر کنها، آنهایی که در حال اسکتبار هستند و خود را یک سر و گردن بلندتر از دیگران میدانند و بزرگ میشمرند. بزرگان قوم صالح به مستضعفین، به آنهایی که معمولاً میگویند شما باید توسَریخور باشید و آنها را ضعیف و ناتوان میشمرند یا در ضعف و ناتوانی نگه میدارند؛ به مؤمنان آنها، به این مستضعفینی که ایمان آورده بودند به صالح، گفتند: به راستی شما علم دارید، یقین دارید که صالح پیامبری است از جانب خدا؟ این مستضعفین، این توده گفتند: بلی، ما به رسالتی که پیامبرمان صالح دارد، ایمان داریم؛ اما این مستکبران گفتند: نه، ما به آن چیزی که شما بدان ایمان آوردهاید، کافر هستیم، ما قبول نداریم این مطلب را. استکبار سبب شد که اینها بخواهند به جای آنکه تسلیم انقلاب الهی و دعوت الهی صالح بشوند، در برابر این دعوت بایستند، بگویند قدرت از آن ماست، ما هستیم بزرگان قوم. شما چه میگویید ای ضعفا، ای ناتوانان، ای بیمایگان؟
میبینید مشابه این را در داستان شعیب که میگوید: «قالَ الْمَلَاُ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِه لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَ الَّذینَ ءامَنُو مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا اَوْلَتَعُودُنَّ فی مِلَّتِنا قالَ اَوَلَوْ کُنّا کارِهین».[۱۲] «این بزرگان قوم که بزرگی را به خودشان بسته بودند و بزرگیفروشی میکردند و خود را دارای مقام والا تلقی میکردند، گفتند: ای شعیب تو و همة کسانی را که به تو ایمان آوردهاند، از آبادی خودمان بیرون میکنیم، یا باید باز گردید به ملت و آیین ما. شعیب گفت: هر چند ما نخواهیم و بر خلاف دلخواه ما باشد؟» آنها میخواستند رژیم و نظام طاغوتی خودشان را بر مردم تحمیل کنند، بر شعیب، بر مؤمنان، به رهبر الهی و همة کسانی که دنبال او میرفتند.
ملاحظه کنید تکرار یک برخورد تاریخی؛ صاحبان قدرت، طاغوتان میخواهند رژیم خودشان را بر مردم و حتی بر رهبران عالیقدر مردم تحمیل کنند با چه چیزی؟ با استکبار، با تحمیل، با زور، با ادعای اینکه ما یک سر و گردن از همه بلندتر و بزرگتریم و دیگران باید، ولو با کراهت و بر خلاف میلشان، رأی و اندیشه و پندار و مقام و سِمَت و زمامداری ما را قبول کنند.
"حکومت برگرفته از عامه که از آن با نام «دموکراسی»[۵]، حکومت دِمو، حکومت توده، حکومت ملت، و حکومت عامه یاد میشد"عین آنکه ما، مردم ما، و رهبران انقلاب ما و رهبر عالیقدر انقلاب در برخورد با رژیم شاهنشاهی، نظام شاهنشاهی، و شاه، طاغوت، و طاغوتیان دیگر باشد.
موسی (ع) در برابر فرعون و فرعونیان میگوید، قرآن اینطور نقل میکند در آیة ۲۷ از سورة غافر: «وَ قالَ مُوسی اِنّی عُذْتُ بِرَبّی وَ رَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِساب». «من پناه میبرم به خدای شما، به خدای خودم و خداوندگار شما از هر متکبر بزرگیفروش که بزرگی را به خودش بسته و ایمان به روز حساب و روز حسابکشی، روز رستاخیز، و هر نوع روز حساب ندارد».
متکبران، بزرگیفروشان، طاغوتان، تفوقطلبان، امتیازطلبان همواره سدّ راه جنبشها هستند. بزرگیطلبی و تفوقطلبی و استعلا و داعیة علو و برتری داشتن از نظر قرآن مطرود و مردود است تا آنجا که آیة ۸۳ از سورة قصص اینطور بیان میکند: «تِلْکَ الدّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لایُریدُونَ عُلُوّاً فِی الْاَرضِ وَ لافَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقین»؛ «آن سرای آخرت، آن فرجام ارزنده، ما این فرجام ارزنده را برای آنهایی مقرر کردهایم که در روی زمین در پی علوّ، برتریجویی، تفوقطلبی نیستند. نه در پی علوند و نه به دنبال فساد و تباهیآفرینی. عاقبت و فرجام صرفاً از آن متقین، از آن خداترسان، از آن کسانی است که پروای خدا، پروای حق دارند».
ملاحظه میکنید که مبانی عالی اسلام به طور کلی تفوقطلبی و امتیازطلبی را محکوم میکند.
میگوید هیچکس نمیتواند رابطهاش را با دیگران بر مبنای تفوقطلبی و امتیازطلبی قرار بدهد. خوب سلطنت چیست؟ سلطنت این بود که یک شخص میگفت من فرمانروای شمایم؛ چرا؟ چون زور دارم، یا نه، چرا؟ چون پدر من زور داشته و من وارث این مقام از او هستم. و موقعی که پدر میخواست او را به عنوان ولیعهد و جانشینی خود بر مردم تحمیل کند، لابد مدعی بود که ولیعهد، آن هم پسر بزرگتر من، دارای امتیازات و ویژگیهای خاص است که حتماً بهتر از دیگران میتواند ملت و کشور را اداره کند.
طبیعی است که این نوع تفوقطلبی، چه برای فرد و چه برای گروه، مطرود است. خوب چه میماند؟ فقط یک چیز و آن نوع حکومتی است که زمامداریاش را بر مردم تحمیل نکند. خوب اگر بخواهد تحمیل نکند، باید ازچهراه بهدست بیاورد؟ از راه حمایت مردم، پذیرش مردم، و انتخاب مردم.
میدانید که در تاریخ شیعه به خصوص، همواره رهبران مذهبیمان را مردم خودشان میپذیرفتند؛ یا با انتخاب مستقیم یا با انتخاب غیر مستقیم.
"منشأ این انتخاب این است که «جمهور» در زبان عربی چند معنی داشت که اینها را از دو منبع و سند لغت نقل میکنم"یا خودشان شناسایی داشتند که این فرد به عنوان عالم دینی و رهبر دینی روستا، رهبر دینی محل، رهبر دینی در مسجد محله، رهبر دینی در شهر، یا رهبر دینی در کشور، یا رهبر دینی در جامعة بزرگ اسلامی شایستة آن است که مورد قبول قرار بگیرد و وقتی اکثریت مردم کسی را به این عنوان قبول میکردند، این میشد رهبر بزرگ، رهبر درجة اول، مرجع اعلا. و هیچگاه هیچ مرجعی به عنوان وراثت، به عنوان اینکه پدر من مرجع بوده، به عنوان تحمیل که من مرجع شما هستم، بخواهید یا نخواهید، مرجعیتش را، رهبریش را بر مردم تحمیل نکرده است.
حالا که باید در جامعة ما بر این اساس حکومتی سر کار آید، این حکومت باید شکلی داشته باشد که در آن شکل عامل تحمیل، عامل اینکه این سمت را من بر شما تحمیل میکنم، وجود نداشته باشد. این شکل بر طبق تعریفهایی که ما از انواع سهگانة حکومت کردیم، چه شکلی میتواند باشد؟ جمهوری. بنا بر این، یک پایه از جمهوری اسلامی این است: جمهوری اسلامی نوع حکومتی است که با پذیرش و انتخاب آزادانة اکثریت ملت به قدرت میرسد. این یکی از اساسیترین پایههای جمهوری اسلامی است.
ملت ایران ! برادران و خواهران عزیز ! بیدار باشید ای زنان و مردان پرخروش انقلابی کشور ما ! هشیار باشید ! از هم اکنون باید حکومتی را انتخاب کنید که در آن حکومت عامل زور و عامل تحمیل به هیچ عنوان برای رسیدن به هیچ سِمَتی از سِمَتهای اجتماعی مورد بهرهبرداری احدی قرار نگیرد.
این پایة اساسی است. به نظر ما همة مسائل دیگر، همة مصالح دیگر باید از اینجا مایه بگیرد و از این طریق تأمین شود؛ از طریق دخالت آگاهانة زن و مرد مسلمان متعهد در تعیین سرنوشت خویش و در تعیین فرد یا گروهی به عنوان زمامدار امت. این یک پایة اساسی است.
خوب هر حکومتی که بر اساس رأی آزاد مردم سر کار بیاید، میتواند جمهوری اسلامی باشد؟ نه. این شرط لازم است ولی شرط کافی نیست. یک شرط دوم هم دارد و آن این است که وقتی اکثریت مردم یک کشور مسلماناند، این مسلمانها اگر فردی یا گروهی را با رأی آزاد برای زمامداری انتخاب کردند، خودبهخود از این زمامدار میخواهند که این حکومت، این نظام، این رژیم خودش را در ادارة مملکت نسبت به مقررات و تعالیم اسلامی ملتزم و متعهد بداند.
"در کتاب قاموس میگوید: «اَلْجُمهُورْ (بِالضَّم): الْرَّملَةُ الْمُشرِفَةُ عَلی ما حَوْلَها"متعهد باشد که جامعه و کشور را بر مبنای تعالیم سعادتبخش اسلام اداره کند.
بدین ترتیب، ملاحظه میکنید که یک اصل دوم نیز در حکومت اسلامی هست: اصل تعهد نسبت به تعالیم اسلام. در دنبالة این بحث، دوستانی که این بحث را برای شما بینندگان و شنوندگان عزیز ادامه میدهند، تفسیر بیشتری دربارة این پایة دوم برایتان بیان خواهند کرد، و سلام و درود فراوان بر همة شما.
منبع: مبانی نظری قانون اساسی، ص ۱۲ تا ۲۲
* سخنرانی شهید دکتر بهشتی درباره رفراندم جمهوری اسلامی
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران