نقش اروپا؛ پلیس خوب، یا قاضی منصف؟

نقش اروپا؛ پلیس خوب، یا قاضی منصف؟
خبرگزاری فارس
خبرگزاری فارس - ۲۶ مهر ۱۳۹۶

نقش اروپا؛ پلیس خوب، یا قاضی منصف؟

نقش اروپا در پرونده های اخیری که آمریکا آن ها را باز کرده و در حال باز کردن آن است چیست، پلیس خوب یا قاضی منصف؟ هر یک از این پاسخ ها نشان دهنده نوع مواجهه با سیاست های اروپایی ها است.

نقش اروپا در پرونده های اخیری که آمریکا آن ها را باز کرده و در حال باز کردن آن است چیست، پلیس خوب یا قاضی منصف؟ هر یک از این پاسخ ها نشان دهنده نوع مواجهه با سیاست های اروپایی ها است. در زیر ابتدا از یک سوال و دو پاسخ برای آن سخن خواهیم گفت و سپس به سراغ اتفاقات اخیر و نقش اروپا خواهیم رفت.

یک سوال و دو پاسخ

سوالی که چند وقتی است فضای تحلیلی و رسانه ای را به خود درگیر کرده است این است که استراتژی اروپا نسبت به خروج یا تظاهر به خروج آمریکا از برجام چیست؟

پاسخ نخست؛

پاسخ نخست این است که نقش اروپایی ها در حفظ این توافق توام با تکریم توافق هسته ای است. طبیعی است که وقتی پاسخ به این سوال مثبت باشد، مسائل مربوط به نقش اروپایی ها در حفظ این توافق توام با تکریم و متعاقبا به عنوان بازیگر مثبت و قاضی منصف خواهد بود،

پاسخ دوم؛

پاسخ دوم نیز می تواند این باشد که اروپا در حال بازی کردن نقش از پیش تعیین شده خود است. به عبارتی اگر پاسخ به این سوال منفی باشد، به عبارتی اگر پاسخ این باشد که اروپا به دنبال کشاندن ماجرا برای ایران به جایی است که در مقابل مرگ توافق هسته ای به تب در خصوص آن راضی شود، نقش اروپا و مواجهه با این نقش نیز در آن تغییر می کند، در آن صورت نقش اروپا نه قاضی منصف، بلکه پلیس خوب خواهد بود که می خواهد جلوی رفتارهای از پیش تعریف شده پلیس بد را بگیرد.

کدام پاسخ به واقعیت نزدیک تر است؟

وقتی این دو پاسخ را در کنار هدف و موضوع رفتارهای مقامات آمریکایی و مقامات اروپایی در قبال توافق هسته ای و مسائل دیگر قرار می دهیم، موضوع قابل فهم تر است. دونالد ترامپ از توافق هسته ای خارج نشد، علی رغم تمام تهدیداتی که می کرد مبنی بر اینکه این توافق فاجعه تاریخ آمریکاست، یا این توافق مایه شرم آمریکا است، یا ایران باید به واسطه این توافق از آمریکا قدردان باشد و او شبیه به اوباما نیست و این توافق را پاره خواهد کرد و بسیاری از گزاره های دیگری که بیان می کرد مبنی بر نابودی برجام، اما نه تنها از توافق خارج نشد، بلکه آن را به کنگره سپرد، موضوعی که او به خوبی می داند لزوما نتیجه مطلوب او را به همراه نخواهد داشت و فقط دو ماه وضعیت را نسبت به ایران در حالت هشدار قرار خواهد داد (موضوع مورد تمایل ترامپ).

نیز وقتی این دو پاسخ را در کنار سخنان مقامات اروپایی بعد از تهدیدات دونالد ترامپ قرار می دهیم از جمله اینکه، رئیس جمهور فرانسه به راحتی از لزوم حصول توافق مکمل بر توافق هسته ای سخن می گوید یا مقامات اروپایی نقش ایران را در منطقه ثبات زدا قلمداد می کنند و نهایتا بیانه ای که اتحادیه اروپا در خصوص برجام صادر می کند و مواضع اروپایی مبنی بر اینکه سیاست های برجامی ایران با سیاست های منطقه ای ایران را از هم جدا می کنند و بر آنند که سیاست های منطقه ای ایران باید نرمالیز شود و ...، نشان می دهد که احتمالا پاسخ را باید با دقت بیشتری مرور کرد.

با توجه به هدف و موضوع رفتار دونالد ترامپ و بستر مطرح شدن و چرایی طرح سیاست های ثبات زدا که توسط اروپایی ها در خصوص ایران مطرح می شود، به نظر می رسد آمریکایی ها برای کشورهای اروپایی نسبت به ایران نقش دیگری تعریف کرده اند و آن کشاندن ایران پای میز مذاکره است.

مناقشه را باید در جایی دیگر دنبال کرد؛ جنگ آمریکا با ایران، اقتصادی است

آمریکایی ها به دنبال فشار بر اقتصاد ایران و متعاقبا وادار کردن ایران به مذاکرات مکمل هستند.

"نگاهی کلان به وضعیت اقتصادی کشور که در آن پیوند با برجام به صورت علنی نیز ایجاد و بیان شده شده است، دقیقا نشان دهنده این است که آمریکایی ها در سناریونویسی خود در خصوص ایران موفق عمل کرده اند"سخنان دونالد ترامپ را نباید از موضع ساده لوحی و حماقت صرف تحلیل کرد. اگر چه دونالد ترامپ ناشی ترین رئیس جمهور آمریکا در اتخاذ استراتژی ها در قبال ایران است که می توان نمود آن را در مقوله استفاده از دو گزاره بسیار چالش بر انگیز «ملت تروریست» و «خلیج ع ر ب ی» بیان کرد، اما با این حال ممکن است این دو مقوله نیز برای انحراف افکار از موضوع اصلی مطمح نظر وی یعنی «فشار بر اقتصاد ایران و قرار دادن ایران در مسیری برای مذاکره مجدد» با این کشور در خصوص موضوعاتی مطرح شده باشد که مورد توجه این کشور است. جنگ اقتصادی در همین بستر قرار می گیرد.

نقش اروپایی ها چیست؟

اروپایی ها با گراهای جدید در حال صدور این پیام هستند که ایران باید در خصوص مسائل مورد مناقشه و به طور خاص مسائلی که از نظر آن ها منجر به بی ثباتی در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا شده است پشت میز مذاکره بنشیند، این همان مسئله ای است که رئیس جمهور فرانسه ایمانوئل مکرون آن را توافق مکمل عنوان کرد و وزرای خارجه کشورهای اروپایی نیز از آن پرده برداشتند.

به واقع آنچه مشخص است این است که یا اروپایی ساده لوحانه فریب استراتژی ترامپ را خورده اند و سیاست دنباله روی را پیش گرفته اند، که با توجه به ادله ای که بیان شد به نظر نمی رسد اینگونه باشد، یا در یک تقسیم کار کلی و از پیش تعریف شده به دنبال بازی کردن نقش بازیگر خوب در این مناقشه هستند تا به راحتی بتوانند ایران را با «اتهام بی ثباتی در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا که ترامپ و آمریکا نمی توانند (به دلیل مواضع ضد ایرانی که برگزیده اند و تلاش دارند اسرائیل و عربستان را از خویش و به واسطه سیاست های ضد ایرانی راضی نگه دارند) آن را بر عهده بگیرند، به عبارتی اروپایی ها تلاش می کنند با ارسال این پیام که خیرخواه منافع ایران هستند، ایران را متقاعد به آمدن پای میز مذاکره کنند.» این موضوع به این دلیل به واقعیت بیشتر نزدیک است که اروپایی ها به خوبی از محاسباتی که برخی نخبگان ایران بر روی آن ها باز کرده اند، با خبر هستند. هم رسانه ها و هم خیل عظیمی از نخبگان ایران در شکل گرفتن این برداشت توسط اروپایی ها دخیل نیز بوده اند، به گونه ای که ممکن نیست هر روز صدایی از ایران به بیرون مخابره نشود که در آن با تمجید از نقش اروپا در حفظ برجام اینگونه تلقی نشود که آمریکا در حال انزوا است و ایران بر روی اروپا برای حفظ برجام حساب ویژه باز کرده است.

تقسیم کار برای کشاندن ایران پای میز مذاکره

به واقع این تقسیم کار برای کشاندن ایران پای میز مذاکره ترتیب داده شده است. نگاهی کلان به وضعیت اقتصادی کشور که در آن پیوند با برجام به صورت علنی نیز ایجاد و بیان شده شده است، دقیقا نشان دهنده این است که آمریکایی ها در سناریونویسی خود در خصوص ایران موفق عمل کرده اند.

قطعا این موضوع که اروپایی ها از آن سخن می گویند یعنی ایران به برجام پایبند است و آمریکا نمی تواند از برجام خارج شود، (اگرچه صحیح است) کافی نیست، عدم کفایت این موضوع به واسطه این معنا است که اروپا باید این مسئله را با صدای بلند بیان کند که آمریکا «نباید و نمی تواند» از برجام خارج شود و در صورت خروج با سیاست های بازدارنده مواجه می شود. در این صورت است که اروپا توانسته نقش بازیگر موثر را در این زمینه بازی کند.

پیش تر نیز زمانی که کشورهای اروپایی بنا داشتند که با ایران بر سر مسئله هسته ای به توافق برسند و به نتایجی رسیده بودند حتی آن زمان نیز بیان داشتند که آمریکا باید در توافق باشد تا این توافق توان عملیاتی شدن داشته باشد و بعد ها توافق ایران با این سه کشور اروپایی (آلمان، فرانسه و انگلیس) به توافق ایران با آمریکا و سه کشور اروپایی به همراه روسیه و چین تبدیل شد، توافقی که به واقع آمریکایی ها نقش رهبری آن را برای کشورهای اروپایی ها بازی کردند.

فرجام سخن

به واقع این سیاست آمریکایی ها است که حد نهایت و یا سیاست حداکثری خود را پیش می کشند تا به واسطه اتخاذ یک سیاست نسبتا ملایم تر نسبت به آن سیاست حداکثری(که اخیرا اروپا نقشش را بازی می کند) به استراتژی و هدف اصلی خود دست یابند. به واقع سیاست های دونالد ترامپ که از توافق با ایران کنار نکشید و آن را به کنگره آمریکا واگذار کرد و هر چه بد و بیراه می توانست به این توافق نثار کرد، همان سیاست اعلانی حداکثری آمریکایی ها بود، صحبت های ملایمتر اروپایی ها (از نگاه آمریکایی ها و با نگاه به سیاست های آمریکایی) نیز به واقع نه سیاست های ملایم، بلکه در شرایط عادی آن نیز یک سیاست حداکثری و نامتعارف نسبت به این توافق هسته ای است، در پازل همین سیاست آمریکایی ها قابل تحلیل است.

این سیاست از پیش تعریف شده اروپایی ها است. این همان چیزی است که آمریکایی ها آن را می خواهند. این موضوع که باید از جدایی اروپایی ها از آمریکا استقبال کرد (اگر چه با بستر تعامل گسترده با دنیا که مطمع نظر رهبری است منافاتی ندارد)، اما نباید ایران را فریب دهد که این تقسیم کاری است که اروپایی ها نیز در این ماجرا در حال بازی کردن همان نقش خود یعنی جدایی پرونده هسته ای ایران از پرونده های دیگر و کشاندن ایران پای مذاکره بوده است.

انتهای متن/

.

منابع خبر

اخبار مرتبط