قیمت نفت در بودجه ۹۴ را با سناریوهای مختلف تعیین می کنیم/ نتیجه مذاکرات هرچه که باشد اقتصاد ایران به پیش خواهد رفت

برای زنانی که روزانه بین ده تا دوازده ساعت در کوره های اجرپزی کار می کنند و از کمترین حمایت اجتماعی برخوردارند و با کمترین دستمزد، زندگی معیشتی خود و خانواده اشان را تامین می کنند، چگونه تفکیک جنسیتی می تواند، حرمت زنانگی اشان را حفظ کند. آنها بیش و پیش از هرچیز نیازمند حرمت انسانی هستند که هر روزه به تاراج می رود
اخبار روز
خبرگزاری مهر - ۲۲ آبان ۱۳۹۳

در روز یکشنبه گذشته بتاریخ نهم نوامبر ٢٠١٤ فیلمی از بی بی سی با عنوان زیر تیغ جنسیت پخش گردید. در سخن و نگاه نخست با عنوان و تیتراژ این مستند، احترام و ارج بسیاری را برای انتخاب چنین موضوعی در خود پروراندم، زیرا در فرهنگی که سعی دارد این حضور و وجود را یا نادیده انگاشتن، و حق و حقوق این و ان گروه از شهروندان را بنا به روایت اعداد و کمیت وجودیشان مورد سنجش و یا عدم ان قرار دهد، و یا در واژگونی تفاسیر ستیزجویانه و بیگانه خوانی ها ان را بنگرد، انتخاب و گزینه چنین موضوعی بیشک قابل احترام میباشد. اما با دیدن فیلم برخی از داده هایش را درست نیافتم، حتما بی دقتی در ان دخالت داشته اما به تصورم میرسد که ساختن یک مستند با چاشنی تراژیک نمودن سوژه ها، بیشتر از خود حقایق مورد توجه در ساخت این فیلم بوده است. نمیخواهم معلم وارانه واردگود اندرز و داوری شوم، اما یاداوری این نکته ضروریست که برای ساخت یک مستند باید حداقل هایی را همواره درنظر داشت. یکی از وظایف بنیادین و مسئولیت اخلاقی و حقوقی یک مستندساز، در بازخوانی مجدد و دگرباره و چند باره شواهد و ادعاهاییست که از درون سوژه ها اورده میشود، میبایست همه ان شواهد و ادعاها را با منابع مستقل تطبیق داده و اگر راستی و درستی هر یک در ابهام و تردید قرار دارد از استفاده و بهره برداری ان یا خودداری نموده و یا به عنوان تردید در درستی ان اشاره روشن و مستقیمی بدارد.

"در روز یکشنبه گذشته بتاریخ نهم نوامبر ٢٠١٤ فیلمی از بی بی سی با عنوان زیر تیغ جنسیت پخش گردید"در همین رابطه به مواردی غیرمستند از یافته های خود از این مستندسازی اشاره خواهم داشت؛

۱. در هنگامه ای از فیلم عنوان می شود که "سازمانهای بین المللی اعلام کرده اند دو (دو پسر جوان) مرد همجنسگرا به دلیل داشتن روابط همجنسگرایانه در سال ١٣٨٤ در شهر مشهد اعدام شده اند."
این ادعا از سوی مستندساز ما اما بنظر نمی اید که منبع موثقی همراه داشته باشد!
برای روشنتر شدن بهتر است به حافظه حقیقی شواهد مراجعه نماییم؛ در همان ایام شک و تردیدهای زیادی وجود داشت و خیلی از سازمان ها و گروه های حقوق بشری، اعلام کردند که این یک خبر ساختگی بوده و درستی آن، قابل تایید نیست. یادم می آید که در همان زمان، سازمان دیده بان حقوق بشر که اتفاقا در همان ایام تحقیق مفصلی در زمینه نقض حقوق همجنسگرایان در ایران منتشر کرده بود، اعتراض خود را نسبت به پخش این خبر ساختگی نشان داد. ان دو جوان به جرم همجنس گرایی اعدام نشدند، بلکه به جرم عضویت در یک باند و همچنین تجاوز به یک کودک ١٣ ساله اعدام شدند. استفاده از برچسب همجنسگرایی تنها وسیله ای بود برای به پلشتی کشانیدن این گزینه و نه بیش از ان.

در همان ایام رادیو دویچه وله در پرسشی از اقای کاظم زاده همین مورد را اینگونه جویا میگردد:

دویچه وله: در اینترنت دیدیم که نوشته شده بود «دو جوان همجنسگرا اعدام شدند». آیا چنین اطلاقی از نظر مفهومی در اینجا درست است؟
رضا کاظم زاده: نه، هیچ ربطی ندارد. این چیزی ست که می شود گفت برمی گردد بیشتر به جوامعی مثل جامعه ی ما. ارتباط با از یکطرف افراد نابالغ یا ارتباط با بچه هایی، حال چه دختر، چه پسر، یعنی چه همجنس است کسی که مرتکب جرم شده یا کسی که همجنس اش نیست، فکری ست که در جوامعی مثل ما وجود دارد واین را رابط می دهند به مسئله ی همجنسگرایی.

حال، سئوالی که پیش می آید این است که چطور مستندساز و راوی این فیلم، این خبر ساختگی را دوباره، آن هم از قول سازمانهای بین المللی حقوق بشری تکرار می کند؟ نقض حقوق بشر و از جمله نقض حقوق اقلیت های جنسی در ایران آنقدر وسیع و شدید است که نیاز به انتشار مطالب کذب درباره آن نیست.

٢-  در بخش دیگری از این فیلم آماری ارائه می شود؛ "٤٥ درصد کسانی که در ایران تغییر جنسیت می دهند، ترنسکشوال نیستند و همجنسگرا هستند"!!

این امار از یک گفتگو با ارشام پارسی بدست می اید، اتفاقا آرشام میگوید که این ارقام را از یک فرایند غیراماری و علمی بدست اورده، و راوی فیلم با تاکید بر ان عدد تلویحا پذیرای چنین امار تخیلی میشود و انرا بگونه ای مستند میسازد، بی انکه در تلاش برای یافتن صحت و سقم ان باشد. سالهاست جامعه شناسان در جستجوی ارقام و اعداد تدقیق شده امار به حسرت نشسته اند و مجبورند از برخی شواهد شبه اماری، ارقامی را در ذهن مجسم نمایند، حال مانده ام که نویسنده سناریو از کدام منبع اماری اینگونه مشخص و شفاف سخن از ٤٥ درصد مینماید؟ هر کس که با شرایط کار تحقیق در ایران آشنا باشد به سادگی می تواند بفهمد که امکان انجام چنین تحقیقی در شرایط بسته و خفقان آور ایران وجود ندارد.

"نمیخواهم معلم وارانه واردگود اندرز و داوری شوم، اما یاداوری این نکته ضروریست که برای ساخت یک مستند باید حداقل هایی را همواره درنظر داشت"بنابراین تاکید مجدد راوی فیلم بر رقم ٤٥ درصدی تنها میتواند گواه مسئولیت ناپذیری او در مستند نمودن شواهد و ادعاها باشد.

٣- در این فیلم با چهار سوژه رو به رو هستیم که در درستی ادعای سه نفر از این چهار سوژه، هر کس که فیلم را یک بار ببیند می تواند تردید جدی کند اما کارگردان این ادعاها را با اطلاعات موجود چک نکرده است. یکی از آنها، به نام سهیل، ادعا می کند که خانواده اش بدون حضور او مجوز تغییر جنسیت اش را گرفته اند و می خواسته اند که او را به زور عمل کنند که با یک عملیات پلیسی که بیشتر به فیلم های هالیوودی می ماند یکروز قبل از اقدام به عمل جراحی از ایران فرار کرده است. در همین خصوص طی چند روز گذشته به مطالب متعددی از کارشناسان این حوزه مراجعه نمودم که با توجه به شناختشان از روند حقوقی صدور مجوز تغییر جنسیت صحت حرفهای این شخص را زیر سئوال برده و نوشته بودند که نمی شود داستانهایی که اشخاص برای گرفتن پناهندگی سر هم می کنند را بدون چک کردن فاکتهای مطرح شده در یک مستند گنجاند. براساس آنچه در وب سایت مرکز حمایت از تراجنسی های ایران آمده، روند صدور مجوز مستلزم حضور فرد در چندین جلسه مشاوره روانشناسی و پس از آن مراجعه به دادگستری و پزشکی قانونی و حضور شخصی در کمیسیون تشخیص پزشکی قانونی است.

به این دلیل، امکان ندارد که بدون حضور فردی بتوان برایش مجوز تغییر جنسیت گرفت. حتی اگر بپذیریم که آن خانواده با پول و با پارتی این کار را کرده اند، باز هم خیلی سخت است بپذیریم که در جامعه ای مثل ایران، خانواده ای بخواهند به زور پسرشان را دختر کنند. آن هم پسری که تیپی به اصطلاح مردانه دارد.

٤- در بخش دیگری از این فیلم فردی به نام رها به تصویر کشیده می شود که سازنده فیلم ادعا می کند او به دلیل مشکل عدم پذیرش خانواده، از ایران فرار کرده است. در حالی که خود این فرد در دقایقی دیگر همین فیلم می گوید که اصلا موضوع گرایش جنسی خود را با خانواده اش در میان نگذاشته که بفهمد آیا می پذیرند یا نه و خانواده اش فکر می کنند او برای ادامه تحصیل به خارج آمده است و معلوم نیست سازنده فیلم چطور از این مصاحبه نتیجه می گیرد که عمل های تغییر جنسیت یک گزینه برای همجنسگرایان است.

٥- فرد دیگری که در این فیلم با او مصاحبه می شود یک لزبین به نام دنیا است.

"در همین رابطه به مواردی غیرمستند از یافته های خود از این مستندسازی اشاره خواهم داشت؛ 1"فیلمساز ادعا می کند که وی ۷ سال هورمون تراپی می کرده و ریش در آورده و صدایش تغییر کرده است. اما تماشاگران فیلم نه در چهره دنیا ریشی میبینند و نه صدای زنانه و اتفاقا متسو سوپرانش گواهی از یک روند هفت ساله هورمون تراپی میدهد. جالب این است که این جملات را از زبان خود دنیا نمی شنویم بلکه راوی فیلم در میانه صحبت های دنیا با اوردن چنین ادعاهایی ما را با روایت داستانی نابوده دنیا میخواهد اشنا سازد. بنظر می اید که روایت حقیقی زندگی دنیا و ادعای راوی دو داستان متفاوت از یکدیگرند. اثرات هورمون تراپی انهم پس از هفت سال انجامش غیرقابل بازگشت خواهد بود، یعنی اثرات هورمون تراپی باقی می مانند حتی اگر فرد خوردن هورمون را قطع کند.

مثلا در این مورد، ما باید با یک صدای کلفت شده و صورتی که آثار موی زیاد و مردانه روی آن مشهود باشد مواجه می بودیم در حالی که صدا و صورت این خانم اصلا چنین چیزی را تایید نمی کند. حال حتی اگر دنیا توانست با نوعی مداوی بازگشت مانند استفاده از هورمون تراپی معکوس و یا لیزر و صدا درمانی، چهره و صدای اصلی خود را باز گردانده باشد، نه برای بیننده این فرایند مشخص است و نه احتمالا از منظر علمی امکان پذیر. دروغیست که راوی فیلم گفته و دلیلی هم برایش نمیتوان یافت جز چاشنی پردازی تراژیک انهم به بیهودگی.

مجموعه نکات بالا من را یک بار دیگر به این نتیجه می رساند که بی بی سی فارسی و انگلیسی هم که همین فیلم را پخش کرده، ابتدایی ترین اصول ساخت یک مستند حرفه ای را که چک کردن دوباره ادعاهایی است که از سوی اشخاص مختلف مطرح می شود زیرپا گذاشته اند. ظاهرا وقتی پای موضوع ایران به میان می آید حتی بی بی سی هم زیاد نگران شهرت جهانی خود در مورد صحت و امانت اطلاعات پخش شده نیست.

"یادم می آید که در همان زمان، سازمان دیده بان حقوق بشر که اتفاقا در همان ایام تحقیق مفصلی در زمینه نقض حقوق همجنسگرایان در ایران منتشر کرده بود، اعتراض خود را نسبت به پخش این خبر ساختگی نشان داد"ما ایرانی ها همه چیزمان به همه چیزمان می آید.

سیروس ملکوتی

youtu.be

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

منابع خبر

اخبار مرتبط