میرحسین موسوی؛ روایت‌گر فتح خرمشهر

میرحسین موسوی؛ روایت‌گر فتح خرمشهر
کلمه
کلمه - ۲ خرداد ۱۳۹۳

چکیده :صبح نزدیک است، تو رمز فجر پیروزی را در آزادی خرمشهر به ما داده بودی. آنجا که گفتی " مقاومت و اراده مردم " خرمشهر را آزاد کرد. با هر فجر سپیده "رمز پیروزی" را بارها در خاطر خود مرور می کنیم تا روزی که "آزاد شهری آباد" داشته باشیم. شهری که یک دروازه اش به آسمان باشد و یک دروازه اش به زمین. و زود است که دست خدا، همه دیوارهای حبس و حصر را فرو بریزد....

کلمه – سیدحامد آرین:

امسال سوم خرداد، سالگرد آزادی خرمشهر، چهارمین خرداد است که میرحسین اولین مهمان این شهر در حصار اختر گرفتار آمده است.

مسجد جامع خرمشهر که روزهای اسارت هماره رازدار ناگفته های این شهر بود در انتظار مهمانی است که بعد از فتح خرمشهر خود را به شهری رساند که دروازه ای در زمین داشت و دروازه ای دیگر در آسمان.

میرحسین، نخست وزیر جوان که در جست و جوی دروازه آسمانی شهر برای تجدید میثاق با محمد جهان آرا، تقی محسنی فر، پرویز عرب، احمد شوش، بهروز مرادی، علی هاشمیان، امیر رفیعی و صدها و هزارها شهید به خون خفته مهمان رزمندگان شده بود، چیزی نگذشت که در میان انبوهی از مردمی که حمایت خود را از نخست وزیرشان اعلام می کردند، چون نگینی در برگرفته شد و لب به سخن گشود و از رازهای سر به مهر خرمشهرگفت.

او می دانست که خرمشهر عزیز، زیارتگاهی خواهد بود، نه تنها برای ملت مستضعف ما، که برای تمام ملتهای مستضعف جهان.

"با هر فجر سپیده "رمز پیروزی" را بارها در خاطر خود مرور می کنیم تا روزی که "آزاد شهری آباد" داشته باشیم"او می دانست که این شهر که آوینی دروازه ای از بهشت خوانده بودش، می رود که برای همیشه مامن پاکانی باشد که تاریخ مشابه شان را ندیده بود.

صدایش با آن بلند گوی کوچک دستی که سهم همیشگی او از همه ابزارهای رسانه ای است گم می شود در میان هلهله و شادی رزمندگانی که از همه شهر آمده بودند تا شنوای نخست وزیرشان باشند. میرحسین در اولین میعادش در کنار مسجد جامع می گوید که نمی تواند حماسه فتحی که در سایه مقاومت مردم رقم خورد را به نسیان سپرد.

او بعد از همه این سالها هنوز بر پیمانش با گلدسته های مسجد جامع مانده است و نه حماسه فتح خرمشهر را به فراموشی سپرده و نه سکوت اعتراض آمیز مردمی را که خواستار احقاق حق خود بوده اند. میرحسین همان روز که از کوچه اختر بیرون آمد و وعده داد که آمده است تا کرامت انسانی ملت ایران را بازگرداند، با شهیدان تجدید بیعت کرد و گفت که به دنبال احیای همان سرمایه ای است که توان معجزه داشت و توانست خرمشهر را آزاد کند. و همین امروز هم او حتی در حصر هم حاضر به معامله بر سر ارزش های شهیدان نیست.

میرحسین با خود عهد بسته بود که باز پیام رنگ و رو باخته جانبازان و پاکبازان فتح خرمشهر را واگوید و به صاحبان زر و زور و تزویر یادآوری کند که ” آنچه ملت ما امروز می خواهد همان سرمایه ای است که توانست معجزه آزاد سازی خرمشهر را بیافریند . معجزه ای آنچنان بزرگ که امام (ره) فرمودند «خرمشهر را خدا آزاد کرد».

این همان تفسیر از آیه «ما رمیت اذ رمیت» است . وقتی مردمی در راه اهداف بلند خدایی، خود را فانی دیدند این دست خداست که فجر پیروزی را می آفریند و با این نگاه است که ما می توانیم سوال کنیم که آیا صبح نزدیک نیست؟”

خرمشهر ۵۷۸ روز در حصر بود و دشمن آنچنان ماوا گرفته بود که محمره اش می خواند، اما روزی که اراده خداوند بر همه ابزارهای مادی فائق آمد دروازه های خرمشهر به روی آنان که جز با خدا معامله نکردند گشوده شد و کلید فتح خرمشهر، سند افتخاری شد در گذر و گذار زمانه.

امروز مهمان خرمشهر ۱۱۹۳ روز است که به توصیه شهید بهشتی راست قامت ایستاده است. چون شهید رجایی خون دل خورده و کوتاه نیامده تا صدای مظلومیت مردمی باشد که سالهاست فریادشان در گلو مانده، همان ها که در میان سکوتشان، باز بعد از سه دهه غیبت نخست وزیر، او را در حلقه صمیمت خود مهمان کرده بودند و از او می خواستند تا کرامت انسانی را به آنان بازگرداند و قدر آنان را بزرگ شمارد به اندازه قامت بلند ایرانی.

میرحسین در این همه روزهای تاریکی و تنهایی، با همه سختی ها و مشقات، تهدید و تطمیع با کسی جز خدا معامله نکرد و از حق مردم نگذشت، چون می دانست خون شهیدان جنبش سبز به قداست خون شهیدان هشت دفاع مقدس و فتح خرمشهر است. آنان یک وجب از خاک وطن را به دشمن ندادند و مبارزان جنبش سبز با اسارت و خون خود نگذاشتند نامحرمان، پیام شهیدان را به فراموشی سپارند و عرصه را بر غاصبان حق مردم تنگ کردند.

شاید امروز سهم میرحسین موسوی از همه پستوهای قدرت، دیوارهای حصر خانه ای در کوچه اختر باشد، اما او همان کسی است که حتی در برابر مرگ عزیزترانش حاضر به معامله و کوتاه آمدن از حق مردم نشد. شاید تقدیر باید اینگونه رقم می خورد که میرحسین به صحنه بازگردد ولو برای کوتاه مدت تا این نسل سومی ها بدانند، پدرانشان چرا اینگونه حس غرور دارند از نام میرحسین.

"شاید تقدیر باید اینگونه رقم می خورد که میرحسین به صحنه بازگردد ولو برای کوتاه مدت تا این نسل سومی ها بدانند، پدرانشان چرا اینگونه حس غرور دارند از نام میرحسین"همان که نخست وزیر هشت سال دفاع مقدس بود.

میرحسین که سالها با بوم نقاشی خو گرفته بود، یک روز آمد تا باز رنگین کمان زندگی بر شهر غبارآلود ما کشد. دیری نپایید که نقاش شهر، مهمان دل های مردم شد. همان ها که داستان صداقت و پاکی او را چون افسانه ای شب ها در داستان های پدران خود نیوشیده بودند. پسران خیلی زود به خیل پدران پیوستند و یک صدا نامش را فریاد کردند و اینک پدران و پسران در کنار هم ایستاده اند و رفع حصر کسی را طلب می کنند که چون یوسف به چاه افتاده بیشترعزت یافته و رسم مردانگی و ایستادگی اش می رود که داستان دیگری باشد برای نسل بعد. داستان هزار و چند شب حصریک نخست وزیر.

میرحسین در حصر است، سه بهار آمده و نقاش، شکوفه های رنگارنگ این شهر را ندیده.

اما نقش زندگی که به تصویر کشید همچنان بر سایه شهر خودنمایی می کند و پیام نوید بخشش از پس دیوارهای بن بست اختر هم باز به گوش می رسد ” این دست خداست که فجر پیروزی را می آفریند و با این نگاه است که ما می توانیم سوال کنیم که آیا صبح نزدیک نیست؟”

آری! صبح نزدیک است، تو رمز فجر پیروزی را در آزادی خرمشهر به ما داده بودی. آنجا که گفتی ” مقاومت و اراده مردم ” خرمشهر را آزاد کرد. با هر فجر سپیده “رمز پیروزی” را بارها در خاطر خود مرور می کنیم تا روزی که “آزاد شهری آباد” داشته باشیم. شهری که یک دروازه اش به آسمان باشد و یک دروازه اش به زمین.

و زود است که دست خدا، همه دیوارهای حبس و حصر را فرو بریزد.

«ما رمیت اذ رمیت»

منابع خبر

اخبار مرتبط