نخست وزیر پادشاه؛ بدترین زمان ملاقات با سرنوشت، مسعود بهنود
نخست وزیر پادشاه؛ بدترین زمان ملاقات با سرنوشت، مسعود بهنود »
» نسخه قابل چاپ
» ارسال به بالاترین
» ارسال به فیس بوک »
مسعود بهنود - بی بی سی
دکتر جهانشاه صالح، پزشک، وزیر و رئیس دانشگاه تهران، بعد از سالها نزدیک بودن با دولت و دربار دوران پادشاهی، در سال ۱۳۶۴ به یک روزنامهنگار که خاطرات او را ضبط میکرد گفت "درستش این است که پادشاه به تحصیلکردههای آمریکا اعتقادی نداشت به جز یک نفر که آن هم اردشیر زاهدی بود، تقریبا همه ما را عامل سیا میدانست. حتی به حسنعلی منصور که در آمریکا تحصیل نکرده بود بدگمان بود و آمریکایی خطابش میکرد. مثلا با وجود این که جمشید آموزگار را دوست داشت اما همان روز که خواستم او را به عنوان معاون وزارت بهداری معرفی کنم گفت آمریکایی است. همین گمان پادشاه پانزده سال نخست وزیری آموزگار را عقب انداخت و آخر هم وقتی او را به آرزویش رساند که با آمدن کارتر روابط دو کشور پیچیده شده بود."
این رجل سیاسی خوش سخن در میان خاطراتش از جمله گفت "جمشید آموزگار اولین تحصیل کرده آمریکا بود که شاه او را به نخست وزیری انتخاب کرد. او به پادشاه وفادار و به آمریکاییان امیدوار بود، اما سرنوشت چنین خواست که دوران خوش پادشاهی، با نخست وزیری آموزگار به پایان رسید."
جمشید آموزگار پسر دوم حبیب الله آموزگار - از فرهنگیان متجدد اواخر قاجار، و از پیروان علی اکبر داور وزیر دانشمند و موثر در بنیانگذاری سلطنت پهلوی - جوانترین وزیر و نخست وزیر دوران سلطنت پهلوی نبود، حتی در زمان آخرین پادشاه هم اسدالله علم در سی سالگی به وزارت رسید و حسنعلی منصور در ۴۲ سالگی به نخست وزیری، اما آموزگار تنها نخست وزیر جوانتر از آخرین پادشاه در سی و هفت سال پادشاهی او بود.
"حتی به حسنعلی منصور که در آمریکا تحصیل نکرده بود بدگمان بود و آمریکایی خطابش میکرد"او پانزده سال در ردیف انتظار نخست وزیری ماند، پنج وزارت گرفت و در همه جا سخت کار کرد، طرحهای نو آورد و گاه موثر شد.
اقبال، شریف امامی، هویدا، آموزگار و ریاضی
او نخست بار در دوران نخست وزیری دکتر منوچهر اقبال به وزارت کار رسید، سال بعد جای خود را به حسنعلی منصور داد و به وزارت کشاورزی رفت و در این زمان با تهیه قانون تقسیم اراضی - که بعدها به اصلاحات ارضی مشهور گشت - مستقیم با پادشاه در ارتباط قرار گرفت و کسی در آن زمان بدون طی این مرحله به مقام نمیرسید. اما کمی بعد دانست نزدیک شدن به راس قدرت، به کوچکترین خطایی از دست میرود.
زیر نفوذ شاهزاده
آموزگار اولین بار چهل ساله بود که یک روزنامه کم تیراژ نامی از او به عنوان رئیس دولت آینده برد. این زمانی بود که هم زمان از صحنه دولت بیرون رانده شده و در بخش خصوصی فعالیت داشت و گفته میشد به "تیم پرنفوذ" والاحضرت اشرف، خواهر با نفوذ شاه پیوسته. بازگشتش به دولت زمانی رخ داد که پادشاه با رفع خطر جان کندی، به خیال اصلاحات کشاورزی و توجه به طبقات فرودست از جمله روستاییان افتاده بود و این درست زمینهای بود که آموزگار در دانشگاه کرنل آمریکا درسش را خوانده بود و در ایران هم، در سازمان اصل چهار همراه مستشاران آمریکایی با شرایط روستاها آشنا شده و دو سالی هم به عنوان مشاور بانک جهانی بر این زمینه تجربه اندوخته بود.
بازگشت آموزگار به وزارت، در کابینه حسنعلی منصور بود که در زمان خود در تحلیلهای داخلی و خارجی، به عنوان قطعی شدن وابستگی حکومت ایران به ایالات متحده و آغاز اصلاحات آمریکایی تلقی شد. همان که بعدها انقلاب شاه و ملت نام گرفت.
با ترور منصور برای جانشینی وی در افواه سخن از اردشیر زاهدی، علینقی عالیخانی، مهدی سمیعی و کمتر از اینها جمشید اموزگار میرفت. اما امیرعباس هویدا، یک دیپلمات با روحیه روشنفکری فرانسوی، همان شد که شرایط جهانی و پادشاه بلند پرواز میخواست.
با گذر سالیان آنان که میتوانستند رقیب هویدا باشند یکان یکان از صحنه دور شدند و تنها آموزگار ماند آن هم در مقام وزیر دارایی، و چه کسی بود که نداند در این زمان تنها رضایت پادشاه میتوانست کسی را در مقام خود نگاه دارد.
آموزگار در وزارت دارایی با ده سال مهلتی که داشت نه تیم همدل ساخت و نه توانست بودجه و بخش اقتصادی دولت را نگاه دارد، اما در مقابل در سال ۱۳۵۰ از جانب شاه ماموریت گرفت که نماینده ایران در اوپک هم باشد، گرچه شرکت ملی نفت جداگانه زیر نظر پادشاه و دور از نظارت دولت فعالیت داشت. اما اوپک نقطه پروازی بود برای آموزگار که این کار را خوب میدانست و هرگز معلوم نشد عنوان عقاب اوپک که در جریان درگیری کشورهای تولید کننده و مصرف کننده نفت به وجود آمد و ابعادی جهانی گرفت، با توجه به ترکیب بینی جمشید آموزگار برای وی ساخته شده بود یا برای پادشاه ایران. هر چه بود آموزگار در جلسات رسمی اوپک هم اکراهی نداشت از گفتن این که نماینده شخص پادشاه است و همه ابتکارها از جای دیگر میآید.
اما حادثه گروگانگیری در اجلاسیه اوپک در وین در ۱۳۵۵ شمسی به او پروازی دیگر بخشید. کارلوس، چریک افسانهای در آن سال توانست وزیران کشورهای تولید کننده نفت را به گروگان گیرد، از چشم چریکهای چپگرا زکییمانی و جمشید آموزگار نمایندگان پادشاهی سعودی و پادشاهی ایران طعمه اصلی بودند و بعد از دو روز بحرانی که آن دو را در صدر اخبار نشاند و لحظاتی با خبر کشته شدنشان همراه شد، همه گمانه زنیها بر این بود که چریکها به آن دو سختیها داده بودند.
"مثلا با وجود این که جمشید آموزگار را دوست داشت اما همان روز که خواستم او را به عنوان معاون وزارت بهداری معرفی کنم گفت آمریکایی است"گفته میشود آنها قصد داشتند آموزگار و یمانی را بکشند اما پس از اینکه به آنان اطمینان داده شد در صورت انجام این کار همه گروگانگیران کشته خواهند شد، با دریافت پانزده میلیون دلار باج همه گروگانها را آزاد کردند و خودشان هم گریختند.
فردای آزادی از اسارت دو روزه، جمشید آموزگار در حالی که آشکارا لاغر شده بود و پوست صورتش میپرید در مقابل دوربینهای تلویزیون جهان گفت که خود را فدایی پادشاه میداند و قدری برای خویش قایل نیست. همان روز موقع بازگشت به ایران اسدالله علم وزیر دربار شاهنشاهی به نمایندگی پادشاه به استقبالش رفت و مدال درجه یک همایون را به وی تقدیم کرد که علم نخست وزیر پیشین و نزدیکترین مشاور شاه خود آن را نداشت.
نخست وزیری
از این زمان به بعد گفتگو برای رسیدن آموزگار به نخست وزیری بالا گرفت. اما نه تنها چنین نشد بلکه آموزگار از سمت مهم وزارت دارایی به وزارت کشور، تبعیدگاه مدعیان صدارت، فرستاده شد گرچه ریاست مذاکرات نفت در حیطه قدرتش ماند. ولی وزارت کشور پر از مدیران کارکشته و قهار که آموزگار آشنایی با حوزه عملشان نداشت با توجه به خشکی ذاتی وی میتوانست آخرین سمت دولتی وی باشد.
به شهادت کسانی که با پادشاه و شرایط دو سال آخر پادشاهی نزدیک و آشنا بودهاند مهمترین عامل دل کندن پادشاه از امیرعباس هویدا و گماردن جمشید آموزگار به نخست وزیری، حادثهای بود که در واشنگتن رخ داد؛ انتخاب جیمی کارتر دموکرات و هوادار حقوق بشر به ریاست جمهوری در حالی که وی و اعضای تیمش در جریان انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۷۶ به اندازه کافی علیه دیکتاتورهای متحد آمریکا سخن گفته و گاه اشارات مستقیمی به دیکتاتورهای کره جنوبی، شیلی و ایران کرده بودند. آموزگار در محافل اطلاعاتی و گفتگوهای دربسته تهران، به عنوان نزدیک به دموکراتهای آمریکا تلقی میشد.
آیا پادشاه هم چنین تحلیلی را پذیرفته بود؟ آیا آشنایی و همکاری جمشید آموزگار در بانک جهانی با رابرت مک نامارا وزیر دفاع دموکراتها باعث چنین شهرتی شده بود؟
همزمان با خداحافظی رمانتیک پادشاه با امیرعباس هویدا که سیزده سال دولت را آنچنان که وی میخواست گردانده بود، و انتصاب وی به وزارت دربار شاهنشاهی به جای دوست و محرم خود اسدالله علم ، که در نیویورک سرطان بدخیمش را معالجه میکرد و انتظار این بیمهری را از پادشاه نداشت، یک خدمتگزار قدیمی دیگر هم صحنه خالی کرد که دکتر منوچهر اقبال بود و امکان پیدا شد که پادشاه یکی دیگر از مدیران خود را که میدانست بین آمریکاییان دوستان فراوان دارد، به کار بگمارد. هوشنگ انصاری،رئیس شرکت نفت شد. دوران تازهای بود که شاه آن را به خاطر رضایت کارتر، دوره فضای باز سیاسی خواند. اما در ابتدا از نظر مردم دوران بحران اقتصادی و سیاسی کشور بود. در حالی که پادشاه به سرطانی مبتلا شده بود که از همه پنهان میداشت، در تهران کسی تردید نداشت که جمشید آموزگار مناسبترین رییس دولت برای چنین دورانی نیست.
.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران