مهناز افشار؛ از بازیگری خداحافظی می کنم

مهناز افشار؛ از بازیگری خداحافظی می كنم
آینده
آینده - ۶ شهریور ۱۳۹۰

در روزگاری که همه سعی می‌کنند چهره‌ی واقعی‌شان را پشت نقاب‌ کنند تا دستشان رو نشود و کسی به آنها ایرادی نگیرد، مهناز افشار صاف‌و‌ساده، درباره‌ی خودش، فیلم‌هایش و انتخاب‌های درست و غلطش حرف می‌زند. می‌خواهد همان‌طور که هست و زندگی می‌کند، با همه‌ی انتخاب‌های درست و غلطش، شناخته شود و به همین دلیل هم، بی‌جهت تلاش نمی‌کند توجیهی برای کارهایش پیدا کند. به نوشته «24»؛ در تمام زمان مصاحبه بلندبلند و تندتند، جواب سؤال‌ها را می‌دهد و در توضیح انتخاب‏های عجیب‌و‌غریبی که طی ۱۵ سال حضور در سینما کرده، می‌گوید: «اسمشان را گذاشته‌ام کارهای مدل مهنازافشاری!» با خواندن این گفت‌وگو می‌توانید به بعضی از این کارهای «مدل مهنازافشاری» پی ببرید؛ نکته‌های عجیبی که احتمالا روحیه‌ی او را آشکارتر می‌کند. به‌هرحال مهناز افشار سال ۹۰، همان بازیگر شور عشق نیست؛ نقش‌هایش را با دقت بیشتری انتخاب می‌کند و بازیگری برایش مهم‌تر از هر کار دیگری است. این گفت‌وگو به‌ مناسبت اکران فیلم شبانه‌روز انجام شد؛ فیلمی که افشار در آن نقش متفاوتی داشت و ظاهرا هم از حضور در آن راضی است؛ ولی بحث ما به این فیلم محدود نماند و به کارنامه‌‌اش در سینما و نگاهش به آینده هم رسید.

"می‌خواهد همان‌طور که هست و زندگی می‌کند، با همه‌ی انتخاب‌های درست و غلطش، شناخته شود و به همین دلیل هم، بی‌جهت تلاش نمی‌کند توجیهی برای کارهایش پیدا کند"  وقتی می‌خواستیم برای این گفت‌وگو قرار بگذاریم می‌گفتید تمرین تئاتر دارید و باید یک جوری قرار بگذاریم که به تمرین برسید. از همین بحث تئاتر شروع کنیم؛ آمدن شما سمت تئاتر به‌خاطر این است که سینما دیگر راضی‌تان نمی‌کند یا نه، تئاتر زنگ تفریحی است بین کارهای سینمایی؟ مهناز افشار: پاسخ من به سؤال شما، نه اولی است و نه دومی. تقریبا همه‌ی دوستانم که با روحیه‌‌ی من آشنا هستند می‌دانند خیلی تابع قوانین مشخصی کار نمی‌کنم که حالا مثلا زنگ تفریحی بین کارهای سینمایی‌ام بگذارم یا سینما خسته‌ام کرده باشد و بخواهم تنوعی داشته باشم. بعد از فیلم یه‌عاشقانه‌ی ساده و برف روی کاج‌ها، تصمیم گرفتم فعلا کار سینمایی نکنم. روحم آماده‌ی کار جدیدی نبود.

یعنی هر فیلمنامه‌ای را که می‌خواندم، می‌دیدم قرار نیست اتفاق جدیدی برای من بیفتد. سال‌ها بود که می‌خواستم کار تئاتر بکنم؛ آن‌هم به خاطر تجربه‌ی فضای جدید. چون فکر می‌کردم دنیای جذابی دارد. اجراهایی را هم ‌دیده‌ بودم که اشتیاقم را برای کار تئاتر بیشتر کرد. تا این‌که چند کار جدی تئاتر به من پیشنهاد شد.

"به‌هرحال مهناز افشار سال ۹۰، همان بازیگر شور عشق نیست؛ نقش‌هایش را با دقت بیشتری انتخاب می‌کند و بازیگری برایش مهم‌تر از هر کار دیگری است"  راستش آنها را قبول نکردم، چون فکر می‌کردم آن‌قدرها جسارتِ روی صحنه‌ی تئاتر رفتن را ندارم. اما چندوقت پیش در گالری ایست در دربند، که در آن پرفورمنس اجرا می‌کنند، آقای رضایی به من گفتند آقای شیبانی پرسیده‌اند که خانم افشار برای بازی در یک پرفورمنس می‌آیند؟ گفتم چرا که نه. رفتم و چهار - پنج ساعت کار کردم و دیدم چقدر جالب است. چون ما توی سینما ارتباط چندانی با مخاطب نداریم و معمولا یک دوربین روبه‌رویمان هست و باقی هم حرفه‌ای‌های سینما هستند. ولی در این کار، ارتباط من با مخاطب، مستقیم بود.

برای همین به خودم گفتم برو جلو و خلاف جریان همیشگی شنا کن. برو ببین چه‌خبر است. نه این‌که بگویم برایم بازی یا شوخی است، نه. اتفاقاً خیلی برایم جدی است. اما تازگی هم دارد.

"  وقتی می‌خواستیم برای این گفت‌وگو قرار بگذاریم می‌گفتید تمرین تئاتر دارید و باید یک جوری قرار بگذاریم که به تمرین برسید"توی همین اوضاع‌و‌احوال نمایشی به من پیشنهاد دادند. متن، خیلی با روحیه‌ی من سازگار بود و برای همین قرار شد جلو برویم و ببینیم می‌توانیم با هم کار کنیم یا نه.   شاید اصلا بحث این است که به خودتان می‌گویید من می‌خواهم بروم یک کار تازه بکنم. نمی‌دانم، مثلا باغبانی کنم ببینم چه حس‌وحالی دارد... افشار: آره...

من این را دارم. الان که گفتید باغبانی، باید بگویم که آره. این در من هست و به روحیه‌ی من برمی‌گردد. از عید تا همین حالا که با شما حرف می‌زنم سر صحنه‌ی هیچ فیلمی نرفته‌ام. خب، اینها خیلی مربوط به روحیه‌ام است.

"بعد از فیلم یه‌عاشقانه‌ی ساده و برف روی کاج‌ها، تصمیم گرفتم فعلا کار سینمایی نکنم"من بعضی وقت‌‌ها فکر می‌کنم الان باید با طبیعت خانه‌ی خودم، با سازم، با کتاب‌هایم و با فیلم‌هایم زندگی کنم، همین. ولی وقتی از تئاتر حرف می‌زنم همه‌اش به این روحیه برنمی‌گردد. من می‌گویم که می‌خواهم خلاف جریان حرکت کنم. ولی راستش همه‌اش این نیست. تعارف نداریم.

بازیگری کار جدی‌ای است و بازیگر نیاز دارد خودش را به اطلاعات روز، نگاه روز و تکنیک‌های روز آشنا کند. بله، من بازیگر سینما هستم، ولی تئاتر مثل آن غذایی است که از بیرون می‌رسد. ممکن است چندوقت دیگر وقتی تئاتر را ببینید بگویید این چیزهایی که مهناز افشار گفته اصلا در کارش دیده نمی‌شود. اما من بعد از ۱۵ سال یاد گرفته‌ام چه‌چیزهایی را از هر کاری بقاپم و یاد بگیرم.   سینما این دانش را به شما نمی‌دهد؟ بالاخره الان دارید یک حیطه‌ی جدید را تجربه می‌کنید...

"یعنی هر فیلمنامه‌ای را که می‌خواندم، می‌دیدم قرار نیست اتفاق جدیدی برای من بیفتد"افشار: نه، نه... این نیست. می‌خواهم بحث را همین‌جا نگه دارم. من اصلا قرار نیست تغییر مسیر بدهم. در سینما تغییر مسیر داده‌ام.

بعد از جایزه‌هایی که داده شد و نقدهایی که نوشته شد، به خودم گفتم که نباید بگویم من مال یک بخش سینما هستم. راستش ذهن من با تفکیک سینمای خاص و عام مشکل دارد! به‌نظرم این دو واژه کنار هم زیباترند. تماشاچی باید بیاید سینما و یک فیلم را ببیند و لذت ببرد و بعد، بفهمدش. این برای من واقعا مهم است. حالا بعد از ۱۵ سال، مهناز افشار می‌آید و در سعادت‌آباد بازی می‌کند و جایزه می‌برد، در طبقه‌ی سوم بازی می‌کند، در قصه‌ی پریا،  یه‌عاشقانه‌ی ساده و برف روی کاج‌ها بازی می‌کند و معلوم می‌شود که دیگر آن مهناز افشارِ چهار - پنج سال پیش نیست که آن نقش‌ها را بازی می‌کرد.

"  راستش آنها را قبول نکردم، چون فکر می‌کردم آن‌قدرها جسارتِ روی صحنه‌ی تئاتر رفتن را ندارم"   می‌خواهم بگویم سینما هم می‌تواند باعث رشد شود. الزاما تئاتر دلیل باسواد شدن و سینما دلیل بی‌سواد ماندن نیست... افشار: بله. دقیقا. تئاتر می‌تواند بخشی از این تغییر و تغذیه‌ی من باشد، نه همه‌اش.

می‌خواهم بگویم که اگر الان این فیلم‌ها را بازی کرده‌ام قرار نیست مخاطب عام سینما را فراموش کنم. به‌هرحال همیشه مخاطبی بوده که کارهای من را دوست داشته، خب، نمی‌خواهم به شعورش توهین شود. البته من هیچ‌وقت نخواسته‌ام به او توهین کنم و همیشه هم حواسم بوده. ولی بعضی چیزها دست من نیست. بر اساس سواد و اطلاعات و حالم در ۱۰ سال پیش کاری را انتخاب کرده‌ام.

"اما چندوقت پیش در گالری ایست در دربند، که در آن پرفورمنس اجرا می‌کنند، آقای رضایی به من گفتند آقای شیبانی پرسیده‌اند که خانم افشار برای بازی در یک پرفورمنس می‌آیند؟ گفتم چرا که نه"به‌جز من عوامل دیگری هم بودند که نقش مهمی در سرنوشت فیلم داشتند. ممکن است بازی من بد بوده باشد، یا داستان یا کارگردانی بد شده باشد. به‌هرحال، آنها مالِ آن سواد و آن سن‌و‌سال بود. مهناز افشار الان می‌خواهد در فیلم‌هایی بازی کند که هم مخاطب دوستشان داشته باشد، هم به شعورشان توهین نکند و هم خودش را راضی کند. کار در این تئاتر هم  در همین چارچوب است.

برای همین می‌گویم تغییر مسیر نیست. یعنی نمی‌خواهم بگویم من فقط برای مخاطب خاصی کار می‌کنم. من می‌خواهم کاری انجام بدهم که مخاطب دوستش داشته باشد و درعین‌حال حرفی هم برای گفتن داشته باشد. حالا شما هم این قضیه‌ی تئاتر را پیدا کرده‌اید و دارید با من بحث می‌کنیدها!   در این دوره​ی جدید کارتان رابطه با کارگردان برای شما مهم شده؟ افشار: از چه لحاظ؟   از این جهت که موقع کار، بفهمید نگاه کارگردان چه‌جوری است و چه‌جور فکر می‌کند؟ افشار: به شدت. خیلی زیاد...

"چون ما توی سینما ارتباط چندانی با مخاطب نداریم و معمولا یک دوربین روبه‌رویمان هست و باقی هم حرفه‌ای‌های سینما هستند"الان که این را گفتید برای بعضی فیلم‌هایم غصه می‌خورم. من وقتی وارد سینما شدم ۱۹ سالم بود و اصلا هم فکر نمی‌کردم قرار است بازیگر شوم. آن زمان کتاب خیلی می‌خواندم و اصلا سرگرمی جدی من همین کتاب خواندن بود. البته جسارت نشود به آنهایی که می‌گویند باید زیاد فیلم دید. من فیلم هم می‌بینم اما کتاب خواندن برایم خیلی جدی است.

همان موقع کتاب که می‌خواندم آن را در ذهنم تصویرسازی می‌کردم و می‌گفتم یک کارگردان چطور این کار را می‌کند. از همان روز اول هم فکر می‌کردم که باید چقدر کارگردانم را بفهمم. آن موقع نمی‌دانستم، اما الان برایش جمله پیدا کرده‌ام: من مثل یک خمیر می‌روم سر صحنه‌ی یک فیلم. مواد اولیه‌ی این خمیر را هم فیلمنامه ساخته. دلم می‌خواهد کارگردان به این خمیر شکل بدهد.

"متن، خیلی با روحیه‌ی من سازگار بود و برای همین قرار شد جلو برویم و ببینیم می‌توانیم با هم کار کنیم یا نه"دلم می‌خواهد کارگردان آن‌قدر درباره‌ی کار بداند که وقتی از پشت دوربین به من نگاه می‌کند یا می‌خواهد اشاره‌ای بکند من کاملا بفهمم چه می‌خواهد. آره. رابطه با کارگردان خیلی برایم مهم است.   می‌خواهید ماجرایی را که توی جشنواره‌ی فجر پیش آمد تعریف کنید؟ چی‌شد که به جای سعادت آباد از عوامل فیلم جدایی نادر از سیمین تشکر کردید؟ افشار: من به خود آقای میری توضیح داده‌ام و امیدوارم این‌ مصاحبه را هم بخواند: من ممکن است خیلی آدم پرحرف و پُراَکتی باشم، ولی باور کنید بعضی وقت‌ها کارهایی می‌کنم که برای خودم هم عجیب است. باید این موضوع را از اول توضیح بدهم.

در این سال‌ها گاهی پیش آمده که عده‌ای گفته‌اند تو برای سیمرغ نامزد می‌شوی. برای فیلم سالاد فصل و انعکاس هم گفتند تو کاندیدا هستی. ولی هیچ‌وقت اتفاقی نیفتاد. من هم همیشه می‌گفتم بی‌انصاف‌ها! ۱۵ سال است دارم کار می‌کنم، حتی یک فیلم خوب نداشته‌ام که کاندیدایم کنید؟ وقتی به من گفتند امسال کاندیدا شده‌ای، سر صحنه‌ی فیلم برف روی کاج‌ها بودم و تازه هم فیلم آقای سامان مقدم را تمام کرده بودم. آن روزها حسابی خسته بودم.

"   شاید اصلا بحث این است که به خودتان می‌گویید من می‌خواهم بروم یک کار تازه بکنم"وقتی به من زنگ زدند و گفتند کاندیدا هستی، خیلی خوشحال شدم. ذکرهایم را گفتم و دو رکعت نماز شکر خواندم. اینها را می‌گویم که بدانید چه حالی داشتم. همان زمان آقای میری زنگ زدند و تبریک گفتند. البته یک‌سری صحبت‌ها شد که من را به عنوان بازیگر آن فیلم خوشحال نکرد.

از من جزئیات نخواهید؛ ولی من را خوشحال نکرد و آن حال خوب را از من گرفت. وقتی هم وارد سالن میلاد شدم آن‌قدر جو آنجا سنگین بود که باورم نمی‌شد. می‌خواستم خدا آن‌قدر به من انرژی می‌داد که آنجا فقط می‌گفتم: «آمده‌ایم جایی که ادعا می‌کنیم آدم‌های روشنی هستیم. بیایید بی‌خیال خط و جریان و رنگ و جناح، به هنر احترام بگذاریم». توی این شرایط اسم من را خواندند که بروم جایزه‌ام را بگیرم.

"من بعضی وقت‌‌ها فکر می‌کنم الان باید با طبیعت خانه‌ی خودم، با سازم، با کتاب‌هایم و با فیلم‌هایم زندگی کنم، همین"باور نمی‌کنید توی مسیر نزدیک بود سه‌بار بخورم زمین. فقط می‌گفتم خدایا کمک کن نخورم زمین. از قبل هم روی کاغذ چیزهایی نوشته بودم که روی سن بخوانم. اول یاد خدا بود، بعد یاد خانواده‌ام و بعد هم می‌خواستم جایزه‌ام را به پدرم تقدیم کنم که عاشقانه دوستش دارم و در ادامه هم می‌خواستم جایزه را به عوامل سعادت آباد تقدیم کنم و آخر هم برای ایران سعادت و صلح و آبادی آرزو کنم. رفتم بالا و آنجا فقط از مادرم تشکر کردم؛ پدرم و سعادت‌آباد را یادم رفت.

سوءتفاهمی که ایجاد شد این ‌بود که ماـ یعنی آدم‌هایی مثل من و ویشکا آسایش و... که نامزد جایزه بودیم - چون سرصحنه‌ی فیلم آقای پیمان معادی بودیم و می‌دانستیم چه اتفاقی دارد برای فیلم آقای فرهادی در برلین می‌افتد، می‌خواستیم تبریکی به آنها بگوییم. من به آنها تبریک گفتم و از آنها تشکر کردم. عده‌ای گفتند که مهناز افشار این کار را کرده که آقای فرهادی برای فیلم بعدی‌اش او را انتخاب کند. از آقای فرهادی بپرسید برای فیلم درباره‌ الی...

"بازیگری کار جدی‌ای است و بازیگر نیاز دارد خودش را به اطلاعات روز، نگاه روز و تکنیک‌های روز آشنا کند"تا دقیقه‌ ۹۰ منتظر من بودند یا نه؟ اما چون آنها با بازیگر دیگری قرارداد بسته بودند، من گفتم خوب نیست این کار را بکنم. پس من اگر می‌خواستم در فیلم آقای فرهادی بازی کنم آن موقع این کار را می‌کردم. من به آن فیلم احترام گذاشتم. خیلی احمقانه است؛ اما واقعا اسم پدرم و سعادت‌آباد را یادم رفت روی سن بگویم. وقتی آمدم پایین و روی صندلی نشستم، به خودم گفتم که من چرا این حرف‌ها را نگفتم؟ خلاصه باعث سوءتفاهم شد.

به‌ خصوص از طرف آقای همایون اسعدیان که فکر می‌کرد من دارم سیاست به خرج می‌دهم و برای آینده‌ام سرمایه‌گذاری می‌کنم. فکر می‌کنم اعلام این مسئله از طرف ایشان کار بدتری بود. اما من اصلا بازیگری نیستم که به این چیزها فکر کنم. من الان در سن ۳۴سالگی دارم به این فکر می‌کنم که یک کارنامه‌ی خوب و پربار داشته باشم و بگویم خداحافظ. خیلی دغدغه‌ی فیلم‌های بعدی را هم ندارم.

"ممکن است چندوقت دیگر وقتی تئاتر را ببینید بگویید این چیزهایی که مهناز افشار گفته اصلا در کارش دیده نمی‌شود"اما برای آقای میری می‌خواستم توضیح بدهم. همان شب دیدمشان و به‌شان توضیح دادم. اما فکر کردم کافی نیست و به آقای جیرانی زنگ زدم و گفتم می‌خواهم بیایم در هفت و توضیح بدهم. باز هم کار مدل مهناز افشار انجام دادم؛ رفتم و گفتم ببینید من هول شده بودم. این هم برای آقای میری باعث سوءتفاهم شد.

اما من همین‌جا دوباره اعلام می‌کنم هیچ نیتی پشت این کار نبوده و من سعادت‌آباد را واقعا دوست دارم. رد کردن پیشنهاد بازی در فیلم درباره‌ الی... هم از این کارهای «مدل مهناز افشار» بود؟ افشار: نه واقعا. جسارت هم نمی‌کنم که بگویم رد کردم. من آن زمان ایران نبودم و آقای فرهادی به‌گفته‌ خودشان قبل از این‌که با خانم گلشیفته فراهانی صحبت کنند دنبال من بودند و من را پیدا نمی‌کردند.

"   سینما این دانش را به شما نمی‌دهد؟ بالاخره الان دارید یک حیطه‌ی جدید را تجربه می‌کنید.."دوستان عزیزی هم که تلفن من را در خارج از کشور داشتند به ایشان شماره را نداده بودند. وقتی به ایران برگشتم آقای فرهادی با خانم فراهانی حرف زده بود. اما همان وقت مشکلاتی برای گلشیفته پیش آمده بود. به آنها گفته بودند اگر خانم فراهانی بازی کند فیلم اجازه‌ی پخش نخواهد گرفت و آقای فرهادی هم خیلی نگران بودند. با این‌که آقای فرهادی و عوامل فیلم خیلی پشت خانم فراهانی بودند، اما گلشیفته هم نگران بود نکند به خاطر او فیلم به مشکل بربخورد.

آقای فرهادی به من گفت ما که از اول دنبال تو بودیم. حالا هستی؟ گفتم نه!‍ گفتم بروید و مطمئن باشید مشکلی پیش نمی‌آید. الان هم خوشحالم گلشیفته آن نقش را بازی کرد. چون فکر می‌کنم آدم‌ها وقتی در جایشان قرار می‌گیرند دیگر آنجا مال آنهاست. معتقدم اگر قرار بود در این فیلم بازی کنم یک ماه قبلش حتما آقای فرهادی من را پیدا می‌کرد.

"بعد از جایزه‌هایی که داده شد و نقدهایی که نوشته شد، به خودم گفتم که نباید بگویم من مال یک بخش سینما هستم"اعتقادم این است که اگر قسمت و سرنوشتم این است که کاری را انجام بدهم حتما انجام می‌دهم.   حالا واقعا می‌خواهید از بازیگری خداحافظی کنید؟ به این خاطر کم‌کار شده‌اید؟ افشار: کم‌کار که شده‌ام. اما این‌ ربطی به خداحافظی من ندارد. خداحافظی ممکن است در اوج کاری‌ام باشد.   نکند بعد از آن می‌خواهید عکاسی کنید؟ افشار: نه.

عکاسی بلد نیستم و کارگردانی هم نمی‌توانم بکنم. تدوین و فیلمبرداری نزدیک‌تر است به من. اما احتمال این‌که نویسنده شوم بیشتر است. مدتی است که نیمه‌شب‌ها چهارخطی از ذهنم عبور می‌کند و یادداشت می‌کنم و حالا تصمیم گرفته‌ام دست‌نوشته‌هایم را به صورت کتاب چاپ کنم. نمی‌دانم چرا به نویسندگی علاقه‌مند شده‌ام.

"راستش ذهن من با تفکیک سینمای خاص و عام مشکل دارد! به‌نظرم این دو واژه کنار هم زیباترند"شاید چون خواهرم شعر می‌گوید و برادرم نقاش است و من استعداد هنری ندارم! این هم چندوقتی است که به ذهنم می‌آید و باورتان نمی‌شود...   ۱۵ سال است بازیگرید، می‌گویید استعداد هنری ندارید؟! بازیگری از نظرتان هنر نیست؟! افشار: نه نه نه... منظورم این است که استعدادی در هنرهای تجسمی و اینها ندارم. وگرنه بازیگری که برایم عشق است. همیشه وقتی بازی می‌کنم حالم بهتر است.

اکسیژن روح من است. اما دلم نمی‌خواهد خرابش کنم. پس اگر بازیگری را کنار بگذارید، اکسیژن روح چه می‌شود؟ افشار: طبیعت و کائنات اکسیژن را می‌رسانند. نگران نباشید!

منابع خبر

اخبار مرتبط