ایران به حمایت خود از انصار الله پایان دهد!/ فقط کنگره می‌تواند به تحریم‌های ایران خاتمه دهد

جمله مشهور وی که در مصاحبه ای برزبان آورد: "نویسنده فقط نویسنده نیست، او در عین حال شهروند و تبعه کشور خود است"، شهره عام و خاص است. در مصاحبه‌ای از همکاران جوان خود خواست که در سیاست دخالت کنند. او در گفت‌وگو با هفته‌نامه "اشپیگل" از نویسندگان جوان آلمان به خاطر دوری از زندگی سیاسی جامعه برای رسیدن به "راحت‌طلبی" و آسایش شخصی، به شدت انتقاد کرد
اخبار روز
باشگاه خبرنگاران - ۲۶ فروردین ۱۳۹۴

 
گونتر گراس آخرین نویسنده پس از جنگ دوم جهانی‌ست که مانند هاینریش بُل و برخی دیگر از اعضای گروه معروف ۴۷ همواره خود را در امور هنری و سیاسی به یک اندازه فعال نگه داشت و بارها با موضع‌گیری های خود نه تنها نامش بر سرزبانها جاری شد، بلکه با این فعالیت‌ها بارها به شهرت خود نیز افزود. نسل این نوع نویسنده‌ها در آلمان نیز مانند دایانسورهای ‌پیش از تاریخ رو به انقراض است. امروز دیگر کمتر نویسنده‌ی مطرح آلمانی حال و رمقی برای دخالت در امور سیاسی و اجتماعی روزمره کشورش دارد. این احساس وظیفه شهروندی (‌کشوری و جهانی‌) در نزد نویسندگان امروز سیمای دیگر گونه‌ای یافته است!

گراس تحصل کرده رشته هنر در برلین و دوسلدورف است. هنوز یک سالی از اتمام تحصیلش نگذشته بود که آلمان را به قصد اقامت در فرانسه ترک می‌کند.

رمان طبل حلبی[1] مطرح‌ترین اثر گراس است که توجه بسیاری از منتقدین، از جمله مارسل رایش راینسکی[2] منتقد معروف آلمانی را به خود جلب کرد.

"نسل این نوع نویسنده‌ها در آلمان نیز مانند دایانسورهای ‌پیش از تاریخ رو به انقراض است"و همین رمان طبل حلبی بود که اعطاء جایزه ادبی نوبل را، پس از سال‌ها، برای گراس ممکن ساخت. گراس عامل، انگیزه و دلایل نوشتن رمان طبل حلبی را دوران بازداشتش توسط نیروها آمریکایی در پی شکست نازیسم می‌داند. چرا که وی مدعی‌ست در مدت اقامت در بازداشتگاه آمریکایی‌ها به عمق تفکر جنگ‌طلبانه و اندیشه‌کش نظام هیتلری پی برده است. او که خود ‌پیش از بازداشتش یکی از چندین هزار طرفدار این نظام بوده و داوطلبانه به یاری ارتش هیتلری شتافته است، بهتر از هرکسی می‌توانست پرده از این فاجعه کنار بزند.
گراس با پروش شخصیت اسکار[3] در رمان طبل حلبی اعتراض خود را به جنگ و به همه آنچه که رشد جسم و روح انسان واقعی را تهدید می‌کند، ابراز داشت. اسکار برخلاف قاعده و قانون طبیعت، عهد کرده است بزرگ نشود.

او دنیای کوچک و طبل حلبی و گاهی نیز فریادهای شیشه‌شکن خود را برای همه دنیای بزرگان ترجیع می‌دهد. او به همه‌ی این دنیای وحشت‌انگیز پشت کرده است. آیا براستی این اعتراض سمبلیک گراس توانست و می‌تواند آدمی را از آنچه که در شرف شدن است مانع شود. می‌توان مانع رشد جبری انسان تنهای این زمان شد؟ متاسفانه تجربه پاسخ مثبتی به این پرسش نمی‌دهد. اما با اینهمه اعتراض اسکارِ گراس ارزش تاریخی خود را بر لوحه زندگی انسان این دوران ثبت کرده است.

با تاسیس گروه 47[4] گراس به عضویت آن در آمد و تا آخرین روزهای عمر کانون مذکور عضو آن باقی ماند.

"امروز دیگر کمتر نویسنده‌ی مطرح آلمانی حال و رمقی برای دخالت در امور سیاسی و اجتماعی روزمره کشورش دارد"علاقه و گرایش دایمی گراس به امور سیاسی کشورش و مسایل مهم جهان بارها در آلمان موجب جنجال‌های مطبوعاتی شده است.

گراس سال‌ها در کنار حزب سوسیال‌دموکرات آلمان (SPD) و جانبداری از سیاست‌های آن موفقیت‌های انتخابی این حزب را افزایش داد. در مخالفت با اتحاد دو آلمان به همراه لافونتن در کنار آن اقلیتِ چپ حزب قرار گرفت که اتحاد دو آلمان را به صلاح موقعیت آن روز دو آلمان نمی‌دانستند. همین موضع‌‌گیری بود که بعدها انزوای اجتماعی آنها را فراهم ساخت. اما جانبداری حزبش از تغییر قانون پناهندگی‌ـ‌خارجی‌ـ چنان مورد اعتراض گراس قرار گرفت که یک شبه به عضویت چندین ساله‌ی خود در حزب پایان داد و حزب را ترک کرد. ولی با توافق ضمنی برای دخالت نظامی در یوگسلاوی سابق و پرخاشگویی اخیرش به لافونتن دبیر اول اسبق حزب سوسیال دموکرات‌، او را به موضع‌‌گیری‌های دیگر سیاسی‌ـ‌اجتماعی کشاند که با چهره دیروز وی متفاوت بود.

در مجموعه‌ی ادبی گراس با بیش از ۲۴ اثر منظوم و منثور که در بر‌گیرنده سال‌های ۱۹۵۴تا ۱۹۹۵ است، هشت نمایشنمامه جای دارند که شهرت و اهمیت برخی از آنها سبب شد که نام گونتر گراس نیز در جرگه نمایشنامه نویسان جهان قرار ‌گیرد.

نخستین تمایشنامه را گونتر گراس در سال ۱۹۵۴ نوشت که به هنگام به همراه دو نمایشنامه دیگر با نام "‌سواره رفتن و برگشتن[5]" به چاپ رساند.

این دو نمایشنامه چندان توجه‌ای را به خود جلب نکرد و تا آنجا که نگارنده مطلع است این دو اثر هرگز در آلمان به روی صحنه نیامدند. با این همه این دو نمایشنامه تمرینی بود برای گراس تا اینکه نمایشنامه بعدی خود را با عنوان ‌سیل[6]‌ در سال ۱۹۵۵ به چاپ رساند. این نمایشنامه که دو سال بعد (‌57‌) در فرانکفورت برای نخستین بار به روی صحنه رفت، گویای وضعیت خانواده‌ای است که خطر سیل همه آنها را تهدید می‌کند و آنها به ناچار در یک اتاق شیروانی پناه گرفته‌اند. اما پناهگاه آنها محل زندگی دو موش فیلسوف (!) نیز هست. مدت اقامت آنها در آنجا نه تنها موجب آشنایی با زندگی و افکار موش‌‌ها می‌شود، بلکه پس از فروکش سیل و برگشت خانواده به زندگی عادی خود، حسرت زندگی دو موشِ فیلسوف همه‌ی خانواده را در برمی‌گیرد.

‌عمو عمو[7] نمایشنامه بعدی گراس محسوب می‌شود.

"این احساس وظیفه شهروندی (‌کشوری و جهانی‌) در نزد نویسندگان امروز سیمای دیگر گونه‌ای یافته است!گراس تحصل کرده رشته هنر در برلین و دوسلدورف است"که در سال ۱۹۵۶ چاپ شد و در سال ۱۹۵۸ در شهر کلن نخستین اجرا از آن به روی صحنه رفت. عمو عمو تصویرگر زندگی مردی به نام بولین است که به حساب خود مردی خطرناک و آدمکش است، اما جامعه او را جدی نمی‌‌گیرد. بولین در سعی مدام خود برای به قتل رساندن ناموفق می‌ماند، عاقبت با اسلحه خودش توسط دو پسر بچه به قتل می‌رسد. نمایشنامه با تمهیدات و وقایع متفاوت تصویرگر زبونی و شکست بولین و عاقبت نابودی وی است.

سال ۱۹۵۷ نمایشنامه آشپزهای شریر‌ گراس به چاپ می‌رسد که در میان هشت نمایشنامه‌ی وی از معروفترین آنهاست. آشپزهای شریر در پنج پرده نوشته شده است و در آن تلاش چند آشپز برای بدست آوردن فرمول سوپی استثنایی‌ست که مردی به نام کنت راز این فرمول را می‌داند.

آشپزها در یک معامله این قول را از کنت می‌‌گیرند که چنانچه وی برای آنها راز این فرمول را فاش کند، آنها نیز در عوض دختر زیبایی به نام ماریا را همسر او کنند. کنت با وجود بدست آوردن ماریا بر وعده خود عمل نمی‌کند و فرمول مذکور را در اختیار آنها قرار نمی‌دهد. در‌گیری کنت با آشپزها عاقبت وی را برآن می‌دارد که دست به خود کشی بزند و او که به تازگی مزه زندگی خوشِ با ماریا را چشیده ‌مجبور می‌شود به زندگی خود و همسرش پایان دهد.

دکتر ناظرزاده‌کرمانی ضمن ترجمه‌ی قسمت کوچکی از این نمایشنامه، در کتابش[8]، آشپزهای شریر را اثری با "جاذبه‌های مصنوعی و محتوایی روشنفکرانه‌ی کاذب‌" می‌داند. و می افزاید که گراس در این اثر "سرِ بی صاحب می‌تراشد و یک طرفه به قاضی می‌رود." در نگاه نقدگونه‌ی ناظرزاده کرمانی به این نمایشنامه و دیگر نمایشنامه‌های گراس نوعی مقابله با نظریه مارتین اسلین نسبت به آثار گراس دیده می‌شود. اما کرمانی در مجموع این نظر اسلین را تائید می‌کند که این نمایشنامه‌ی گراس جزء نمایشنامه‌های ابزورد محسوب می‌شود.

"و همین رمان طبل حلبی بود که اعطاء جایزه ادبی نوبل را، پس از سال‌ها، برای گراس ممکن ساخت"خودِ گونتر گراس نیز در جایی آثار نمایشی خود را شاعرانه و ابزورد نامیده است.[9]

نمایشنامه بعدی گراس سی و دو دندان است که در سال ۱۹۵۸ آن را نوشته است. این نمایشنامه نیز از تک پرده ای های اوست.

گرچه هنوز «ده دقیقه تا بوفالو» از کوتاه‌ترین نمایشنامه‌های او محسوب می‌شود، اما شهرت آن کمتر از دیگر نوشته‌های نمایشی او چون «سیل» و «آشپزهای شریر» نیست. این نمایشنامه در یک پرده و دارای شش شخصیت (گوردوویل- مامور فنیِ قطار- پمپلفورت- مامور آتشنشانی-، آکسل - گاوچران - کوچن رویتر- نقاش- و فرکاته - یک زن-) است. این نمایشنامه نیز از جمله نمایشنامه‌های ابزورد وی محسوب می‌شود.

داستان نمایشنامه حکایت سفر عده‌ای با قطار به مقصدی به نام بوفالو است که همواره ده دقیقه به مقصد نهایی باقی‌ست و هرگز هم بدان نمی‌رسند. سراسر نمایشنامه سرشار از دیالوگ‌های گریزان از منطق و واقعیت است.

«توده‌ها قیام را تجربه می‌کنند» (خلق به پا می‌خیزد) مشهورترین اثر نمایش سیاسی گراس است.

شهرت این نمایشنامه بیشتر مدیون انتخاب موضوع و حوادث اجتماعی و سیاسی سال ۱۹۵۳ در آلمان شرقی‌ (سابق) است. این نمایشنامه خیلی زود مورد توجه منتقدین غربی قرار گرفت. در غرب، به ویژه آلمان غربی، از این نمایشنامه بهره‌های سیاسی‌ـ‌تبلیغاتی بسیار بردند و نویسنده را نیز از این راه تشویق‌های بسیار کردند. از همین رو در بیشتر کتاب‌های راهنمای تآتر آلمان بیشترین توجه و در تآترهای آلمان افزون‌ترین اجراها را این نمایشنامه داشته است. از جمله سه دایره‌المعارف معروف تآتری آلمانی بدون استثناء این نمایشنامه را پیش و بیش از دیگر آثار نمایشی وی مورد توجه قرار داده‌اند.

"گراس عامل، انگیزه و دلایل نوشتن رمان طبل حلبی را دوران بازداشتش توسط نیروها آمریکایی در پی شکست نازیسم می‌داند"علت این توجه تنها به دلیل ارز‌ش‌های دراماتیک آن نیست. همانطور که اعطای جایزه‌ی نوبل، آنهم با اینهمه تاخیر، تنها به علت رمان طبل‌های حلبی وی نبوده است.
نمایشنامه‌ی خلق به پا می‌خیزد در چهار پرده نوشته شده و در آن پنج شخصیت اصلی، (رئیس، اروین- دراماتورگ، لومنیا- بازیگر، کُرناکه- شاعر و دستیار) و جمعی توده‌ی مردم ـ کارگران‌ ـ ، داستان نمایشنامه را به جلو می‌برند.

واقعه‌ی نمایشنامه در یکی از سالن‌های تآتری برلین شرقی رخ می‌دهد؛ رئیس یا کارگردان که بی‌شباهت به برتولت برشت نیست، مشغول کارگردانی نمایشنامه‌ی کوریولانوس[10] از ویلیام شکسپیر است. تمرین‌های نمایشنامه مصادف با قیام کارگرانِ برلین شرقی در ژانویه ۱۹۵۳ است. صحنه‌ی قیام مردم در نمایشنامه‌ی شکسپیر که کارگردان سعی دارد آن را با توجه به ایدئولوژی خویش تصویر کند، با مشکل اجرایی روبرو می‌شود. چرا که وی خیلی زود پی می‌برد که صحنه‌ی مورد نظر وی با حوادث جاری کشور شباهت بسیار دارد.

اکنون باید این دشواری را کارگردان با مسوولین (سانسور) کشور به نحوی برطرف کند تا با آنها درگیر نشده و در عین حال عمل و کار وی برخلاف ایده‌آل‌هایش هم نباشد و صحنه‌ی قیام نیز تا حد ممکن زنده و هنری اجرا شود. اما او درعمل تا آنجا پیش می‌رود که علیه کارگران (همکاران خویش در نمایش)، عمل کرده و برای سرکوب آنها با مامورین امنیتی همکاری می کند. چرا؟ چون کارگران (کسانی که نقش مردم را در نمایشنامه بازی می‌کنند.) نمایشنامه نیز می‌خواهند در پوشش اجرای صحنه‌ی قیامِ توده‌ها و جان بخشیدن بدان، عملا به قیام واقعی خود عینیت بخشیده و آن را با جنبش اجتماعی پیوند زنند. هر دو سو، کارگردان و کارگران، می‌خواهند از یکدیگر سود آنی برند. طنز تلخ و گره‌ی نمایشنامه در همین نکته نهفته است.

"چرا که وی مدعی‌ست در مدت اقامت در بازداشتگاه آمریکایی‌ها به عمق تفکر جنگ‌طلبانه و اندیشه‌کش نظام هیتلری پی برده است"کارگردانی که با اجرای نمایشنامه‌ی کوریولانوس مدعی تبلیغ و ترویج آگاهی طبقه‌ی پیشرو- کارگردان- است، به محض آگاهی از نیت‌های کارگرانِ همکاران خویش، سعی دارد از این نیاز اجتماعی آنها تنها برای بالا بردن کیفیت نمایشنامه‌ی خود سود برد! و کارگران نیز در پوشش یا قیام نمایشی در فکر شکل دادن قیامی واقعی‌اند.

گونتر گراس سعی دارد در این نمایشنامه نه تنها صداقت و اعتقاد امثال برشت را به سُخره گیرد، بلکه می‌خواهد به زعم خویش فرصت‌طلبی تاریخی و تناقض‌های مضحکِ اعتقادی امثال برشت را نیز به تصویر کشد.

زندگی برتولت برشت و عکس‌العمل وی نسبت به حوادث ۱۹۵۳ِ آلمان شرقی نشان داد که تا چه حد می‌تواند ادعای گراس بیان حقیقت باشد! اگر چه در آن سال‌ها برشت نتوانست احساس واقعی خود را همگانی کند، اما چاپ برخی از شعرهای وی ، آن هم مدت‌ها بعد، شخصیت واقعی او را بهتر نشان داد. آری تجربه یکبار دیگر نشان داد که مرعوب جو و حوادث زمانه شدن چندان با حقیقت‌جویی نزدیکی ندارد.

نمایشنامه‌ی «توده‌ها قیام را تجربه می‌کنند» برای نخستین‌بار به سال ۱۹۶۶ در تآتر شیلرِ برلین غربی به کارگردانی هانس یورگ اوتسرات[11] به روی صحنه رفت و در آن رُلف هِنیگر[12] در نقش کارگردان بازی کرد.

یکی دیگر از نمایشنامه‌های به چاپ رسیده‌ی گراس تقدم[13] نام دارد. این نمایشنامه را وی بر اساس رمان معروف «بی‌حسی موضعی» خود نوشته است. تقدم در سال ۱۹۶۹ به چاپ رسید و در همان سال نیز برای نخستین بار در تآتر شیلرِ برلین غربی به روی صحنه رفت. داستان نمایش از این قرار است:

یک دانش‌آموز دبیرستانی به نام شِربام قصد دارد برلینی‌ها را به وحشت اندازد.

در خیابان اصلی و مهم شهر، آنهم در وقت رفت‌‌و‌آمدِ شدید روز، می‌خواهد سگ خود را به آتش کشد! علارغم تشویق همکلاسی‌اش به ادامه این عمل، مشاور آموزشی دبیرستان او را از این کار برحذر می‌دارد. ...

با وجود نمایشنامه‌های ذکر شده، گراس نتوانست بسان یک نمایشنامه‌نویسِ مطرحِ آلمانی در کشور خود یا در دیگر کشورها عرض اندام کند. اگرچه نمایشنامه‌ی آشپزهای شریر (شرور) توانست او را نیز در کنار ابزورد نویسانِ جهان قرار دهد و مانند شایمر از نادر ابزوردنویسان آلمانی زبان محسوب شود، اما با نوشتن نمایشنامه‌ی توده‌ها قیام را تجربه می‌کنند، نه تنها از ابزوردنویسی دور شد، بلکه سه سال بعد پس از نوشتن نمایشنامه‌ی تقدم اساسا عرصه‌ی نمایشنامه‌نویسی را ترک کرد.

گونتر گراس، برخلاف عرصه‌ی ادبیات نمایشی، در بخش ادبیات داستانی از شهرت و موفقیت اجتماعی و ادبی بیشتری برخوردار شد. همان رمان طبل حلبی وی توانایی او را در این عرصه به اثبات رساند و به همین خاطر هم رایش رانیسکی وجود طبل حلبی را دلیل کافی برای دریافت جایزه ادبی گراس دانست.

گراس از دهه‌ی هفتاد هرچه بیشتر در امور سیاسی و سیاست‌های فرهنگی‌ـ‌‌اجتماعی کشورش فعال شد و در مدت بسیار کوتاهی نامش زبانزد هر کوی‌و‌برزن فرهنگی و اجتماعی گشت. آثار داستانی بعدی او چون سال سگی، قرن من و مزرعه پهناور نیز بر شهرتش افزودند.*

اصغر نصرتی (چهره)
برگرفته از تارنمای چهره
http://www.chehreh.net
——————————————————————-
زیرنویس ها:

[1] Die Blechtrommel

[2] Marcel Reich-Ranicki

[3] Oskar

[4] گروه ۴۷ عنوان نخستین کانون نویسندگاان آلمانی پس از جنگ بود که توسط هانس ورنر ریشتر و قریب ۲۰۰ نویسنده آلمانی، از جمله هاینریش بل، پتر وایس در سال ۱۹۴۷ شکل گرفت و در سال ۱۹۷۷ به عمر خود پایان داد.

"او که خود ‌پیش از بازداشتش یکی از چندین هزار طرفدار این نظام بوده و داوطلبانه به یاری ارتش هیتلری شتافته است، بهتر از هرکسی می‌توانست پرده از این فاجعه کنار بزند"در جلسات سالانه‌ی این کانون نویسندگان از آخرین آثار چاپ و ثبت نشده یکدیگر با خبر می‌شدند. در همین جلسات بود که نخستین برخورد و انتقاد با آثار یکدیگر را انجام می‌دادند. در یکی از همین جلسات (۱۹۵۷) بود که گراس برای رمان طبل حلبی نخستین جایزه را توسط این کانون دریافت کرد.

۵ Beritten hin und zurück

[6] Hochwasser

۷ Onkel Onkel

[8] تآتر پیشتاز تجربه‌گرا و عبتث‌نما؛ دکتر فرهاد ناظرزاده‌کرمانی، نشر جهاد، تهران ۱۳۶۵.

۹ Theaterlexikon ۱۹۹۸; Systema München.

[10] Coriolan (Coriolanus)

[11] Hansjoerg utzerath

[12] Rolf Henniger

[13] Davor

* برای نگارش این نوشتار از منابع زیر بهره برده‌ام:

۱-  درام‌نویسان جهان؛ منصور خلج و ستاره صالحی، انتشارات برگ، تهران ۱۳۷۷، ص.ص. ۲۶۱-۲۵۷.

۲-  گونتر گراس برنده جایزه نوبل ... ؛ خسرو ثابت قدم، بررسی کتاب -شماره ۳۳-، به کوشش مجید روشنگر، صص.

۲۶۸-۲۶۵.

۳-  Universallexikon; Data Becker´s

۴-  Theaterlexikon; Systemaverlag GmbH.

۵-  Schauspielführer; Herg. Von Otto Nedden u. Karl Ruppel, Reclams. ۱۹۶۹ Stuttgart, S. ۱۰۷۵-۱۰۷۷.

۶-  تآتر پیشتاز تجربه‌گرا و عبث‌نما؛ دکتر فرهاد ناظرزاده‌کرمانی، نشر جهاد، تهران ۱۳۶۵.

۷-  عکس از روزنامه‌ی WAZ ِ شهر اسن (آلمان) برگرفته شده است.

www.chehreh.net

 

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:.

منابع خبر

اخبار مرتبط