آزادی در همه ادیان سفارش شده است کسی که آزاد نیست، بندگی خدایش بی ارزش است

آزادی در همه ادیان سفارش شده است کسی که آزاد نیست، بندگی خدایش بی ارزش است
خبرنامه ملی ایرانیان
خبرنامه ملی ایرانیان - ۴ دی ۱۳۹۰



دکتر کاوه احمدی علی آبادی

عضو هیئت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری

عضو جامعه شناسان بدون مرز

آزادی هم در قرآن و هم در تمامی کتب مقدّس آمده است. آن هم در قالب داستانی که هدف از کل خلقت را بیان می کند. داستان تخطی شیطان از خدا و دادن اختیار به او برای فریب انسان، چنان که در قرآن نیز ذکر شده، غرض از آمدن اش قصه پردازی نبوده، بلکه گرفتن درس از آن هاست، همچنان که داستان های مشابهی توسط عیسی مسیح در انجیل آمده و دلیل اش را از او می پرسیدند و هدف از طرح آنها نیز همان درک مفهوم برخاسته از آن ها بود. من در مقاله “شهر خدا” آن را توضیح دادم، ولی با سخنان جاهلانه برخی که بر حساس ترین سمت های حکومتی تکیه زده اند، لازم به تکرارش می بینم: خداوند در کلیه کتب مقدّس از جمله قرآن اذعان کرده که به همه موجودات و حتی شیطان –اسطوره پلیدی- نیز اجازه داده تا زمانی که دنیا دنیاست، نه تنها وجود و حضور داشته باشند، بلکه حتی از فرمان خداوند تخطی و نافرمانی کنند و حتی برای گمراه ساختن انسان ها از فرامین خدا، آزاد باشند که از فریب استفاده کنند. چون انسان و شیطنت های انسانی، در این جهان اجازه آزادی و انتخاب دارند و آزمون در این جهان یعنی، همین انتخاب با آزادی، و گرنه بدون آزادی و اختیار هیچ ارزشی ندارد.

درست است که خدا در همان قرآن، انسان را از شیطنت برحذر ساخته (که البته پیداست در این سه دهه برخی خیلی علاقه دارند که به نام اسلام در منطقه شیطنت کنند!)، ولی تنها با کلام برحذر ساخته، به همین سبب گفته “در دین اجباری نیست”.

"دکتر کاوه احمدی علی آبادیعضو هیئت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوریعضو جامعه شناسان بدون مرزآزادی هم در قرآن و هم در تمامی کتب مقدّس آمده است"از این واضح تر آزادی در انتخاب یا عدم انتخاب سفارش های دینی را می توان گفت؟ همین آیه زمانی نازل شد که عده ای متعصب و جاهل همچون شما –البته آنان در ۱۴۰۰ سال پیش و شما در قرن ۲۱- هر توصیه و حکمی را می خواستند بدانند که کدام اجباری و کدام اختیاری است و این آیه آمد تا بگوید، به طور کلی هر چه که دینی است، اجباری نیست. دنیا جایی است که نه تنها نیکوکاران که همه موجودات، از کافر و مشرک و پلید و ظالم و شیاد تا به آخر، یعنی تا هویت یک شیطان، حق زندگی و اظهار وجود دارند و چون حقی است که خداوند در این دنیا- نه بهشت- بدان ها بخشیده است، هیچ انسان و موجودی نمی تواند این حق را از آنان سلب کند و اگر چنین کند، با زیر پا گذاردن قوانین و حقوقی که خداوند به همه کس حتی شیطان بخشیده، در این جهان، حقی را زیر پا گذاشته و خود مرتکب گناه و ظلم شده است که در قرآن به کرات درباره آن در سوره های آل عمران، نساء و مائده سخن رفته است، که از قرار معلوم قرآن را هم رها کردید و برای پست و مقام، ضرب و ضربا می خوانید و تبلیغ می کنید و بر سر مردم می زنید!؟

از سویی، در این دنیا با حدودی مواجه می شویم که نظر و عمل ما تنها به خودمان محدود نمی گردد، بلکه به دیگری مربوط می شود و باید دانست که قانون حاکم بر آن چیست؟ در این جهان و تا پیش از قیامت، چنان که خداوند به اسوه شیطنت اجازه می دهد، و هنگام گفتگو با او معرفی می کند، جایی است که به شیطان و انسان هایی که فریب اش را بخورند (مثل شما که بنام دین شکنجه، تجاوز و جنایت می کنید و دلتان خوش است که مشتی ورد عربی حفظ کرده اید) اجازه می دهد تا هنگام تبلیغ علیه او، از فریب و نیرنگ نیز بهره برد و تا هنگامی که اختیار و انتخاب با انسان هاست، این حق به شیطنت ها داده شد و آن آزادی در اختیار و انتخاب به انسان واگذار شده است که هیچ انسان و موجودی با هیچ مجوزی حق ندارد، این قوانین و آزادی بخشیده شده در این دنیا را از آنان سلب کند، مگر این که از زور استفاده کند که آنان موقع چون حق آزادی و اختیاری که خداوند به همگان بخشیده را نقض کرده، خود مستوجب مجازات است و حقوق فردی دیگران را زیر پا گذاشته است. ممکن است کسانی که درک دینی شان بیش از شک بین سجده دو و سه پیش رفته باشد، بپرسند که چرا واژه آزادی نیامده است؟ چون واژه ها تغییر معنی می دهند و زمانی که زنای محصنه که به معنی زنای زن مومن است، به زنای زن متأهل و فاحشه (با عرض پوزش از خوانندگان) تغییر معنی می دهد و هیچ کس نمی آید بپرسد که چگونه است، زن متأهل زانی را قرآن مومن خطاب می کند، بعد سنگسار می کنید یا زمانی که سنگسار در قرآن تقبیح شده، اما امروز به نام حد اسلامی تجویز می شود، واژه آزادی نیز همین گونه بود. در این موارد، قرآن روشی دیگر دارد و از راه سلبی حرکت می کند. مثل واژه الله که به مرور خود تبدیل به بت شده بود و مشرکان سلسله مراتبی از بت ها و مقربان را داشتند تا به الله می رسید و خداوند مسلط بر بقیه بود.

قرآن به جای آن روی لااله الا الله را عنوان کرد تا برساند که تا به عبودیت و اطلاعت محض از دیگران لا نگویید، الله و عبودیت محض از او ظهور نمی کند، آن لا شامل پیامبران، فرشتگان، معصومین و بت ها می شود، شامل هر کس و هر چیز به جز الله. حالا در قرن بیست و یکم، عده ای برای دکانداری دینی خود، از خود احکام اسلامی صادر می کنند و با کمال وقاحت، خود را واسطه با خداوند ساخته اند که مصداق دقیق شرک و چون با توسل به الله چنین می کنند، مصداق عینی طاغوت اند. همین واژه طاغوت نیز که در قرآن آمده امروزه به یک برچسب بدل شده، در حالی که با رجوع به قرآن در می یابید که طاغوت کسی است که خود را صاحب اختیار دیگران بشمارد، و قرآن وقتی می فرماید که بندگی غیر نکنید، یعنی اطلاعت محض از هیچ کس نکنید و چنان که در قرآن آمده، چون پاک و منزه از هر گناه و اشتباه تنها خداوند است، تنها و تنها اطلاعت محض و ولایت مطلق از آن خداست، و گرنه مشرک و مطیع طاغوت های زمان خواهید بود. پس بندگی غیرخدا، یعنی همان آزادی انسان در امور خودش و هر چه مربوط به خودش با خداوندش باشد (به خودش و خدایش مربوط می شود، نه دیگران)، به کس دیگری مربوط نیست که با زور بخواهد مانع شود. حال اگر می گویید، چرا همان بندگی خدا آمده است؟ چون آزادی صرف یعنی دادن مجوز به هیتلر و چنگیز و صدام که خود را آزاد می دیدند، هر چه دلشان می خواهند با مردم بکنند.

"مثل واژه الله که به مرور خود تبدیل به بت شده بود و مشرکان سلسله مراتبی از بت ها و مقربان را داشتند تا به الله می رسید و خداوند مسلط بر بقیه بود"آیا اگر ملاک صرفاً آزادی باشید، می توان چیزی بدان ها گفت؟ آن ها آزاد بودند و دوست داشتند، جنگ کنند و آدم بکشند! پس وقتی خداوند می گوید، بندگی خدا، یعنی کدام خدا؟ الله! آن که یک واژه است و می تواند مثل صدر اسلام تا حد یک بت تقلیل یابد، بلکه خدایی که از رگ گردن به ما نزدیک تر است: یعنی وجدان مان. همان فطرت الهی که هنگام دمیدن روح خداوند به انسان منتقل شد و از رگ گردن به تک تک ما نزدیک تر است و با توسل بدان هرگز گمراه نخواهند شد و همان که از انسان خلیفه خداوند روی زمین ساخت و آن را اشرف مخلوقات و “انسانیت” انسان، یعنی همین وجدانی که او را از سایر مخلوقات جهان متمایز و “انسان” می سازد و تنها این آزادی است که بدون تجاوز به حقوق دیگران، از او به جای یک جانی، یک انسان مسئول و باوجدان می سازد.

حال پس از این همه صغرا و کبرا چیدن، دوباره می خواهند سوال کنند که پس مراجع و فقه ها چه می شوند؟ راستی، لباس و حرفه آن ها را اختیار کردید و از عدم ذکر واژه آزادی در قرآن سخن می گویید، از خود نمی پرسید که چرا یک کلام در مورد فقه و مراجع تان در قرآن نیامده است و حتی تلویحاً شما را از سوال هایی (مسأله گویی در حوزه های علمیه) از آن دست پرهیز می دهد: «قومی که پیش از شما بودند، نظیر آن مسأله ها را پرسیدند و سپس کافر شدند». سوره مائده، آیه ۱۰۲. و در جایی دیگر از تقبیح تقلید و اطلاعت محض از غیر، سخن رانده است: «بگو آیا از کسانی که در نزد خداوند از این هم بدسرانجام ترند، آگاهتان کنم؟ کسانی هستند که خداوند لعنت شان کرده و برآنان خشم گرفته و طاغوت را پرستیده اند و آنان را بوزینه (نماد تقلید) و خوک (نماد پستی) گردانده است، اینان بدمنصب تر و از راه راست گمگشته ترند». سوره مائده، آیه ۶۰٫

خودمانیم، شما خودتان هم خوب می دانید که اینکاره نیستید و بدنبال همان دکانداری های دینی تان و انتصابات با نمایش انتخابات تان باشید تا نتیجه اش را ببینید.

.

منابع خبر

اخبار مرتبط