ادبیاتِ آلمان - پروژه «پلانکتون» خسرو ثابت قدم

ادبیاتِ آلمان - پروژه «پلانکتون» خسرو ثابت قدم
اخبار روز
اخبار روز - ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۳

 من نمی دانم که از «والتر کِمپوفسکی» (Kempowski) چیزی به فارسی ترجمه شده است یا نه، اما می دانم که او (هنوز) در صحنه ادبیِ کوچک و ضعیفِ ایران ناشناخته است. صحنه ادبی آلمان اما، این ادیبِ فرهیخته و والا را هرگز فراموش نخواهد کرد. پروژه «پلانکتون» از فرآورده های ذهنِ قوی و خلاقِ اوست.
«کِمپوفسکی» در سالِ ۱۹۲۹ در شمالِ آلمان، در شهرِ «روستُک» بدنیا آمد و در سالِ ۲۰۰۷ در اثرِ سرطان درگذشت. بر خلافِ برخی ادیبان، اهلِ جنجال و سر و صدا نبود و هیچگونه تلاش و تمایلی برای مطرح شدن یا معروف شدن نداشت.

" من نمی دانم که از «والتر کِمپوفسکی» (Kempowski) چیزی به فارسی ترجمه شده است یا نه، اما می دانم که او (هنوز) در صحنه ادبیِ کوچک و ضعیفِ ایران ناشناخته است"و شاید همین، او را از دیگران در آلمان متمایز می کند. نثرش بی نهایت شفاف و صاف و زیبا و قوی و شیرین است.
یکی از آخرین مصاحبه هایش را در رادیو بخاطر می آورم که خبرنگار از او پرسید که عضو کدام حزب یا سازمان و گروهی است؟ و خبرنگار انتظار داشت که سازمانی سیاسی یا حداقل اجتماعی نام بُرده شود. اما «کِمپوفسکی» با صدای نحیف و بیمارش گفت: «تنها جائی که من عضوش هستم انجمنِ حمایت از پرندگانِ آلمان است».

چرا «پلانکتون»؟ و «پلانکتون» چه ربطی به ادبیات دارد؟
«کمپوفسکی» برای تولیداتِ ادبی اش، از همه، همه چیز سوال می کرد.

از افرادِ خانواده خودش؛ از مغازه دارِ سرِ کوچه؛ از رهگذری که شاید از او فندک درخواست کرده بود؛ و غیره. این اطلاعات و خاطرات را بدقت و با وسواس جمع آوری می کرد و بدین ترتیب آرشیوی داشت بی نهایت غنی و وسیع در هر زمینه ای. بعد در متون از آنها بهره می گرفت و بسانِ تکه های موزائیک آنها را در کنارِ هم می چید. نامِ این کار را «صیدِ پلانکتون یا شکارِ پلانکتون» نهاده بود.
همه نویسندگان با کمالِ علاقه به داستان های دیگران گوش فرا می دهند و این خاطرات را در خود جذب می کنند و طبیعتاً زمانی از آنها برای متونِ خود استفاده می کنند.

" «کِمپوفسکی» در سالِ ۱۹۲۹ در شمالِ آلمان، در شهرِ «روستُک» بدنیا آمد و در سالِ ۲۰۰۷ در اثرِ سرطان درگذشت"این از الفبای کارِ نویسندگی ست. منتهی شاید نه در حجم و با جدیتِ «کِمپوفسکی».
کاری اما که هر نویسنده ای نمی کند، اینست که همین داستانها و خاطرات را گرد بیآورد و از آن کتابی بسازد و آنرا «پلانکتون - یک حافظه جمعی»(*) بنامد. این کتابِ «کمپوفسکی» دیروز (۲۹.۴.۲۰۱۴ ) در آلمان و در انتشاراتِ «کنآوس» (Knaus)، در ۸۳۲ صفحه، و بزحمتِ همکارِ قدیمیِ او خانمِ (Simone Neteler) بچاپ رسید.
این اما هنوز «پروژه پلانکتون» نیست.



«پروژه پلانکتون» آرزو و طرحِ او بود. می خواست که بعد از مرگش، این مجموعه داستان ها و خاطرات ادامه و گسترش یابد. می خواست که با استفاده از امکاناتی که اینترنت در اختیارِ انسانِ امروزی قرار داده است، هر کسی در گسترشِ این مجموعه شرکت کند و بطورِ فعال همکاری نماید. می خواست که هر داوطلبی، نظیرِ خودِ او داستانی؛ خاطره ای، چیزی به این «دریای پلانکتون» بیفزاید. به عبارتِ دیگر مجموعه ای زنده و پویا با هزاران نویسنده که پایانی ندارد.

"بر خلافِ برخی ادیبان، اهلِ جنجال و سر و صدا نبود و هیچگونه تلاش و تمایلی برای مطرح شدن یا معروف شدن نداشت"

انتشاراتِ «کنآوس» اکنون این امکان را فراهم آورده است. صفحه ای اینترنتی ترتیب داده است که داوطلبان آخرین آرزوی یک نویسنده والا و انساندوست را برآورده کنند و به دریای پلانکتون بپیوندند.

* Plankton - Ein kollektives Gedächtnis
Knuas Verlag

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

منابع خبر

اخبار مرتبط

دیگر اخبار این روز

بی بی سی فارسی - ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
بی بی سی فارسی - ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۳