بخوان دعای فرج؛ دعا اثر دارد

زده ام فالی و فریاد رسی می آید/ بخوان دعای فرج؛ دعا اثر دارد
خبرگزاری مهر
الف - ۲۶ تیر ۱۳۹۰

نیمه شعبان سالروز شادی های پیوند خورده با دلتنگی هایی است که طعم غروب های غم انگیز جمعه را می دهد و اما حس و حالش با امیدی ناب زنجیر شده و گویا پیوند ناگسستنی دلتنگی و شادی و امید را به لحظات نیمه شعبان سنجاق کرده اند. به گزارش خبرنگار مهر در خرم آباد، سحرگان امروز گویا دوباره سال ۲۵۵ هجری قمری بود و نیمه شعبانی که خورشید را به زمین تیره هدیه کرد ... قلبهایمان علیرغم خوشحالی از حضور نورانی ات، ای منجی!غرق در غم فراق است و انتظار ... یادمان نمی رود نیمه شعبانی را که تا همیشه در گوشمان زمزمه شده و تا همیشه زمان باقی خواهند ماند ... مولودی که روزی نجات بخش بشر خواهد شد در کتابهای تاریخ نوشته شده در سحرگاه نیمه شعبان سال ۲۵۵ هجری قمری مولودی در شهر سامرای عراق پا بر زمین نهاد تا روزی نجاتبخش قوم بشر باشد.

"به گزارش خبرنگار مهر در خرم آباد، سحرگان امروز گویا دوباره سال ۲۵۵ هجری قمری بود و نیمه شعبانی که خورشید را به زمین تیره هدیه کرد .."فرزندی به پاکی آسمان از پدری معصوم به نام حضرت امام حسن عسکری (ع) امام یازدهم شیعیان جهان و مادری والامقام به نام حضرت نرگس خاتون (س) دختر قیصر روم در اینچنین روزی در خفا و به دور از چشم همه نامحرمان زاده شد. این کودک پاک نهاد در پنج سالگی و در هشتم ربیع الاول سال ۲۶۰ هجری قمری همزمان با رحلت پدر بزرگوارش ردای امامت بر تن کرد و ملقب به نام آخرین عدالت گستر جهان و مهدی موعود شد. منجی، پس از رسیدن به مقام امامت به مدت ۷۴ سال در غیب صغری به سر برد و در این زمان تنها به وسیله نواب چهارگانه خود با شیعیان در تماس بود. حضرات "عثمان بن سعید"، "محمد بن عثمان"،"حسین‌ بن روح" و"علی بن محمد سیمری (سمری)" سفرای چهارگانه آن معصوم در ایام غیبت صغرا بودند که به طور مستقیم با حضرتش مراوده و محاوره داشتند و فرامین وی را نیز به شیعیان منتقل می کردند. و خورشید در پرده برون رفت...

با گذشت ۷۴ سال از غیبت صغری، به ناگاه خورشید در پرده برون رفت و مهدی موعود به اذن خداوند متعال دوران غیب کبری را آغاز کرد. امروز صدها سال از سال ۳۴۴ هجری قمری و آغاز غیبت کبری این امام همام می گذرد و بشر هنوز در عرصه امتحان انتظار است. آری، این امتحان سالهاست که جاری است و جمعه ها همه ممتحنین بی مهابا چشم به آسمان دارند تا شاید خورشید را دوباره هدیه کند. امروز ولادتت را به جشن می نشینیم و همراه با خنده های لبریز از خوشحالیمان اشک می ریزیم ...آخر کی روزی می رسد که حضور منورت در دنیای پرتلاطم و تیره بشر سایه اندازد و دیده به دیدار یگانه منجی روشن شود. جمعه های مانوس شده با فریاد "این المنتظر"...

"یادمان نمی رود نیمه شعبانی را که تا همیشه در گوشمان زمزمه شده و تا همیشه زمان باقی خواهند ماند .."دیگر جمعه ها مانوس شده اند با ندای "یا غیاث المستغیثین" و فریاد "این المنتظر" و "این بقیه الله"... آری کجاست آن بزرگواری که برای برکندن ریشه ظالمان و ستمگران عالم به امر خدا مهیا گردد؟ ...و کجاست آن منتقمی که امید داریم اساس ظلم و عدوان را از عالم براندازد؟ آقاجان! این همه جمعه گذشت و بازهم تکرار جمله "آقا نیامدی؟"، آقا دلمان در تب و تاب سایه های سنگین انتظار هر روز می میرد و زنده می شود و من می دانم که مرا هیچگاه به این جمعه های منتظر عادت نداده اند. در عالم شک فرو شدیم آقا جان/ کم کم همگی دو رو شدیم آقا جان از بس که نوشتیم شما می آئید / چوپان دروغگو شدیم آقا جان جمعه ها ابتدا و انتهای همه زندگیمان شده اند انگار هر جمعه را انتظاری دگر است و من این بی تابی را تاب نمی آورم و به این همه بغض عادت نمی کنم، امید در هر جمعه ناامیدی ام شکوفه می کند و در انتظار گذشت یک هفته دیگر برای آمدنت می ماند! آقا جان جمعه ها دیگر برای ما آخر هفته نیست، جمعه ها ابتدا و انتهای همه چیز است. این روزها که دلم از بغض و اشک پر از بهانه است بی اندازه غمگین نبودنت هستم، انگار همه بودنهای این دنیا را در گیر نبودنت به هیچ داده ام و تنها به انتظار جمعه ها روزهای هفته را یکی یکی می شمارم ولی جمعه ها چه بی وفا شده اند و چه بی نصیب...و به قول شاعر بروجردی: انگار بی تو ثانیه ها مکث کرده اند / غمها چو سایه بر سر ما مکث کرده اند در التهاب زخم قنوت نماز من / گلواژه های بکر دعا مکث کرده اند در انتظار جرعه ای از مهربانیت / حتی فرشتگان خدا مکث کرده اند آقاجان، می بینی زمین چقدر بی تاب نبودنت اشکبار است، می بینی جمعه ها دیگر تاب آمدن و رفتن ندارند و تنها برای قدم هایت حلول می کنند؟ می بینی دیگر اینجا هیچ بهانه ای برای نبودنت نیست چرا که همه چیز بی تاب دیدار است و بی بهانه تو را می جوید! انگار این جمعه ها سر حاجت روا کردن زمین و زمان را ندارد آقا جان، زمین بی صبرانه آهنگ نفسها و گام های پرنورت را طلب می کند ولی انگار این جمعه ها سر حاجت روا کردن زمین و زمان را ندارد. حاجاتمان تمام شده است و همه نیازمان تو شده ای.

می دانم برای انتظارت هنوز کوچکیم و بی توشه، می دانم هنوز برای فریاد دادن "ابا صالح کجایی؟" دستمان خالیست، ولی چه کنیم که توشه مان کم است و سبد نیازمان لبریز. اینجا جز طلب کردنت حرفی برای گفتن نیست حتی اگر زبانمان نچرخد و از خجالت دستان خالیمان حرفی برای به زبان آوردن نداشته باشیم. تو بزرگترین واژه امیدی که برای آمدنت دستمان خالی و قلبمان پر است، از نبودنت بی تابیم و برای بودنت بی تاب تر، از هستی چیزی سراغ نداریم که به اندازه آن برایت دلتنگ بوده باشیم چرا که شمار دلتنگی هایمان از روزهای جمعه نیامدنت پیشی گرفته است. منتظرم تا شبی پشت در خانه ما، قامت موزونت زنگ بیداری ما را بزند از این همه جمعه های بی تاب و بی قرار چیزی به جز انتظار و انتظار باقی نیست ولی مرا هیچ گاه به این انتظار عادت نداده اند...من هنوز منتظرت هستم، چونان که من همیشه در راهم، همیشه در حرکت. تو همیشه هستی و من بی تاب و بی تاب تر منتظرم تا شبی پشت در خانه ما، قامت موزونت زنگ بیداری ما را بزند.

"مولودی که روزی نجات بخش بشر خواهد شد در کتابهای تاریخ نوشته شده در سحرگاه نیمه شعبان سال ۲۵۵ هجری قمری مولودی در شهر سامرای عراق پا بر زمین نهاد تا روزی نجاتبخش قوم بشر باشد"آری باز هم باید دعا کرد و منتظر ماند... بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد / دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا / ز پشت پرده غیبت به ما نظر دارد بخوان دعای فرج را که دست مهر خدا / حجاب غیبت از آن روی ماه بر دارد ای پرودگار؛ تو هر بلا را دفع کن از ولی خود... و برای سلامتی ات ای منجی عدالت گستر دعا می کنیم: "ای پرودگار؛ تو هر بلا را دفع کن از ولی خود و خلیفه خویش و حجت بر خلق عالمت و زبانت که از تو به سخن آید و به حکمت بالغه تو گویا باشد و ..." ای منجی موعود، تا همیشه تاریخ منتظرت خواهیم ماند و برای ظهورت "اللهم کن لولیک الفرج" خواهیم خواند و می دانیم روزی خواهی آمد ... آقا جان، آنقدر "الهم عجل لولیک الفرج" می خوانم که دل آسمان از بی تابیم اشک ببارد و قلب جمعه های سرخ و خیس برای دعایم اجابتی بیابد. اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه.

منابع خبر

اخبار مرتبط