جامعه افغانستان؛ الگوی تعامل اجتماعی و تولید فرهنگ سانسور

جامعه افغانستان؛ الگوی تعامل اجتماعی و تولید فرهنگ سانسور
بی بی سی فارسی
بی بی سی فارسی - ۲۸ آذر ۱۳۹۲

اخیرا و با ماجرای توهین به اقوام غیر پشتون از جانب "ژنرال طاقت" که در گفتگو با تلویزیون "ژوندن" صورت گرفت، نهاد دادگستری افغانستان اقدام به احضار آقای طاقت و تعلیق تلویزیون ژوندون کرده است.

این اقدام دادگستری این سئوال را ایجاد کرده است که چنین برخوردهایی با مطبوعات و نظرات افراد، چه نسبتی با "آزادی بیان" دارد و یا چه تاثیری بر روند سانسور و خودسانسوری می گذارد؟

آیا اساسا فرهنگ سیاسی نسبتا شکیبا و آزادی های نسبتا گسترده ای که در عرصه مطبوعات و رسانه ها وجود دارد، ریشه در فرهنگ اجتماعی لیبرال و اخلاق سیاسی کثرت گرا و عقلانیت رفتاری جامعه افغانستان دارد یا اینکه پدیده سانسور و خود سانسوری در متن زندگی و ساختار فرهنگ سنتی ـ مذهبی این جامعه ریشه دارد؟

در این نوشته تلاش شده با درک و تحلیل رفتارهای فرهنگی، ماهیت فرهنگ اجتماعی و الگوی ارزشهای اخلاقی حاکم بر روان جمعی که ریشه در دیرینگی سنت ها و فرایندهای جامعه پذیری افغانستان دارد، پدیده سانسور و خودسانسوری تحلیل شود.

فرهنگ مولد سانسور

وجود سانسور در یک سیستم سیاسی ناشی از نبود عنصر "اعتماد" و "ترس متقابل" میان نظام سیاسی و شهروندان است که شاهدی بر زوال مشروعیت و اخلاق سیاسی حاکمیت است.

"وجود سانسور در یک سیستم سیاسی ناشی از نبود عنصر "اعتماد" و "ترس متقابل" میان نظام سیاسی و شهروندان است که شاهدی بر زوال مشروعیت و اخلاق سیاسی حاکمیت است."

پدیده سانسور در لایه های ذهنی و فرهنگ عمومی بیانگر خویشتن گریزی، بی ثباتی، ناامیدی و بیگانگی است که رفتار گروهی، ذهنیت جمعی و شخصیت اجتماعی یک جامعه سیاسی را شکل می بخشد.

فرایند سانسور در افغانستان، ریشه در بسیاری از عناصر زندگی اجتماعی دارد.

فرهنگ عمومی، عرف، سنت های قبیله ای، اخلاق سیاسی، آموزه های دینی، باورهای اجتماعی، افسانه های فولکلوریک، امثال و حکم، اسطوره های تاریخی و موزه ها و آیین های دینی همگی به نوعی، به تأیید و ترویج ِالگوی سانسور یاری می رسانند.

از این رو وجود این پدیده در بسیاری از رفتارهای فردی و کنش های جمعی تبلور پیدا می کند.

خودسانوری در روابط اجتماعی

رفتار اجتماعی آمیخته با خودداری و پنهانکاری ریشه در آموزش هایی دارد که فرهنگ عمومی مُولِد آن است و بدینوسیله الگوی کنش فردی و عمل جمعی می شود.

تظاهر و احتیاط در برخورد با "دیگری" موجب می گردد فرد نیات اصلی خود را یا پنهان کند و یا در لفافه ای از عبارات، استعارات و واژه های چند پهلو بپوشاند.

دلایل و ملاحظات متعدد از جمله کم طاقتی، پیشداوری، بی اعتمادی و ناشکیبایی در روابط متقابل اجتماعی، پیش فرض هایی هستند که همواره نوعی ترس و نگرانی را در برقراری رابطه ایجاد می کند.

از این رو افراد در مواجهه با جامعه و بویژه در تماس با گروه های اجتماعی خارج از دیدگاه های قومی خود، همواره دچار سانسور کلمات و تزلزل در بیان عقاید و تردید در تبیین منظور خود می شوند.

این نوع رفتار و گفتار در تعامل اجتماعی، به ترویج روند همگانی شدن خودسانسوری و دوگانگی شخصیتی منجر می شود.

فرایند سانسور به مثابه الگوی جامعه پذیری

سانسور به مثابه یک کنش اجتماعی، الگویی سیستماتیک برای روند جامعه پذیری می شود و تقریبا در همه سطوح تربیتی، آموزشی، فرهنگی و نهادهای اجتماعی سرایت می کند و مرجع انتقال به نسل های بعدی می شود.

در این میان، دو مرجع اساسی یعنی: نظام آموزشی رسمی و الگوی تربیت خانوادگی که منابع مهمی برای جامعه پذیری کودکان هستند، نقش مهمی در انتقال آموزه سانسور دارند.

در محیط خانه، اعضای خانواده روش "خودکنترلی" و "پنهان کاری" را در عمل و گفتار به کودکان می آموزند. در محیط های آموزشی نیز، کودکان در میان هم صنفان خود با شگردهای دورویی و پنهانکاری آشنا می شوند.

مربیان و معلمان مراکز تربیتی ـ آموزشی نیز روحیه دانش آموزان را تضعیف و جسارت بیان و پرسش را از آنان می گیرد.

این نوع برخورد آمرانه موجب می شود که کودکان و نوجوانان برای حفظ موقعیت خود و گریز از تنبیه مضاعف والدین، مربیان و بزرگسالان به نوعی دو گانگی و پنهان گویی روی آورند.

"افراد در مواجهه با جامعه و بویژه در تماس با گروه های اجتماعی خارج از دیدگاه های قومی خود، همواره دچار سانسور کلمات و تزلزل در بیان عقاید و تردید در تبیین منظور خود می شوند."

بنابراین، ترس و فقدان اعتماد به نفس، دو عنصر مهمی هستند که کودکان در محیط آموزشی فرا می گیرند و در طول دوره رشد و تکامل شخصیت خویش در برخورد با جامعه، پس می دهند.

نامشخص بودنِ مرزِ میانِ"برخورد محترمانه" و"خودسانسوری" در پروسه آموزش کودکان و نوجوانان در طول دوره آموزش و تربیت، موجب می شود که بدلیل غالب بودن برخوردهای خشونت بار مربیان آموزشی و والدین، این کودکان و نوجوانان فرایند سانسور و خودسانسوری را به مثابه یک عادت روانی ـ رفتاری و الگوی کنش اجتماعی بیاموزند و در نهاد ناخودآگاه خویش درونی کنند.

الگوی تربیت اجتماعی وهنجار فرهنگ سیاسی

بنابراین، مقوله سانسور و خود سانسوری که در متن روابط اجتماعی و فرهنگ تربیتی جامعه افغانستان پنهان شده است، افراد جامعه را مجاب می سازد که قباحت رفتار سانسور گرانه حاکمیت های استبدادی را به مثابه یک الگوی پذیرفته شده تربیتی ـ فرهنگی تلقی کرده و به آن عادت کنند.

فرهنگ سانسور در حوزه عمل اجتماعی ـ سیاسی بازتاب و کارکرد دوگانه ای دارد:

۱. زمامداران سیاسی و متولیان اجتماعی که در چنین بستری پرورش می یابند، پدیده سانسور را به عنوان یک الگوی فرهنگی ـ تربیتی درآیینه بینش و روش خود منعکس می کنند، ۲. از این ابزار به مثابه یک روی اخلاقی و آموزه عملی برای کنترل نهادهای آموزشی، تربیتی و مراجع فرهنگی و اجتماعی بهره می برند.

فرایند سانسور دربیان عقاید

از دیگر جلوه های سانسور و خود سانسوری در حوزه ی عمومی، ترس از بیان آزادانه عقاید و برداشت های متفاوت از پدیده های دینی ـ اعتقادی است.

انحصار قرائت و تفسیر دین در اختیار ملایان و نیز عدم انعطاف بینش جمعی دو عامل مهمی هستند که دایره دینداری و حوزه عقلانی عقیده ورزی را به شدت تنگ ساخته است.

ترس از مجازات در برداشت های متفاوت مذهبی، به مثابه انحراف از اصول، موجب می شود که هیچ دیندار خدا ترسی جسارت پرسش به خود ندهد و همواره به صورت تعبدی راه دینداری را طی کند.

خشکاندن هر نوع جوانه پرسش، نقد و یا تردید در درون خویش، به صفت یک عادت اجتماعی و بعنوان یک سیره بندگی و سلامت نفس، مورد تقدیر و ستایش قرار می گیرد و نشانه کرامت اخلاقی تلقی می شود.

در آموزه های دینی، پرسشِ کمتر نشانه تعبد بیشر است و عالی ترین درجه عبودیت، "کشتن" نفس اماره، نقدجو و پرسشگر است.

فرایند اجتماعی و تبلورِ فرهنگی ـ تربیتی چنین آموزه هایی، موجب می شود که روند سانسور و خود سانسوری در روان جمعی بازتاب همگانی و سیرت فرهنگی پیدا کند و در عالی ترین تجلی اجتماعی خود به صفت یک مولفه تربیتی در رفتار و گفتار افراد نهادینه شود.

سانسور به عنوان گزاره اخلاقی

پنهان شدن فرایند سانسور وخودسانسوری در روش های تربیتی و روان جمعی که با آموزه های دینی، باورهای اعتقادی و سنت های اجتماعی نیز همسازی داشته باشد، به تدریج به عنوان یک صفت اخلاقی مورد پذیرش قرار می گیرد.

سانسور و خودسانسوری در فرهنگ اجتماعی و آیین های مذهبی جامعه نه تنها یک پدیده بیگانه و نکوهیده تلقی نمی شود بلکه به مثابه یک الگوی تربیتی و سیره اجتماعی، پذیرش عام یافته و مقوم سنت ها، مولد باورها و مکمل برخی ارزش های اجتماعی نیز گردیده که در اخلاقِ مذهبی و عرفِ فولکلوریک از آن با تعابیر و اصطلاحاتی که بارِ ارزشی دارند مانند: حیا، حرمت، احترام، شرمِ حضور، ادب، نزاکت، نَفس کُشی، صبوری و... یاد می گردد.

هرکدام از این واژه ها و تعابیر با درجات مشخصی از مفاهیم اخلاقی طبقه بندی و ارزش گذاری می شود و برای فرد، میزان معینی از اعتبارِ اجتماعی و جایگاه اخلاقی ایجاد می کند.

بنا بر این، مقوله سانسور و خود سانسوری اساسا به عنوان یک واژه و اصطلاح در فرهنگ اجتماعی کاربرد عمومی مشخص با بارِ منفی معین پیدا نکرده است.

به همین دلیل، اغلب توده ها درک روشنی از مفهوم آن ندارند.

فرهنگ اجتماعی سانسور ومولدات نظام سیاسی

"ترس از مجازات در برداشت های متفاوت مذهبی، به مثابه انحراف از اصول، موجب می شود که هیچ دیندار خدا ترسی جسارت پرسش به خود ندهد و همواره به صورت تعبدی راه دینداری را طی کند."

در گستره چنین فرهنگ و جامعه ای، نظام های سیاسی به صورت گسترده و موجه بازتاب رفتارها و جوهرِ تربیتی آن جامعه خواهند بود.

بُن ـ مایه عمل و بصیرت سیاسی ـ مدیریتی چنین نظام هایی از فرهنگ و ارزش های اخلاقی جامعه الهام می گیرد و به راحتی بر مرام های استبدادی و خشونت بارخویش استوار می شود.

کارکرد اجتماعی، تاریخی و سیاسی فرهنگ سانسور و خود سانسوری نسبت به نظام های سیاسی و قبیله ای در افغانستان در نشانه های زیر تجلی پیدا کرده است:

۱.

"زمامداران سیاسی و متولیان اجتماعی که در چنین بستری پرورش می یابند، پدیده سانسور را به عنوان یک الگوی فرهنگی ـ تربیتی درآیینه بینش و روش خود منعکس می کنند، ۲"تمامی حکومتگران، مبانی فکری و الگوی اخلاقی ـ رفتاری خود را از متن چنین فرهنگی الهام گرفته اند؛۲. در پناهِ سُنتِ اخلاقی سانسور، زمینه های اجتماعی و حیات سیاسی خویش را مقبولیت داده اند؛۳. مجالِ گسترده پیدا کرده اند تا با استفاده از داده های این فرهنگ، به راحتی به کنترل اتباع و اعمالِ اختناق و سانسورِ سیاسی بپردازند؛۴. در پناهِ جهل اجتماعی و فرهنگ ِمذهبی، نسبت به ضرورتِ رشد کیفی، تکامل فکری و نوسازی سیاسی ـ مدیریتی بی مسئولیت وبی تفاوت مانده اند.

بنابراین، عقیم ماندن پروسه "دولت ملی" ضمن آن که ریشه در عقب ماندن مبانی فرهنگ اجتماعی ـ مذهبی دارد، بازتاب سنت ها و الگوهای تربیتی ـ اخلاقی این جامعه در روش های رهبری و مدیریتی است.

از این رو چرخه سنت و باورهای دینی، هم به عنوان منبع مهم جامعه پذیری عمل کرده و هم به مثابه مولد فرهنگ سیاسی، دین دولتی و دولت های دینی ـ قبیله ای بوده است.

منابع خبر

اخبار مرتبط