جهانی سازی یا بورژوازی ملی : یک بحث منسوخ -رائول زیبچی، ترجمه : مسعود امیدی

اخبار روز - ۳۰ آبان ۱۳۹۵

با توجه به اینکه مقاله در سال ۲۰۰۳ ابتدا به زبان اسپانیایی نوشته شده و سپس به زبان انگلیسی ترجمه شده است، مترجم برای حصول اطمینان از درستی برخی نقطه نظرات نویسنده از طریق ایمیل با نویسنده مقاله ارتباط برقرار نمود. در پاسخ نویسنده مقاله آمده است:
(منظورم این است که روی کار آمدن دولتهای مترفی در این جوامع ، نتوانسته است روندهای اساسی این جوامع را معکوس نماید.
به عقیده من ، از آنجا که مدل جاری انباشت آنها را بیرون نگاهداشته و محروم می کند، گرایش عمومی در این جوامع تعمیق نارضایتی و شکایت این سرزمین های نفرین شده است.
مسئله این است که یک دموکراتیزاسیون واقعی متضمن آزادی سازمان های کارگری است و این مسئله در این دوره از تاریخ یک شکست برای الیت برخوردار در این جوامع است که پاسخ آن را با بحران و خارج نمودن سرمایه خود به جاهای امن تر و بهتر می دهند.)

رئیس جمهور آرژانتین نستور کرچنر مسئول زنده کردن بحث در مورد نیاز به یک بورژوازی ملی در جهت امکان پذیر نمودن یک پروژه ملی آلترناتیو است. خیر ، ما در دهه ۶۰ نیستیم.

"در پاسخ نویسنده مقاله آمده است: (منظورم این است که روی کار آمدن دولتهای مترفی در این جوامع ، نتوانسته است روندهای اساسی این جوامع را معکوس نماید"وضعیت وخیم تر است : به نظر می رسد نیم قرن به بیهودگی گذشته است.
کرچنر در ۲۹ سپتامبر در یک میتینگ با بانکدران "ملی" که یک وام ۱۵۰ میلیون دلاری برای تامین مالی کارهای زیرساختی عمومی را امضا کردند، اظهار نمود: "بسیار مهم است که سرمایه ملی در روند بازسازی جامعه مشارکت کند. اگر ما یک بورژوازی ملی را تحکیم نکنیم. بنای یک پروژه ملی غیرممکن است."
سه ماه پیش از این آلبرتو آلوارز گایانی رئیس اتحادیه صنعتی آرژآنتین به نظر می رسید در راستای همین فکر بود که بیان کرد: "نیاز به یک بورژوازی ملی است . یک کشور هنگامی قوی تر است که شما صاحبان مهم ترین شرکت ها در کشور را دور یک میز برای تصمیم گیری بنشانید .

مدتهاست که هیچ کس یک پنی در این کشور سرمایه گذاری نمی کند." با این وجود، این رئیس اتحادیه صنعتی آرژانتین گفت که او هیچ انتظاری در ارتباط با یک توسعه اقتصادی در کشور نداشته است:" با توجه به بحران بسیار عمیقی که ما از طریق اعمال جهانی سازی کنونی در ساختار کسب و کار آرژانتین طی کرده ایم، هیچ امکانی از بازگشت به یک مدل اقتصادی مانند مدلی که در دهه ۷۰ داشتیم، وجود ندارد."
چهل سال پس از بحث های نظری و سیاسی پیرامون نقشی که بورژوازی ملی می توانست در توسعه ملی و غلبه بر وابستگی در آمریکای لاتین ایفا کند ، پس از پیروزی انتخاباتی کرچنر در آرژانتین و لوئیز ایناسیو "لولا" دا سیلوا در برزیل موضوع یک بار دیگر ظاهر شده است. اما این بار بحث پیرامون بورژوازی ملی به نظر می رسد بیشتر کمدی بحث خاتمه نیافته گذشته باشد.
تقلای بی حاصل
وقتی که از سمیر امین اقتصاددان مصری در مورد "طرح کرچنر" در آرژانتین سوال شد، او گفت که او اعتقاد نداشته است که آن یک رویکرد واقع بینانه بود. او اظهار داشت : "مدتهاست که دیگر بورژوازی ملی وجود ندارد." او گفت که سرمایه داری به مثابه یک سیستم جهانی ماهیتاً یک "سیستم قطبی کننده" است. او دید ساده ای را که عبارت بود از باور به اینکه"مراکز، پیرامون ها، و تشکل های مختلف اجتماعی مشارکت کننده در این سیستم جهانی نه تنها «تشکل های توسعه یافته نابرابر» هستند بلکه تشکل های با وابستگی متقابل در این نابرابری اند."، مورد انتقاد قرار داد.

" به عقیده من ، از آنجا که مدل جاری انباشت آنها را بیرون نگاهداشته و محروم می کند، گرایش عمومی در این جوامع تعمیق نارضایتی و شکایت این سرزمین های نفرین شده است"بعلاوه او گفت که آخرین پروژه بورزوازی ملی در آرژانتین پروژه ای بود که توسط پرون رهبری شد و اینکه شاید تنها کشورهایی که امروزه در آن بورژوازی ملی می تواند وجود داشته باشد، کشورهای سوسیالیستی سابق بویژه روسیه و چین باشند.
امانوئل والرشتاین این افکار را اینگونه منعکس می کند: "در ارتباط با امکان توسعه ملی در اقتصاد سرمایه داری جهانی ، حقیقتاً غیر ممکن است که هر کشوری بتواند به آن دست یابد. فرآیند انباشت سرمایه نیازمند یک سیستم سلسله مراتبی است که در آن ارزش اضافی هم از نظر جغرافیایی و هم در بین طبقات اجتماعی به صورتی نابرابر توزیع می گردد." او نتیجه می گیرد که از نظر تاریخی توسعه سرمایه داری یک قطب بندی فزاینده حغرافیایی، جمعیتی و اقتصادی – اجتماعی در جمعیت جهان ایجاد کرده و به آن نیازمند است.
در این مرحله به نظر می رسد باید نگاه به گذشته را توصیه نمود. بورژوازی ملی به عنوان بخشی از فرآیند توسعه ملی و دولتهای حامی آن پدیدار شد.

و معنی آن حق حاکمیت، هویت ملی، حق رای همگانی و توزیع مجدد درآمد بود. این عناصر بخشی از پروژه ائتلاف به اصطلاح "طبقات خطرناک"بودند و تنها به لطف ترکیب مقطعی مشکلات در کشورهای "مرکز" (به عنوان پیامد جنگ جهانی دوم )و ظهور قوی بازیگران جدید در سناریوهای جهانی و منطقه ای (جنبش های آزادیبخش ملی در آفریقا و آسیا و جنبش های کارگران و دهقانان در آمریکای لاتین) ممکن گردید . در واقع در آمریکای لاتین .
فرآیندهای"توسعه ملی" شبه قاره به نوعی، پیامد مبارزات مردمی نیرومند از جمله مهم ترین موارد مانند مبارزات ۱۷ اکتبر ۱۹۴۵ در آرژانتین و انقلاب ۱۹۵۲ بولیوی بودند.
اما بورژوازی ملی نمی تواند بدون حمایت دولت وجود داشته باشد.

"بنای یک پروژه ملی غیرممکن است." سه ماه پیش از این آلبرتو آلوارز گایانی رئیس اتحادیه صنعتی آرژآنتین به نظر می رسید در راستای همین فکر بود که بیان کرد: "نیاز به یک بورژوازی ملی است "طرح های آنها در یک اتحاد بین بورژوازی صنعتی ، طبقه کارگر و نهادهای دولتی بنا شده بود و منافع مشترک آنها مبتنی بر توسعه از طریق ایزارهای جایگزینی واردات بود. برای زمانی چنین اتحاد هایی در برابر تهدیدات تحمیل شده از سوی اقتصادهای "مرکزی" بعد از جنگ عمل می کرد. اما هنگامی که کارگران صنعتی برای خواسته هایشان فشار وارد نمودند و نظام صنعتی در برابر آنها مقاومت کرد تا آنجا که سرانجام آنها راه مقابله با این مقاومت را در پیش گرفتند، این اتحادها فرو ریخت .
قیام کارگران در این مسیر بر این به اصطلاح "سرمایه داران ملی" ، آنها را در جهت اتحاد با سرمایه جهانی که راه حفظ منافع دست نخورده آنها بود، هل داده و سرمایه گذاری هایشان رادر جهت و پیوستن به بخش مالی تغییر جهت داد.
جهانی سازی: راه فرار برای سرمایه
ما می توانیم جهانی سازی را در حال حاضر به عنوان گزینه ای که توسط سرمایه برای " فرار از ناتوانی جهت تسلط بر نیروی کار" ساخته شده است، درک کنیم.

این به اصطلاح "فرار جغرافیایی" سرمایه (مترادف با جهانی سازی) در واقع جستجو برای تحرک بیشتر جهت اجتناب از نافرمانی فزاینده نیروی کار است. – نقطه نظری که با ارزیابی بحران به عنوان" تجلی قدرت نیروی کار" مورد حمایت قرار گرفت. بیشتر متخصصان چپ با این برداشت موافقند. این ضمناً نقطه نظری است که به صورت فزاینده ای مورد حمایت جنبش های اجتماعی است. برای مثال زاپاتیسم جدید، بیان می دارد که جهانی سازی برای انسانیت به مثابه یک کل، حتی برای نخبگان در قدرت دردناک بوده است.

"یک کشور هنگامی قوی تر است که شما صاحبان مهم ترین شرکت ها در کشور را دور یک میز برای تصمیم گیری بنشانید "سابکامندانته مارکوسوس گفت: "نخبگان قدرت هنوز به طور کامل جهانی سازی دنیا را نه از نظر زمان و نه از نظر وسعت آن.هضم نکرده اند. مدتهاست که « دیگری» به معنای «جای دیگر» نیست بلکه هرجایی و هر زمانی می تواند "دیگری" باشد. و برای قدرت،« دیگری» یک تهدید است ." با توجه به روندی که ما هم اکنون در آن زندگی می کنیم، او خوانش دوگانه ای از موضوع ارائه می دهد: او از یک سو می گوید که دولت های ملی در حال مرگند، جای خود را به ظهور موجودیتهای تنظیم کننده قدرت فراملی مانند سازمان تجارت جهانی می دهند (چیزی که علی رغم تفاوت های جزئی ، همه تحلیل گران با آن موافقند.). و از سوی دیگر او می گوید که "در همین زمانی که دولت فراملی در حال ساخته شدن است" ، قدرت "بازهم پناهگاه خود را در دولت ملی جستجو می کند که در حال محو شدن است."
در چنین شرایطی است که پیشنهاد رئیس جمهور کرچنر در باره "ایجاد" یک بورژوازی ملی مطرح می گردد. اساساً همین روند است که کرچنر، چاوز و لولا را به حکومت رساند.

مبارزات مردمی یا اجازه دهید مطابق مد روز بگویم دموکراتیزه نمودن جوامع، بورژوازی ملی را نابود کرده و دولتها را تضعیف نموده است. (چه دموکراتیزاسیون واقعی و چه آنچه به عنوان مطالبه دموکراسی درک شده ، در همه عرصه ها در حال افزایش است). کرچنر ، محصول قیام ۱۹ و ۲۹ دسامبر ۲۰۰۱ است، همانگونه که چاوز محصول"کاراکازو" در ۱۹۸۹ و لولا محصول یک دهه و نیم از مبارزات مردمی است. به همین دلیل است همانگونه که توسط زاپاتیستا مورد اشاره قرار گرفته است، یک نیاز به "پناه بردن" به دولت وجود دارد، که حوزه ای است که در آن نخبگان به انجام هدف اصلی خود به عنوان مدیران تکیه می کنند: که به معنی مقابله با اعتراضات و جنبش هاست.  
محدودیت هایی که بر هر اظهار نظری در باره یک پروژه توسعه بورژوازیی سنگینی می کند، وضعیت پیشنهادی کرچنر را تقویت نمی کند.

"اما این بار بحث پیرامون بورژوازی ملی به نظر می رسد بیشتر کمدی بحث خاتمه نیافته گذشته باشد"در واقع آنچه که کشورهای پیرامونی را تضعیف می کند، عدم وجود یک بورژوازی ملی نیست بلکه سه عنصری است که مارا به بحران کنونی رسانده است : "از خودبیگانگی" (بیگانگی) و "مالی سازی " اقتصاد و ضعف فزاینده دولت و جنبش های مردمی .
یک گزارش مرکز مطالعات و آموزش اتحادیه های کارگری آرژانتین بیان می دارد که گروه برنده بحران اقتصادی سال ۲۰۰۱ (در ارتباط با صندوق بین المللی پول، طلبکاران خارجی و بخش مالی) ،"شرکتهای خارجی ادغام شده و بخش های سرمایه وابسته به صادرات" بودند. این نشان می دهد که هر چیزی مثل رویاهای کرچنر نمی تواند جایگزین جنبش برابری جنسیتی حقوق مردان باشد! در برزیل اقتصاددان چپ، سزار بنجامین پایان این فرضیه را که یک بحران ممکن است منجر به استمهال پرداختها به طلبکاران گردد، اعلام نموده و بیان می دارد که با توجه به اینکه برزیل در یک مرحله جدیدی از روابطش با صندوق قرار گرفته است که در آن این واقعیت مشخص شده است که" فشارهای از خارج به داخل دیگر ضرورتی ندارد."، دیگر نیازی به امضای یک توافق جدید با صندوق بین المللی پول نیست. چراکه"وضعیت های قراردادی تحمیل شده از سوی صندوق بین المللی پول در قوانین برزیل نهادینه شده و گزینه های سیاست اقتصادی ملی را با آن همراستا کرده است."
بنجامین مشاور جنبش دهقانان بی زمین نتیجه می گیرد که" برنامه تعدیل ساختاری صندوق بین المللی پول شرکتهای ما را تغییر جهت داده است." یعنی می توان گفت "با توجه به اینکه ما در حال حاضر این تصمیم (برنامه تعدیل ساختاری ) را درونی کرده ایم، به هر حال ما داریم هزینه های سیاست های صندوق بین المللی پول را می پردازیم."
نتیجه همزمان هر دو تجزیه و تحلیل چنین است : به عنوان یک نتیجه منطقی از تغییراتی که در درون هر دو جامعه (آرژانتین و برزیل) و در جهان طی ۵۰ سال گذشته رخ داده است، دیگر بورژوازی ملی ای وجود ندارد. بعلاوه می توان گفت که اگر برزیل به هشتمین قدرت صنعتی در جهان تبدیل شده است، به دلیل آن است که آنها قهرمان نابرابری در جهان اند.

دموکراتیزه کردن جوامع به ناچار منجر به بحران اقتصادی می گردد.
در پایان به نظر می رسد راه حل با جنبش های اجتماعی است. دولت لولا شروع به امضای توافقات با سازمانهای عضو جنبش دهقانان بی زمین (MST) کرد که در حال وابستگی فزاینده به پشتیبانی دولت هستند. از زمان ژوئن گذشته دو سازمان از تشکیلات MST یعنی کنفدراسیون تعاونی ها و انجمن همکاری کشاورزی کمک های مالی متعددی جهت کمپین سواد و دوره های آموزشی برای جوانان و بزرگسالان از دولت دریافت کرده اند. این کمک ها که به امضای وزیر آموزش و پرورش رسید، بیش از یک میلیون دلار آمریکا به MST و حدود ۶۰۰۰۰۰ دلار آمریکا به کنفدراسیون تعاونی ها(CONCROB) را تنها در ماه اگوست شامل شده و انتظار می رود که پول بیشتری به آنها خواهد رسید.

" تقلای بی حاصل وقتی که از سمیر امین اقتصاددان مصری در مورد "طرح کرچنر" در آرژانتین سوال شد، او گفت که او اعتقاد نداشته است که آن یک رویکرد واقع بینانه بود"آنگونه که آنها در کاخ سرخ (خانه ریاست جمهوری) می گویند، کمک های مالی دولتی به بیکاران در آرژانتین ، اعتراضات اجتماعی را "خاموش" کرده است . این به نظر می رسد تنها دلیلی باشد که چرا نخبگان آرژانتین هنوز هم از کرچنر پشتیبانی می کنند. آیا بومی سازی جنبش های اجتماعی به سرعت پیشرفت می کند یا به کندی پیش می رود؟ از قضا بهترین بخش های سازمان یافته و مبارز تمایل دارند به اینکه ساده ترین شکل خنثی شده و یا به ساده ترین شکل به همکاری پذیرفته شوند. آنچه باقی می ماند دیدن این است که ۴۴ میلیون برزیلی است که فقط یک دلار در روز برای خوردن بدست می آورند، یا ۵۰ درصد آرژانتینی هایی که هم اکنون زیر خط فقر زندگی می کنند، چگونه واکنش نشان خواهند داد. در هر حال نه برنامه هایی که در حال حاضر در جریان است، و نه دلسوزی و محبوبیت رئیس جمهور لولا و کرچنر برای برگرداندن گرایش بلند مدت در حهت دموکراتیزه کردن این جوامع یا به عبارت دیگر گرایش بلند مدت به نافرمانی کارگران کافی به نظر نمی رسند.



- GLOBALIZATION OR NATIONAL BOURGEOISIE: AN OUTDATED DEBATE
- focusweb.org این مقاله در سال ۲۰۰۳ منتشر شده است.  
- Raul Zibechi  یک روزنامه نگار و مفسر سیاسی اروگوئه ای است.  
- Nestor Kirchner
- Alberto Alvarez Gaiani
- Industrial Union of Argentine (UIA)
- Luiz Inácio Lula da Silva
-Juan Perón
خوآن دومینگو پرون (به اسپانیایی: Juan Domingo Perón) (زاده ۸ اکتبر ۱۸۹۵ - درگذشته ۱ ژوئیه ۱۹۷۴) یک ژنرال و سیاستمدار آرژانتینی بود که پس از خدمت در مشاغل مختلف دولتی، از جمله وزیر کار و معاون رئیس جمهور، سه بار به عنوان رئیس جمهور آرژانتین انتخاب شد. او طی یک کودتای نظامی در سال ۱۹۵۵ از کار برکنار شد. پرون به سال ۱۹۷۳ به قدرت بازگشت و تا پیش از درگذشتش در ۱۹۷۴ و جانشینی همسر سومش ایزابل پرون به جای او، شش ماه در قدرت بود.

"او اظهار داشت : "مدتهاست که دیگر بورژوازی ملی وجود ندارد." او گفت که سرمایه داری به مثابه یک سیستم جهانی ماهیتاً یک "سیستم قطبی کننده" است"
پرون و همسر دومش اوا نزد بسیاری از مردم آرژانتین محبوبیت گسترده‌ای داشتند و تا به امروز همچنان به عنوان نماد حزب پرونیست شناخته می‌شوند. پیروان پرون‌ها تلاشهای آنان را برای محو فقر و تکریم کارگران می ستایند، در حالی که منتقدان، آنها را عوام فریب و دیکتاتور می‌دانند. پرونها نام خود را به جنبش سیاسی شناخته شده به نام پرونیسمو دادند که در آرژانتین امروز عمدتاً به وسیله حزب عدالتخواه نمایندگی می‌شود. از روی زندگی این دو یک تئاتر موزیکال موفق به نام اویتا و یک فیلم به همین نام ساخته شده‌است.(مترجم- به نقل از ویکی پدیا)
-subcomandante Marcos
رهبر نقابدار ارتش آزادیبخش ملی زاپاتیستا یک گروه شورشی که برای مراقبت های بهداشتی بهتر، آموزش و مسکن برای فقرای مکزیک مبارزه می کند. مارکوس تبدیل به یک قهرمان آیینی و خاری در کنار دولت مکزیک شد.

(مترجم)
-Caracazo
Caracazo یا sacudón نامی است که به موج اعتراضات ، شورش ها ، غارت ، تیراندازی و قتل عامی داده شده است که در ۲۷ فویه ۱۹۸۹ در پایتخت ونزوئلا کاراکاس و شهرهای اطراف شروع شد . این درگیری که یک هفته طول کشید، منجر به مرگ صدها نفر و بنا بر برخی گزارشات هزاران نفر توسط نیروهای امنیتی و نظامی گردید. این شورش و اعتراضات عمدتاً در پاسخ به اصلاحات اقتصادی دولت و نتیجه آن که افزایش قیمت بنزین و حمل و نقل بود، روی داد. (مترجم-به نقل از ویکی پدیا)
-ارتش رهایی آزادی بخش ملی زاپاتیستا که در ۱۹۹۴ در مکزیک شکل گرفت ، یک گروه مکزیکی بومی انقلابی بومی مستقر در چیاپاس(مترجم – به نقل از ویکی پدیا)
- the Center of Studies and Education of the Argentinian Workers Union (CTA)
- Menemism
در برابر فمینیسم یک جنبش برابری جنسیتی نیمه طنز و برای حقوق مردان است. پیروان آن به عنوان menemist شناخته می شوند.

" امانوئل والرشتاین این افکار را اینگونه منعکس می کند: "در ارتباط با امکان توسعه ملی در اقتصاد سرمایه داری جهانی ، حقیقتاً غیر ممکن است که هر کشوری بتواند به آن دست یابد"
-Cesar Benjamin
- Movimento dos Sem Terrav (MST) جنبش دهقانان بی زمین برزیل که یک جنبش چپ است.

-برداشت مترجم از این جمله این است که با روی کار آمدن نمایندگان واقعی مردم در این جوامع که تصمیم گیری هایی بر خلاف این روندهای اقتصادی خواهند کرد، تصمیماتی که منافع بورژوازی وطنی همکار سرمایه بین المللی را با تهدید مواجه می کند، بدیهی است که آنها در جهت خروج سرمایه های خود و به تعطیلی کشاندن اقتصاد از طریق تحریم های تحمیل شده از سوی نهادهای مالی جهانی اقدام کنند که جامعه را با کمبود، احتکار، تورم؛ بیکاری و مشکلات گسترده اقتصادی و بحران اقتصادی مواجه خواهند نمود. مثال های روشن آن هم شیلی زمان آلنده و یا همین ونزوئلای امروز است. بنا بر این چنانچه دموکراتیزه نمودن جامعه به بحران اقتصادی منجر می شود، شاید باید راه چاره را در آلترناتیو سمت گیری سویالیستی جستجو نمود. به عبارت دیگر دموکراتیزاسیون جوامع در عصر جهانی سازی و حاکمیت نهادهای مالی بر اقتصاد جهانی بدون جهت گیری سوسیالیستی نمی تواند به شکل گیری و تحکیم اقتصادهای مستقل ملی و تحکیم جوامع دموکراتیک غیر سوسیالیستی بیانجامد! (مترجم)
-the Confederation of Cooperatives (CONCRAB)
-the Association for Agricultural Cooperation (ANCA)
-La Casa Rosada
 اداره و دفتر اجرایی رئیس جمهور که به اسپانیایی به معنی کاخ صورتی و به انگلیسی کاخ سرخ نامیده می شود.(مترجم)

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:.

منابع خبر

اخبار مرتبط