دولت افغانستان از کشته شدن والی نام‌نهاد طالبان با ده‌ها عضو این گروه در قندهار خبر داد

سردرگمی آمریکا در منطقه ای مانند خاورمیانه به سادگی نتیجه ندانم کاری، اشتباه محاسبه، یا حتی بی اشتهایی ناشی از ناکامی در نیل به اهداف نظامی و سیاسی نیست. بلکه به این سبب است که دامنه ی انتخاب و عمل امریکا با فشار رقابت قدرت های بزرگ اقتصادی به شدت محدود شده است.
اخبار روز
بی بی سی فارسی - ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۵

همه حرف من در قسمت پیشین این نوشته این بود که در میدان سیاست ورزی متعارف و معطوف به حاکمیت نخبگان و در شرایطی که شکلی از دمکراسی و حتی شکلی از رقابت انتخاباتی تعین بخش قواعد بازی در این میدان باشد، انتخاب چپ رادیکال سنتی به دو راه محدود خواهد بود؛ چپ رادیکال یا به شکلی از رفرمیسم و نوعی از حمایت و همکاری با جریانات بورژوایی تسلیم خواهد شد و به وانهادن آماج های انقلابی و کنار نهادن خط مشی انقلابی تن خواهد سپرد، یا انزوای سیاسی و حاشیه گزینی پیشه خواهد کرد و در توجیه مواضع خود، راه انکار و واژگونه سازی حقایق مسلم و اسطوره سازی های ایدئولوژیک را در پیش خواهد گرفت. بعلاوه من اشاره کردم که در این میدان اگرچه در شرایط استبدادی راه چپ رادیکال به کسب قدرت سیاسی بسته نیست، اما سوسیالیسم بر آمده از پیروزی در چنین میدانی، به رنگ و روح بوروکراتیسم عجین خواهد شد و تجربه دردناک دیگری از استبداد، توتالیتریسم،ناکارآمدی، شکست و ناامیدی بجای خواهد گذاشت.

در این قسمت، اما ادعای من اینستکه، در جایی که نوعی از دمکراسی و حدی از رقابت انتخاباتی تعین بخش محیط سیاسی و قواعد بازی میدان سیاست ورزی متعارف و معطوف به حاکمیت نخبگان است، سرنوشت چپ رادیکال ضروورتا با تسلیم شدن به نوعی از رفرمیسم و وداع با آماج های انقلابی و یا رانده شدن به حاشیه دور دست صحنه سیاسی و پناه بردن به اسطورها به تصویر در نمی آید. چپ رادیکال در جا افتاده ترین لیبرال - دمکراسی های موجود و در پیشرفته ترین کشورهای سرمایه داری نیز از حقانیت تاریخی کافی و از زمینه مادی لازم برای موفقیت در رهنمون سازی مبارزات ضد سرمایه داری آحاد وسیع کارگران و زحمتکشان به انقلاب اجتماعی سوسیالیستی برخوردار است. بعلاوه، در مسیر راه گشایی بسوی چنین انقلابی، چپ رادیکال نه راه پیشروی بسوی انقلاب را در به گل نشستن چرخ هر رفرم و اصلاح بورژوایی و از پای درآمدن هر جنبش و هر نیروی اصلاح طلب می یابد و نه خود را محتاج به بی فرجام نمایاندن هرگونه رفرم و اصلاح بورژوایی و سیاه نمایی هر توفیق سرمایه داری می بیند.

"اهداف و آماج های متفاوت چپ رادیکال نوین و سمتگیری استراتژیک متفاوت آن، تمرکز فعالیتی چپ رادیکال نوین در میدان متعارف و معطوف به حاکمیت نخبگان را بر نمی تابد"

اینکه چطور می شود هم پرچم چپ رادیکال را در اهتزاز نگه داشت، هم بر خط مشی انقلابی ثابت قدم بود و هم در مواجه با رفرم های بورژوایی (چه از پائین و چه از بالا) از منش و نوع مواجه چپ رادیکال سنتی با رفرم و اصلاح و با رفرمیست ها و اصلاح طلبان فاصله گرفت و اینکه چپ رادیکال چطور می تواند "هم شرکت در انتخابات غیردمکراتیک و فقیهانه رژیم اسلامی را، سر جمع، در بردارنده سود بیشتر و زیان کمتر برای مردم و سود کمتر و زیان بیشتر برای رهبر و هسته سفت رژیم اسلامی ارزیابی کند و هم خود از شرکت در انتخابات و بویژه از تبلیغ و تلاش به افزایش رای لیست اصلاح طلبان و رفسنجانی امتناع ورزد"، به تمایز مهم و اساسی هویتی چپ رادیکال نوین (نوین در برابر چپ رادیکال سنتی) برمی گردد. چپ رادیکال نوین مدعی کسب قدرت سیاسی برای خود نیست؛ چپ رادیکال نوین هدف خود را نه صرفا براندازی این یا آن حکومت بورژوایی که برانداختن هر شکلی از حکومت نخبگان تلقی می کند؛ چپ رادیکال نوین طرفدار دمکراسی و سوسیالیسم نوع مشارکتی است و از دولت نوع شورایی دفاع می کند؛ استراتژی و تاکتیک چپ رادیکال نوین بر اصول و مبانی کیفا متفاوتی استوار است؛ مبانی استراتژیک - تاکتیکی چپ رادیکال نوین برهیچ منافع قدرتی خود ویژه ای استوار نیست و در اساس جز منافع عمومی و درازمدت طبقه و جز الزامات ایجاد نظامی که در آن "بالیدن آزادانه هر کس شرط بالیدن آزادنه همگان است" را باز نمی نمایاند.

ضرورت ایجاد یک میدان سیاست ورزی جدید

اینهمه به چپ رادیکال نوین، در برابر چپ رادیکال سنتی و اساسا در برابر هر نیروی متعلق به کمپ چپ و سوسیالیست و حتی بیشتر از آن، در برابر همه نیروها و احزاب و گروه های سیاسی دیگر، چهره ای از اساس متفاوت می‌بخشد و عرصه نوینی از سیاست ورزی را بروی آن می گشاید. اهداف و آماج های متفاوت چپ رادیکال نوین و سمتگیری استراتژیک متفاوت آن، تمرکز فعالیتی چپ رادیکال نوین در میدان متعارف و معطوف به حاکمیت نخبگان را بر نمی تابد. در میدان متعارف و معطوف به حاکمیت نخبگان، چپ رادیکال حتی اگر به درهم شکستن و شکست دشمنان و رقبای سیاسی خود نیز موفق شود، راهی به ایجاد دمکراسی و سوسیالیسم مشارکتی و دولت نوع شورایی نخواهد یافت.



با وجود دمکراسی و سوسیالیسم نوع مشارکتی در راس اهداف و آماج های چپ رادیکال نوین و با وجود نگاه استراتژیکی متناظر با چنین اهدافی است که ایجاد میدان جدیدی از سیاست ورزی و قدرت ورزی سیاسی به وظیفه مهم و مقدم چپ رادیکال نوین تبدیل می شود و نقش آن در صحنه سیاسی متعارف، رنگی از تمایز بخود می گیرد. میدان سیاست ورزی مطلوب چپ رادیکال نوین، میدان سیاست ورزی معطوف به حاکمیت توده ها (در برابر حاکمیت نخبگان) است. این میدان، میدان تلاش برای ایجاد و بپا کردن نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی مردمان در هر کوی و هر برزن و در هر کارخانه و هر جایی است که مردمان به حسب کار و زندگی و نیازمندی های خود، در هیئت جمع ظاهر می شوند. این میدان، میدان حضور و شکوفایی توانایی نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی کارگران و زحمتکشان است. در این میدان نتیجه و خروجی همه نبردها و هماوردی ها فقط به ایجاد شکلی از حکومت نخبگان در برابر اشکال دیگری از حکومت نخبگان ختم نمی شود.

"در میدان متعارف و معطوف به حاکمیت نخبگان، چپ رادیکال حتی اگر به درهم شکستن و شکست دشمنان و رقبای سیاسی خود نیز موفق شود، راهی به ایجاد دمکراسی و سوسیالیسم مشارکتی و دولت نوع شورایی نخواهد یافت"در این میدان سرمایه داری فقط به شکل سلبی و فقط با نشان دادن و برجسته کردن مصائب و مشکلات ناشی از حاکمیت این نظام بر جامعه امروز به چالش طلبیده نمی شود. در این میدان، پررنگی حس مشارک، تعاون و همبستگی در نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی، دایره وسیع کارکردی آنها، کارآمدی و قدرت بی بدیل آنها برای حل و فصل مسائل و مشکلات متلابه مردمان از طریق ابتکار و مشارکت جویی خود مردمان و ظهور و بلوغ فرهنگ خود سامانی و خود مدیریتی در این نهادها، همه و همه گشایشی است به چالش ایجابی سرمایه داری و سرمایه داران. دراین میدان می توان جوانه های نوع دیگری از دمکراسی، یعنی دمکراسی مشارکتی و نوع دیگری از دولت، یعنی دولت نوع شورایی را در بطن نظام سرمایه داری و در بطن هر شکل از دمکراسی بورژوایی کشت و رشد داد.

در این میدان نه تنها می توان نظام سرمایه داری و رژیم بورژوایی را به مبارزه طلبید، که می توان اس و اساس حکومت نخبگان را به چالش گرفت و دست بکار ایجاد سازکارهای لازم برای ایجاد دمکراسی مشارکتی و دولت نوع شورایی شد. در این میدان، با پیروزی نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی توده ها می توان به برپا داشتن ستون های دمکراسی نوع مشارکتی و به استقرار پایه های دولت نوع شورایی اقدام کرد و شرایط لازم برای ایجاد سوسیالیسم نوع مشارکتی را فراهم آورد.



در نگاه چپ رادیکال نوین، وظیفه و رسالت اصلی آن نه در تلاش برای پیروزی و به شوکت رسیدن حزب و گروه خود در میدان جنگ و هماوردی احزاب و نخبگان عرصه سیاسی، که در تعریف و ایجاد چنین میدان سیاسی نوینی تبلور می یابد. میدان سیاسی نوینی که سیاست را از عرش به ارض می کشد و توپ جادویی قدرت سیاسی را از دست نخبگان و گروه های نخبه محور، به دست توده مردم کوچه و کارخانه می سپارد. میدانی که مردمان را فرصت قدرت ورزی می بخشد و قدرت سیاسی را فرصت خدمت به کارگران و زحمتکشان. این میدان سیاسی نوین، میدان کاشتن بذر نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی توده کار و زحمت، یعنی میدان نشو نمای جوانه های دمکراسی مشارکتی و دولت نوع شورایی و سوسیالیسم نوع مشارکتی است.

نقش و جایگاه نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی توده ای

این درست است که روابط سوسیالیستی بخودی خود از بطن نظام سرمایه داری سر بر نمی آورد و سوسیالیزه کردن روابط اجتماعی - اقتصادی جامعه به وجود اراده سیاسی لازم و بالا دستی کارگران و زحمتکشان در نظام قدرت دولتی مشروط است.

"میدان سیاست ورزی مطلوب چپ رادیکال نوین، میدان سیاست ورزی معطوف به حاکمیت توده ها (در برابر حاکمیت نخبگان) است"این، اما ضرورتا با این ایده جا افتاده در بین کمونیست ها، که گویا تنها مانع در مقابل ایجاد روابط سوسیالیستی حاکمیت بورژوازی است و بشرط از میان برداشتن این مانع - که با عروج حزب کارگری به عرصه قدرت دولتی و بدست گرفتن سکان دولت توسط حزب، بسادگی از میان برداشته خواهد شد - همه شرایط برای ایجاد و استقرار سوسیالیسم فراهم خواهد آمد، مترادف نیست. در این نگاه، گویی آنچه برای پیروزی سوسیالیسم لازم است، همانا ایجاد یک حزب کارگری و تلاش برای قدرت و اقتدار بخشی به چنین حزبی است. در چهارچوب این نگاه، حتی آنجا که به ضرورت ایجاد نهادهای فعال در عرصه جامعه مدنی و بسط گستره جامعه مدنی اشاره می رود، منظور گویا اساسا ایجاد شرایط بهتر برای اقتدار و قدرت بخشی به چنین حزبی است. در چهارچوب این نگاه، ضرورت کار و فعالیت در نهادهای جامعه مدنی و در نهادهای خود ویژه کارگران و زحمتکشان نیز، اساساً از زاویه تأمین هژمونی حزب و با هدف استفاده ابزاری از این نهادها مورد توجه است.

تجربه فاجعه بار فروپاشی "سوسیالیسم واقعاً موجود"، اما بروشنی نشان داد که ایجاد سوسیالیسمی خودپو و برخوردار از شرایط بازتولید پایه‌های خویش، به چیزی بسیار بیشتر از یک حزب چابک و رزمنده و یک قیام پیروزمند که سکان قدرت دولتی را در کف حزب قرار دهد، نیازمند است.

برای ایجاد سوسیالیسمی خودپو و برخوردار از شرایط بازتولید پایه‌های خود، به توده کثیری از کارگران و زحمتکشانی نیاز است که نه فقط به آگاهی سوسیالیستی تجهیز یافته اند، نه تنها از شور و اراده لازم برای سرنگونی دولت بورژوایی و نظام سرمایه داری برخوردارند، که با به صحنه کشیدن نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی مخصوص خود، از تجربه قدرت ورزی لازم و از ابزار و لوازم ضروری برای بدست گرفتن سرنوشت خود نیز، برخوردارند. به توده‌ای از کارگران و زحمتکشانی نیاز است، که در هیئت اکثریت جامعه در انواعی از نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی - که چه در دوره های متعارف و چه در دوره های انقلابی، در بطن نظام سرمایه داری نقش مدارس تعلیم خود آگاهی طبقاتی و تمرین خود مدیریتی توده‌ای را بدوش می‌کشند و توده کوچه و کارخانه را از طریق پاسخگویی جمعی و گروهی به نیازمندهایی خود با تجربه خود مدیریتی و قدرت ورزی توده‌ای آشنا می کنند - سازمان یافته باشد. به کارگران و زحمتکشانی نیازمند است، که هم از توانایی لازم برای مقابله با توطئه ها و خرابکاری های بورژوازی و ارتجاع علیه انقلاب برخوردارند و هم از توان مقابله با حرص قدرت ورزی نخبگانی که تنها خود را از کفایت لازم برای ساختن سوسیالیسم برخودار می بینند. به کارگران و زحمتکشانی نیازمند است که از درک روشنی نسبت به الزامات دمکراسی و سوسیالیسم مشارکتی برخوردارند و به اهمیت عمومیت سازی الگوی نهادی خود مدیریتی و خود حکومتی توده ای، به اهمیت تحت پوشش قرار دادن همه آحاد جامعه و تعمیم حوزه های فعالیتی این نهادها به همه عرصه های مربوط به محل کار و زندگی همه مردمان، به اهمیت تبدیل این نهادها به ستونهای اصلی نظام سیاسی، اجتماعی، اقتصادی نوین، به اهمیت آزادی و دمکراسی برای ادامه حیات این نظام نوین و به اهمیت تأمین رضایتمندی عمومی مردمان و تمکین به خواست عمومی مردمان بخوبی واقفند. به کارگران وزحمتکشانی نیازمند است، که قدرت خود را، نه در توانایی ریشه‌کن سازی فیزیکی دشمنان سیاسی - طبقاتی خود و نه در بستن دهان مخالفین دمکراسی و سوسیالیسم نوع مشارکتی، که در گستره و عمق آگاهی طبقاتی در بین آحاد طبقه، که در سطح و گستره تشکل و سازمانیابی خود، که در سطح و عمق نفوذ گفتمانی خود در بین مردمان، که در کارآمدی سیاست‌های مطلوب خود برای ایجاد جامعه‌ ای دمکراتیک، آزاد و برخوردار از استاندارهای یک زندگی بهتر و انسانی تر می‌بینند.

"این میدان، میدان حضور و شکوفایی توانایی نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی کارگران و زحمتکشان است"

این ایده رایج که نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی مردمان فقط در دوره انقلابی فرصت شکل‌ گیری و شکوفایی می یابند، نه تنها از اساس غیر عقلانی و خرافی است، که یکی از عوامل اصلی در سترون سازی و به بن‌ بست کشاندن دستگاه فکری چپ رادیکال سنتی است. دستگاه فکری از کار افتاده و شکست‌ خورده ی که در تحلیل نهایی، ایده‌آل‌های آن جز با شکلی از حکومت نخبگان و شکلی از سوسیالیسم بوروکرتیک به تصویر در نمی آید. این درست است که شوراها اساساً در دوره های انقلاب و در شرایط بروز قدرت دوگانه فرصت عرض اندام می یابند. اما باید توجه داشت که اولاً همه نهادهای خود مدیریتی از جنس نهادهای شورایی نیستند و از وجود قدرت دوگانه در صحنه سیاسی حکایت ندارند. در‌ واقع می‌توان گفت که اگرچه شوراها شکلی از نهادهای خود مدیریتی و تجسم بخش بلوغ نهادهای خود حکومتی مردمان بشمار می روند، اما همه نهادهای خود مدیریتی، نهادهایی از جنس نهادهای خود حکومتی و یا نهادهای شورایی نیستند و شکل‌ گیری همه انواع نهادهای خود مدیریتی توده‌ای به ظهور شرایط انقلابی و ترک برداشتن ساختار قدرت دولتی مشروط نیست.

برای شکل دادن به نهادهای خود مدیریتی آنچه لازم است همانا وجود حریمی از جامعه مدنی و شرایط لازم برای شکل دادن به نهادهایی است که خارج از حوزه اقتدار دولت، امکان پی‌گیری و پاسخگویی به برخی از خواستها و نیازمندی های مردمان از طریق مدیریت جمعی و مبتنی بر قدرت ورزی همه اعضاء را، میسر می سازد. ثانیاً باید توجه داشت که اگرچه شوراها بمثابه تجسم بخش قدرت دوگانه و بمثابه اشکال تکامل یافته نهادهای خودحکومتی توده‌ای، فقط در دوره های انقلابی فرصت ظهور می یابند، اما در شرایط معین، امکان تکامل برخی از نهادهای خود مدیریتی توده ای به اشکالی جنینی از نهادهای خود حکومتی منتفی نیست. در ‌واقع می‌ توان گفت که با ایجاد و بسط حوزه های فعالیت و اقتدار نهادهای خود مدیریتی توده‌ای و با وجود شرایط مساعد دیگر، این نهادها می‌توانند خود به نیرویی مهم در تغییر معادلات قدرتی تبدیل شده و به سهم خود به برآمد دوره انقلابی، یاری رسانند.

نهادهای خود مدیریتی چگونه نهادهایی هستند؟

نهادهای خود مدیریتی، جزیی از نهادهایی جامعه مدنی هستند که در سازمان درونی و در ساختار تشکیلاتی خود به الگویی از خود مدیریتی و به تضمین شکلی از قدرت ورزی عمومی همه اعضاء خود تعهد دارند. در چهارچوب این تعریف از نهادهای خود مدیریتی، بدیهی است که هر خواست و هر نیاز کارگران و زحمتکشان می‌تواند دست مایه ایجاد شکلی از نهادهای خود مدیریتی تلقی گرد.

"در این میدان نتیجه و خروجی همه نبردها و هماوردی ها فقط به ایجاد شکلی از حکومت نخبگان در برابر اشکال دیگری از حکومت نخبگان ختم نمی شود"در این چهارچوب، نه تنها نهادهایی از نوع نهاد های خیریه‌ای ( همچون نهادهای حمایت از کودکان بی سرپرست، نهادهای حمایت از معتادان و کارتون خوابها، نهادهای حمایت از بیماران ویژه و نهادهای مدافع سلامت محیط زیست و غیره ) نه تنها نهادهایی از نوع نهادهای صنفی ( همچون اتحادیه ها، سندیکاها و تعاونی های مربوط به کارگران و دانشجویان و دانش آموزان وغیره ) و نه تنها کلوپ هایی از نوع کلوپ های ورزشی و تفریحی، که نهادهای سیاسی ای همچون حزب نیز، می‌توانند به عرصه تجربه نوعی از خود مدیریتی و قدرت ورزی عمومی کارگران وزحمتکشان تبدیل گردند.

خود مدیریتی توده ای، در‌واقع سیستمی از مدیریت فعالیت جمعی است که بر شکوفاسازی استعدادها و توانایی همگان، بر مهار فعال مایشایی نخبگان و بر برسمیت شناختن حق قدرت ورزی همگانی تأکید دارد. خود مدیریتی توده‌ای نوعی از مدیریت فعالیت جمعی است که کارآمدی را از طریق به بازی گرفتن همه افراد یک جمع و از طریق به عرصه آوردن همه استعدادها و توانایی های یکایک افراد پی می جوید. در خود مدیریتی توده‌ای نیز، قبول مسئولیت فردی دراجرای امور، وجود تقسیم کار جمعی، بهره گیری از توانمندی های خود ویژه افراد و اعطاء حدودی از قدرت تصمیم گیری به افراد به هیچ وجه مورد تردید نیست. در خود مدیریتی توده ای، اما اینهمه به قیمت خلع قدرت از تعداد پر شماری از مردمان به نفع تعداد قلیلی از نخبگان و به قیمت پایمال کردن حق قدرت ورزی همگانی شکل تحقق بخود نمی گیرد.

در خود مدیریتی توده ای، مسئولیت پذیری فردی، تقسیم کار جمعی، بهره گیری از توانائی ها و استعداد خود ویژه افراد و اعطاء حدودی از قدرت تصمیمیم گیری به افراد نیز، در چهارچوب حفظ حق قدرت ورزی همگانی، در چهارچوب تعیین تصمیم گیری های استراتژیک توسط جمع، در چهارچوب حفظ حق انتخاب و تغییر همه سطوح مدیریتی به اراده جمع، در چهارچوب حق فراخوانی نمایندگان به خواست اکثریت اعضاء، در چهارچوب اعطاء اختیارت محدود به افراد و در چهارچوب محدود و گردشی کردن مسئولیت های مدیریتی مورد تعریف قرار می گیرد.

خود مدیریتی توده ای بنیان هر شکل از دمکراسی نوع مشارکتی است. خود مدیریتی توده ای اگرچه در حیطه جامعه مدنی شکل می‌گیرد و به شکوفایی می رسد، اما با تبدیل به الگوی مدیریتی غالب در نهادهای جامعه مدنی، نه تنها به فضای جامعه مدنی رنگ و بوی ویژه ای می‌بخشد، که رابطه جامعه مدنی با دولت را نیز دستخوش تغییرات بنیادی می کند. با تبدیل خود مدیریتی توده‌ای به الگوی مسلط در نهادهای جامعه مدنی، این نهادها نه تنها به نیرویی برای شکل دادن به نهادهای خود حکومتی و شورایی و به نیرویی برای بزیر کشیدن دولت بورژوایی تبدیل می شوند، که به عنصری مهم در تعریف ساختار سیاسی نوین و به عقبه و نیروی غیر قابل چشم‌ پوشی دفاع از اقتدار نهادهای خود حکومتی و ستونهای اصلی نظام شورایی فرا می رویند. در واقع، بر بستر شکوفایی و اقتدار نهادهای خود مدیریتی است که بلوغ یافته ترین و پر صلابت ترین نهادهای خود حکومتی مردم، برای به چالش گرفتن همه اشکال حکومت نخبگان و برای پی ریزی اساسی‌ ترین پایه‌ های دمکرسی مشارکتی از فرصت و تجربه لازم برای تحقق این مهم برخوردار می گردند.

"در این میدان سرمایه داری فقط به شکل سلبی و فقط با نشان دادن و برجسته کردن مصائب و مشکلات ناشی از حاکمیت این نظام بر جامعه امروز به چالش طلبیده نمی شود"

بعلاوه، باید توجه داشت که در چهارچوب دمکراسی مشارکتی با تسلط بلا منازع الگوی خود مدیریتی توده‌ای در نهادهای جامعه مدنی و با به بازی گرفتن نهادهای جامعه مدنی در حوزه های مختلف تصمیم سازی و تصمیم گیری سیاسی، مرزهای جاری بین این نهادها و نهادهای دولتی کم‌ رنگ تر شده و بسط قلمرو و اقتدار جامعه مدنی به یکی از مهمترین شاخصه های دمکراسی مشارکتی و به یکی از مهمترین وجوه تمایز آن با دمکراسی - لیبرال فرا می‌ روید. در‌ واقع بدون وجود حریم بزرگی از جامعه مدنی آراسته به خود مدیریتی توده ای، بدون مشارکت گسترده و کارساز نهادهای خود مدیریتی توده‌ای در تصمیم سازی ها و تصمیم گیری های مهم حوزه عمومی، اساساً نمی‌توان از چیزی بنام دمکراسی مشارکتی سخن گفت. سوسیالیسم مشارکتی نیز، نه تنها فقط بر متن وجود دمکراسی مشارکتی پا به عرصه حیات می‌گذارد، که در تعینات اساسی خود بر وجود و کارکرد موثر و کارساز نهادهای خود مدیریتی در حوزه مدیریت اقتصادی مبتنی است.

الزامات بازی در میدان سیاست ورزی معطوف به حاکمیت توده ها

با توصیفی که از اهمیت و نقش و کارکرد نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی برای دست یابی به اهداف و آماج های اصلی چپ رادیکال نوین، یعنی دمکراسی و سوسیالیسم مشارکتی و ایجاد دولت نوع شورایی رفت، اکنون روشنتر می‌توان به اهمیت و جایگاه فعالیت و هماوردی قدرتی در میدان سیاست ورزی معطوف به حاکمیت توده ها (یعنی میدانی که عرصه ایجاد و شکوفایی نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی و عرصه هماوردی و رزم این نهادها در برابر سرمایه داری و در برابر همه حکومت های بورژوایی و همه اشکال حکومت نخبگان است) برای چپ رادیکال نوین وقوف یافت. با چنین نگاهی به اهمیت وجایگاه میدان سیات ورزی معطوف به حاکمیت توده ها، در واقع می‌توان گفت که الزامات و مقتضیات بازی در این میدان سیاست ورزی، تعین بخش برخی از اساسی‌ ترین مولفه ها در شکل بخشی به مبانی استراتژیک - تاکتیکی چپ رادیکال نوین است.

به تعبیر دیگر می توان گفت که چهارچوبه مبانی استراتژیک - تاکتیکی چپ رادیکال نوین بیش از هر چیز با پاسخگویی به الزامات و مقتضیات بازی در این میدان جدید سیاست ورزی قابل تبیین است.

الزامات و مقتضیات بازی در میدان سیاست ورزی معطوف به حاکمیت توده ها ، اما از چه جنس است؟ این الزامات در‌ واقع در اساس همان الزامات مربوط به ایجاد، شکوفا سازی و قدرت و اقتدار بخشی به نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی توده ها در راستای ایجاد و برپایی دمکراسی و سوسیالیسم نوع مشارکتی است. به این معنا وظیفه و رسالت چپ رادیکال نوین، بیش از هر چیز باید با تلاش برای ایجاد و بسط و قدرت یابی این نهادها متمرکز باشد. در این راستا بدیهی است که کار در آغاز و تا پیدا شدن نشانه‌های شرایط مساعد، فقط با ایجاد نهادهای خود مدیریتی ( و نه نهادهای خود حکومتی ) شروع می شود. در این رابطه، اما نکته اساسی توجه به میدان بزرگ و دستور کار بلند و بالایی است که فراروی فعالیت در این عرصه، گشوده است.

"دراین میدان می توان جوانه های نوع دیگری از دمکراسی، یعنی دمکراسی مشارکتی و نوع دیگری از دولت، یعنی دولت نوع شورایی را در بطن نظام سرمایه داری و در بطن هر شکل از دمکراسی بورژوایی کشت و رشد داد"در این میدان نه فقط می‌ توان پاسخگویی به هر نیاز و هر خواست کارگران و زحمتکشان را به فرصتی و به اقدامی در جهت ایجاد شکلی از نهادهای خود مدیریتی تبدیل ساخت، که می توان کم وبیش همه نهادهای موجود متعلق به کارگران و زحمتکشان را به ترک الگو های مبتنی به اقتدار نخبگان و به کاربست الگویی از خود مدیریتی تشویق و ترغیب کرد. این البته درست است که هم‌ اکنون نیز، در جوامع مختلف اشکال مختلفی از نهادهای خود مدیریتی (اگرچه نه در ابعاد گسترده) حضور دارند و در سال‌های اخیر حتی نشانه های استقبال از بکارگیری الگوی خود مدیریتی مشهود تر بنظر می رسد. نگاه و تلاش این یا آن‌ نهاد جامعه مدنی به اهمیت و کارکرد الگوی خود مدیریتی، اما با نگاه و تلاش چپ رادیکال نوین به این امر از اساس متفاوت است. در‌ واقع آنچه به تلاش چپ رادیکال نوین برای ایجاد و بسط نهادهای خود مدیریتی اهمیت ویژه می‌بخشد، تلاش برای بسط تجربه خود مدیریتی توده‌ای به همه عرصه های کار و زندگی کارگرا ن و زحمتکشان، تلاش برای مربوط کردن این نهادها به هدف ایجاد یک نیرو و جنبش اجتماعی بزرگ، تلاش برای اعتلاء این نهادها در راستای تجربه اشکال موثرتری از قدرت ورزی سیاسی، تلاش برای ایجاد اشکالی از نهادهای خود حکومتی در شرایط مساعد و تلاش برای بسط هر چه بیشتر گفتمان و فرهنگ خود مدیریتی است.

در چهارچوب نگاه چپ رادیکال نوین به نهادهای خود مدیریتی، این نهادها سرمایه داری را اساسا نه به شکل سلبی و از طریق محکومیت و واکنش به بی عدالتی ها، ناکارآمدی ها و خسران و خرابی های بسیار آن، که به شکل ایجابی و از راه پاسخگویی مستقیم و بی واسطه(بی واسطه سرمایه داری و بی‌ واسطه نهادهای دولتی) به بخش هایی از نیازهای زندگی کارگران و زحمتکشان، از راه بسط حوزه فعالیت و اقتدار خویش به عرصه های جدید تر و هر دم گسترده تر و از راه تلاش برای ایجاد اشکالی از نهادهای خود حکومتی و ایجاد نوعی از حکومت دوگانه(البته به شرط وجود شرایط ضروری دیگر) به چالش می طلبند.

در نگاه چپ رادیکال نوین به نهادهای خود مدیریتی توده ای، این نهادها در ‌واقع مهمترین ابزار مقابله با سرمایه داری و حکومت بورژوایی، مهمترین ظرف به صحنه کشیدن آحاد کارگران و زحمتکشان، بهترین مدرسه خودآموزی آگاهی طبقاتی و فراگیری مهارتهای مربوط به قدرت ورزی سیاسی، مناسب‌ ترین نهادها برای هموار کردن راه ظهور و فرادستی نهادهای شورایی در کوران انقلاب آتی و مهمترین و مناسبترین نهادها برای مقابله با هر تلاشی برای دزدیدن انقلاب مردم و به حاشیه بردن قدرت و اقتدار نهادهای شورایی پس از انجام یک انقلاب پیروزمند هستند.

با چنین نگاهی است که چپ رادیکال نوین هر خواست و هر نیاز کارگران و زحمتکشان را به فرصتی برای ایجاد و بسط نهادهای خود مدیریتی توده‌ای تعبیر می‌ کند و حتی در نگاه و نزدیکی به تاریخی ترین نهادهای کارگری همچون اتحادیه ها و سندیکاها نیز متفاوت ظاهر می شود. در نگاه چپ رادیکال نوین چیزی در ذات اتحادیه های کارگری بر حاکمیت نخبگان اتحادیه ای بر این نهادها حکم نمی کند. اتحادیه های کارگری نیز می ‌توانند با مدخلیت وسیع اعضاء و بشکل خود مدیریتی اداره شوند. این البته احتمالاً حوزه کارکردی اتحادیه ها را وسیعتر و نوع مواجه آن‌ها با مسائل و مشکلات کارگران را رادیکال تر می سازد.

"میدان سیاسی نوینی که سیاست را از عرش به ارض می کشد و توپ جادویی قدرت سیاسی را از دست نخبگان و گروه های نخبه محور، به دست توده مردم کوچه و کارخانه می سپارد"این اما دقیقاً همان چیزی است که چپ رادیکال نوین در پی آنست. چپ رادیکال نوین نه در پی بدست گرفتن سکان رهبری اتحادیه های کارگری توسط فعالان و نخبگان حزبی و استفاده ابزاری از اتحادیه ها، که در پی ایجاد و تغییر اتحادیه ها در راستای رزمنده تر سازی آن‌ها و در راستای بهره گیری بهتر کارگران از نیروی اتحادیه ها در مقابله با سرمایه داران و سرمایه داری است.

ضرورت حضور در دو میدان سیاست ورزی جداگانه

اینکه چپ رادیکال نوین امر مقابله با سرمایه داری و دولت بورژوایی را اساساً از طریق اقتدار و شوکت نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی پی می جوید، اما بهیچ وجه نباید به بی‌ اعتنایی آن به سرنوشت قدرت دولتی تعبیر شود. قدرت دولتی مانع مقدم در برابر انکشاف مبارز طبقاتی و در برابر مبارزه کارگران برای فروپاشی سرمایه داری و جایگزینی آن با سوسیالیسم است. با اهمیت و جایگاهی که مبارزه در میدان سیاست ورزی معطوف به حاکمیت توده ها در نزد چپ رادیکال نوین برخوردار است، چپ رادیکال نوین طبیعتاً صحنه اصلی نبرد برای بزیر کشیدن دولت بورژوایی را صحنه مبارزه نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی توده‌ای – یعنی جایی که کارگران و زحمتکشان سرمایه داری را نه فقط به شکل سلبی و از طریق افشاء بی عدالتی ها، ناکارآمدی ها و خسران و خرابی های بسیار آن و نه صرفا از طریق اعتصاب و اعتراض و رویارویی مستقیم، که به شکل ایجابی و از طریق ساخت اشکالی از نهادهایی که قرار است کار ساخت نظام آتی را بعهده بگیرند و از راه بکارگیری این نهادها برای پاسخگویی مستقیم و بی‌واسطه به بخشی از نیازهای زندگی خود به چالش می طلبند - تلقی می کند.

از نظر چپ رادیکال نوین، در فقدان طیف گسترده و قدرتمندی از نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی در محل کار و زندگی کارگران و زحمتکشان و در غیاب شرایطی که گفتمان مربوط به دمکراسی و سوسیالیسم مشارکتی و دولت نوع شورایی به گفتمان قدرتمند و غالب فرابروید، هیچ قیام پیروزمندی علیه هیچ دولت بورژوایی به ایجاد دمکراسی و سوسیالیسم مشارکتی و به ایجاد شرایطی که سوسیالیسم بتواند براستی بر پایه‌های خود مستقر شود، راه نخواهد برد. هم از اینرو، از نگاه چپ رادیکال نوین، صحنه اصلی نبرد علیه رژیم های بورژوایی، همانا صحنه برافشاندن بذر خود آگاهی طبقاتی در بین کارگران و زحمتکشان، صحنه عمومی سازی گفتمان دمکراسی و سوسیالیسم مشارکتی، صحنه ایجاد و تواتمند سازی نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی توده ها و صحنه مبارزه برای تسخیر قدرت دولتی توسط این نهادهاست.

بااینهمه، و برغم همه اهمیت و اولویتی که چپ رادیکال نوین برای مبارزه در میدان سیاست ورزی معطوف به حاکمیت توده ها قائل است، چپ رادیکال نوین نه از اهمیت و تأثیر سرنوشت جنگ و هماوردی در میدان سیاست ورزی متعارف و معطوف به حاکمیت نخبگان برای تغییر شرایط کار و زندگی کارگران و زحمتکشان و برای انکشاف مبارزه طبقاتی غافل است و نه نسبت به ضرورت حضور موثر و آگاهانه در این عرصه از مبارزه بر علیه سرمایه داری و رژیم بورژوایی در شک و تردید. به تعبیر دیگر، چپ رادیکال نوین بمثابه یک نیروی سیاسی، فقط از طریق قدرت و اقتدار بخشی به نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی مردمان نیست که سیادت سیاسی بورژوازی را به چالش می طلبد. چگونگی مواجه با سیاست‌های نیروی سیاسی حاکم بر قدرت دولتی و چگونگی مواجه با بازیگران اصلی میدان سیاست ورزی معطوف به حاکمیت نخبگان (یعنی احزاب و گروه‌ها و جریانات سیاسی درون و بیرون دولت) نه تنها برای تعیین روند تحولات در این میدان و کمک به شکست نهایی بورژوازی و پیروزی سوسیالیسم، که برای هموار نمودن راه رشد و بالندگی نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی نیز از اهمیت وافر و تعیین کننده ای برخوردار است.

"میدانی که مردمان را فرصت قدرت ورزی می بخشد و قدرت سیاسی را فرصت خدمت به کارگران و زحمتکشان"در این رابطه، چگونگی مواجه با احزاب و گروه‌ها و جریانات سیاسی درون و بیرون دولت، بویژه با وجود شکلی از انتخاب سیاسی متفاوت - امری که با وجود شکلی از دمکراسی و یا شکلی از رقابت انتخاباتی کاملاً محتمل بنظر می‌رسد - حائز اهمیت بسیار است.

تناقضات و ناسازگاری های بازی در دو میدان جداگانه

آنچه به نوع و چگونگی مواجه چپ رادیکال نوین در برابر نیروهای سیاسی درون و بیرون دولت و به چگونگی برخورد آن به سیاست‌ همه احزاب، گروه‌ها و جریانات سیاسی مدعی قدرت دولتی تمایز می بخشد، همانا تناقض و ناسازگاری در الزامات بازی موفق و پیروزمند در دو میدان مجزا است. تمرکز فعالیت و مبارزه چپ رادیکال نوین در میدان ایجاد و شکوفاسازی نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی توده ها، طبیعتاً از ثقل فعالیت و مبارزه آن در عرصه میدان دیگر می کاهد. به این اعتبار، چپ رادیکال نوین همچون سایر نیروهای سیاسی چپ، بمثابه یک نیروی ضد رژیم حاکم و بعنوان یک مدعی قدرت سیاسی به تصویر در نمی آید. بخش مهمی از کار و فعالیت این نیرو در عرصه جامعه مدنی و آنهم نه فقط به هدف تشدید مبارزه علیه رژیم حاکم، که در عین حال به هدف عمومی کردن تجربه قدرت ورزی سیاسی، به هدف ایجاد و شکوفا سازی نهادهایی که قرار است جای احزاب و گروه‌های سیاسی را در نهاد دولت، اشغال کنند و به هدف تأمین برخی از نیازمندی های مردمان - بویژه از طریق تاسیس و بسط فعالیت نهادهای خیریه ای و از طریق مرحم گذاشتن بر برخی از درد و آلام کارگران و زحمتکشان - فعلیت می یابد.

اینهمه، سبب می‌شود که چپ رادیکال نوین در هیئت یک نیروی سیاسی که بیش از هر چیز در کار تبلیغ و موضعگیری سیاسی و اعلامیه و اطلاعیه صادر کردن است و بیش از هر چیز دل در گرو سرنگونی رژیم بورژوایی و صعود از پلکان قدرت دارد،ظاهر نشود و چهره متفاوتی از حزب و حزبیت را بنمایش گذارد. چهره ای متفاوت که هم گویای وجود تناقضات و ناسازگاری های اساسی در الزامات مبارزه در دو میدان سیاست ورزی مجزاست و هم گویای هنر دستیابی به شکل مطلوب و موفق مواجه با چنین تناقضات و ناسازگاری هایی.

تناقضات و ناسازگاری های پاسخگویی به الزامات بازی در دو میدان متفاوت، اما بویژه با وجود شکلی از انتخاب سیاسی متفاوت و با وجود شکلی از دمکراسی و حتی شکلی از رقابت انتخاباتی به نحو بارزتری به رخ کشیده می شود. با وجود شکلی از دمکراسی و حتی شکل محدودی از رقابت انتخاباتی، در شرایط معین انتخاب سیاسی می‌ تواند با امکان اجتناب از سیادت یابی راست ترین و خطرناک ترین جناح های بورژوازی و ارتجاع بر ارکان قدرت دولتی و یا با امکان انجام برخی رفرم ها در چهارچوب نظام سرمایه داری همراه گردد. پرسش مهم، اما اینستکه به فرض وجود انتخاب بین بد و بدتر و یا بین ارتجاع و پس روی و انجام برخی رفرم ها در چهارچوب نظام سرمایه داری، چپ رادیکال نوین چگونه با چنین انتخابی مواجه می‌شود؟ به تعبیر روشن تر، پرسش مهم اینستکه با فرض وجود انتخاب سیاسی متفاوت در صحنه جنگ و هماوردی بین احزاب و گروه‌های سیاسی مختلف، پاسخگویی به الزامات بازی موفق و پیروزمند در میدان ایجاد و شکوفایی نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی توده ها، در انتخاب بین بد و بدتر و یا در انتخاب بین ارتجاع و عقب‌ ماندگی و پیشرفت و رفرم در چهارچوب نظام سرمایه داری، ایفاء چگونه نقشی را به چپ رادیکال نوین اجازه می دهد؟

تناقضات مواجه با رفرم های بورژوایی

هم چپ رفرمیست و هم چپ رادیکال سنتی در تحلیل نهایی تحقق ایده‌آل‌های خود را صرفاً از طریق ایجاد تعادل قدرتی ویژه ای در میدان بازی احزاب، گروه‌ها و جریانات سیاسی مدعی قدرت دولتی پی می جویند.

"این میدان سیاسی نوین، میدان کاشتن بذر نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی توده کار و زحمت، یعنی میدان نشو نمای جوانه های دمکراسی مشارکتی و دولت نوع شورایی و سوسیالیسم نوع مشارکتی است"رفرمیست ها حمایت و پشتیبانی از هر رفرم و اصلاحی را گامی بسوی تعادل قدرتی مطلوب خود می یابند. چپ رادیکال سنتی، اما آشکارا رفرم و اصلاح در چهارچوب سرمایه داری را در مجموع به دوری از دست یابی به قدرت دولتی و به تغییر تعادل قوا به ضرر خود تعبیر می کند. برای چپ رادیکال نوین، اما هر تحولی در میدان سیاست ورزی معطوف به حاکمیت نخبگان و در تعادل قدرتی بین احزاب، گروه‌ها و جریانات سیاسی مدعی قدرت دولتی، از زاویه تأثیر این تحول در تعادل قدرتی در میدان سیاست ورزی معطوف به حاکمیت توده ها (یعنی میدان جنگ و هماوردی دولت و همه احزاب و گروه‌ها و جریانات سیاسی مدعی قدرت دولتی از یک سو و نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی و احزاب و جریانات مدافع آن‌ها از سوی دیگر) مورد داوری و قضاوت قرار می گیرد. هم از اینرو نوع برخورد و موضع چپ رادیکال نوین در مواجه با انتخاب بین بد و بدتر- و بویژ با شکلی از چنین انتخابی که بد با نوعی از پیشرفت و رفرم در چهارچوب سرمایه داری و بدتر با ارتجاع و عقب ماندگی و حصر بیشتر آزادی همراه است – کیفا از نوع برخورد و موضعگیری چپ رفرمیست و چپ رادیکال سنتی متمایز و متفاوت جلوه می کند.

چپ رفرمیست با دخیل بستن به رفرم، یکسره در موضع انکار و بی مقدار شمردن هدف ظاهر می‌شود و راه خود را به تمامی از راه چپ متعهد به آماج های بزرگ سوسیالیسم جدا می سازد.

چپ رادیکال سنتی، اما با حرکت از پایبندی بر پرنسیپ های انقلابی خود و با حرکت از موضع پاسخگویی به الزامات یک بازی موفق و پیروزمند در میدان هماوردی قدرتی احزاب و جریانات سیاسی مدعی قدرت ، فقط آن دسته از رفرم ها و اصلاحاتی را مورد تائید قرار می‌دهد (و در واقع بعنوان رفرم و اصلاح مورد تصدیق قرار می دهد) که نتیجه و برآیند آن در مجموع به تضعیف جریانات بورژوایی و به تقویت موضع چپ رادیکال راه برد. از این نگاه، چپ رادیکال سنتی فقط رفرم ها و اصلاحاتی را بعنوان رفرم و در مجموع حائز نتایج مثبت ارزیابی می کند، که ماحصل و نتیجه این اقدامات، کارگران و زحمتکشان و چپ رادیکال را سود بیشتر و بورژوازی و سرمایه داری را، اگر نه ضرر، که سود کمتری برساند. به این معنا، چپ رادیکال سنتی اقداماتی را که برغم ایجاد بهبود در شرایط کار و زندگی کارگران و زحمتکشان - و یا جلوگیری از بدتر شدن وضعیت آن‌ها - در مجموع سود بیشتری به بورژوازی و سرمایه داری ارزانی می کند، مورد انکار قرار داده و محکوم می‌ سازد. یعنی در مواجه با تناقض نهفته در محاسبه سود و زیان هر رفرم ترجیح می‌دهد یک سره بر سود احتمالی این رفرم ها برای کارگران و زحمتکشان چشم فرو بسته و از اساس چنین سودی را منکر شود.

اما چه چیز چپ رادیکال سنتی را به موضع انکار و محکومیت اقداماتی وا می‌ دارد که برغم ارزانی کردن سود بیشتر به بورژوازی و سرمایه داری، هنوز کارگران و زحمتکشان را سود می رساند؟ پاسخ این پرسش دقیقاً به الزامات بازی در میدان جنگ و هماوردی احزاب و جریانات مدعی قدرت دولتی مربوط است.

"در این نگاه، گویی آنچه برای پیروزی سوسیالیسم لازم است، همانا ایجاد یک حزب کارگری و تلاش برای قدرت و اقتدار بخشی به چنین حزبی است"در چهارچوب الزامات بازی در این میدان، هر مدعی جدی بازی وظیفه دارد در همه صحنه‌ های مهم نبرد از موضع شفاف و معطوف به اقدام عمل کند. در چهارچوب این الزامات، مثلاً در هر انتخابات مهم، همه بازیگران وظیفه دارند در موضع نفی و یا تائید انتخابات، به نیروهای درگیر در یک سوی میدان ملحق شوند. نمی‌ توان در این میدان مدعی جدی بازی بود و گیج سرانه در جایی میان نظاره گران صحنه نبرد قایم شد. در این میدان بعنوان یک مدعی سیاست عملی، اگر کسی یکی به نعل بکوبد و یکی به میخ، کسی آنرا بر تیز هوشی و لحاظ مصالح مهمتر و بزرگتر، حمل نخواهد کرد. در این میدان، برای یک مدعی بازی، ورای الزامات و مصالح مربوط به بازی در این میدان، هیچ الزام و مصلحت دیگری قابل تصور نیست.

در این میدان هرگونه تردید و تذبذب در موضعگیری و اقدام، فقط به گیج سری، به ناتوانی از تحلیل و به وجود نشانه های تغییر اساسی در دستگاه تحلیلی یک جریان تعبیر می شود.

برای چپ رادیکال نوین، اما تناقضات مربوط به مواجه با رفرم های بورژوایی و هر آنچه به امکان و یا عدم امکان انجام و موفقیت چنین رفرم هایی راه می برد، از جنس دیگری است. برای چپ رادیکال نوین الزامات و مصالح بازی در میدان جنگ و رقابت نخبگان مدعی قدرت دولتی بر هر الزام و مصلحتی مرجح نیست. برای چپ رادیکال نوین میدان جنگ و رقابت احزاب و جریانات سیاسی مدعی قدرت دولتی عرصه اصلی نبرد برای بزیر کشیدن سرمایه داری و دولت بورژوایی و برای دست یابی به اهداف نهایی آن نیست. در نگاه این چپ، میدان اصلی نبرد و عرصه اصلی سیاست عملی، همانا میدان قدرت ورزی نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی توده ها و میدان به چالش کشیدن سرمایه داری و بورژوازی از طریق مبارزه علیه همه اشکال حکومت نخبگان است.

"در چهارچوب این نگاه، حتی آنجا که به ضرورت ایجاد نهادهای فعال در عرصه جامعه مدنی و بسط گستره جامعه مدنی اشاره می رود، منظور گویا اساسا ایجاد شرایط بهتر برای اقتدار و قدرت بخشی به چنین حزبی است"چپ رادیکال نوین، مدعی بازی در این میدان و متعهد به الزامات و مصالح بازی در این میدان است. چپ رادیکال نوین سطح حضور و فعالیت خود در میدان بازی نخبگان و احزاب و جریانات سیاسی مدعی قدرت دولتی را نیز، بر مبنای مصالح و الزامات بازی در این میدان تنظیم و تعیین می کند. در این مسیر، چپ رادیکال نوین ابایی از اعتراف به سرپیچی از قوانین بازی درمیدان جنگ و رقابت نخبگان و احزاب و جریانات سیاسی نخبه محور و ابایی از اعتراف به در پیش گرفتن رفتار سیاسی غیر متعارف و ناسازگار با ذات بازی در این میدان ندارد. در این مسیر، چپ رادیکال نوین فقط از الزامات و مصالح بازی موفق در میدان سیاست ورزی معطوف به حاکمیت توده ها حرکت می کند. چپ رادیکال نوین اعتراف می‌کند که الزامات و مصالح بازی در این میدان گاه با الزامات بازی در میدان دیگر در ناسازگاری و تناقض است.

چپ رادیکال نوین اعتراف می‌کند که در هنگام بروز چنین ناسازگاری و تناقضی، بر مبنای الزامات و مصالح بازی در میدان معطوف به حاکمیت توده ها عمل می کند. چپ رادیکال نوین اعتراف می‌کند که بازیگر ثابت میدان سیاست ورزی نخبگان و خدایگان مدعی قدرت دولتی نیست؛ که حزبی در ردیف احزاب و گروه‌های سیاسی متعارف نیست؛ که همیشه رفتار سیاسی متوازن و در شان بازی در این میدان از خود بنمایش نمی‌گذارد و خلاصه اینکه در این میدان گاه در نقش بازیگر، گاه در نقش تحلیگر، گاه در جلوی صحنه، گاه در پشت صحنه، گاه در پیش مردم، گاه در میان مردم و گاه دور از مردم ظاهر می شود.

حال با چنین نگاهی به منطق مواجه و رو یارویی چپ رادیکال نوین با رویدادها و رخدادهای سیاسی صحنه جنگ و رقابت احزاب و گروه‌ ها و جریانات مدعی قدرت دولت، فهم اینکه "چطور می توان هم شرکت در انتخابات غیر دمکراتیک و فقیهانه رژیم اسلامی را، سر جمع، در بردارنده سود بیشتر و زیان کمتر برای مردم و سود کمتر و زیان بیشتر برای رهبر و هسته سفت رژیم اسلامی تحلیل کرد و هم خود از شرکت در انتخابات و بویژه از تبلیغ و تلاش به افزایش رای لیست اصلاح طلبان و رفسنجانی امتناع ورزید"، شاید چندان غامض بنظر نرسد. منطق چپ رادیکال نوین در مواجه با این انتخابات، در واقع برخاسته از منطق آن در برخورد به انتخاب بین بد و بدتر و بویژه انتخاب بین بد و بدتر در شرایطی است که بد با امکان انجام برخی از رفرم ها در چهارچوب سرمایه داری و بدتر با پس رفت به شرایط کار و زندگی سخت تر برای کارگران و زحمتکشان و با فلاکت و ارتجاع و بی آینده گی به تصویر در می آید. امری که بویژه در جریان رقابت‌ های انتخاباتی در رژیم های بورژوایی (حتی رقابت انتخاباتی فقیهانه در رژیم اسلامی؛ انتخاباتی که برغم وجود برخی نشانه‌های رقابت در آن، بی تردید تجسم بخش هیچ شکلی از دمکراسی نیست) خود را مدام به رخ می کشد.

"در چهارچوب این نگاه، ضرورت کار و فعالیت در نهادهای جامعه مدنی و در نهادهای خود ویژه کارگران و زحمتکشان نیز، اساساً از زاویه تأمین هژمونی حزب و با هدف استفاده ابزاری از این نهادها مورد توجه است"

با حرکت از الزامات بازی در میدان مبارزه برای ایجاد، بسط و شکوفایی نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی توده ای، بی تردید هیچ الزامی چپ رادیکال نوین را به شرکت فعال در همه صحنه‌های مهم هماوردی و رقابت احزاب و گروه‌ها و جریانات سیاسی مدعی قدرت دولتی وا نمی دارد. از این موضع، چه شرکت در انتخاباتی که پایان آن با حفظ نظام سرمایه داری، با استمرار رژیم بورژوایی، با بهم خوردن صفوف طبقاتی و با توهم پراکنی نسبت به جریانات بورژوایی رقم می‌خورد و چه هم گامی با انقلاب ارتجاعی ای از نوع انقلاب اسلامی ایران، آشکارا با الزامات مبارزه برای تبدیل میدان ایجاد و شکوفایی نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی توده ها به میدان اصلی نبرد علیه سرمایه داری و علیه بورژوازی، در تناقض و ناسازگاری است. از موضع الزامات تبدیل میدان رزم نهادها خود مدیریتی و خود حکومتی توده‌ای به میدان نبرد نهایی کارگران و زحمتکشان برای بزیر کشیدن حکومت بورژوایی و فروپاشی سرمایه داری، چه شرکت و چه سطح شرکت در صحنه‌های نبرد احزاب و گروه‌ها و جریانات مدعی قدرت دولتی، فقط در آنجا و فقط تا آنجا مجاز است که نتیجه آن به تقویت موضع و موقعیت عمومی نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی توده‌ای راه برد.

از این موضع نه تنها چپ رادیکال نوین هیچگاه جامه یک حزب پارلمانی را بر تن نخواهد کرد، که اساساً در هیچ انتخاباتی در هیئت حامی و پشتیبان یک جریان بورژوایی ظاهر نخواهد شد. از موضع چپ رادیکال نوین، حمایت و پشتیبانی انتخاباتی از این یا آن جریان بورژوایی (حتی جریانات متعلق به سوسیال دمکراسی) فقط صف بندی های طبقاتی را مخدوش نمی کند؛ فقط به توهم زایی نسبت به جریانات بورژوایی یاری نمی رساند؛ فقط روح انقلابی در وجود چپ رادیکال را به تحلیل نمی برد.

از موضع چپ رادیکال نوین حمایت و پشتیبانی انتخاباتی از جریانات بورژوایی (حتی حمایت از جریانات متعلق به سوسیال دمکراسی) و پشیبانی از جریانات بورژوایی بد در برابر جریانات بدتر و خطرناک تر ( چه در جریان رقابت‌های انتخاباتی و چه در مواجه با رویداهای سیاسی دیگر) عملاً مترادف ورود به میدان مغناطیسی قدرتمندی است که دیر و یا زود ریشه‌های رادیکالیسم را در چپ رادیکال خواهد خشکاند و آنرا برای به تن کردن جامه یک حزب پارلمانی، چه از حیث نظری و چه از حیث عملی، آماده خواهد ساخت. امری که آشکارا با الزامات تبدیل میدان رزم و مبارزه نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی به میدان اصلی نبرد سیاسی – طبقاتی، یعنی تلاش برای به حاشیه راندن میدان سیاست ورزی معطوف به حاکمیت نخبگان، در تناقض و ناسازگاری است. چپ رادیکال نوین نه مدعی بازیگری قهار و تمام وقت در میدان پالمانتاریسم که مدعی به حاشیه راندن چنین میدانی از سیاست ورزی و قدرت ورزی سیاسی است. چپ رادیکال نوین تضعیف و جایگزین سازی پارلمانتاریسم با دمکراسی عمیق‌تر و فربه تر، یعنی دمکراسی مشارکتی و ساختار سیاسی نوع شورایی را هدف خود دارد.

در نگاه چپ رادیکال نوین، حتی از موضع مستقل نیز، شرکت در انتخابات پارلمان بورژوایی (حتی در دمکراتیک ترین اشکال دمکراسی لیبرال) بخودی خود امری مقبول و موجه نیست.

"دستگاه فکری از کار افتاده و شکست‌ خورده ی که در تحلیل نهایی، ایده‌آل‌های آن جز با شکلی از حکومت نخبگان و شکلی از سوسیالیسم بوروکرتیک به تصویر در نمی آید"در جایی که حضور نمایندگان مستقل چپ رادیکال در پارلمان بورژوایی به اقلیتی اندک در جمع بزرگ جریانات بورژوایی محدود باشد و در عمل حضور آنها در پارلمان منشاء چندان اثری در قدرت بخشی به نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی نباشد، واقعاً چه ضرورتی می‌تواند حضور مستقل چپ رادیکال در چنین پارلمانی را موجه جلوه گر سازد؟ نمایندگان چپ رادیکال البته می‌توانند تریبون پارلمانی را در خدمت افشاء ناکارامدی ها و فجایع ناشی از حاکمیت سرمایه داری و بورژوازی قرار داده و به تبلیغ موثرتر مواضع چپ رادیکال یاری رسانند. چنین سودی، اما در مقابل هزینه بسیار کسب چند کرسی پارلمانی، در کل جز به ضرر تعبیر نمی شود. نفس شرکت چپ رادیکال درانتخابات و در پارلمان بورژوایی حامل مشروعیت بخشی به نظام بورژوایی و به حاکمیت بورژوازی است. بعلاوه، شرکت در رقابت‌های انتخاباتی و فعالیت در پارلمان بورژوایی چپ رادیکال را در میدان مغناطیسی پرقدرتی قرار می‌ دهد، که در درازمدت خروجی آن جز با تضعیف و تحلیل رادیکالیسم چپ و با آماده سازی آن برای جذب و فعالیت در سیستم لیبرال - دمکراسی به تصویر در نمی آید. با برجسته شدن اهمیت فعالیت پارلمانی و پابپای شدت یابی فعالیت حزبی در این میدان، به احتمال بسیار کار و فعالیت در میدان ایجاد و شکوفایی قدرتی نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی به حاشیه خواهد رفت و مغناطیسم رژیم پارلمانی دیر یا زود رادیکالیسم چپ را به استهلاک خواهد برد.

بعلاوه، فعالیت پارلمانی بنا به ذات، با افزایش ثقل قدرت ورزی نخبگان حزبی و با خطر قدرت یابی هر چه ب

منابع خبر

اخبار مرتبط