فاجعه انسانی «میانمار»، عرصه ای برای محک زدن «انسانیت» * رضا اسماعیلی

فاجعه انسانی «میانمار»، عرصه ای برای محک زدن «انسانیت» * رضا اسماعیلی
خبرگزاری جمهوری اسلامی
خبرگزاری جمهوری اسلامی - ۲۱ شهریور ۱۳۹۶

فاجعه انسانی «میانمار»، عرصه ای برای محک زدن «انسانیت» * رضا اسماعیلی تهران - ایرنا - «شعر نه باید بخنداند و نه بگریاند، بلکه باید فقط زیبا باشد و هدف خود را در خود بجوید.»، تعجب نکنید، این ایده گروهی از شاعران جوان بود که حدود سال ۱۸۶۰ زیر تابلویی با نام «هنر برای هنر» گرد هم آمدند و به حلقه شاعران «پارناسین» معروف شدند.

اصول کلیدی پیروان مکتب «پارناس PARNASSE» در چهار اصل زیر خلاصه می شد:۱ – کمال شکل، چه از لحاظ بیان و چه از لحاظ انتخاب کلمات۲ – دخالت ندادن احساسات و بی توجهی به آرمان و هدف۳ – زیبایی قافیه۴ – وابستگی به آیین « هنر برای هنر»ذکر این تاریخچه کوتاه از مکتب پارناس یا هنر برای هنر، زمینه سازی برای ورود به این بحث است که به راستی رسالت هنر و هنرمند در قرن حاضر چیست؟ در زمانه ای که در چارسوی این کره خاکی به خاطر سلطه گری قدرت های استکباری جز ظلم و ستم، تبعیض و نابرابری و جنایت و خشونت چیز دیگری دیده نمی شود و در زمانه ای که عزت و کرامت انسان و ارزش های انسانی مورد تاراج و چپاول صاحبان زور، زر و تزویر قــرار گرفته است، به راستی رسالت هنر و هنرمند چیست ؟در چنین زمانه ای، آیا انسانی که نام انسان بر روی خود نهاده و ادعای فرهیختگی و هنرمندی دارد، می تواند چشمان خود را بر روی این همه زشتی و پلشتی ببندد و در حصاری از خودبینی و خودفریبی دل به هنری بسپارد که رنگی از زمانه و رنج های انسان معاصر را ندارد؟آیا چنین هنرمندی امروز در مقابل وجدان خویش و فردا در برابر تاریخ شرمنده و سر به زیر نخواهد بود؟اگر ما امروز با این باور که اولین و آخرین منزل هنر «زیبایی» است نه بینایی، از روی عمد چشمان فطرت انسانی و روح حقیقت بین خود را بر روی زخم هایی که بر پیکره انسانیت فرود می آید، ببندیم و از زیر بار هرگونه رسالتی شانه خالی کنیم و دل به سراب «هنر برای هنر» و «شعر برای شعر» ببندیم، بطور یقین آب در هاون کوبیده و در نهایت نیز سر از ترکستان «یاس فلسفی» در خواهیم آورد!این که امروز «منِ هنرمند» خود را تافته جدا بافته بدانم و به همین اعتبار خرج خودم را از مردم و جامعه جدا کنم و با خشت های طلایی هنر در آسمان هفتم برای خود دنیایی رمانتیک و تخیلی بسازم و از مردم انتظار داشته باشم که زیر پایم فرش قرمز پهن کنند و برای هنرم سر و دست بشکنند، انتظاری خام و به دور از واقعیت است.چنین هنری که هدف غایی و نهایی آن «التذاذ هنری» است، فقط به درد شکم های سیر و انسان های بی درد می خورد. وقتی خداوند در قرآن به قلم سوگند می خورد، به این معناست که برای شاعر و نویسنده رسالتی الهی قائل است؛ رسالتی والاتر و بالاتر از کشف زیبایی و خلق لذت هنری، رسالتی که زیبایی و لذت را در خدمت آرمان های متعالی درآورد و به قاف کمال انسانیت هدایت کند، رسالتی از جنس رسالت پیامبران، یعنی تبلیغ.چنانکه مقام معظم رهبری نیز با تاکید بر روی تبلیغ می فرمایند:«کسی انتظار ندارد برخلاف آنچه که می فهمید حرف بزنید. نه، آنچه را که می فهمید، بگویید. البته برای این که آنچه می فهمید درست و صواب باشد، باید تلاش و مجاهدت کنید؛ چون در حوادثِ فتنه گون، شناخت عرصه دشوار است، شناخت اطراف قصه دشوار است، شناخت مهاجم و مدافع دشوار است، شناخت ظالم و مظلوم دشوار است، شناخت دشمن و دوست دشوار است.

"اگر بنا باشد یک شاعر هم مثل دیگران گول بخورد، فریب بخورد و بی بصیرتی به سراغش بیاید، این خیلی دون شأن یک انسان هنری و یک انسان فرهنگی است"اگر بنا باشد یک شاعر هم مثل دیگران گول بخورد، فریب بخورد و بی بصیرتی به سراغش بیاید، این خیلی دون شأن یک انسان هنری و یک انسان فرهنگی است. پس باید حقیقت را فهمید؛ بعد هم باید همان حقیقت را تبلیغ کرد. نمی شود با شیوه های سیاسی – شیوه های سیاست گران و سیاست مداران - در عالم فرهنگ حرکت کرد، این خلاف شأن فرهنگ است. »(بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با جمعی از شعرا - ۱۴ شهریور ۱۳۸۸)بدون تردید اگر امروز هدف یک شاعر از سرودن شعر زبان آوری و صنعتگری به قصد تفنن و سرگرمی و یا تحریک شهوت و کسب شهرت باشد، مصداق بارز«خسر الدنیا و الاخره» خواهد بود. چرا که به تعبیر زنده یاد «جلال آل احمد» کار هنر در این ولایت، کار جهاد است:«اگر می خواهی با شعر، تفنن کنی؛ اگر می خواهی وقت بگذرانی و اگر این را هم وسیله ای می دانی که سری توی سرها در آوری؛ کور خوانده ای.

در این ولایت کار هنر، کار جهاد است. جهاد با بی سوادی، با فضل فروشی، با فرنگی مآبی، با تقلید، با دغلی؛ با نان به نرخ روز خوردن، با بلغمی مزاجی ... حالا اگر مردی، این گوی و این میدان.»جلال در جایی دیگر با تاکید بر مسئولیت اجتماعی و انسانی هنرمند، خطاب به شاعران می گوید: «در هر بیتی باید مویی از سرت سفید بشود و با هر شعری گوشه ای از جانت بسوزد. مبادا شعر تو هم مثل زندگی دیگران فقط از بغل گوش ات رد شده باشد!»دغدغه تعهد و رسالت مداری در جان روشن جلال آل احمد آنقدر برجسته بوده که وی در نامه ای نقدگونه به نصرت رحمانی به او نهیب می زند که چرا در شعر، خود را از حصار «عوالم در بسته و کهنه شده ی» نفسانیات آزاد نمی کند و چشم جان خود را به ملکوت تعهد و ارزش مداری نمی دوزد:«یادم است یک روز در سلمانی مجله ای را ورق می زدم. شعری از تو توجهم را جلب کرد.

"نمی شود با شیوه های سیاسی – شیوه های سیاست گران و سیاست مداران - در عالم فرهنگ حرکت کرد، این خلاف شأن فرهنگ است"خوشم آمد. تا کتابش درآمد و آن را خریدم و بعد خودش را دیدم و گفتم که از شعرت خوشم آمده، خیال کردی باید مقابله به مثل کرد و از چرندیات من تعریف کردی و آنگاه از من مقدمه خواستی. زبان شعر تو زیبا نیست ، خشن و صریح و دور از ضعف و آه و ناله. زبانی که از سی سال پیش در نثر راه یافت. زبانی که شاید هنوز پختگی شعر را نیافته.

اما همین که تو حُجب و ترس شعرای نحیف را به خود راه نداده ای بسیار جسورانه است. اگر شعر اغلب شعرای معاصر را به یک زبان بیگانه ترجمه کنی هیچ خواننده ای نخواهد فهمید که شاعر به کدام دیار وابسته و از کدام گوشه ی دنیا ناله سر داده است. و تو گویا این درد را فهمیده ای. چرا که چنان رنگ محلی در شعر خود گذاشته ای که بتوان ملیت تو را از شعرت دریافت. اما شعر سجل احوال نیست و یا گذرنامه، دنیا را کمی گشاده تر ببین.

"جهاد با بی سوادی، با فضل فروشی، با فرنگی مآبی، با تقلید، با دغلی؛ با نان به نرخ روز خوردن، با بلغمی مزاجی .."با این همه تو، هم دچار عوالم در بسته و کهنه شده ی وصف و عشق و تغزل مانده ای. در چنین دنیای پر از غمی که ما داریم، رها کن این دنیای ساختگی و شهوانی کام و ناکامی و وداع تلخ و دختر جام و مرگ صبح و عشق و خیال را. آخر در این زمانه چگونه می توان سنگ بود و دل به این تخیلات شیرین بست ؟!».جان کلام آن که هنر عطیه ای الهی است از همین رو باید امانت دار بود و حرمت آن را پاس داشت.شاعری که به این دقیقه وقوف دارد، در لحظات ناب بودن و سرودن، هرگز از ملکوت کلمات هبوط نمی کند و حریم شعر را، به عرصه تاخت و تاز نفسانیات و صحنه شعبده بازی شیطان تبدیل نمی کند زیرا ما به‌ عنوان‌ یک‌ انسان‌ مسلمان‌ و یک‌ هنرمند مسئول، به‌ آیندهِ‌ موعود چشم‌ دوخته‌ایم؛ آینده‌ای‌ که‌ خورشید مهدویت‌ در آسمان‌ جهان‌ می‌درخشد و مستضعفان‌ به‌ وراثت‌ زمین‌ برگزیده‌ می‌شوند بنابراین، هنر و ادبیات‌ ما باید از هم‌ اکنون‌ چشم‌ به‌ اُفق‌ این‌ آیندهِ‌ موعود بدوزد و هنرمندان‌ ما برای‌ رسیدن‌ به‌ قاف‌ کمال‌ چنین‌ آیندهِ‌ روشنی، کمر همت‌ ببندند. آیندهِ‌ موعود و روشنی‌ که‌ قرآن‌ کریم‌ بشارت‌ آن‌ را داده‌ است، نه آیندهِ‌ تاریکی‌ که‌ محصول‌ جنون‌ کور صنعت‌ و فن‌آوری‌ قرن‌ بیست‌ و یکم‌ و به‌ عبارتی‌ دیگر محصول‌ «جبر تاریخ» است.اگر یقین‌ و باور داشته‌ باشیم‌ که‌ انقلاب‌ اسلامی‌ زمینه‌ساز انقلاب‌ جهانی‌ حضرت‌ موعود (عج) است، آیندهِ‌ شعر و ادبیات‌ انقلاب‌ اسلامی‌ را نیز باید در پیوندی‌ استوار و ناگُسستنی‌ با این‌ آینده‌ روشن، ترسیم‌ کنیم و هنری را عرضه کنیم که پایه های آن بر تعهد و رسالت مداری استوار شده باشد در واقع‌ با عنایت‌ به‌ فلسفهِ‌ انتظار و آمادگی‌ برای‌ ظهور منجی‌ بشریت، حضرت‌ موعود (عج)، ما باید در عرصهِ‌ شعر و ادبیات‌ نیز شاهد باروری‌ و شکوفایی‌ شجرهِ‌ طیبهِ‌ «ادبیات موعود» باشیم‌ و راه‌ را برای‌ تحقق‌ این‌ آرمان‌ بزرگ‌ و مقدس‌ هموار کنیم، زیرا رسیدن‌ به‌ قُلهِ‌ هنر موعود، همان‌ آیندهِ‌ روشنی‌ است‌ که‌ در انتظار شعر و ادبیات انقلاب‌ اسلامی‌ است.از این منظر، اعلام همدردی هنرمندان و اصحاب فکر و فرهنگ با مسلمانان مظلوم میانمار، فرصتی مغتنم و خجسته برای تمرین تعهد و رسالت مداری است. فرصتی دوباره برای غبارروبی از آیینه فطرت انسانی و قرار گرفتن در مدار حق‌خواهی.امید آن‌که قدرشناس این فرصت معنوی باشیم و با اعلام موضع در مقابل این فاجعه انسانی، راه را بر تداوم جنایات قدرت‌طلبان آدم‌خوار ببندیم.پایان این نوشتار را به شعری عمیق و زیبا از حضرت سعدی مزین می‌کنم.

شعری که این روزها باید بارها و بارها آن را خواند و به تفسیر دوباره آن نشست:تن آدمی شریف است به جان آدمیتنه همین لباس زیباست نشان آدمیتاگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینیچه میان نقش دیوار و میان آدمیتخور و خواب و خشم و شهوت، شغب است و جهل و ظلمتحَیوان خبر ندارد ز جهان آدمیتبه حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشدکه همین سخن بگوید به زبان آدمیتمگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندیکه فرشته ره ندارد به مکان آدمیتاگر این درنده‌خویی ز طبیعتت بمیردهمه عمر زنده باشی به روان آدمیترسد آدمی به‌جایی که به‌جز خدا نبیندبنگر که تا چه حد است مکان آدمیتطیران مرغ دیدی تو ز پای‌بند شهوتبه در آی تا ببینی طیران آدمیتنه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتمهم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت* شاعر فراهنگ ** ۱۸۸۰ * انتشار: امید غیاثوند

انتهای پیام /*

برچسب ها

فرهنگی

میانمار

اسماعیلی

باشگاه مخاطبان ایرنا برای ارسال نظرات از فرم پایین صفحه استفاده کنید.

فرستنده

*

*

پست الکترونیک کد امنیتی ارسال یادداشت ارسال نظر

*

موضوع از شما گزارش از ما

سخن شما با مسئولین

دیدگاه شما با موفقیت ارسال شد.

ارتباط با سردبیر newsroom@irna.ir

تماس بی واسطه با مسئولین

گالری تصاویر پربیننده ترین ها

افزایش تحریم علیه کره شمالی تصویب شد/ هشدار روسیه

قتل ۲ دختر جوان به دست پدر خشمگین در تهرانپارس

شادمانی مردم تهران پس از برد پرسپولیس

نخست وزیر مالزی: دشمن آمریکا، دشمن مالزی است

یک مقام مسئول عراقی:

۳ هزار جسد از زیر آوار موصل بیرون آورده شد
جدیدترین مطالب سایت

از اول هفته جاری تاکنون؛

سه تَن در جاده های اصفهان کشته و ۵۵ نفر مصدوم شدند

فاجعه انسانی «میانمار»، عرصه ای برای محک زدن «انسانیت» * رضا اسماعیلی

مراسم افتتاح جشنواره بومی محلی آی گل روستاهای همه سین و هاجر آباد ( ترکمن ده) تهران

استقبال ۱۰۰ کشور از جشنواره بین المللی سینماحقیقت

شبکه روسی:

عربستان با شکست تروریست ها از سودای سرنگونی بشار اسد منصرف شد موضوعات مرتبط
  • فرهنگی
  • فرهنگ و ادب

منابع خبر

اخبار مرتبط