فاطمه هاشمی: مقام معظم رهبری! اجازه ندهید فرصت‌طلبان نگاه مردم را نسبت به انقلاب و حضرتعالی تغییر دهند

فاطمه هاشمی: مقام معظم رهبری! اجازه ندهید فرصت‌طلبان نگاه مردم را نسبت به انقلاب و حضرتعالی تغییر دهند
کلمه
کلمه - ۱ شهریور ۱۳۹۴

چکیده :وی خطاب به رهبری با تاکید بر اینکه مطمئن هستم که شما هم از این وضعیت، در صورتی که بدانید، رنج خواهید برد و قطعاً نسبت به اصلاح آن اقدام خواهید نمود، درخواست کرده است: اجازه ندهید افراد فرصت طلب و جیره خوار انقلاب نگاه مردم را نسبت به انقلاب و حضرتعالی که می‌دانیم انسان‌ها برای شما حرمت خاص دارند و علاقه وافر دارید که به هیچ انسانی ظلم نشود تغییر دهند. ...

فاطمه هاشمی، دختر رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام در نامه ای با تشریح یک روز اداری در زندان اوین که برای درخواست ملاقات با برادرش رفته بود از وضعیت نابسامان دستگاه قضایی نوشته است.

به گزارش کلمه، خواهر مهدی هاشمی، زندانی سیاسی محبوس در بند ۷ زندان اوین در نامه ی خود از رهبری تقاضا کرده است که بازرسان ویژه و مورد اعتماد خود را مسئول پیگیری مشکلات مردم در قوه قضائیه کند.

وی همچنین خطاب به رهبری با تاکید بر اینکه مطمئن هستم که شما هم از این وضعیت، در صورتی که بدانید، رنج خواهید برد و قطعاً نسبت به اصلاح آن اقدام خواهید نمود، درخواست کرده است: اجازه ندهید افراد فرصت طلب و جیره خوار انقلاب نگاه مردم را نسبت به انقلاب و حضرتعالی که می‌دانیم انسان‌ها برای شما حرمت خاص دارند و علاقه وافر دارید که به هیچ انسانی ظلم نشود تغییر دهند.

متن کامل این نامه به گزارش کلمه به شرح زیر است:

سال گذشته که فائزه به زندان رفته بود، برنامه ملاقات این طور بود که روزهای یکشنبه همه خانواده به دیدار او می‌رفتیم و در برنامه، ملاقات مشخص بود. این بار هم فکر می‌کردیم که برنامه این طور است و گفته می‌شد که ملاقات روزهای شنبه یا یکشنبه است. چند روایت مختلف شنیدم تا اینکه گفتند با رئیس زندان هماهنگ نمائیم برای ملاقات (اذیت و آزار‌ها تمام شدنی نیست). با آقای علیزاده طباطبایی صبح شنبه تماس گرفتم و خواستم که پیگیری کنند.

"این بار هم فکر می‌کردیم که برنامه این طور است و گفته می‌شد که ملاقات روزهای شنبه یا یکشنبه است"ظهر پیگیر شدم. چندین تلفن زدم که نتیجه را بپرسم، مشخص شد قاضی ناظر در زندان اوین باید اجازه دهد. با مادرم و برادرزاده‌ام به در زندان رفتم. گفتند بروید در بالا. بالاخره قاضی ناظر در زندان اوین را دیدم، فردی عصبانی و بداخلاق.

درخواست را نوشتیم و دوباره به در پائین زندان آمدم. با هماهنگی دفتر ریاست زندان که افرادی محترم و با ادب بودند وارد زندان شدیم. چون زمان کم بود و برنامه ریزی نداشتیم، نتوانستیم بقیه را خبر کنیم. فقط پسر بزرگ مهدی به ما ملحق شد. ملاقات خوبی داشتیم.

"چند روایت مختلف شنیدم تا اینکه گفتند با رئیس زندان هماهنگ نمائیم برای ملاقات (اذیت و آزار‌ها تمام شدنی نیست)"مهدی را خوب دیدم و راضی ام. (خداوندا، راضیم به رضای تو. هر آنچه را که بر ما مقدر کردی می‌پذیرم)

ناراحت بودم از اینکه همسر و پسر کوچک مهدی نتوانستند بیایند. تصمیم گرفتم که فردا صبح (یکشنبه) مراجعه دوباره داشته باشیم تا برای همسرش و یاسین وقت ملاقات در این هفته بگیرم. با برادرزاده‌ام به دفتر قاضی ناظر در زندان اوین رفتیم.

گفتند بنشینید ایشان جلسه دارند (باور کردم). درخواست را نوشتیم و فردی آن را به داخل برد. آمد و گفت که نمی‌شود. گفتم اجازه بدهید بروم داخل و برایشان توضیح دهم که وقت را برای همسرش و پسر ۱۲ ساله‌اش می‌خواهیم. ایشان گفت جلسه دارند و خودش رفت و بعد از چند دقیقه‌ای آمد و گفت که قبول نکردند و گفتند دیروز ملاقات داشته‌اید.

"هر آنچه را که بر ما مقدر کردی می‌پذیرم)ناراحت بودم از اینکه همسر و پسر کوچک مهدی نتوانستند بیایند"باز اصرار کردم قرار شد درخواستی دوباره بنویسم. درخواست را به داخل برد و گفت بعد از جلسه خودتان بروید داخل. پانزده دقیقه‌ای منتظر بودیم و به داخل رفتیم. جالب بود کسی در اتاق نبود و نمی‌دانم با کی جلسه داشتند که چشم ما آن‌ها را ندیده بود. (حداقل بایست از اتاق خارج می‌شدند و ما آن‌ها را می‌دیدیم.

شاید از ما بهتران بودند.) وقتی داخل اتاق شدیم گفت شما چون دیروز ملاقات داشتید، دیگر نمی‌شود. گفتم که این آیه خدا نیست و شما می‌توانید درخواست را قبول کنید. گفت باید با دادستان صحبت کنم و دوباره کاغذ بزرگی به ما داد که درخواست یک خطی ام را در آن بنویسم و گفت روی این کاغذ کوچک درست نیست که نوشته‌اید. تعجب کردم. توضیح دادم که اسراف است.

"تصمیم گرفتم که فردا صبح (یکشنبه) مراجعه دوباره داشته باشیم تا برای همسرش و یاسین وقت ملاقات در این هفته بگیرم"گفت: من می‌گویم اسراف نیست. انگار در جایگاه خدا نشسته است.

برادرزاده‌ام تسبیح در دست داشت، آن فرد با تکبری خاص اعتراض کرد که تسبیح را در جیبت بگذار. سوال کردم برای چی؟ پاسخ داد در شان من نیست؟؟! تسبیح که یک نماد اسلامی است و همه روحانیون آن را دست گرفته‌اند چگونه در شان یک کارمند جمهوری اسلامی نیست. مسئله دیگری که خیلی برای من عجیب بود؛ قرار شد درخواستی را بنویسم. زمانی که مشغول نوشتن شدم، به پسر برادرم گفت بیرون باش.

اعتراض کردم که من تنها با شما نمی‌نشینم. عصبانی شد. من با پسر برادرم خارج شدیم و نامه را در قسمت منشی‌ها نوشتم و به منشی ایشان دادم که ببرد و به ایشان بدهد و خودمان خارج شدیم. در طی مدتی که آنجا نشسته بودم شاید ۳۰ تا ۴۵ دقیقه دقیقاً نمی‌دانم حرف‌ها و حدیث‌هایی را شنیدم و نگران وضعیت کشور بیش از گذشته شدم. البته زمانی هم که فائزه در زندان بود این مسائل را دیده بودم ولی الان بارز‌تر و آشکارتر بود.

"گفتم اجازه بدهید بروم داخل و برایشان توضیح دهم که وقت را برای همسرش و پسر ۱۲ ساله‌اش می‌خواهیم"بیشتر کارکنان این مجموعه مخالف وضع موجود کشور و خصوصاً رفتار مسئولان هستند و به طور واضح اذعان دارند. حتی به یکی از آن‌ها گفتم چرا شما از این اقدامات حمایت می‌کنید؟ گفت من غلط بکنم که حمایت کنم. خانمی آمده بود که مدت چند ماهی است شوهرش به خاطر چک بلامحل زندان است و درخواست مرخصی داشت که به او گفته شد قانون جدیدی وضع شده و الان نمی‌توانم مرخصی بدهیم. سوال کردم مرخصی چگونه است؟ گفت باید یک سوم حبس را بکشد و بعد مرخصی بدهند. با تعجب گفتم پس چگونه یکی از زندانیان خودِ آن‌ها ۶ ماه است در زندان است و تاکنون سه ماه مرخصی و محکومیتش هم ۵ سال است و حتی اکثر شب‌ها به خانه می‌رود و روز‌ها برمی گردد و برایش یک سوئیت آماده کرده‌اند؟ آیا این عدالت است؟ حتی زندانی هم خودی و غیرخودی!

خانمی دیگری آمد به دنبال ملاقات برای شوهرش بود.

از وضعیت آنجا ناراحت شدم. صدایم را بلند کردم و گفتم زمان شاه به زندان می‌آمدم این گونه بی‌احترامی که شما امروز با مردم می‌کنید آن‌ها نمی‌کردند. حالا به هر دلیل که قسمتی از آن به عملکرد دولت‌ها بر می‌گردد که مشکلاتی را برای کسب و کار مردم ایجاد کرده‌اند. به جای آنکه مردم را کمک کنند، اسیر می‌کنند. افرادی که من را شناختند گفتند وقتی با شما این کار را انجام می‌دهند، ببینید که با مردم چه می‌کنند.

"ایشان گفت جلسه دارند و خودش رفت و بعد از چند دقیقه‌ای آمد و گفت که قبول نکردند و گفتند دیروز ملاقات داشته‌اید"قاضی ناظر در زندان اوین هم در اتاق خودش بود و صحبت‌های من را می‌شنید. گاهی فریاد می‌زد که حرف نزنید درخواست خود را بنویسید. گفتم انقلاب کردیم که حرف بزنیم، اعتراض کنیم، حقمان را درخواست کنیم. شما که از به وجود آمدن انقلاب هیج نمی‌دانید و نمی‌فهمید که چگونه انقلاب شد و چه کسانی زحمت کشیدند، زندان رفتند، شهید شدند. امروز شما جیره خوار انقلاب شده‌اید به من می‌گوئید حرف نزنم و …

آنقدر مسائل در آنجا دیدم که رنج مهدی را از یاد بردم و حالا رنج سست شدن بدنه انقلاب را دارم.

مقام معظم رهبری، از شما عاجزانه تقاضا دارم که بازرسان ویژه و مورد اعتماد خود را مسئول پیگیری مشکلات مردم در قوه قضائیه نمایند.

مطمئن هستم که شما هم از این وضعیت، در صورتی که بدانید، رنج خواهید برد قطعاً نسبت به اصلاح آن اقدام خواهید نمود. اجازه ندهید افراد فرصت طلب و جیره خوار انقلاب نگاه مردم را نسبت به انقلاب و حضرتعالی که می‌دانیم انسان‌ها برای شما حرمت خاص دارند و علاقه وافر دارید که به هیچ انسانی ظلم نشود تغییر دهند.

منابع خبر

اخبار مرتبط