لزومی ندارد برای پیشرفت کشور را به تحصیل کردگان غرب بسپاریم/ در کنار پیشرفت علمی، استعمار و استثمار هم به کمک توسعه غرب آمد

لزومی ندارد برای پیشرفت کشور را به تحصیل کردگان غرب بسپاریم/ در کنار پیشرفت علمی، استعمار و استثمار هم به کمک توسعه غرب آمد
خبرگزاری فارس
خبرگزاری فارس - ۱۳ تیر ۱۳۹۶

لزومی ندارد برای پیشرفت کشور را به تحصیل کردگان غرب بسپاریم/ در کنار پیشرفت علمی، استعمار و استثمار هم به کمک توسعه غرب آمد

قابوسی، محقق و پژوهشگر گفت: اروپا از طریق تفوق نظامی و از راه استعمار توانست پای خود را در دنیا محکم کند و با استفاده از منابع دیگر کشورها مانند نفت، طلا و الماس برتری خود را تحکیم کند.

به گزارش خبرنگار آئین و اندیشه خبرگزاری فارس، یکی از متداول ترین صفت های مورد استفاده برای تعریف و تمجید غرب، مفهوم توسعه یافته است. برخی از کشورهای جهان سالها پیش به ویژگی هایی دست یافتند که در مجموع می توان به آنها کشورهای توسعه یافته گفت. در مقابل هم بسیاری از کشورهای جهان فاقد این صفتها هستند که به کشورهای جهان سوم (توسعه نیافته) نامیده شده اند، برخی هم که در مسیر توسعه یافتگی قرار دارند در حال توسعه نامیده می شوند. به هر حال یکی از مهمترین دغدغه کشورهای در حال توسعه رسیدن به توسعه است.

در گفتگو با فرهاد قابوسی، محقق ایرانی مقیم آلمان به بررسی ویژگی ها و زمینه های توسعه یافتگی پرداختیم که متن آن اکنون پیش روی شماست. فرهاد قابوسی، سال ۵۴ لیسانس فیزیک خود را از دانشگاه تهران اخذ کرده و در همان سال به آلمان رفته و دکتری خود را از دانشگاه هامبورگ گرفت و در دانشگاه کنستانس به تحقیق و تدریس پرداخته است.

آنچه می‌خوانید گفتگوی خبرگزاری فارس با این استاد دانشگاه است.

*به نظر شما علل توسعه یافتگی غرب چه بوده است؟

به نظرم علل توسعه یافتگی در غرب به تاریخ اروپا و غرب و تسلط صنعتی ـ سیاسی‌شان به دنیا برمی‌گردد.

"برخی از کشورهای جهان سالها پیش به ویژگی هایی دست یافتند که در مجموع می توان به آنها کشورهای توسعه یافته گفت"پیشرفت صنعتی با پیشرفت علم همراه بوده است، پس طبعا پیشرفت‌های علمی هم در این زمینه بی‌اثر نبوده است، منتها اگر دقت کنیم اساس این علوم از شرق به غرب رفته است و اروپا در زمانۀ مناسبی اینها را گرفته، توسعه داده و استفاده کرده است و سپس از طریق تفوق نظامی و از راه استعمار توانسته پای خود را در دنیا محکم کند و از سر این محکم شدن پا از طریق استعمار و اقتصاد توانسته از منابعی مانند نفت و طلا، الماس و غیره به قیمت ارزان استفاده کند و برتری خود را به این وسیله تحکیم کند و با این شیوه فرهنگ دانشگاه های خود را توسعه دهد و بودجه های بالایی در این راه هزینه کند و از کشورهایی مانند ژاپن، هندوستان و ایران و کشورهای دیگر دنیا مغزهای نخبه را جذب کند و به این طرق به تفوق فرهنگی و صنعتی و سیاسی خود را بر دنیا ادامه بخشد.

الزاماً فقط مسئله پیشرفت علمی و صنعتی نیست، بلکه ترکیبی از هوشمندی نظامی و سیاسی و قلدری و بی رحمی به اضافه امکانات که از طریق جذب علم همان طور که گفتیم در رنسانس به کمک اندیشه های شرقی در اروپا ایجاد شده و ... توانسته اند همۀ امکانات را مورد استفاده قرار دهند. واقعیت این است که استانداردی برای مکانیزم پیشرفت وجود ندارد بلکه مسئله تقدم در هر زمان مهم است و نیز مشابه عواقب فرسودگی مکانیکی در تاریخ جوامع: گهی پشت بر زین گهی زین به پشت.

بعضی از جوامع در برخی از دورانها پیشرفت می کنند (مانند آدمی که در جوانی رشد کرده و تجربه می آموزد و در پیری قوای عقلی و جسمی اش تحلیل می رود) و بعد جایش را به آدم‌ها و یعنی در این مورد فرهنگها و مدنیتهای دیگری می‌دهند. مثل ایران در زمان قدیم که امپراطوری‌اش به قدرت رسیده و شروع به کشورگشایی می کرده است و بعد امپراطوری اعراب قدرتمند شد و ایران را تصاحب کرد و بعد هم امپراطوری اروپا و بعد از آن هم آمریکا توسعه خود را افزایش داده و کل دنیا را زیر سلطه خود گرفت.

*با این تفاصیل آیا می توان دستوراتی را اجرایی و به سطحی از توسعه رسید، یعنی می توان نسخه ای جهان شمول برای توسعه کشورهای مختلف پیچید؟

رعایت اصول فرهنگی و پیشرفت فرهنگ طبعأ مایۀ پیشرفت هرجامعه است، اما نمی توان گفت اگر این کارها را انجام دهیم، می توانیم حتمأ پیشرفته و مثل کشورهای پیشرفته غرب شویم، چون در طی این فاصله آنها نیز به راه خود ادامه داده و علی الصول از ما پیشتر خواهند رفت و شاید ما دورانی پیشرفته در قدیم داشته ایم که اکنون سپری شده است و اکنون دیگران که قبلأ عقب مانده تر از ما بودند، پیشرفته شده اند.

کاری که می توانیم انجام دهیم این است که با رعایت اصول فرهنگی و سرمایه گذاری روی علوم و صنعت، مانند کره جنوبی و این نوع کشورهای آسیایی شویم، البته کره جنوبی، ویترینی سیاسی بود که امریکا در مقابل ویتنام و کره شمالی ساخت مانند آلمان غربی که ویترینی سیاسی در مقابل آلمان و اروپای شرقی بود.

سنگاپور هم جایی است که  اگر انگلیسی‌ها این همه پول در آنجا خرج نمی کردند، چنین جایگاهی نداشت. در قطر و امارات هم به زور هزینه پول، آسمان خراش و امکانات و وسایل و لوازم بسیار پیشرفته ای داریم، یعنی زمانی که سرمایه گذاری کلان در میان باشد از صحرا هم می توان بهشت ساخت.

*فرهنگ چه نقشی در توسعه کشورهای توسعه یافته داشته و دارد؟

اروپا، علم و فرهنگ را به عنوان یکی از پایه های اساسی اش پذیرفته و روی آن سرمایه گذاری های زیادی می کند، اگر در ایران هم این کار انجام شود و بعد هم کار را به دست کسانی بسپرند که هم به مملکت علاقه دارند و هم تخصص دارند، پیشرفتهایی را شاهد خواهیم بود.

لازم نیست حتما کار را به دست کسی بسپرند که تحصیلکرده غرب یا اروپا باشد زیرا بیشتر کسانی که در اروپا درس خوانده اند، فکر مستقل ندارند و احساس رعب و احترام نسبت به اروپا می کنند و فکر می‌کنند هر چه آنجا گفته شده درست است. در صورتی که غربیان هم اشتباهات و تناقضات خود را دارند.

فرض کنید الان درغرب و اروپا یکسری مراکز مطالعات ذرات بنیادی یا همان  شتاب دهنده ها نظیر مراکز آلمان و سوئیس وجود دارند. آنجا چهل سال دنبال ذره ای رفتند که حساب و کتابش از نظر منطقی نظریۀ واریاسیون و تعادل درست نیست. شتابدهنده های بزرگتر ساختند و بعد از میلیاردها مخارج، برای توجیه کار خودشان، گفتند آن ذره را کشف کردیم، یعنی علوم فعلی مثل ریاضیات و فیزیک مواجه با تناقضات اساسی هستند و منفعتی که می دهند از ضررهایشان کمتر است. به این معنا که خرجی که روی مراکز تحقیقاتی می گذارند و وقت صرف شده برای این نوع تحقیقات، از داده ها و منفعت واقعیش کمتر است یا اینکه کاربرد مدل‌های ریاضی که براساس معادلات علم معاصر ساخته می شوند در اقتصاد واقعی اشکال ایجاد می کند و می‌بینیم که معمولا منجر به بحران‌های اقتصادی می‌شود.

چند سال پیش دیدیم که به بسیاری مردم عادی هم ضرر رسید.

"در مقابل هم بسیاری از کشورهای جهان فاقد این صفتها هستند که به کشورهای جهان سوم (توسعه نیافته) نامیده شده اند، برخی هم که در مسیر توسعه یافتگی قرار دارند در حال توسعه نامیده می شوند"مردم پس اندازشان را در بانکها گذاشته بودند که بانکها ورشکست شدند و سرمایه مردم را هم به باد دادند. در سالهای اخیر یونان و اسپانیا ورشکست شدند و فرانسه نیمه ورشکست شد و تاکنون به زور بانک مرکزی اروپایی در آنجا پول تزریق می کنند. این کارها به ضرر کشورهایی مثل آلمان، اتریش و هلند است که وضع اقتصادی شان خوب است، یعنی تناقضات علمی به واسطۀ روشهای علمی کاربردی، مستقیمأ روی زندگی مردم تاثیر منفی می گذارد.

*این نظر خود شماست یا خود اندیشمندان و اقتصاددانان و ریاضیدانان غربی هم به این امر معترف هستند؟

مثالی را عرض می کنم که حتما تعجب خواهید کرد سنتی در بین ریاضیدانان بود که مثلا در سال ۱۹۰۰ دور هم جمع شده و مسائل ریاضی یک سده را بررسی کرده بودند. همچنین جلسه ای در سال  ۲۰۰۰ در پاریس برگزار کردند و ۷ مسئله ریاضی را به عنوان مسائل هزاره اعلام کردند که هر کسی بتواند این مسائل را حل کند، جایزه یک میلیون دلاری برایش گذاشتند. چند ماه بعد کنفرانسی در شهر آن آربور در آمریکا برگزار شد که ۱۰ مسئله فیزیک به عنوان مهمترن مسائل هزاره فیزیک مطرح شدند.

پنجمین و مهمترین سؤالها این است که چرا دنیا چهار بعدی است؟ شانزده سال است که این مسئله حل نشده باقی مانده است.

همه می دانند که از ۲۰۰ سال  پیش علوم نسبتا پیشرفته داریم، فرض کنید از دوران ماکسول به این طرف که نظریه الکترودینامیک را به عنوان نظریه منسجمی بیان کرده. یعنی تقریبا در دو قرن اخیر، علوم و منطق پیشرفت‌هایی داشته اند، به خصوص از قرن بیستم به این طرف که روش های تجربی و منطقی پیشرفت اساسی در فیزیک و ریاضیات داشته اند. در طول  ۱۵۰تا ۲۰۰ سال اخیر همه نظریه ها را در فیزیک چهار بُعدی نوشته ایم و اثباتی برای آن نداشته ایم و تازه در سال ۲۰۰۰ از خواب بیدار شده اند و می گویند اثبات کنید که جهان چهار بُعدی است و غیر از آن دویست سال که نتوانسته بودند دلیلی برای چهاربعدی بودن عالم ارائه کنند، حال شانزده سال است که کسی نتوانسته این کار را انجام دهد. این نشان می دهد که اشکالات اساسی در طرز فکر و روش کار همکاران در علم وجود دارد.

در علم باید فقط از مسلمات منطقی استفاده شود، اما این مسئله چهار بعدی بودن دنیا جزء مسلمات نیست، بلکه جزء مفروضات است. در عین حال اساس کلی از علوم  به همین مسئله جهان چهار بعدی برمی‌گردد و این تکیۀ بدون اثبات، تناقضاتی را در علم ایجاد می‌کند.

"در صورتی که غربیان هم اشتباهات و تناقضات خود را دارند.فرض کنید الان درغرب و اروپا یکسری مراکز مطالعات ذرات بنیادی یا همان  شتاب دهنده ها نظیر مراکز آلمان و سوئیس وجود دارند"به معنی دیگر علم معاصر غربی به قول معروف زرده تخم مرغ نیست. منتها چون آنها امکانات مالی دارند این مسئله را پیش می برند، البته ممکن است در مواقعی متوجه تناقضات شده و در برخی موارد هم نشوند. ولی تناقضات اصلی که ما در علوم داریم حل نشده اند: نظیر بحران اساس ریاضیات که از اوایل قرن بیستم ایجاد شده است و تاکنون حل نشده است.

در فیزیک بحران عدم توافق دونظریۀ اساسی فیزیک (نظریه های کوامتوم و نسبیت عمومی است که در دو سه دهه اخیر متوجه آن شده اند. معمولأ در دانشگاه ها، نه به این تناقضات جواب می دهند و نه به ضرورت حل آنها اشاره می کنند، اما وقتی این بحرانها حل نمی شود تناقضات اساسی در فیزیک و یا در ریاضیات ایجاد می شود و به اینها جواب نمی دهند.

اینها باعث می شود تا وقتی مدلی را می سازید، این مدل با واقعیت همخوانی نداشته باشد، زیرا اساسش به مسائلی که متناقضند بازمی گردد، هر تناقض منطقی ای هم حاکی از تناقض تجربی است زیرا منطق خلاصه ای از تجربه است، یا اینکه منطق بیان تجربه به وسیله کلام است، لذا به خاطر اینکه پایه هایی از علوم در اروپا وجود داشته است، براساس آنها به شکلی علوم به راه خود ادامه می دهند و چون منابع مالی آنها قوی است و در مجامع علمی سرمایه گذاری های زیادی می کنند چه دانشگاهی و چه خصوصی، لذا در آنجا مسئله به شکلی در جریان است، برعکس وضع کشورهای جهان سوم که زمینه فرهنگی وجود ندارد و منابع مالی کشورها هم ضعیف است، اما همچنان که بحرانهای اجتماعی در فرهنگ و علم موثرند و منجر به بحران علمی می‌شوند. بحرا های علمی نیز به واسطۀ تأثیر اندیشه و بینش علمی بر فرهنگ و صنعت، منجر به بحران‌هایی از نظر فرهنگی و اجتماعی می‌شود.

*به نظر می رسد حفظ هویت فرهنگی کشورها برای توسعه لازم است اما در برخی از کشورها، برخی افراد به شدت غربگرا هستند و هویت خود را از دست داده اند؟

درباره کلمه هویت توضیح و تعریفی ندیده‌ام.

در مورد این واژه توصیفاتی وجود دارد و نمی دانم چگونه باید این مسئله را توضیح داد، مسائلی هم که توضیح واقعی و اساسی نداشته باشند سوء تفاهم ایجاد می‌کند. مثلا ممکن است نظر کسی درباره هویت، ناسیونالیزم و وطن‌گرایی باشد و فرد دیگری نظرش انسانیت باشد.

به عنوان مثال هویتی که اسلام می‌شناسد با هویتی که در ایران معمول است، یکی نیستند زیرا اولی عمومی‌تر است و این است که به نظرم هویت، قابلیت ارزیابی منطقی ندارد و به نظرم اصل قضیه این است که هر کس، انسان باشد. شخص در هر دین و کشوری که هست، مهم نیست، مهم اینست که باید انسان باشد که در این صورت هم برای دین و هم برای مملکت مفید است. این مرزبندی هایی که صورت گرفته، بعدها ایجاد شده است. در حالی‌که مهمتر از همه داشتن خوی انسانیت است که طبق آن مثل معروف همه اهل بهشت بوده ایم و از آن بیرون شده ایم و در دنیا پخش شده ایم ولی در اصل همه از یک قومیم.

"آنجا چهل سال دنبال ذره ای رفتند که حساب و کتابش از نظر منطقی نظریۀ واریاسیون و تعادل درست نیست"انسانها همیشه باید فکر کمک به هم باشند و حتی باید به حیوانات هم که مخلوقات خدا هستند کمک کنند.

اما مسئله بحران هویت در ایران را این گونه می توانم توضیح دهم که چون غرب موفق است یک عده ای به اصطلاح رو به آن قبله نماز می‌خوانند. در حالی که غربیان هم مشکلات خودشان را دارند، البته این رو به قبله غرب بودن، فقط در سطح جوانان نیست، متأسفانه کسانی هم که در ایران در دانشگاه‌ها کارهای علمی می‌کنند، نگاهشان متوجه آنجاست و فکر می‌کنند هرچه  در مجامع علمی اروپا و آمریکا می گویند، درست است. در صورتی که وقتی کسی تاریخ علوم را مطالعه کرده و نظرات و انتقادات ریاضیدانان و فیزیکدانان را می خواند، متوجه می شود دانشمندان برجستۀ غربی نیز معتقدند، که اشکالات اساسی در علوم غربی وجود دارد، اما متاسفانه برخی از متخصصین ایرانی متوجه این اشکالات اساسی بینش غربی نیستند، لذا در تبعیت از بینش غربی هویت شان را می بازند.

متاسفانه برخی از استادانی که در ایران درس می دهند، مستقل فکر نمی کنند که مثلا بگویند من موضوعی را متوجه شدم و این درست و یا غلط است، اگر غلط است و نادرستی آن اثبات شده، باید آن را کنار بگذاریم. اگر هم درست است این بهتر از نظر غلط متداول مثلأ در غرب است. اگر بخواهیم هویت خود را نشان دهیم، بایستی استقلال فکری خودمان را، مخصوصا در علوم دقیقه و فلسفۀ علمی نسبت به کشورهای دیگر مخصوصا نسبت به اروپا و امریکا نشان دهیم! و سعی کنیم مثل دوران خوارزمی و ابن سینا علوم منطقی و تجربی را براساس افکار و اندیشه های خودمان ایجاد کنیم.

اصل قضیه این است!

طبعا وقتی وضع مالی در غرب خوب است، مردمی که در ایران به ظواهر فکر می‌کنند و نمی‌دانند مردم در آنجا هم باید دایم کار کند تا امکاناتی داشته باشند، اما در ماهواره ها و فیلمها همیشه طوری نشان می‌دهند که مردم اروپا و آمریکا همه ثروتمند هستند و در ناز و نعمت زندگی می کنند. در صورتی که در شهرهای بزرگ این کشورها مردم فقیر در حومه شهر زندگی می کنند و برای رفتن به سر کار دو ساعت راه رفت و دو ساعت راه برگشت دارند و باید حتما ۸ ساعت کار مفید انجام دهند و اصلا فامیل بازی و لطفهای بی مورد در مسائل کاریشان مطرح نیست، لذا آنها اکثریت شان کار سخت انجام می دهند و با آن زندگی به اصطلاح ساده ای را می گذرانند، یعنی در آنجا هم افراد ضعیف و فقیر زیادی وجود دارد. اما اصل هویت انسانی افراد است که باید حفظ شود و نه هویت کشوری. اگر هویت انسانی را داشته باشیم ارجح تر از همه موارد است.

*آقای دکتر! ترجیح نفع عمومی و حقوق عمومی بر نفع و حقوق شخصی و مسائلی از این دست چه تأثیری بر مسیر توسعه دارد. گویی این خصوصیات ویژه کشورهای توسعه یافته است که در کشور ما کمتر دیده می شود؟

اگر غرض از توسعه در این سؤال توسعۀ عمومی و اجتماعی باشد، جواب آن در خود سؤال مستتر است، چون ترجیح منافع و حقوق عمومی و اجتماعی طبعأ مفید برای توسعۀ اجتماعی و تسریع رسیدن به آن است، کما اینکه بهبود نفع خصوصی انسان اجتماعی نیز که عضوی از عموم جامعه است تنها با بهبود منافع و حقوق عمومی ممکن است و صرفا به این طریق وضعی اساسی و مداوم خواهد یافت، البته ساختارها و نظام صنعتی جوامع پیشرفته الزام رعایت اصولی نظیر رعایت وقت و عمل به قول را در این جوامع به تدریج جای انداخته و مردم به رعایت سیستم منظمی از رفتار عادت کرده و خودرا موظف به آن می دانند، اما به هرحال تشخیص این را که بهتر است نفع و حقوق عمومی را بر منافع و حقوق شخصی ترجیح داد، مردم از روی رفتار مشابه نخبگان و مسئولان امور و نیز به واسطۀ تبلیغ این طرز فکر و طرز عمل در وسایل ارتباط جمعی و ساختارهای فرهنگی یاد می گیرند.

تبلیغی که می بایستی متکی بر عمل واقعی از جانب نخبگان باشد، لذا نخبگان و مسئولان امور که وظیفه شان صرفأ خدمت به مردم است، باید اولأ نماد انسانیت و احترام به حقوق عمومی شوند و ثانیأ با خدمت به پیشرفت فرهنگی، علمی و صنعتی به وظایف اجتماعی خویش عمل کنند و گرنه در غیر این صورت، در متن یک جامعۀ عقب مانده، خودبینی و حفظ منافع شخص آیندۀ مردم و نخبگان را با هم تباه خواهد کرد.

انتهای پیام/

.

منابع خبر

اخبار مرتبط