معروف‌ترین عکاس جنگ؛ دوربین‌هایش را فروخت

الف - ۳۰ خرداد ۱۳۹۰

غضبانپور یکی از مهمترین عکاسان جنگ است که اگرچه تقریبا تمام سرمایه‌ی زندگی و کارش را به فروش گذاشته و دلالان آثار او را به قیمت ناچیز خریداری می‌کنند، اما هنوز از نشر آثار مربوط به دفاع مقدس کوتاه نیامده است. ایلنا، بعداز گفتگویی که سال گذشته با جاسم غضبانپور(عکاس دفاع مقدس) برای ویژه‌نامه‌ی فتح خرمشهر داشتم، این دومین بار بود که به دفتر کوچک انتشارات تیس پا می‌گذاشتم. اولین چیزی که نگاه را به خود جلب می‌کرد، حجم کتاب‌هایی بود که کارتن زده و در را‌هروی ساختمان جمع‌آوری شده بودند. عجیب بود اما جاسم غضبانپور، عکاس سال‌های دفاع مقدس و ناشر امروز، زیر فشارهای اقتصادی مجبور شده بخشی از کتابخانه شخصی‌اش را بفروشد. داستان از آن قرار است که غضبانپور که پس از اتمام جنگ تحمیلی، بخش عمده‌ای از فعالیت‌های خود را به حوزه‌ی ایرانشناسی اختصاص داده‌ است، در سال ۸۸ قراردادی را برای تهیه و انتشار کتابی تحت عنوان «شکوه خوزستان» با شهرداری شهر اهواز منعقد می‌کند و تمام سرمایه‌ی ‌خود را به انتشار این کتاب اختصاص می‌دهد اما شهرداری اهواز، هرچند از همان سال کتاب‌ها را تحویل گرفته و به فروش آن‌ها مشغول است، به تعهدات مالی خود عمل نکرد و موقعیت انتشارات تیس را به مخاطره انداخت.

"ایلنا، بعداز گفتگویی که سال گذشته با جاسم غضبانپور(عکاس دفاع مقدس) برای ویژه‌نامه‌ی فتح خرمشهر داشتم، این دومین بار بود که به دفتر کوچک انتشارات تیس پا می‌گذاشتم"آنچه می‌خوانید، گفتگوی خبرنگار ایلنا با جاسم غضبانپوراست. در این گفتگو؛ غضبانپور(عکاس و ناشر) به مشکلات موجود بر سر راه نشر، سخن گفته‌است: * دوربین‌هایم را به دلالان ناصرخسرو فروختم عملاٌ از سال ۸۸ تا این لحظه؛ بزرگ‌ترین معضلات کتاب شکوه خوزستان این بود که هنوز شهرداری اهواز مبلغ مورد قرارداد را تمام و کمال پرداخت نکرده و تنها بخشی از این مبلغ را هفته گذشته توانستم دریافت کنم. این کتاب را از یک سال و نیم پیش از ما تحویل گرفتند و مشغول فروش آن هستند. کاغذی را که برای شکوه خوزستان هر کیلو؛ هزار و پنجاه تومان خریده بودم، درحال حاضر هزار و هشتصد تومان است. با این اوصاف اگر من در سال ۸۸ کاغذ سفید می‌خریدم و امروز می‌فروختم، درآمد قابل توجهی داشتم اما دلمشغولی‌های من به زادگاهم باعث شد این پروژه را آغاز کنم که نهایتا با عدم پرداخت مبلغ مورد قرارداد، امروز موقعیت کل انتشارات به مخاطره افتاده است.

با این وجود؛ هفته‌ای چند بار پیگیری می‌کنم اما هنوز مبلغ سرمایه اولیه‌ام را هم نتوانسته‌ام زنده کنم. این در حالی است که ما با اندیشه خدمت فرهنگی این قرارداد را بستیم و اگر همچون بسیاری از ناشران؛ انگیزه‌های اقتصادی موردتوجه من بود، امروز به چنین وضعیتی دچار نبودم. من برای اینکه بتوانم بدهی‌های خود را پرداخت کنم، مجبور شدم ۲۵ دوربین عکاسی‌ام را به دلالان ناصرخسرو؛ یک دهم قیمت واقعی‌ بفروشم و امروز به‌عنوان یک عکاس حرفه‌ای فقط یک بدنه‌ی دوربین دارم. * فرهنگ‌سازی فقط شعار است؛ مدیران دنبال اسم و رسم خودشان هستند این وضعیت اسفبار، در تمام عرصه‌ای فرهنگی کشور جریان دارد و علی‌رغم شعارهایی که به‌طور پیوسته ازسوی مسوولان فرهنگی کشور در راستای حفظ و اشاعه‌ی فرهنگ می‌شنویم، کار فرهنگی کردن در زمانه ما، کار بسیار دشواری است و مستلزم پرداخت هزیه‌های مالی و روحی فراوانی برای فعالان در حوزه‌های فرهنگی است. متاسفانه ما چیزی به‌عنوان حمایت فرهنگی در کشورمان نداریم.

"اولین چیزی که نگاه را به خود جلب می‌کرد، حجم کتاب‌هایی بود که کارتن زده و در را‌هروی ساختمان جمع‌آوری شده بودند"یاد می‌آید که برای انتشار کتاب «بم» که در ۴ زبان و ۴۰ روز بعداز زلزله چاپ شد، به هر جا که مراجعه می‌کردم به در بسته می‌خوردم چون هرکسی به دنبال افزودن مدرک و نام و نشان خود روی کتاب بود تا از این حیث کسب اعتبار کند. هیچ مسوولی به فاجعه‌ی «بم» و تاثیرات مثبت چاپ این کتاب در راستای جذب حمایت‌های مردمی و دولتی فکر نمی‌کرد. نهایتا هم کتاب را باوجود مشکلات موجود با هزینه‌ی شخصی چاپ کردم و بازگشت معنوی و ریالی که برای مردم «بم» داشت؛ بسیار قابل توجه بود. یک جلد از همین کتاب به واتیکان برده شد و در یک میهمانی به نمایش گذاشته شد و حمایت‌های مالی فراوانی ازسوی مدعوین صورت گرفت. مبالغ زیادی برای کمک به مردم زلزله‌زده‌ی بم وارد ایران شد و این همه درحالی بود که حتی باوجود مبالغ بالایی که سازمان‌های جهانی برای بازسازی بم و حمایت از زلزله‌زدگان به سازمان‌های ایرانی کمک کردند، هیچ سازمان یا نهادی اقدام به خرید حتی یک جلد از این کتاب یا حتی هیچ حرکتی در راستای حمایت و معرفی این کتاب، صورت نداد.

* نشر کتاب عکس؛ دیوانگی‌ست و من دیوانه‌ی این کارم وضعیت نشر در ایران، وضعیت بسامانی نیست و تنها علاقه‌ی شخصی باعث می‌شود در این ورطه مقاومت کنیم و خود را سرپا نگه داریم. خصوصا در حوزه‌ی کتاب‌های عکس که نسبت به حوزه‌های دیگر نشر مستلزم سرمایه‌گذاری‌های کلانی است. چاپ یک کتاب عکس اولا خیلی زمان‌‌بر است به‌عنوان مثال پروسه‌ی زمانی تهیه و جمع‌آوری کتاب شکوه خوزستان به ۲۵ سال رسید؛ و ثانیا هزینه‌ی لیتوگرافی و چاپ آن خیلی بالاست. بنابراین به‌رغم تفکرات اقتصادی پافشاری ما در این حوزه درمقابل درآمدهای ناچیز و معوقات فراوان، دیوانگی می‌نماید. پخش عمومی کتاب در کشور ما، به یک مافیا بدل شده یعنی اگر پس از مذاکرات فراوان بتوانیم با یک مرکز پخش به توافق برسیم، از اول تا پنجم یک ماه، نهایتا ۱۰ جلد کتاب تحویل گرفته می‌شود.

"عجیب بود اما جاسم غضبانپور، عکاس سال‌های دفاع مقدس و ناشر امروز، زیر فشارهای اقتصادی مجبور شده بخشی از کتابخانه شخصی‌اش را بفروشد"پخش هم سرآخر می‌‌گوید آخر ماه با ما تماس بگیرید. وقتی آخر ماه با آنها تماس می‌گیریم؛ به ما اعلام می‌کنند که مثلا ۲ جلد از کتاب فروخته‌ایم که طبق قرارداد ۴۰ درصد از مبلغ پشت کتاب را کسر کرده و الباقی را چک ده ماهه در وجه ناشر می‌کشند. در مجموع کتاب، یک جلد، یک جلد فروخته می‌شود و تازه این در شرایطی‌ست که چک مرکز پخش، برگشت نخورد. بنابراین پخش عمومی برای کتاب‌های کار بی‌نتیجه‌ا‌ی می‌نماید که به هیچ وجه مقرون به صرفه نیست. چون حرف اول را پول می‌زند و در این میان ناشر آخرین فردی است که باید به درآمد مالی فکر بکند.

از طرفی امکان حضور در نمایشگاه کتاب تهران نیز برای ناشری چون من وجود ندارد چون تنها به ناشرانی غرفه می‌دهند که مثلا ۳۰ کتاب در طول یکسال منتشر کرده‌باشند، درحالی که ماجرای کتاب عکس با دیگر کتاب‌ها جداست. با این وضعیت اگر هم این امکان داده شود، قیمت غرفه‌ها برای چون من؛ کمرشکن است. و باز دستیابی به بازار‌های جهانی نیز برایمان مقدور نیست چون اولا چون ما عضو معاهده‌ی کپی‌رایت نیستیم و در خارج از ایران اعتباری نداریم. ثانیا معدود ناشرانی که خود به در بازار جهانی وارد می‌شوند، از پشتوانه‌های زیاد و احتمالا روابط گسترده‌ی خودشان استفاده می‌کنند. برخورد غیرفرهنگی مسوولان نیز، که حرف امروز و دیروز نیست! یادم هست زمانی، سه جلد کتاب در حوزه معماری ایران را با قیمت جلدی ۲ هزار تومان چاپ کردم، یکی از مسوولان وزارت مسکن، قیمت این کتاب‌ها را با هزینه‌ی‌ عکاسی عروسی دخترش مقایسه می‌کرد و وقتی از معاون وزیر خواستم که نام من را به‌عنوان مولف و عکاس روی جلد کتاب درج کند؛ به من گفت اگر اینطور باشد؛ باید روی هر ساختمانی نام کارگران و بناها و حتی آجرپزها نوشته شود.

"کاغذی را که برای شکوه خوزستان هر کیلو؛ هزار و پنجاه تومان خریده بودم، درحال حاضر هزار و هشتصد تومان است"آری؛این وضع فرهنگ نشر نزد مسوولان است! کسی که یک مولف را که سراسر ایران را زیر پا می‌گذارد و از معماری ایران عکاسی می‌کند را با کارگران و آجرپزها مقایسه می‌کند (بی‌آنکه جایگاه این مشاغل برای چون منی پایین باشد) چه انتظاری از آن می‌رود. * فرهنگ و هنر آخر صف ایستاده متاسفانه سیستم فرهنگی، مبتنی بر حفظ و ماندگار کردن آثار موجود طراحی نشده. انگار فعالیت فرهنگی برای مدیران فرهنگی، حکم بادکنک‌هایی را دارد که هرازگاهی پر می‌کنند و می‌ترکانند تا صرفا مبنایی باشد برای شعارهای فرهنگی‌شان درحالیکه عراق برای جنگی که به ما تحمیل کرد، پیش از آغاز جنگ، موزه‌ی جنگ می‌سازد و از همان نخست با برنامه‌ای مدون،‌ آثار و مستندات جنگی را در این موزه حفظ و نگهداری کرده است. آن‌هم موزه‌ی جنگی که به‌عنوان یکی از بناهای معماری جهان شناخته شده است و حتی عکس این ساختمان پشت اسکناس‌های آنها هم چاپ می‌شد. ما همان کار را الگوبرداری کرده و در فرمتی کوچک‌تر و حقیرتر برای آرامگاه یک شاعر در خوزستان مورد استفاده قرار داده‌ایم.

در آن موزه، آن‌هم به‌روز، نام کسانی که در جنگ کشته می‌شدند، با طلا کنده‌کاری می‌شد. این‌همه را مقایسه کنید با جنگ ما که دفاعی بود و برای حفظ کیان کشورمان و با این وجو ما هنوز موزه‌ی جنگ نداریم. این وضعیت نابسامان برای کشوری که داعیه‌ی فرهنگ چند هزار ساله دارد، اصلا خوشایند نیست. متاسفانه فعالیت‌های فرهنگی که در کشورهای کوچک و کم جمعیت همسایه انجام می‌شود، اصلا قابل مقایسه با محدودیت‌های فرهنگی موجود در ایران نیست. چندی پیش یکی از دوستان به من گفت، در تهران موزه‌ی بزرگی برای دفاع مقدس درحال احداث است.

"با این وجود؛ هفته‌ای چند بار پیگیری می‌کنم اما هنوز مبلغ سرمایه اولیه‌ام را هم نتوانسته‌ام زنده کنم"اما هنوز هیچ‌کسی سراغی از من نگرفته و جویای عکس‌هایی که من در طول بیش از ۲۵ سال از جنگ گرفته‌ام؛ نشده است. معلوم نیست برای این موزه‌ی عریض و طویل قصد دارند از چه عکس‌هایی استفاده کنند؟ ما به دنبال ساخت آثار ماندگار نیستم و در این مسیر، هر محصولی از قبیل فیلم، موسیقی، هنرهای تجسمی و غیره را که با کمک مسوولان ساخته می‌شوند، کارهای کم اهمیتی است که نه در شأن فرهنگ ایران است و نه فرهنگ دفاع مقدس. من حدودا ۲۰ جلد کتاب نفیس درمورد جنگ آمریکا با اعراب دارم. حال تصور کنید که چند جلد کتاب درمورد این جنگ در سطح جهان چاپ شده و درمقابل این حرکت‌های فرهنگی با هزینه‌های سنگین، ما در کشورمان برای حفظ و اشاعه‌ی فرهنگ دفاع مقدس که به اعتقاد من در طول جنگ‌های تاریخ، بی‌همتاست، چه کرده‌ایم؟ جز این است که فعالیت‌های صورت گرفته آنقدر کوچک بوده‌اند که قابلیت ارائه در عرصه‌های بین‌المللی را نداشته‌اند؟ و امروز بخش عمده‌ای از نگاتیوهای من درحال فاسد شدن و قارچ زدن است. این عکس‌های متعلق به من نیست چون بخشی از تاریخ جنگ را شامل می‌شوند اما من؛ بودجه‌ی انتشار آنها را ندارم.

به همین دلیل است که اخیرا با حوزه هنری وارد مذاکره شده‌‌ام تا حد‌الامکان مانع از دست رفتن این گنجینه تاریخی شوم. * عکاسان جنگ رسالت‌شان را انجام داده‌اند هنوز هم وقتی در ایران فیلم جنگی می‌سازند، رزمنده‌ها لباس‌های اتو کشیده به تن دارند. چنین تناقض‌هایی به این دلیل است که فیلم‌ساز ما هیچ اطلاعی درمورد جنگ ندارد و حتی به خود زحمت نداده که چند عکس از سال‌های جنگ ببیند. عکاس جنگ، مستندات جنگی را تولید کرده تا فعالان دیگر گرایش‌های هنری با استناد به این مستندات، آثار خود را خلق کنند. متاسفانه عکاس در رتبه‌ی آخر توجهات فرهنگی‌ست درحالیکه عکاس دفاع مقدس خوراک فرهنگی دفاع مقدس را تولید کرده است.

"این در حالی است که ما با اندیشه خدمت فرهنگی این قرارداد را بستیم و اگر همچون بسیاری از ناشران؛ انگیزه‌های اقتصادی موردتوجه من بود، امروز به چنین وضعیتی دچار نبودم"اگرعکس دیدار همافران با امام وجود نداشت، آیا می‌شد این واقعه را ثابت کرد و مورد استفاده تبلیغاتی در مجامع بین‌المللی قرار داد؟ * همچنان برای بقا در عرصه‌ی نشر، مقاومت می‌کنم در دو سال اخیر بیشتر روی نشر کتاب‌های وادی دفاع مقدس تمرکز کرده‌ام که دو جلد آن منتشر شد و دو جلد دیگر زیرچاپ است. یکی از کتاب‌های منتشر شده، کتابچه‌ای است که در آن عکس شهدای تیپ ۲۲ بدر عملیات بیت‌المقدس را چاپ کرده‌ام. این تیپ، تیپ بچه‌های خرمشهر بود که در دو مرحله به شهادت رسیدند. این کتاب در سالروز ۲ خرداد سال گذشته منتشر شد. کتاب دیگری که در راستای علاقه‌ی شخصی‌ام است؛ ثبت و درج نقاشی‌های شهدا بر دیوارهای شهر است تحت عنوان «شاهدان شهر» که در قالب یک کتاب جمع‌آوری و منتشر شد.

دو کار دیگری که در دست چاپ هستند، دیوارنوشته‌های عراقی‌ها و رزمندگان ما بر در و دیوارهای خرمشهر را شامل می‌شود که کار عکاسی این دیوارنوشته‌ها را به محض فتح خرمشهر آغاز کردم. به عبارت دیگر در سراسر شهر خرمشهر، در تمام خانه‌ها و سنگرها از این دیوار نوشته‌ها عکاسی کردم و از آنجا که آدم‌ها در خلوت خود درحال و هوای جنگ، درونیات خود را بسیار شفاف و بی‌حاشیه بیان می‌کنند، این دیوار نوشته‌ها گویای اسرار و احساسات درون این اشخاص است. این دو مجموعه توسط حوزه هنری آماده چاپ شده که اگر با مشکل خاصی مواجه نشوم؛ به زودی منتشر خواهند شد. چند مجموعه در حوزه ایران‌شناسی نیز آماده چاپ است که به‌دلیل بلوکه شدن سرمایه اصلی‌‌ام ازسوی شهرداری اهواز، این پروژه‌ها متوقف شده و در این وضعیت در طول سال نهایتاً می‌توانم ۴ یا ۵ مجموعه را منتشر کنم. گفتگو از: هادی حسینی‌نژاد.

منابع خبر

اخبار مرتبط