نابودی جریان باطل صرفا تحلیل سیاسی نیست سنت الهی است

مبارزه چپ های رفرمیست در منطقه و در ایران با نئولیبرالیسم، که اکنون ایدئولوژی مسلط در لیبرال دموکراسی است، حاوی یک پارادوکسیال است. چپ ایران در عرصه لیبرالیسم سیاسی که به روش لیبرال- دموکراتیک اداره کشور مربوط می گردد ، باید از دشمنی ساده لوحانه پرهیز نماید، اما در عرصه توسعه اقتصادی در مقابل بازار آزاد رادیکال، چپ رفرمیست باید از سوسیال- اکولوژیک ترانسفورماسیون در ایران دفاع نماید
اخبار روز
خبرگزاری دانشجو - ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۷

پنچ دکرگونی سیاسی در لحظه کنونی به موازات هم در عرصه بین المللی در جریان هستند. دگرگونی هایی که منبعی برای بحران های اساسی در جهان شده اند: زوال قدرت ایالات متحده و انتخاب ترامپ به عنوان رئیس حمهور آمریکا، بحران در اتحادیه اروپا، صعود چین به همراه کشورهای گروه بریکس، بحران لیبرال دمکراسی و برآمد اقتدارگرایی نوین در عرصه گلوبال.
جنگ های پر هزینه و بحران مالی، قدرت سیاسی- اقتصادی آمریکا راکاهش داده، ولو اینکه هنوز قدرت نظامی شماره یک جهان است. همه تلاش های آمریکا در جهت کسب مجدد هژمونی به شکست منجر گشته و اکنون در راس لیبرال دموکراسی آمریکا، رئیس جمهوری اقتدارگرا و ناسیونالیست قرار دارد.

بی تردید سرمایه داری غربی و در راس آن ایالات متحده آمریکا، در دو سده پیش، باعث تحولات بزرگی در جهان شده است. افزایش مداوم رفاه عمومی در کنار گسترش دانش و تکنولوژی، و به موازات آن توسعه لیبرال دموکراسی و حقوق بشر را می توان از دستاورد های سرمایه داری غربی به شمار آورد.

"جنگ های پر هزینه و بحران مالی، قدرت سیاسی- اقتصادی آمریکا راکاهش داده، ولو اینکه هنوز قدرت نظامی شماره یک جهان است"اما این دستاوردها از یکسو به قیمت بهره کشی از انسان ها و غارت مستعمرات و کشورهای پیرامونی و از سوی دیگر با تخریب مداوم محیط زیست همراه بوده است.

اروپا توانست به عنوان شریک کوچکتر آمریکا، بعد از جنگ جهانی دوم، در نیمه دوم قرن بیستم از این موقعیت استفاده نموده و با مدل سرمایه داری مبتنی بر اهداف اجتماعی (توزیع درآمد، اشتغال و کمک های هدفمند) به تحکیم دموکراسی و توسعه اقتصادی و رفاه عمومی دست یابد (سیاست های کینزی).
اما در این سه دهه اخیر با جای گزینی سیاست نئولیبرالی مبتنی بر سرمایه مالی و بازار آزاد رادیکال به جای مدل اروپایی سرمای داری مبتنی بر اهداف اجتماعی، بحران درونی در اتحادیه اروپا شدت گرفته و شکاف مابین اعضا روز به روز بیشتر شده است. از سیاست جمعی توافقی دیگر نمی توان سخن گفت. شبح آلترناتیوهای اقتدارگرایانه و نژادگرایانه در اروپا روز به روز بیشتر می گردد.

صعود چین، این اعتقاد بعد از جنگ جهانی دوم را، که رشد و توسعه اقتصادی تنها با دموکراسی لیبرال ممکن است در هم ریخت. در چین دموکراسی لیبرالی وجود ندارد. اما رشد اقتصادی آن بالاتر از همه کشورهاست.

در این دو دهه دولت چین توانسته است ٣۰۰ میلیون شغل ایجاد کند و بیش از صدها میلیون انسان را از فقر نجات دهد. از این رو موقعیت برتر دموکراسی لیبرال به خطر افتاده است و یا به عبارت دیگر ما شاهد بحران در دموکراسی لیبرالی هستیم. از سوی دیگر انتخاب مادام العمر رهبری در چین، نشانه تکامل اقتدارگرایی در سیستم تک حزبی چین است.

پایان دموکراتیزاسیون و برآمد اقتدارگرایی نوین

در این سی سال اخیر "سوسیالیزم واقعا موجود" در شوروی سابق و اروپای شرقی فرو پاشید. در آفریقای جنوبی رژیم نژاد پرست مسالمت امیز برکنار شد. بساط دیکتاتوری های نظامی در آمریکای لاتین (شیلی، آرژانتین و...) برچیده شد.

"همه تلاش های آمریکا در جهت کسب مجدد هژمونی به شکست منجر گشته و اکنون در راس لیبرال دموکراسی آمریکا، رئیس جمهوری اقتدارگرا و ناسیونالیست قرار دارد"به عمر رژیم های سرکوبگر در فیلیپین، تایوان و کره جنوبی، در شرق آسیا پایان داده شد.
در سال های اخیر، مردم در کشورهای عربی مصر، تونس، لیبی، یمن و سوریه علیه اقتدارگرایان حاکم قیام نمودند. در ترکیه از ارتش سلب قدرت شد.
در زمینه این توسعه، دموکراسی گسترش یافت و یا حداقل حکومت های مناسب تری جایگزین شدند، اما پیروزی قطعی دموکراسی آنطور، که انتظار می رفت اتفاق نیفتاد.

در شرایط کنونی می توان گفت که این توسعه متوقف شده است و در مسیر قهقرایی قرار دارد. در اروپای شرقی لیبرال دموکراسی نوپا در خطر است و روسیه به یک حکومت اقتدارگرای سرکوبگر مبدل شده و در آنجا دیگر اپوزیسیون تحمل نمی شود.

در ترکیه دموکراسی توسط اقتدارگرایان اسلامی متوقف شده است.

بحران دموکراسی تنها مسئله کشورهای اسلامی و حکومت های نوپای دموکراتیک نیست، بلکه دموکراسی در کشور های دموکراتیک پیشرفته، نیز دچار بحران مزمن شده است.

نگاهی به تحولات سال های اخیر در کشورهای غربی نشان می‌دهد که پوپولیست های ناسیونالیست و دست راستی در همه جا، در تلاش برای تسخیر قدرت دولتی هستند. خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، پیروزی دونالد ترامپ در آمریکا، شکست ماتئو رنسی در ایتالیا برای تغییر قانون اساسی در این کشور، شواهدی بر این مدعا هستند.

منازعات منطقه ای و وضعیت خاورنزدیک، میانه و آفریقای شمالی

بحران در سیاست بین المللی باعث بی ثباتی در حهان شده است و در پی آن درگیری و منازعات منطقه ای شدت گرفته است. موضوعات منازعات و درگیری ها در شرایط کنونی، دیگر موضوعات قرن بیستم نیستند، گفته می شود که اکنون درکنار هر تنشی یک عامل اقتصادی خودنمایی می کند، از این رو می توان گفت که رویگرد ژئواکونومیک که ترکیبی از سه عامل جغرافیا، قدرت و اقتصاد است با مفهومی گسترده وارد روابط بین المللی شده است.

منطقه خاورنزدیک و میانه و آفریقای شمالی بلحاظ ژئو اکونومیک، بین المللی ترین منطقه جهان است.

"بی تردید سرمایه داری غربی و در راس آن ایالات متحده آمریکا، در دو سده پیش، باعث تحولات بزرگی در جهان شده است"در منطقه خاورنزدیک و میانه و آفریقای شمالی ۶۵% نفت و ۴۵% گاز دنیا موجود است.

در جهان کنونی انرژی به ویژه نفت و گاز در فرایند توسعه اقتصادی و امنیت و ایجاد منازعات و کشمکش های منطقه ای و بین المللی نقش عمده ای دارند. اهمیت راهبردی منابع نفت و گاز در منطقه باعث رقابت قدرت های فرامنطقه ای مانند آمریکا، اتحادیه اروپا، روسیه، چین و ژاپن برای تامین نیازهای انرژی، صدور محصولات و سرمایه گذاری شده است.

در این منطقه، خلیج فارس به دلیل موقعیت ممتاز جغرافیایی و قرارگرفتن در مسیرهای خطوط دریایی اقیانوس هند، دریای عمان، دریای سرخ و دریای مدیترانه و اتصال آبهای آن به سواحل ایران، عراق، کویت و عربستان و... به منطقه ای ژئو اکونومیک تبدیل شده است، از این رو به دلیل حضور مداوم قدرت ها و بازیگران جهانی، خلیج فارس در کانون اهمیت جهانی قرار دارد.
در مقایسه با سایر نقاط جهان از نظر تعداد منازعات و کشمکش های سیاسی، نظامی و بحران ها و تنش های مرزی و ارضی این منطقه در رتبه اول جهان قرار دارد. منازعات ارضی میان اعراب و فلسطینیان با اسرائیل، منازعات خشونت بار در عراق، سودان و صحرای غربی، منازعات منطقه ای کردها و خطرناکتر از همه جنگ داخلی در سوریه می باشد.
شبح قدرت گیری شیعیان نیز، با وجود اینکه فقط ۱۰% از یک میلیارد و سیصد میلیون از مسلمانان جهان را شامل می شوند، بعد از جنگ عراق درسال ۲۰۰٣ تمام منطقه را فرا گرفته است.



این منطفه از نقطه نظر خرید و تجهیز به تسلیحات پیشرفته نظامی، سالهای طولانی است که در رتبه اول جهان قرار دارد. دور باطلی از رقابت برای خرید و تجهیز به تسلیحات پیشرفته نظامی در منطقه در جریان است. زمانیکه عربستان سعودی در دور رقابت با ایران به سلاح های پیشرفته مجهز می شود، باعث ترس اسرائیل می گردد، آنگاه که اسرائیل مبادرت به خرید تسلیحات پیشرفته می کند، سوریه با او به رقابت می بر می خیزد، و در رقابت با سوریه، ترکیه هر چه بیشتر مجهز به تسلیحات مرگبار می گردد و در حلقه آخر ایران وارد گود می گردد، این دایره شیطانی سال هاست که ادامه دارد.
رشد و توسعه اقتصادی در این منطقه، حتی با وجود قیمت بالای نفت از سال ۱۹۷۰ تا سال ۱۹٨۵، پایین تر از آسیای شرقی بوده است. از نقطه نظر ادغام در تجارت جهانی سهم منطقه چیزی بیش از ۴/٣ % از تجارت در جهان می باشد.

"افزایش مداوم رفاه عمومی در کنار گسترش دانش و تکنولوژی، و به موازات آن توسعه لیبرال دموکراسی و حقوق بشر را می توان از دستاورد های سرمایه داری غربی به شمار آورد"صادرات عمده منطقه مواد خام و در درجه اول نفت و گاز است و دو سوم واردات کالاهای پیش ساخته اند.
به دلیل ساختار های سیاسی امیری، خلیفه ای و ولایت فقیهی و بافت فرهنگی و مذهبی، از نقطه نظر لیبرال دموکراسی این منطقه جزء ،عقب مانده ترین مناطق دنیا است. این منطقه از یک سو به مرکز رقابت های قدرت های بزرگی مانند آمریکا، روسیه، فرانسه، انگلیس و آلمان و از سوی دیگر به کانون رقابت میان ترکیه، ایران، عربستان سعودی و قطر و... تبدیل شده است. در این منطقه نه تنها جنگ، بی خانمانی و آوارگی مردم هر روز بیشتر می شود، بلکه با افزایش فعالیت گروه های تروریستی هر روز خطرناک تر و فاجعه آمیزتر می گردد.

چپ رقرمیست ایران و لیبرال دموکراسی

یکی از مشخصه هایی سیاسی در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا، مبارزه ناسیونالیست ها و بنیادگرایان اسلامی علیه لیبرال دموکراسی است. این مبارزه که با غرب ستیزی و در راس آن با آمریکا ستیزی همراه است، دارای عناصر قوی ضدمدرنیته و بازگشت به گذشته است.
چپ در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا نیز با علم کردن "مبارزه ضدامپریالیستی" در موارد زیادی در کنار این نیروی ضدترقی قرارگرفته است.

همگامی چپ ایران با غرب ستیزی و آمریکاستیزی خمینی شاهدی بر این مدعاست.

اگرچه آمریکا از موضع قدرت، سیاستی توسعه طلبانه و سلطه گرانه را در جهان و به خصوص در منطقه دنبال می کند، اما هنوز دمکراسی آمریکا دارای آن عناصری است که می تواند در تمدن پیشرفته و عادلانه آینده جا داشته باشد.
مبارزه چپ های رفرمیست در منطقه و در ایران با نئولیبرالیسم، که اکنون ایدئولوژی مسلط در لیبرال دموکراسی است، حاوی یک پارادوکسیال است. چپ ایران در عرصه لیبرالیسم سیاسی که به روش لیبرال- دموکراتیک اداره کشور مربوط می گردد ، باید از دشمنی ساده لوحانه پرهیز نماید، اما در عرصه توسعه اقتصادی در مقابل بازار آزاد رادیکال، چپ رفرمیست باید از سوسیال- اکولوژیک ترانسفورماسیون در ایران دفاع نماید.

غرب ستیزی و آمریکاستیزی کور به بهانه "مبارزه ضدامپریالیستی"، همراهی با ناسیونالیست ها و بنیادگرایان اسلامی و اقتدارگرایان خواهد بود و منجر به تضعیف دموکراسی در ایران و جهان خواهد شد.

احمد هاشمی
ahmad.haschemi@gmx.at

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

منابع خبر

اخبار مرتبط