گزیده سرمقاله روزنامههای صبح
رسالت: به بهانه تنفیذ و تحلیف ریاست جمهوری «به بهانه تنفیذ و تحلیف ریاست جمهوری»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛ موضوع تنفیذ رای رئیس جمهور و پس از آن برگزاری مراسم تحلیف در پیشگاه نمایندگان ملت، همواره طی ۳۰ سال گذشته پس از انتخاب رئیس جمهور از مسائل مورد بحث مرتبط به فلسفه سیاسی امام ونظام بوده است. این موضوع ربط وثیق با مفهوم «مشروعیت» و «مقبولیت» دارد. برخی معتقدند مشروعیت و مقبولیت نظام بستگی به رای ملت و آرای اکثریت دارد . برخی نیز بین این دو مفهوم تفاوت قائل هستند و مشروعیت را به نصب الهی حاکم و مقبولیت را به انتخاب مردم میدانند. بیآنکه وارد این مقوله بشویم دیدگاه امام (ره) به عنوان بنیانگذار جمهوری اسلامی که منطبق برنظریه دوم است شنیدنی است.
"برخی نیز بین این دو مفهوم تفاوت قائل هستند و مشروعیت را به نصب الهی حاکم و مقبولیت را به انتخاب مردم میدانند"«به حرفهای آنانی که برخلاف مسیر اسلام هستند و خودشان را روشنفکر حساب میکنند و میخواهند ولایت فقیه را قبول نکنند (اعتنا نکنید) اگر چنانچه فقیه در کار نباشد ولایت فقیه در کار نباشد طاغوت است یا خداست یا طاغوت . اگر به امر خدا نباشد رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد غیر مشروع است وقتی غیرمشروع شد طاغوت است اطاعت او اطاعت از طاغوت است . شما نترسیداز این چهار نفر آدمی که نمیفهمند اسلام چه است . نمیفهمند فقیه چه است نمیفهمند که ولایت فقیه یعنی چه ؟»(۱) امام خمینی (ره) در حکم تنفیذ اولین رئیس جمهور منتخب ملت میفرمایند: «براساس آنکه ملت شریف ایران ... بنیصدر را به ریاست جمهوری برگزیدهاند به حسب آنکه مشروعیت آن باید به نصب فقیه جامعالشرایط باشد اینجانب به موجب این حکم رای ملت را تنفیذ و ایشان را به این سمت منصوب نمودم لکن تنفیذ و نصب این جانب و رای ملت محدود به عدم تخلف ایشان از احکام مقدسه اسلام وتبعیت از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است»(۲)مطابق بند نهم اصل یکصد و دهم قانون اساسی که مرتبط به وظایف و اختیارات رهبری است ، امضای حکم ریاست جمهوری پس از انتخاب مردم صورت میگیرد .
موضوع تنفیذ رای رئیس جمهور هم مطابق این بند انجام میشود. اینکه این امضاء جزء وظایف رهبری ، یا اختیارات او میباشد را میتوان در فلسفه سیاسی امام آنچنانکه گفته آمد و دیگر مکتوبات امام (ره) به خوبی فهمید. براساس یک سنت همیشگی رهبری نظام طی مراسمی موضوع تنفیذ رای ملت را همان طور که در ممشای امام (ره) بود انجام میدهند . واژه تنفیذ در بند ۹ اصل ۱۱۰ وجود ندارد اما در ماده اول قانون ریاست جمهوری مصوب ۶۴/۴/۵ تصریح شده است . «دوره ریاست جمهوری چهار سال است و از تاریخ تنفیذ اعتبار نامه مقام رهبری آغاز میشود»بنابراین «تنفیذ» مصدر مشروعیت تصرفات و ثبوت اختیارات و تکالیف رئیس جمهور در محدوده اسلام و قانون اساسی است که توسط ولایت فقیه مشروعیت آن تامین میشود.
"بیآنکه وارد این مقوله بشویم دیدگاه امام (ره) به عنوان بنیانگذار جمهوری اسلامی که منطبق برنظریه دوم است شنیدنی است"تحلیف به معنای سوگند دادن است . مطابق اصل ۱۲۱ قانون اساسی رئیس جمهور در مجلس شورای اسلامی در جلسهای که با حضور رئیس قوه قضائیه و اعضای شورای نگهبان تشکیل میشود به ترتیب زیر سوگند یاد و متن سوگند نامه را در حضور نمایندگان ملت امضاء میکند. رئیس جمهور در پیشگاه قرآن کریم و در برابر ملت ایران به خداوند قادر متعال سوگند یاد میکند که ؛ -۱ پاسدار مذهب رسمی و نظام و قانون اساسی باشد.-۲ همه استعداد و صلاحیت خود را در راه ایفای مسئولیتهایی که به عهده گرفته بهکار گیرد.-۳ خود را وقف خدمت به مردم، اعتلای کشور و ترویج دین و اخلاق و پشتیبانی از حق و گسترش عدالت کند.-۴ از خودکامگی بپرهیزد واز آزادی و حرمت اشخاص و حقوقی که قانون اساسی برای ملت شناخته است حمایت کند.-۵ در حراست مرزها و استقلال کشور از هیچ اقدامی دریغ نورزد.-۶ این امانت الهی را به عنوان یک انسان امین و پارسا و فداکار به منتخب بعدی ملت بسپارد. بنابراین رئیس جمهور علاوه برتعهدات خود که بخشی از آن در سوگند ریاست جمهوری دیده میشود مقید به رعایت احکام الهی و اوامر و نواهی ولایت فقیه و قانون اساسی است به همین دلیل در ایران هیچ وقت دیکتاتوری ظهور نخواهد کرد . چون چارچوبها و سازوکارهای قانونی اساسا چنین فرصتی را پدید نمیآورد .
اگر منافقین و اشرار خارجی به بنیصدر فرصت میدادند به این چارچوبها فکر کند او توفیق مییافت در دامن ملت مستظهر به پشتیبانی ولی فقیه باشد و افتخار نوکری ملت ایران را از دست ندهد و ممشای دیکتاتوری را رها کند. مسئله تنفیذ مادام الشرایط است . چنانکه امام خمینی (ره) در حکم تنفیذ حتی شهید رجایی میفرماید: «چون مشروعیت باید به نصب فقیه ولی امر باشد، این جانب رای ملت شریف را تنفیذ و ایشان (رجایی) را به سمت ریاست جمهوری منصوب نمودم و اگر خدای ناخواسته برخلاف آن عمل نمایند مشروعیت آن را خواهم گرفت»(۳) کسی که اعتقاد به مبانی امام (ره) داشته باشد راه نافرمانی و دیکتاتوری را نمیپیماید . متاسفانه کسانی که مدعی پیروی از امام (ره) هستند به فلسفه سیاسی بنیانگذار جمهوری اسلامی بیمهری میکنند و گاهی در بیانیهها و اطلاعیههای خود بیحیایی میکنند و مشروعیت نظام را مستند به رای مردم میدانند و جالب اینجاست که این حرف را وقتی میزنند که در اقلیت هستند و تنها ۳۰ درصد مردم در انتخابات اخیر به آنها اقبال نشان دادهاند !! ادعای مشروعیت و مقبولیت اقلیت و نفی حقوق اکثریت ۶۳ درصدی در انتخابات اخیر، جز اعلام یک دیکتاتوری چه معنی میدهد. چرا برخی نصب الهی حاکم را انکار میکنند .
"اگر به امر خدا نباشد رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد غیر مشروع است وقتی غیرمشروع شد طاغوت است اطاعت او اطاعت از طاغوت است "دلیل آن روشن است چون نمیخواهند در چارچوب عدالت واحکام الهی عمل کنند . خوب طبیعی است این مسیر جز به دیکتاتوری به راهی دیگر نمیرود.پینوشتها: -۱ صحیفه نور جلد ۱۰ ص -۲۲۱ مورخه ۱۲ مهر ۱۳۵۸-۲ صحیفه نور جلد ۱۲ ص -۱۳۹ مورخه ۵ بهمن ۵۸-۳ صحیفه نور جلد ۱۵ ص -۶۷ مورخه ۱۱ مرداد ۶۰ آفتاب یزد: و این روزگار عجیب ما! «و این روزگار عجیب ما!» عنوان سرمقاله روزنامه آفتاب یزد است که در آن میخوانید؛ قرار بود ما الگویی باشیم برای مسلمانان، بلکه همه حق خواهان جهان. قرار بود با دست در دست هم گذاشتن، نام ایران و اسلام را اعتلا ببخشیم. قرار بود من را کنار بگذاریم تا فتح قلههای اخلاق، سیاست و پیشرفت به دست ما امکانپذیر باشد. انصافا عدهای نیز برای رسیدن به این قلهها، همه کار کردند؛ همانها که برای پیشگامی در ایثار مسابقه مـیگـذاشـتـند و اگر جدالی داشتند تنها بر سر اول بــودن در جـانـفشانی بود.
پس از آنها قرار بود بازماندگان آن حسینیها، راه زینب در پیش بگیرند تا پیام حسینهای زمان به خوبی بر گوش و دل نسلهای جدید بنشیند. اما زمان زیادی لازم نبود تا مشخص شود گذشتن از من اگر آسان بود خدا به خاطر خویشتنداری یوسف تا این حد او را ستایش نمیکرد و اولیاء او، ایثارگران از خود گذشته را برای همیشه تاریخ نمیستودند. امروز بر همگان مشخص شده است منیت ها که گاه نام دفاع از ارزشها بر آن گذارده میشود، هم متنوع است هم پیچیده و گاه فریبنده برای دیگران. مشخص شد عـدهای آنچنان من خویش را قبول دارند که حاضر نیستند لختی به عقب بازگردند و کلام رهبر فقید انقلاب درخصوص بینیازی مردم ایران از درس عدهای از مدعیان را به یاد بیاورند. آنها حتی به خود زحــمـت نـمیدهند تا اصلیترین مبانی دینی و توصیههای ائمه معصومین (ع) و پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) را حداقل در ظاهر، رعایت نمایند.
"نمیفهمند فقیه چه است نمیفهمند که ولایت فقیه یعنی چه ؟»(۱) امام خمینی (ره) در حکم تنفیذ اولین رئیس جمهور منتخب ملت میفرمایند: «براساس آنکه ملت شریف ایران .."آنها که گویی اعتقادات خود- اگر واقعا اعتقادی وجود داشته باشد- را بالاتر از هر چیز میدانند، همه مخالفان خود را کافر میشمارند و در برابر تضییع حق رقیب، سکوت پیشه میسازند و گاه تشویق کننده تـضـیـیـع حقوق هستند. آنها نه تنها غصهداری امام علی (ع) در تضییع حق یک غیر همکیش را فراموش کردهاند بلکه با زیرپا گذاشتن احکام اسلام و مبانی قانونی، از تریبونهایی که بحق یا ناحق در اختیار آنها قرار گرفته است علیه همکیشان خود استفاده میکنند. عدهای دیگر از آنها نیز به جای خدای بـزرگ، الهههایی از میان سیاستمداران جایزالخطا انتخاب کردهاند و حق و باطل را با همین الههها میسنجند. هر کس که مانند آنها در برابر این بتهای خود ساخته سر تسلیم فرود آورد برای بعضی از این تریبونخواران رانتی« عزیز و محترم است و هر کس این الهه ها را به هر دلیلی نپسندد مستحق همه گونه اهانت و تضییع حق است.اکنون به نظر میرسد افراط در این راه به جایی رسیده که کم کم قطار شیفتگان، تعدادی از مسافران خود را از دست میدهد و عدهای نیز که گویی به غفلت خـود در هـمـراهی با قطار موصوف پی بردهاند با تأخیر- اما شجاعانه- راه خود را از مشرکان نوین جدا میکنند. حقیقت آن است که عملکرد صدا و سیما در یکی دو سال گذشته، گاه آنقدر آزار دهنده بود که تحسین رئیس آن، چندان ساده نیست.
اما دیروز که نامه او خطاب به همسر شهید باکری منتشر شد بر خود فرض دیدم که شجاعت او و ایستادگی در برابر بعضی مدعیان تـازه بـه دوران رسـیـده را بستایم. لابد آنان که به حسابرسی از مثقال ذره اعتقاد دارند، برای جبران سکوتها و تأخیرهای خود - که قاعدتاً در افزایش قدرت و جسارت بعضی مدعیان موثر بوده است - تدبیری خواهند اندیشید اما باید از آنها سوال کردآیـا حـاضـرنـد لـخـتـی بـیندیشند و ریشههایی از تازه به دوران رسیدگی را در قضاوتهای همین جماعت علیه اصلاحطلبان اصیل، شناسایی نمایند؟ ضرغامی و ضرغامیهای دیگری که این روزها تحرکات مثبت از خود نشان میدهند باید بدانند کسانی که پوستین وارونه میسازند این وارونگی تنها در رفتار آنها نسبت بـه هـمسر مظلوم شهید باکری نمایان نمیشود. مگر غیر از این است که همسر باکری تنها به خاطر دفاع از دو شخصیت سرشناس اصلاحطلب و مخالفت با معرفی وزیر میلیاردر آماج عقدهگشاییها قـرار گـرفـتـه اســت؟ پــس بــایـد ریـشـه بـعـضی عقدهگشاییها و تظاهر به انقلابیگریها را در تن ندادن جناح مقابل به روشهای شـرکآمـیز بعضی از مدعیان جستجو کرد؛ همان مدعیانی که افراط آنها، فریاد ضرغامی، قالیباف و لاریجانی را بلند کرده است. در روزگار عجیب ما، بعضی الهه پرستان چشم بـر همه چیز میبندند: اهانت به قرآن، بیاعتنایی دولتمردان به مراجع تقلید، عبور بیتفاوت از حوادث منجر به قتل ۱۶۸ هموطن بیگناه، ریخته شدن خون جوانانی که سرمایههای کشور هستند و حتی ایستادگی لجوجانه در برابر فرمان صریح رهبری. کسی که اخلاق و دین را در برابر خانواده باکری- که هنوز مدافعانی در حاکمیت دارند- زیر پا میگذارد یقینا در تضییع حق بیپناهان، افراطیتر خواهد بود و این مسئله، وظیفه ضرغامیو ضرغامیها را از نامهنگاری احساسی بالاتر میبرد؛ اگر چه همین نامهنگاری نیز قاعدتا برای او پرهزینه و البته پراجر خواهد بود.
"اینکه این امضاء جزء وظایف رهبری ، یا اختیارات او میباشد را میتوان در فلسفه سیاسی امام آنچنانکه گفته آمد و دیگر مکتوبات امام (ره) به خوبی فهمید" کیهان: نامداران به صف! «نامداران به صف!»عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان است که در آن میخوانید؛نام ها را ردیف می کنم از نخبگان و صاحب منصبان و رؤسا و علما و خبرگان و شهرگان و بزرگان. و می شمارم یکایک. از صاحب منصبان دیروز و امروز و علما تا صاحبان رسانه و تریبون. تک تک نامشان را می نویسم. به تردید می افتم.
نام ها را خط می زنم. فکر می کنم حق مطلب ادا نمی شود. باز نام ها را می نویسم و... باز خط می زنم. اول مطلب و این همه خط خوردگی؟! باز برمی گردم اول مطلب و دوباره نام رجال را یکایک ردیف می کنم، این بار در خلوت ذهن.
"براساس یک سنت همیشگی رهبری نظام طی مراسمی موضوع تنفیذ رای ملت را همان طور که در ممشای امام (ره) بود انجام میدهند "یک... دو... سه... ده... بیست...
صد... دویست... هزار... دو هزار. می پرسم از خود: کدام اینها از یاران خاص حضرت بقیه الله الاعظم(عج) هستند و کدام نه؟ کدام حق خبرگی و نخبگی را به جای می آورند و کدام توفیق پیدا نمی کنند؟ شما هم در دفتر دل خود یا روی کاغذی نام این نخبه ها و رجال و خبره ها را ردیف کنید تا پرسش خویش را به غایت برسانیم.
"واژه تنفیذ در بند ۹ اصل ۱۱۰ وجود ندارد اما در ماده اول قانون ریاست جمهوری مصوب ۶۴/۴/۵ تصریح شده است "زاد روز ذخیره بزرگ الهی(عج) در پیش است و حق داریم از همدیگر بپرسیم که چه قدر مهیا و چابکیم برای روز موعود. حق است بپرسیم که چرا آن روز آخرالزمانی این قدر به تأخیر افتاده است؟ گریبان نخبگان در این هزاره دور و درازی که گذشت، گیر است. که چه کردند و چه نکردند. چه گفتند و چه نگفتند که نجات مستضعفان این قدر دیر و دور شد؟ ماجرا؟ چه گذشت؟ ماجرا چه بود که آفتاب امامت و سبب اتصال آسمان و زمین- این تبعیدگاه نسل آدم- در پس ابر غیبت نهان شد و نهان ماند؟ حق مستضعفان جهان است که گریبان نخبگان هزاره اخیر را بگیرند و بپرسند چه کردید که وعده «ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض» هزار سال به تأخیر افتاد؟ با کدام جواز و حجت؟ نام ها را ردیف می کنم دوباره. با یکایکشان همراه می شوم.
شما هم بیایید! می رویم تا کنار علی بن ابیطالب(ع)، آنجا که عمرو بن الحمق خزاعی ایستاده و از عمق جان می گوید «اطاعت تو را چنان واجب می دانم که اگر امر کنی با پنجه هایم کوه را بکنم یا با دلوی آب دریایی را بکشم و خالی کنم، چنان خواهم کرد». می شنویم من و تو و آن رجل نامداری که با او تا کنار مولا رفته ایم. امیر مؤمنان دعا می کند عمرو را و غمگنانه می گوید «یا لیت لی مئه مثلک. کاش ۱ نفر مثل تو داشتم» و نداشت. نداشت که چند روز قبل از رسیدن روز بزرگ ضربت خوردن و رستگار شدن، به خطبه ایستاد و مردم را به جهاد فراخواند.
"قرار بود من را کنار بگذاریم تا فتح قلههای اخلاق، سیاست و پیشرفت به دست ما امکانپذیر باشد"مجاهدت را ستود و بر موج کلام اوج گرفت. و باز، دید اغلب اینها که هاج و واج می نگرند همان ها هستند که به درستی درباره شان فرمود «صبحگاهان شما را برای جهاد راست می کنم، شامگاهان همچون کمان قدخمیده به سوی من باز می گردید». کوه صبر، بغضش ترکید. مثل ابر بهاری گریست آنجا که یاد یاران پاکباخته و شهیدش را کرد. یاد عمار، یاد ابن تیهان و یاد خزیمه بن ثابت.
آه خزیمه! چه سنگین است فقدان تو. به یاد آورد آن روز را که پیامبر رو به خزیمه کرد و پرسید خزیمه! آیا شهادت می دهی من این مرکب را از آن مرد که فروخته اما انکار می کند، خریده ام ؟ خزیمه عرض کرد من آن روز نبودم اما دانستم و شهادت می دهم که مرکب را خریده ای و چگونه شهادت ندهم، حال آن که بر رسالت و بعثت تو ایمان آورده و شهادت داده ام. و شد «ذوالشهادتین»، کسی که شهادت او به اندازه شهادت دو مؤمن عادل می ارزد. حق داری علی! تو بودی که به مؤمنانی چون عمرو ابن الحمق و خزیمه بن ثابت و سلمان و مقداد و ابوذر و عمار، فدیه دادن و فدا شدن و پاکبازی را آموختی. تو با عمل خود، اوصاف پارسایان را نمایاندی پیش از آن که بر زبان آری و بگویی «ارادتهم الدنیا و لم یریدوها و اسرتهم ففدوا انفسهم منها.
"انصافا عدهای نیز برای رسیدن به این قلهها، همه کار کردند؛ همانها که برای پیشگامی در ایثار مسابقه مـیگـذاشـتـند و اگر جدالی داشتند تنها بر سر اول بــودن در جـانـفشانی بود"دنیا آنها را طلبید و آنها هرگز اراده او را نکردند. و آنان را به اسارت گرفت، پس جان های خود را برای آزادی از این اسارت فدیه دادند و فدا کردند». آن روز که رسول خدا(ص) فرمان الهی برای هجرت به مدینه را با تو بازگفت و شرط آن را خفتن تو بر بستر پیامبر اعلام کرد، نپرسیدی جان من چه می شود. فقط با نگرانی عرض کردی ای رسول خدا اگر من در بستر شما بخوابم، به سلامت به مدینه می رسید؟ و چون آری پیامبر را شنیدی با شیدایی تمام عرض کردی «أمض لما امرت فداک سمعی و بصری و سویداء قلبی. انجام بده آنچه مأمور شدی، فدای تو گوش و چشم و عمق دلم».
بیخود نبود نزول این آیه که «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رئوف بالعباد». اگر مردش باشیم می شود من و تو و نامداران، با سهل بن حسن خراسانی همراه شویم که محضر امام صادق علیه السلام رسید و عرض کرد «صد هزار از پیروان شما با شمشیر آخته آماده دفاع هستند، چرا برای گرفتن حق خود قیام نمی کنید». اما شاید به جای سهل بن حسن، من و تو و آن رجل نامدار را خطاب کردند و فرمودند «برخیز و در آتش شعله ور تنور داخل شو!». آنجا هارون مکی می خواهد که چون سهل بن حسن بهانه نیاورد و نگوید «مولای من درگذر» بلکه در آتش رود ابراهیم وار. و شگفتا از آیین محمدی(ص) و علوی که ابراهیم می پروراند.
"پس از آنها قرار بود بازماندگان آن حسینیها، راه زینب در پیش بگیرند تا پیام حسینهای زمان به خوبی بر گوش و دل نسلهای جدید بنشیند"نام ها را ردیف می کنم دوباره. بزرگوار! جان نه، مال نه، از عقده ای یا هوسی بگذر، یا از تصمیمی برگرد، قرآن خدا که غلط نمی شود. چرا طعمه سر قلاب شیطان باشی؟! چرا بهانه اختلاف و نزاع شوی؟ یا چرا در برابر فتنه سکوت کنی تا ویروس آن واگیر شود؟ آن که تو را می راند خرد و تقواست یا هوس و هیجان و خشم و خواسته؟ سکوت و فریاد و گفتن و نگفتن و رفتار تو اسباب الفت می شود یا باعث اختلاف؟ اگر دومی است بخواهی یا نخواهی، به سنت تاریخ، آلت دست مستکبران و طواغیت و شیاطین شده ای که خداوند پیش از بشارت ظهور منجی موعود و حاکمیت مستضعفان فرمود «فرعون روی زمین استکبار ورزید و اهل آن را گروه گروه قرار داد و آنها را به استضعاف کشید». بزرگوار! برنامه مستکبران امروز را برای حزب حزب و پراکنده کردن ملت ایران و از هم پاشاندن عزت و اقتدار او نمی بینی؟! تو در کجا ایستاده ای، جایی از این برنامه یا در برابر آن؟ چشم به انگشت اشاره مقتدا داری یا بی محابا، خود را به تلاطم هیجان و هوا و خشم و خواسته سپرده ای تا کدام ورطه تو را در کام کشد؟ تعصب باطل و تکبر و تفرقه و پس از این همه، جستن نجات؟ ایثار آن هم از جنس ایثار (برگزیدن) باطل به حق؟! معامله دو سر زیان در نهایت کیاست و فرزانگی و هوش؟ دست به دامن مقتدای مؤمنان(ع) می شویم و از او روشنای راه و باطل السحر دشمنان در کمین نشسته می جوییم. او که هرگز از ترفند و توطئه شیطان بزرگ غافل نماند: «فعدوا لله امام المتعصبین.
دشمن خدا (شیطان) امام متعصبان است و پیشاهنگ متکبران، او که بنیان تعصب را گذاشت... آیا نمی بینید خداوند او را به خاطر تکبرش چگونه خوار و کوچک کرد و به خاطر برتری جویی اش به زیر کشید... پس عبرت گیرید از آنچه خدا با ابلیس کرد آنجا که عبادت طولانی و کوشش فراوان او را نابود کرد درحالی که شیطان ۶ هزار سال- از سال های دنیا یا آخرت معلوم نیست- خداوند را عبادت کرد اما با ساعتی که تکبر ورزید، خداوند او را از بهشت بیرون کرد... پس بندگان خدا بپرهیزید که شیطان شما را به درد و بیماری خود مبتلا گرداند و با بانگ و صدای خویش شما را برانگیزاند و از جای بجنباند و سوارگان و پیادگان خود را بر شما کشاند. به جانم سوگند! که تیر تهدید را برایتان در کمان گذاشته و شما را نشان کرده و از نزدیک بر شما افکنده...
"اما زمان زیادی لازم نبود تا مشخص شود گذشتن از من اگر آسان بود خدا به خاطر خویشتنداری یوسف تا این حد او را ستایش نمیکرد و اولیاء او، ایثارگران از خود گذشته را برای همیشه تاریخ نمیستودند"پس بر او بخروشید و در دفع او بکوشید. به خدا سوگند او به اصل شما فخر فروخت و گوهر شما]گل[ را پست تر از گوهر خود ]آتش[ شمرد و به تبارتان حمله آورد... پس آتش عصبیت و تعصب را که در دل هایتان نهفته، خاموش سازید و کینه های جاهلیت را براندازید که این گونه حمیت و تعصب در مسلمان از آفت شیطان است.]چاره چیست؟[ تاج افتخار فروتنی بر سر نهید و گردن فرازی را زیر پا افکنید و تکبر را از گردن هایتان فرود آورید و فروتنی و افتادگی را همچون مرزی میان خود و دشمن بشمارید... بپرهیزید از کارهایی مانند کینه هم در دل داشتن و تخم نفاق در سینه کاشتن و از هم بریدن و دست از یاری یکدیگر کشیدن که پیشینیان شما را شکست و نیرویشان را گسست... همانا رشته اطاعت را از گردن گشادید و به داوری های دوران جاهلیت رضا دادید.
در دژ خدایی که پیرامونتان بود رخنه نهادید. همانا خداوند سبحان به جماعت این امت منت نهاد و به الفت، آنان را با یکدیگر پیوند داد تا در سایه آن بیارمند و در پناه آن ایمنی یابند... و بدانید که پس از هجرت و ادب آموختن از شریعت، به خوی بدویت و جاهلیت بازگشتید و پس از پیوند دوستی و موالات، دسته دسته و حزب حزب شدید... اگر شما به غیر اسلام پناه بردید، کافران با شما پیکار خواهند کرد پس نه جبرئیل بماند و نه میکائیل و نه مهاجران و نه انصار که شما را یاری کنند» (خطبه ۲۹۱ نهج البلاغه) الله اعلم حیث یجعل رسالته. خداوند داناتر است به این که رسالت خویش را کجا قرار دهد.
"امروز بر همگان مشخص شده است منیت ها که گاه نام دفاع از ارزشها بر آن گذارده میشود، هم متنوع است هم پیچیده و گاه فریبنده برای دیگران"ما گوهر ولایت را این روزها و ماه ها تابناک تر یافتیم و به اطمینان پس از ایمان رسیدیم. ما مقتدای از جان گرامی تر را دیدیم که چگونه- در همین روزگار طوفانی و پرآشوب خاورمیانه که ترس در جان بسیاری افتاده بود- پشت مستکبران را لرزاند و هم او را دیدیم که در میان جبهه خودی چگونه با شفقت و رحمت و مدارا و شکیبایی رفتار کرد. بسا که اغلب ما به جای او از دیدن برخی خودرأیی ها و لاابالیگری ها و گردن کشی ها از کوره دررفتیم و به خشم آمدیم اما او را چونان پدری مهربان یافتیم که با فرزندان خطاکار امت از طیف های گوناگون چگونه با مهر و محبت و اغماض و رأفت رفتار می کند. خدا داناتر بود که امانت سنگین ولایت را بر شانه استوار چه کسی بگذارد. مقتدای عزیزتر از جان ما، همین هفته ها و ماه ها یکبار دیگر طلوع کرد و تابید.
ره صدساله که نه، آسمان تا آسمان فاصله را به خروشیدن ها- آنجا که باید- و فرو خوردن غصه و پای خدا نوشتن ها- آنجا که شاید- پیمود. «صبرت و احتسبت حتی اتیک الیقین». ولی ما می مانیم و مستضعفان چشم به راه و آن چند هزار نام نامداران که ردیف کردیم و خط زدیم. خط زدیم و دوباره نوشتیم و دوباره خط زدیم. خدا کند در فهرست یاران صاحب دوران «عج» از قلم نیفتاده باشند یا نامشان خط نخورده باشد.
"مشخص شد عـدهای آنچنان من خویش را قبول دارند که حاضر نیستند لختی به عقب بازگردند و کلام رهبر فقید انقلاب درخصوص بینیازی مردم ایران از درس عدهای از مدعیان را به یاد بیاورند"«به کار آیید و بکوشید- خدایتان بیامرزد!- براساس نشانه های روشن که راه روشن، شما را به خانه آسایش و سلامت می خواند درحالی که هنوز در خانه ای هستید که به خاطر فراغت و مهلت می توانید خداوند را خشنود سازید. و هنوز نامه های عمل، گشوده و قلم هایی که باید بنویسند به کارند و بدن های شما تندرست و زبانتان در گفتن آزاد است و توبه شنیده و عمل پذیرفته می شود» (خطبه ۴۹ نهج البلاغه) شیعه آل محمد(ص) را با سرکشی و گردن کلفتی چه کار آنجا که امام زین العابدین علیه السلام بفرماید «خداوندا به تو پناه می برم از جنبیدن حرص و تاختن غضب و غلبه حسد و ضعف شکیبایی... اللهم و هذه رقبتی قد ارقتها الذنوب. خدایا این گردن من است که خطاها و گناهان آن را باریک ساخته، پس بر محمد و خاندان او (ص) درود فرست و گردنم را به بخشش خود رها کن از این گناهان». اعتماد ملی: جدالی برای حل یک چالش تاریخی «جدالی برای حل یک چالش تاریخی»عنوان سرمقالهی روزنامهی اعتماد ملی به قلم سرگه بارسقیان است که در آن میخوانید؛آنچه با عزل وزیران در روزهای پایانی عمر کابینه نهم رخ داده، آغاز بحران قانونی بودن دولت است یا بحران قانون در دولت؟ آنچه رخ داده بحران در دولت است یا بحران دولت؟ آنچه پیش روست صورت مساله چند مجهولی دولت است یا صورتحساب چند نفره اعضای دولت؟ هر رخدادی در روزهای آتی چه از ناحیه دولت و چه مجلس، جدال زیرپوستی واقعی را آشکارتر خواهد کرد و وقایع را یا در سطح یک صورت حساب سیاسی پرهزی.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران