پاییز، همشاگردی، آنفلوآنزای خوکی و ...

پاييز، همشاگردي، آنفلوآنزاي خوكي و ...
همشهری
ابتدائی- رسول بهروش: دقيقا معلوم نيست اول اسم«مهر» را براي نخستين‌ماه فصل پاييز انتخاب كرده‌اند و بعدا گفته‌اند بچه‌ها در چنين ماهي راهي مدرسه‌ها شوند، يا اول تكليف مدرسه رفتن دانش‌آموزان روشن شده و بعد اين ماه جذاب و پرمحبت را «مهر» نام‌گذاري كرده‌اند.با اين همه، هر چه باشد مهم اين است كه تقويم  سرزميني ما در و تخته را خوب با هم جفت كرده و اسم «مهر» حسابي برازنده فصل بازگشايي مدارس، ماچ و بوسه‌هاي بي‌ريا، قهقهه‌هاي بي‌دغدغه و بازي و اشكنك و سرشكستنك در حياط مدرسه است. براي تك‌تك آدم‌هاي خاك پاك ما، آغاز «افسانه پاييز» يادآور طعم شيرين شب‌هايي است كه با يك دنيا التهاب و هيجان، وسايل تازه و لباس‌هاي نويمان را بالاي سرمان مي‌چيديم، به عشق آن‌كه صبح علي‌الطلوع، نونوار و شيك‌وپيك دوستان قديمي را دوباره ملاقات كنيم. دنياي «مهر»، دنياي شيرين بيم مدرسه عوض كردن و اميديافتن رفقاي تازه است. روزهاي مهيجي كه چشم به دهان معلم مي‌دوختيم تا تكليف چند برگ بودن دفتر درس جديد را برايمان روشن كند، روزهاي بوكشيدن كتاب‌هاي نو، پاك‌كن‌هاي سفيد و خوش‌رايحه، جامدادي‌هاي رنگ‌وارنگ و شوق جلدكردن كتب درسي با يك عالمه پلاستيك و قيچي و چسب نواري...! آن روزهاي خاطره‌انگيز حالا گذشته‌اند و نسل جديد فرزندان پايتخت دارند خودشان را براي گذاشتن پا، جاي پاي پدران‌شان آماده مي‌كنند. راستي به اين فكر كرده‌ايد كه اين فرشته‌هاي كوچولو، چه تصويري از مدرسه در ذهن دارند؟ مدرسه؛ دوست، رفيق، همشاگردي، سحرخيزي، ترافيك و يك كم هم آنفلوآنزاي نوع A! به نظر شما حق بچه‌ها نيست كه صاحب همين دو صفحه ناقابل از «همشهري‌زندگي‌» باشند...؟! چند‌توصيه ايمني ماه مهر از راه مي‌رسد و بخشي از بزرگ‌ترين اجتماعات شهري يعني مدارس دوباره فعاليت خود را از سر‌مي‌گيرند. حتما مي‌دانيد كه طي ماه‌هاي اخير بحث  «آنفلوآنزاي نوع A » يا همان «آنفلوآنزاي خوكي» به شدت در محافل علمي و پزشكي مطرح بوده است. حالا كه دانش‌آموزان دوباره راهي مدارس مي‌شوند، شايد بهتر باشد والدين آن‌ها اين چند توصيه را به منظور ايمن ماندن آنان از اين بيماري به فرزندان‌شان گوشزد كنند. باور كنيد راه دوري نمي‌رود... - دستمال مصرف شده را فوري پس از استفاده و به طور مناسب دفع كنيم.- در صورت مشاهده علايم شبه‌آنفلوآنزا فورا به پزشك مراجعه كنيم.- اگر در خود علايم شبه آنفلوآنزا ديديم، در منزل بمانيم.- از ماليدن و تماس دست آلوده با چشم‌ها و بيني و دهان خودداري كنيم.- هنگام سرفه يا عطسه، بيني و دهان خود را با دستمال كاغذي بپوشانيم.- دست‌ها را به طور منظم با آب و صابون بشوييم.- اگر آثار شبه‌آنفلوآنزا مشاهده كرديم، از ديگر افراد حداقل يك متر فاصله بگيريم.- هنگام احوالپرسي از در آغوش گرفتن و بوسيدن و دست‌دادن خودداري كنيم. اين بيماري هم مثل بقيه گونه‌هاي آنفلوآنزا علايمي از قبيل تب، سرفه، گلودرد، بدن‌درد، سردرد، خستگي و لرز دارد، هر چند كه در نمونه‌هاي جديد، اسهال و تهوع هم گزارش شده است. به هر حال اگر به هر دليلي چنين نشانه‌هايي در فرزندتان ديديد، از رفتن او به مدرسه جلوگيري كرده و سريع وي را نزد پزشك ببريد، هر چند كه تا انجام آزمايشات دقيق واقعا معلوم نيست كه بچه آنفلوآنزاي خوكي گرفته باشد، چون اين نشانه‌ها شبيه يك سرماخوردگي ساده هم هست. اشتياق مدرسه، با 2روز تطعيلي! بنيامين كوچولو، يك آقا پسر 5 ساله است كه كم‌كم آماده رفتن به پيش‌دبستاني مي‌شود. آقاي نصيري كوچك براي تجربه محيط جديد كلي شوق و ذوق دارد، اما به قول معروف يك جاي كار مي‌لنگد. حتما شنيده‌ايد كه مي‌گويند پدرها، قهرمان زندگي پسرها هستند. با توجه به اين موضوع و با در نظرگرفتن اين نكته كه پدر بنيامين 2روز در هفته تعطيل است، بنيامين هم دلش مي‌خواهد پنجشنبه و جمعه‌ها را off باشد. هر چه‌قدر هم توي خانه مي‌خواهند توجيهش كنند كه دانش‌آموزان فقط همان هفته‌اي يك روز را تعطيلند، توي كتش نمي‌رود كه نمي‌رود. اطرافيان بنيامين مي‌گويند او خيلي با مدرسه حال مي‌كند، خودش هم چنين عقيده‌اي دارد:« امروز بايد برم مدرسه»! از مهدكودك منتفر است و در آن‌جا احساس حقارت مي‌كند. به همين دليل براي رفتن به مدرسه بي‌تاب است. خيلي هم چيز مزخرفيه! بعضي بچه‌ها هم هستند كه اصولا نظر مثبتي نسبت به مدرسه و مدرسه رفتن ندارند. رامان عباسي كه آماده رفتن به كلاس سوم دبستان مي‌شود، در مقابل پرسش‌هاي خبرنگار همشهري‌زندگي پيرامون حس و حال اين روزهايش با صراحت خاص دوران كودكي به نكات جالبي اشاره مي‌كند:  «خيلي هم چيز مزخرفيه. اصلا حوصله ندارم. نمي‌تونم صبح زود از خواب بلند شم. دوست دارم تعطيل باشم». او البته در پس اين همه رك بودن، به طور تلويحي اعلام مي‌كند دلش براي دوستانش تنگ شده، اما ترجيح مي‌دهد آن‌ها را جايي غير از مدرسه ملاقات كند: «دلم واسه همشون تنگ شده، غير از يه نفر»! رامان كوچولو آخرش يك درخواست جالب هم از ما داشت:« ننويس اين‌ها را رامان گفته، بگو حرف‌هاي حسينقلي‌خان است»! بله؛ ‌مصاحبه كوتاه ما را با حسينقلي‌خان خوانديد، اميدواريم لذت برده باشيد. خوردني كه نيست، هست؟ يكي از خاطرات ملس ايام تعطيل، شوق و ذوق رفتن به كلاس بالاتر است. ماه‌مهر، براي خودش كلي جاذبه دارد كه يكي از آن‌ها احساس شعف‌انگيز ترك كلاس پايين‌تر و حضور در كلاس بعدي است. لابد شما هم به‌خصوص آن روزها كه شاگرد مدرسه ابتدايي بوديد، خيلي از اين موضوع لذت مي برديد. درست مثل فرشاد عيني كه تا از او مي‌پرسيم كلاس چندم است، تروفرز جواب مي‌دهد: «چهارم بودم، رفتم پنجم»! حالا لابد فرشاد و رفقايش «ارشد دبستان» مي‌شوند، او چه احساسي مي‌تواند از شنيدن بوي ماه‌مهر داشته باشد؟ «خيلي خوبه. خوشحالم ديگه. مي‌ريم مدرسه دوباره كيف كنيم».  يكي از بحران‌هاي شهري اخير در تهران آنفلوآنزاي خوكي بود. شما فكر مي‌كنيد والدين چه‌قدر بچه‌ها را در اين زمينه توجيه كرده‌اند؟ فرشاد كه چيز دقيقي نشنيده است: « اسمش رو شنيدم، ولي چيزي نمي‌دونم. به هر حال مريضيه، خوردني كه نيست»! نه، باز حالا اگر «سرما» بود، مي‌شد يك‌جوري خوردش، ولي آنفلوآنزا آن هم از نوع خوكي...!!! تو كه نمي‌دوني...! مجيد صالحي (از انواع دانش‌آموزش، نه بازيگر!) ديگر مصاحبه‌شونده كوچك ماست كه از شنيدن بوي ماه‌مهر، كلي ذوق زده شده است، آن‌قدر كه حتي معتقد است ما اندازه اين شادي را هم نمي‌توانيم درك كنيم: «خيلي خوشحالم كه مدرسه‌ها باز مي‌شه.  خسته شدم.  حوصله‌ام سررفته.  مدرسه رفتن خيلي كيف‌داره، خيلي ... تو كه نمي‌دوني»! مي‌خواستيم بگوييم مجيدجان، دلبندم (!) ما هم كه همين‌طوري ناغافل با همين سن و سال وسط سال88 ظاهر نشديم، طعم مدرسه را ما هم چشيده‌ايم، اما وقت نشد، چون بحث آنفلوآنزاي خوكي پيش آمد: «پدر و مادرم يك چيزهايي به من گفتند، اما در مورد خوك نبود، راجع به مرغ بود»! مشكل اين‌جاست كه يك كم اطلاعات آقاي صالحي كوچك به‌روز نيست، همين! آدم شبيه خوك مي‌شه! عليرضا مسعودي هم يكي ‌ديگر از سوژه‌ما است كه دارد آماده رفتن به كلاس پنجم مي‌شود: «خيلي خوبه كه مي‌رم پنجم. از اول هم دوست داشتم پنجم باشم. پنجم‌بودن خيلي كيف داره...». او كه از خريد لباس و كيف‌ و كتاب نو ذوق زده شده، راجع به آنفلوآنزاي خوكي هم نظريه جالبي دارد:  «زياد نشنيدم، فقط مي‌دونم يه جور مريضيه. فكر كنم اگر آدم خوب نشه، آخرش شبيه خوك مي‌شه»! اين‌جا بود كه فهميديم چرا دوستان عزيزمان در راديو و تلويزيون اين‌قدر اصراردارند به جاي اسم خوكي نام باكلاس آنفلوآنزاي نوعA را براي اشاره به اين بيماري جابياندازند! به هر حال از همين‌جا به آقا عليرضا اطمينان مي‌دهيم كه كسي بر اثر اين بيماري شبيه خوك نمي‌شود، ولي بهتر است آدم از اين مرض‌ها نگيرد. براي كسب توضيحات بيشتر به والدين خود مراجعه كنيد لطفا! مي‌خوام درس بخونم! اين وسط، بعضي بچه‌ها هم بودند كه همه فكر و ذكرشان را خرج رفيق‌بازي از نوع اول‌مهري‌اش نمي‌كردند و خداي‌ناكرده(!) حواس‌شان به درس و مشق هم بود! محمدعلي آسي شايد يكي از معدود بچه‌هايي بود كه موقع صحبت باما، به مساله درس خواندن هم اشاره كرد: «خوبه كه مدرسه ها باز مي‌شه، دوستام رو مي‌بينم، باهاشون بازي مي‌كنم. مي‌خوام درس بخونم، دلم تنگ شده». دستت درد نكند محمدعلي‌جان، همين كه آدم دلش براي درس خواندن تنگ بشود، خودش شاهكار است. ما كه دوران دانش‌آموزي از اين دست دلتنگي‌ها سراغ‌مان نيامد. آقاي آسي كوچك اما، كلا با آنفلوآنزاي خوكي بيگانه است: «نه، نشنيدم، نمي‌دونم چه‌جوريه». به نظرشما نبايد به اين بچه‌ها توضيح داد؟ با بچه‌ها مي‌رويم مدرسه اين لابد از شانس ما بود كه بيشتر مصاحبه‌كنندگان‌مان در پرونده«  صبح است؛ اول مهر» بچه‌هايي بودند كه آماده رفتن به كلاس پنجم مي‌شدند. حسين بهبودي هم يكي‌ديگر از آن‌هاست: «دارم مي‌رم پنجم. هميشه با بچه‌ها مي‌رفتيم مدرسه، خيلي خوش مي‌گذشت. الان هم خوشحالم كه دوباره مي‌خواهيم با هم راه بيفتيم بريم سمت مدرسه».  اما طبق معمول، حسين هم اطلاعات زيادي راجع به آنفلوآنزاي خوكي نداشت: «نمي‌دونم، اسمش رو شنيدم، ولي خبر ندارم. فقط مي‌دونم حال آدم رو بد مي‌كنه. خوب نيست». آره آقا بهبودي، هيچ‌چيز خوبي نيست. آدم بايد جلوي اين مرض، مواظب خودش باشه. از پدر و مادرت بپرس، بهت توضيح بدن! خانوم‌مون عوض مي‌شه! اميرمحمد پام كه در روزهاي پاياني تابستان88 مقابل دوربين ما ايستاد، براي عكاس همشهري‌زندگي لبخند زد و از حس و حالش در مورد مهرماه حرف زد: «ديگه بايد زود بخوابيم تا صبح زود بيدار بشيم. مدرسه‌ها كه باز بشن، دوباره با بچه‌ها مي‌ريم سركلاس، فوتبال بازي مي‌كنيم، خيلي خوش مي‌گذره». اما اميرمحمد يك حسرت هم دارد، او كه گويا به معلم قبلي‌شان خيلي علاقه داشته، حالا بابت از دست‌دادن او متاسف است: «خانوم‌مون خيلي‌خوب بود، حيف شد. اي‌كاش اون هم قبول مي‌شد با ما مي‌اومد سر اين كلاس»! عيب ندارد، به هر حال مشكل معلم‌ها اين است كه درس مي‌دهند تا بچه‌ها قبول شوند و سركلاس بالاتر بنشينند، اما خودشان تا آخر عمر سر يك كلاس مي‌مانند! همشهري زندگي

منبع خبر: همشهری

اخبار مرتبط: پاييز، همشاگردي، آنفلوآنزاي خوكي و ...