بخش پایانی مصاحبه با محسن مخملباف

محسن مخملباف،در مصاحبه با حنا مخملباف ابتدا ناگفته های جنبش سبز را باز گو کرد و در بخش دوم از اینکه در ستاد کودتا چه گذشت.بخش سوم و پایانی این مصاحبه به بررسی وضعیت نیروهای سیاسی و اجتماعی امروز ایران،مطالبات زنان،عواقب حمله آمریکا به ایران،تحریم ها و ...اختصاص دارد.   زن ها در جنبش سبز فعال اند. مطالبات جنبش زنان چیست؟ اول- منزلت خواهی، درجه یک بودن. دوم- مشارکت در قدرت. سوم- امکان فعالیت اقتصادی. به زن ها در 30 سال جمهوری اسلامی دو برابر بیشتر از مردان ظلم شده است. اول توسط مردان. دوم توسط قوانین مردسالارانه نظام. مشهور است که خارجی ها می گویند ایرانی ها دو اشکال دارند. اول دلمردگی جامعه که این دلمردگی را جنبش سبز حل کرد. دوم اختلاف شدید در اپوزیسیون. یکی از محاسن جنبش سبز این بود که تا حد زیادی دوباره ایرانی ها را دور هم جمع کرد. اما باز هم خطر این وجود دارد که بر سر نحوه مبارزه با استبداد اختلافات جدیدی بروز کند یا اختلافات گذشته سر راه آینده قرار بگیرد؟ به نظر من یک اصل طلایی وجود دارد که اگر رعایت شود مانع از اختلاف می شود:به استبداد حمله کنیم و نه به همدیگر. تصور کن استبداد مجسمه ای است میان یک میدان که هر گروهی از اطراف میدان دارد به سوی آن سنگ پرتاب می کند. هر کس باید مواظب باشد که نشانه گیری اش دقیق باشد و استبداد را بزند و بر سر همدیگر سنگ نزنند. فکر کنیم که در میان ما کسانی هستند که می خواهند این مجسمه استبداد را از دستش بشکنند. کسانی هستند که می خواهند آن را از سرش بشکنند و کسانی که می خواهند آن را از پایش برکنند. بسیار خب، هر کس از هرجایش که دوست دارد می تواند شروع کند. اما اگر به جای شکستن آن شروع کنیم بر سر نحوه شکستن یا جای شکستن بحث کنیم اختلافات شروع می شود.  در بین ایرانیان کسانی هستند که می خواهند احمدی نژاد سقوط کند. کسانی می خواهند خامنه ای سقوط کند. و کسانی می خواهند که نظام استبدادی سقوط کند. بیایید بی بحث، همه آنچه را که می خواهیم و می توانیم سقوط دهیم و وقت را بر سر نقد هم هدر ندهیم. اگر همه ما یک تکان کوچک به استبداد بدهیم بالاخره این مجسمه می ریزد. اکثریت 70میلیونی جامعه ایران به خاطر تفرقه در عمل ضعیف تر از یک اقلیت مستبد است. ما نمی توانیم در یک سازمان گرد هم بیاییم. این خیلی دور از ذهن است. اما من فکر می کنم همه ایرانیان در جبهه ضد استبداد به هر شکل ممکن می توانند گرد هم بیایند تا بر این اقلیت مستبد پیروز شوند.   جنبش سبز از چشم جهان غرب و به ویژه آمریکا چطور به مردم ایران و به خصوص به جنبش سبز نگاه می کنند؟ فرانسوی ها اول می گفتند فرقی نمی کند در ایران چه کسی بر سر کار بیاید. همه شما به دنبال بمب اتم هستید. و این از جاه طلبی شماست. حتی شاه شما هم بمب اتم می خواست که تاسسیات بوشهر را راه انداخت.البته امروزه فرانسوی ها فهمیده اند که بمب اتم فقط خواست خامنه ای است و آن هم از سر ترس است. آمریکایی ها می گویند: جنبش سبز سیاست خارجی ندارد. مردم ایران می گویند مذاکره نکنید، تحریم نکنید، حمله نکنید. فقط می گویند نکنید، نکنید. تنها کاری که می خواهند انجام دهیم ،محاکمه سران رژیم ایران است. ما دادگاه لاهه نیستیم. ما دولتیم.از سویی جنبش سبز یک جنبش خود سازمان دهنده بی استراتژی با رهبری پراکنده است. افراد گوناگونی با اهداف متفاوتی از این جنبش حمایت می کنند. کسی دقیق نمی داند ایدئولوژی این جنبش چیست. بخصوص تجربه انقلاب ایران تحت رهبری خمینی نشان داد که وقتی پیروزی به دست می آید یک گریز از مرکز به وجود می آید که غرب را دچار مشکلات فراوان می کند. ایرانی ها در اجتماعات میلیونی در نفی احمدی نژاد مصرند. معلوم است که آن ها چه نمی خواهند، اما معلوم نیست که چه می خواهند.آینده آیا یک جمهوری اسلامی دیگر است و یا یک جمهوری واقعی غیر ایدئولوزیک. آمریکایی ها می گویند: جنبش سبز معلوم نیست که بتواند با یک وحدت ایجابی زیر نظر یک رهبری جمع شود. موسوی می گوید: جمهوری اسلامی، و این همان حکومتی است که در جست و جوی بمب اتم و نابودی اسرائیل است و اسباب ناامنی در افغانستان، عراق و لبنان و فلسطین امروز.و موسوی سیاستش را در رابطه با بمب اتم و اسراییل و لبنان و عراق و افغانستان مسکوت گذاشته است. امریکایی ها می گویند: نقش ایران تخریبی است. ایران تا به حال نقش مثبت نداشته. این نگرانی را غرب می تواند در مورد جنبش سبز هم داشته باشد. ظاهرا جنبش سبز می گوید تامین خواست مردم مبنی بر وجود دموکراسی در ایران منجر به گسترش صلح می شود. اما جنبش سبز در مواضع بین المللی، سیاست سکوت را اختیار کرده و گاهی هم مواضع ضد غربی و ضد اسرائیلی می گیرد. شاید برای اینکه خودش را حفظ کند. اصلاح طلبان لااقل در دلشان دوست دارند که جامعه جهانی از آن ها حمایت کند اما آن را در ظاهر رد می کنند. آمریکایی ها می گویند:مفهومی که از اصلاح طلبی وجود دارد برای غرب بی معنی یا مبهم است. این تنها خامنه ای نیست که ایدئولوژیک نگاه می کند، بلکه اصلاح طلبان هم ایدئولوژیک نگاه می کنند. سبز ها می گویند: -           ما خواستار تغییر جمهوری اسلامی نیستیم. تغییر دولت را از طریق انتخابات می خواهیم. -          بی طرفی نهادهای انتخاباتی -          تبعیض مثبت به نفع روحانیت بایستی از بین برود. -          سلطه دولت از نهادهای مدنی برداشته شود. -          بی طرفی نظامیان -          محدودیت قدرت رهبر -          ارجحیت سیاست فراملی به سیاست ملی باید نفی شود. همه این خواست ها یعنی تغییر رژیم و تغییر قانون اساسی. اما اصلاح طلبان نمی خواهند مسئولیت آن را به عهده بگیرند. از طرفی غرب نمی داند این جنبش پیروز خواهد شد یا نه؟ چون معلوم نیست به دنبال چیست. شما برای تعیین پیروزی این رژیم معیار لازم دارید. هم چنین آمریکایی ها می گویند:این جنبش ممکن است از داخل یا خارج موفق بشود جمهوری اسلامی را عقب بزند، اما نه برای جامعه ایرانی و نه برای غرب تعریفی از آلترناتیو وجود ندارد. ممکن است توسعه اعتراض به ناتوانی نظامی سپاه بیانجامد و ولی فقیه از بین برود، اما جایش نظامیانی بدتر از جمهوری اسلامی فعلی روی کار بیایند. و این احتمال برای آمریکا و دولت های اروپایی باعث تردید آن ها می شود. از طرفی معلوم نیست سرنوشت این جنبش تا چه حد به بحران اتمی وابسته است. اینکه دولت اوباما تاکید می کند که برای غرب و کشورهای غربی در منطقه حل مساله اسرائیل و بمب اتمی در اولویت است ،معلوم نیست که تا چه اندازه برای جنبش سبز مهم است و حاضر است به حل آن کمک کند. آمریکا حتی برای حل این مساله از خیر 3 گروگان خود گذشت تا مساله اتمی مذاکرات را تحت الشعاع قرار ندهد. این ها نکاتی است که در ذهن آمریکایی ها وجود دارد. آن ها می گویند اولویت جنبش سبز حل مساله بمب اتمی نیست. اگر سبزها به قدرت برسند آیا اختلافشان را با دنیا حل می کنند؟ما نمی دانیم چه اتفاقاتی دارد در ایران می افتد، اما ما می دانیم که ساعت ها جلو می روند، تیک تاک ساخته شدن بمب اتم، منطقه را بی ثبات می کند و ما وقت نداریم. معنی اش این نیست که ما مردم ایران را ندیده می گیریم. اما ما برای صلح جهان مصریم که در رفتار رژیم ایران تغییر ایجاد کنیم. اول با مذاکره، بعد با تحریم و در نهایت حتی با حمله. ما باید بتوانیم به مردم اسرائیل بگوییم که ایران تهدیدی نیست. جامعه بین المللی بایستی خیلی زود عمل کند و اگر نتواند گزینه خطرناک دیگری را انتخاب می کند. بوش سعی کرد بگوید دولت ایران مشروعیت ندارد و ایزوله اش کرد. بوش می خواست رژیم را تغییر بدهد. بوش می خواست مشروعیت ایران را به چالش بکشد. اما در 9ماه اخیر اوباما سعی کرده بر اساس امتیاز دادن بگوید مشروعیت شما در داخل مساله ما نیست. شورای نگهبان مساله داخلی ایران است. ما به عنوان دو کشور عادی می توانیم با هم همکاری کنیم. اگر اوباما حسن نیت نشان بدهد و ایران حسن نیت نشان ندهد، ما مجبوریم فشار بیاوریم بر مسئله اتمی و امنیتی منطقه، تا ایران رفتارش را تغییر بدهد. آمریکا اعلام می کند ما 18ماه وقت داریم تا جلوی دستیابی ایران به بمب اتم را بگیریم. در این 18 ماه اول به دیپلماسی یک فرصت می دهیم و امیدواریم ایران مسیر کره را پیش نگیرد. البته بعد از اوباما قواعد بازی فرق کرد و دوباره بعد از انتخابات ایران و شلوغی های ایران تردیدهای جدیدی آغاز شد. ایرانی ها متوقعند که جهان و سازمان ملل و البته امریکا، حقوق بشر و تقلب در انتخابات را نادیده نگیرد. و دولت ایران هم وقتی از دنیا سخنی در مورد حقوق بشر می شنود ،احساس می کند بقای آن ها را هدف قرار دادیم. دولت ایران شوروی سابق نیست. اکنون قوانین بازی فرق کرده، اما وقتی علیه انگلیس، حتی بدتر از آمریکا صحبت می کنند، چه باید کرد؟ اوباما امید بیشتری به انتخابات ایران داشت. ما به دنبال آشتی بودیم با این رژیم ضد آمریکایی. و اکنون وضع کمی بغرنج شده است. ما پیش از این با یک ایران روبرو بودیم و اکنون با دو ایران. بعد از انتخابات یک دفعه رژیم وارونه شد. اکنون اوضاع خیلی پیچیده تر است. از سویی ما چطور می توانیم با رژیمی که با مردمش ظلم زیادی می کند و ندا را در مقابل چشم جهان به جرم رای دادن می کشد، کنار بیاییم و رابطه برقرار کنیم و نگران عکس العمل مردم ایران نباشیم.واقعا احمدی نژاد به خاطر عدم رعایت حقوق بشر فرصت بزرگی را از دست داد .از سوی دیگر به سادگی با خامنه ای که فکر می کند آمریکا به دنبال یک انقلاب مخملی است ،نمی شود کنار آمد. البته ما بایستی از طریق دیپلماسی یا دیپلماسی با فشار او را مجبور کنیم. اکنون هم رژیم ایران، بعد از انتخابات وضعیتش تغییر کرده، هم ماهیت جنبش سبز. جنبش سبز از یک جنبش مدنی به یک جنبش سیاسی تبدیل شده. اما نه جنبش سبز مستقیما از ما توقع حمایت دارد و نه ما جرات حمایت از آن ها را داریم. حمایت ما بوسه مرگ است. همین که ما یک گروه دموکراتیک را به رسمیت می شناسیم آن گروه می میرد. مشکل دیگری هم هست. ایرانی ها 30 سال است با هم اتحاد ندارند. اپوزیسیون ایران چیز واحدی از جهان نمی خواهد. بدتر از همه اینکه آمریکا 30 سال ایران را به رسمیت نشناخت و درست حالا بعد از 30 سال وقتی آمریکا حکومت ایران را به رسمیت می شناسد، این ایرانی ها هستند که حکومت خود را به رسمیت نمی شناسند.  بدشانسی دیگر ما این است که وقتی ما خاتمی دموکرات را انتخاب کردیم، آمریکایی ها بوش جنگ طلب را انتخاب کردند. بوش در مقابل حمله به دو ساختمان در نیویورک، دو کشور را فتح کرد.(عراق و افغانستان) و حالا که آمریکایی ها اوباما را انتخاب کردند ،ما احمدی نژاد را در مقابل او داریم. چیزی که غرب باید بداند این است که مردم ایران متحد طبیعی مردم  غرب هستند. به لحاظ انسانی. به لحاظ میل به دموکراسی و آزادی. و حکومت ایران دشمن طبیعی غرب است. به دلیل نگاه ایدئولوژیک. اینکه جنبش سبز سیاست بین المللی ندارد، حرف اشتباهی است. کمترین حد سیاست تشنج زدایی خاتمی می تواند سیاست جنبش سبز هم باشد. احمدی نژاد در مقابل گفتگوی تمدن ها، تقابل تمدن ها و بحث هولوکاست را آورد. اگر دنیا دنبال صلح پایدار در خاورمیانه است، باید بداند که وقتی این قصه ممکن است که یک دولت دموکراتیک در ایران بر سر کار باشد. در حالی که غرب تا کنون به دنبال فرد دیکتاتوری بوده تا ما را کنترل کند و راحت با او قرارداد ببندد.  قذافی ،دیکتاتور لیبی ،که با آن ها هم به توافق فوری می رسد، مطلوب تر از خاتمی ما بود که بایستی ملتش رابرای توافق راضی کند. ایران کشوری دو قابلیتی است. اگر قابلیت اتمی اش موفق شود، تروریسم در خاورمیانه رشد می کند. اگر قابلیت دموکراسی اش رشد کند ، تمام خاورمیانه دموکراتیک می شود. نگذارید در منطقه جنگ دین با کفر صورت بگیرد. یا جنگ بین اسلام و مسیحیت. یا با یهودیت. بلکه کمک کنید این جنگ تبدیل بشود به رشد سنت های شرقی دموکراتیک (خاتمی) در برابر سنت های تروریستی (احمدی نژاد). اگر ایران دموکراتیک شود، از لبنان تا سوریه و مصر را هم متاثر می کند.یک روز اخضر ابراهیمی نماینده سازمان ملل در افغانستان به من گفت:امید سازمان ملل به پیروزی خاتمی است. اگر موفق شود تجربه او در خاور میانه کپی خواهد شد. آیا واقعا جمهوری اسلامی به دنبال بمب اتمی است؟ پس از آنکه جمهوری اسلامی محبوبیت و مشروعیت ملی اش را از دست داد و دریافت که در پروسه جهانی شدن مانع ایدئولوژیک دارد،کل ایدئولوژی رژیم و ساختار دفاعی اش خلاصه شد در غنی سازی. حمله آمریکا به افغانستان و عراق هم او را مصرتر کرد. در افغانستان که بودم اسنادی منتشر شد مبنی بر خرید دانش اتم از عبدالقدیرخان دانشمند پاکستانی. البته مافیا از آفریقا و برزیل و قزاقستان هم در این فروش دانش و امکانات دخیل بوده. ایران بمب اتم می سازد تا بحران ایجاد کند و اساسا حکومت ایران بحران زاست. چون اگر بحران نباشد باید دموکراسی بدهد و آن وقت باید برود. آیا ایران اتمی به اسرائیل حمله خواهد کرد؟ جمهوری اسلامی اسرائیل را نخواهد زد. آن ها بقای خودشان را می خواهند. زدن اسرائیل یعنی نابودی خودشان. افکار عمومی هم بمب اتمی نمی خواهد. اتم ابزاری است برای بازی با غرب. و سرکوب داخل. برای همین ما از غرب بیشتر نگران ساخته شدن بمب اتم هستیم. آیا جنبش سبز ضد اسرائیلی است؟ در مناظره انتخاباتی ،موسوی به احمدی نژاد اعتراض کرد که چرا درباره هولوکاست حرف می زنی و برای ایران بحران و خطر ایجاد می کنی؟ در تظاهرات روز قدس هم شعار "نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران" نشان دهنده آن است که جنبش سبز، یک جنبش ملی و صلح طلب است که علیه توسعه طلبی جمهوری اسلامی به پاخاسته است. جنبش سبز چه توقعی از مردم جهان و به ویژه غرب و به خصوص مردم آمریکا دارد. این روزها سیاست غرب و آمریکا روی 3 کلمه می گردد:  مذاکره، تحریم،  حمله. با اینکه اکثر ایرانی ها وارد یک جبهه مبارزاتی با رژیم استبداد شده اند اما در مورد نحوه برخورد غرب با ایران اختلاف نظر دارند. غربی ها هم بیان می کنند که اگر قرار باشد نه مذاکره بشود نه تحریم و نه حمله، پس چگونه جلوی رژیم ایران را که به زودی به بمب اتم می رسد و در حال حمایت و توسعه تروریزم اسلامی در منطقه  است را می توان گرفت. دلایل طرفداران و مخالفین مذاکره با ایران چیست؟ مخالفین مبارزه استدلال می کنند که: 1-     دام میز مذاکره، شبیه دام صندوق رای است. حکومت ایران 40 میلیون نفر را پای صندوق رای کشاند، نه برای اینکه انتخابات سالم را انجام دهد ، تنها برای این که مردم مهر تایید به نظام بزنند. و حالا هم مذاکره نمی کنند برای دست برداشتن از بمب اتم وعدم دخالت در عراق و افغانستان و لبنان، بلکه مذاکره می کنند برای خریدن وقت. مخالفین مذاکره می گویند مردم ایران حکومت ایران را تست کردند، و ماهیت دروغگو و غیر قابل اعتماد آن را کشف کردند. به کشف دوباره نیازی نیست. به خصوص که اتلاف وقت به نفع حکومت ایران است. 2-      شما حکومت تان با یک استراتژی می آید، در حالی که ایران منافقانه با دو سیاست می آید. نمونه اش برخورد ایران در افغانستان است. در سطح ظاهری با کرزای دوستی می کند اما در سطح پنهان، تروریزم در افغانستان را حمایت می کند.و در ایران القاعده و طالبان را پناه می دهد.و حتی به آنها در عراق و افغانستان پول و سلاح و آموزش می دهد. ایران در ظاهر مذاکره می کند و مراکز رسمی انرژی اتمی را برای بازدید در اختیار شما می گذارد. اما مراکز مخفی سپاه را که مشغول ساخت بمب اتم هستند را از شما پنهان می کند. 3-     شما جامعه فرهیخته و بیدار شده ایران را به عنوان بخشی از قدرت ایران فراموش کرده اید. مذاکره شما ندیده گرفتن فریاد و خشم ملت ایران علیه حکومت ایران است. مذاکره شما به حکومت ایران مشروعیت می دهد و زمینه ساز سرکوب مردم داخل ایران می شود. و به دموکراسی ایران لطمه می زند. ایتالیایی ها به قذافی مشروعیت دادند و شما به رژیم ایران. آمریکا بایستی مسئولیت خودش را به عهده بگیرد، در رابطه با سود و هزینه خودش. اگر شما با مذاکره به این رژیم مشروعیت بدهید و باعث سرکوب دموکراسی در ایران بشوید، ما هم برای جلوگیری از بمب اتم با شما همراهی نمی کنیم .در این صورت ما راه طولانی تری را به تنهایی برای دموکراسی می رویم، و شما راه طولانی تری را برای جلوگیری از بمب اتم و صلح در جهان. 4-     مذاکره برای معامله است. غرب چیزی ندارد تا به رژیم ایران بدهد. قطعات هواپیما در مقابل بمب اتم ناچیز است. پس معامله ای اتفاق نمی افتد. از طرفی رژیم بحران زی است. مذاکره شکست خواهد خورد. حتی تحریم نتیجه نخواهد داد.چون شما به دنبال تحریم های ممکن هستید و نه تحریم های موثر. چون اجماع جهانی ندارید. روس ها عقب و جلو می روند. حتی هیات دولت روسیه ،علیه رئیس جمهور روسیه حرف زدند. (این چه حقیقت باشد چه یک بازی ،نتیجه اش یکی است.) چینی ها خیلی جلو نیامدند. در نتیجه برترین برگ برنده غرب ،مردم ایرانند. مردم تحصیل کرده و دموکراسی خواه ایران. دخالت آمریکا در دوره مصدق خاطره بدی بود. آمریکا از دیکتاتوری دفاع کرد. در آینده باز ایرانی ها خواهند گفت وقتی ما در حال فرو ریختن استبداد بودیم، منافع جهانی، منافع دموکراتیک  و ملی مارا ندیده گرفت. 5-     دلایل ساخت بمب اتم از بین نرفته، تنها چیزی که تغییر کرده، خطر داخلی است که ایران را سر میز مذاکره نشانده.از سوی حکومت ایران این مذاکره برای پز دادن به مردم ایران است که علیرغم فریاد شما که با ایران مذاکره نکنید ،دنیا با ما مذاکره کرد و مشروعیت ما را به ما باز گرداند. این مذاکره از سوی ایران وسیله رسیدن به مرحله بعدی نیست، خودش هدف است. ایران می خواهد به مردمش بگوید شما مارا مشروع نمی دانید اما دنیا می داند. در نتیجه وقتی غرب فوکوسش روی میز مذاکره است، فوکوس ایران روی افکار عمومی داخل ایران است. به علاوه خریدن وقت برای ساختن آخرین مرحله بمب اتم. 6-     خامنه ای قذافی نیست تا همه قدرت را در دست داشته باشد. ایران جامعه باسواد، فرهیخته و معترضی دارد. وایرانی ها آن چه را به نفعشان نباشد در آینده مورد ارزیابی قرار می دهند. حتی سازش شما در مذاکره اگر به نفع ملت ایران نباشد، برای آینده بی ارزش است. همان طوری که توافق های شاه با غرب با انقلاب مخدوش شد. 7-     مذاکرات ژنو نمونه دیگری از بی حاصلی مذاکرات است. برداشت غرب در مطبوعات غربی، با برداشت ایران در مطبوعات ایرانی ،کاملا متفاوت است. ایران نپذیرفته است که غنی سازی را متوقف می کند، بلکه پذیرفته اورانیوم  4 درصدی را به غرب می دهد تا 20درصدی را پس بگیرد. به قول عرب ها (اثبات شی ، نفی ماعدا نمی کند.)   موافقین استدلالشان چیست؟ و اما موافقین مذاکره استدلال می کنند که: 1-     آنچه در ژنو اتفاق افتاد، یک سطحی از توافق بود. توافق بر سر بازدید از تاسیسات قم و اراک و در اختیار گرفتن اورانیوم غنی شده تا امروز. هر دو طرف با اهداف مشخصی وارد شدند. صبح دستوری برای مذاکرات آینده نبود. اگر کسی خودش را براساس یک دستور کاری آورده باشد ،احساس شکست می کند. روسیه پذیرفت که اورانیوم غنی شده را بگیرد تا 20درصد غنی کند و برگرداند و این یک گام مثبت است. تندروها در هر دو طرف آمریکا و ایران احساس همکاری سازنده ای را شروع کردند. به نظر نمی آمد که جلیلی بخواهد برنده گفتگوها باشد. البته سعی می کرد طوری حرف بزند که آدم ها حدس بزنند که آن ها چه خواهند کرد. متکی نیز در مطبوعات سیگنال داد که برای رسیدن به خواسته هایمان بایستی به خواست طرف مقابل هم توجه کنیم. پیش از این در مورد آرام کردن عراق مذاکرات به نتیجه نرسید. اما حالا ایران آماده است در مورد مرکز قم همکاری کند. اگر چه مسائل اساسی همان جایی که بوده اند، مانده اند. اما تصویر کلی خیلی نومید کننده نیست. 2-     اگر ما نخواهیم تا آن جا که ممکن است به ایران حمله کنیم و یا آن را تحریم کنیم ،بهترین گزینه مذاکره است. حتی اگر بخواهیم در نهایت ایران را مورد حمله و تحریم قرار دهیم، بایستی به خودمان و افکار عمومی مردم ایران و جهان ثابت کرده باشیم که هر نوع مذاکره ای از قبل شکست خورده بود. 3-     می گویند مذاکره به رژیم مشروعیت می دهد. حمله به رژیم موجب توسعه جنگ در جهان می شود. از بین این دو بد ،ما بد اول را که خسارت کمتری برای بشریت دارد ،انتخاب می کنیم. 4-     سال ها از سوی ایران مذاکره با غرب و به ویژه آمریکا یک تابو بود. اکنون با مذاکره این تابو شکسته شد. 5-     مذاکره خواست ماست. حتی اگر موسوی هم برنده شده بود، سیاست خارجی ایران فرقی نمی کرد. طرف حساب ما ایران است، نه رئیس جمهور ایران. رژیم ایران حتی اگر موسوی هم انتخاب می شد، همان رژیم بود. به ما گفته می شود تحریم به ضرر مردم فقیر است و حمله زمینه سرکوب مردم را فراهم می کند و مذاکره رژیم را مشروعیت می بخشد. مشروعیت بخشیدن به رژیم از بعد از انتخابات مطرح شده. اگر موسوی طرف مذاکره بود ،کسی از مشروعیت دادن به او انتقاد نمی کرد. 6-     نفس مذاکره با موضوع مذاکره دو چیز متفاوت است. ایرانی ها ما را تحت فشار قرار می دهند. توسط افکار عمومی که روی میز مذاکرات تنها پرونده هسته ای را قرار ندهید. آن ها اصرار دارند که پرونده حقوق بشر به پرونده اتمی سنجاق شود. این گزینه مطلوب تری است. مخالفین مذاکره بایستی بدانند که مذاکره اتفاق افتاد. دیگر مخالفت با آن بیهوده است.آن چه از این به بعد در مذاکرات مورد بحث است، موضوع مذاکره است. در مذاکرات ژنو بعد از گفتگوهای اصلی ، جلیلی طرف ایرانی در مقابل برنز طرف آمریکایی قرار گرفت. و مذاکرات به صورت مودبانه و جدی ادامه یافت اما وقتی  جلیلی اصرار آمریکا توسط برنز را بر مسئله حقوق بشر دید، عصبانی شد. 7-     رابطه دیپلماتیک عادی بین ایران و آمریکا می تواند یک چتر حمایتی برای جنبش سبز به عنوان یک امیدواری ایجاد کند.و این از طریق مذاکره ایجاد می شود. 8-     تناقض های جنبش سبز باید حل شود یا باید همگی دعا کنیم که مذاکرات مسالمت آمیز پیش برود و تئوری اوباما درست از کار در آید. یا بایستی منتظر جنگ باشیم و برگردیم به دکترین بوش برای نابودی تروریزم. جنبش سبز از یک طرف مخالف مذاکره، تحریم و حمله آمریکا به ایران است و از طرفی گاهی هم سو با مواضع ضد آمریکایی رژیم، موضع گیری می کند. 9-     ماهیت مذاکره ، دموکراتیک تر از ماهیت جنگ و قهر است. ایرانی که پای میز مذاکره می نشیند برای بازگشت به جهان معاصر یک گام نزدیکتر از

منبع خبر: روز

اخبار مرتبط: بخش پایانی مصاحبه با محسن مخملباف