«جاستا»؛ طرح خودبرتربینانه و ناشیانهای برای جهتدهی به عربستان
کلمه – مسلم ابراهیمی:
از همان سال ۲۰۰۹ م که اندیشه «طرح عدالت علیه یاریدهندگان تروریسم» (JASTA) “Justice Against Sponsors of Terrorism Act” مطرح شد، این طرح بهعنوان ابزاری برای تحمیل خواستههای صهیونیستها بر عربستان و همچنین به مخاطره انداختن حمایتهای ایران از نهضت حماس در فلسطین و حزبالله لبنان مورد حمایت شدید نژادگرایان قرار گرفت. ادّعاهای حقوقی گذشته شهروندان آمریکائی بر علیه ایران به واسطه حمایت از حزبالله لبنان نیز در ابعاد گستردهای متأثّر از آن اندیشه تنظیمشده بودند. مصوّبه یاد شده که نام از هیچ کشورای نبرده است، شهروندان آمریکائی صدمهدیده از تروریسم را از زمان ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به اینطرف مجاز به اِدّعا و درخواست خسارت –بهتشخیص مسئولین آمریکا به ویژه وزیر امور خارجه– از دولت مظنون به یاری تروریستها میکند. از ۱۶ سپتامبر ۲۰۱۵ که این طرح توسط «جان کُرنین» (John Cornyn III) سناتور حزب جمهوریخواه تگزاس، و «چاک شومر» (Chuck Ellis Schumer) سناتور صهیونیست نیویورک از حزب دمکرات به سنا ارائه، و از استقبال کنگره برخوردار شد، چماقای بر سر عربستان برای هدایت آن کشور به مذاکره با اسرائیل و مسیری برای به رسمیّت شناختن اسرائیل شد. در واقع، آنچه که آل سعود را در یکسال اخیر به مذاکره با اسرائیل سوق داد، بالا رفتن چوب چوپان و فعّالیّت سگهای گلّه بود.
اینکه امسال شبکههای خبری و تحلیلی آمریکا کوشش به مسئول تأمین بودجه تروریستهای فاجعه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ معرفی کردن عربستان داشتهاند، و آن طرح مجدداً در ۱۷ می به تأیید سنا و در ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۶ به تصویب کنگره رسید، و برای امضاء روی میز رئیسجمهور آمریکا قرار گرفت، گویای تأمین نشدن خواست صهیونیستها و کوشش آنها برای فشار بیشتر بر ریاض است. در این میان، اگر چیزی هم نصیب اسرائیل نشده باشد، نفس تن دادن عربستان به مذاکرات برای رضایتآمیز و موفقیتآمیز تبلیغ کردن اسرائیل کافی بوده است. فقدان درایت لازم در اکثر مسئولین ایران برای توجیه ممکنِ روابط و مناسباتشان در منطقه، و بالا گرفتن اختلافاتشان با سعودیها که بعضاً عامدانه بوده است، نیز فشار خواسته یا ناخواستهای از سوی حاکمان ایران برای برقراری آن تماسها و مذاکرات بودهاند. آنجا که لازم است همه کشورهای منطقه متفقاً برای هرچه بیشتر منفرد کردن اسرائیل در جهان بکوشند؛ عقل سلیم حکم، و مصالح منطقه ایجاب میکند که بهجای گروهگرائیهای دینی و مذهبی، و خوشنود بودن از آلوده شدن سعودیها و وهابیها به نزدیکی با اسرائیل و منفرد شدن آنها در میان مسلمین، یاری کننده عربستان برای مقاومت در مقابل صهیونیستها و ندادن کمترین مشروعیت به اسرائیل، قبل از حل مسئله فلسطین باشند.
با توجه به اینکه نظام حاکم بر عربستان چون نظام پهلوی در ایران، بدواً متعهد به منافع انگلیس و سپس از یاران و حافظین منافع آمریکا در منطقه بوده است، بر هیچ عاقلای پوشیده نیست که دست داشتن دولت سعودی در واقعه ۱۱/۹ وصله نا چسبی است. نظام آل سعود علیرغم پادشاهی بودن، نظامی قبیلهگی و خاندانی است، آنچنانکه نظام قاجاریه در ایران بود. شاهزادگان ابنسعود تفکّر واحدی ندارند و بارها علیه هم کودتا کرده و یکدگر را بهقتل رساندهاند. در آن نظام چون دیگر نظامات خاندانی و قشری و صنفی، مشاغل نانوآب دار دولتی و مسئولیتهای کشوری قبل از همه متعلّق به آقازادگان آل سعود و قبیلهشان –مستقل از میزان کفایت و لیاقتشان– میباشند. مشاغل دولتی و مسئولیتهای کشوری آن شاهزادهها که نمایندگی ریاض را در روابط تروریستیشان نداشتند، نمیتواند آنان را مأمور دولت عربستان، و عربستان را مسؤل تروریسم آنان در آمریکا نماید. اینکه یک یا چند تن از چندصد نوه و نتیجه و نبیره و ندیده «محمّد بن سعود» تآمین کننده پارهای از نیازهای تروریستهای واقعه ۱۱/۹ و هر حادثه دیگری بوده باشند، لزوماً به معنای دست داشتن عربستان در آن وقایع نیست. حال آنکه برخی از شاهزادگان آل سعود و مفتیهای اشاعه دهنده فقه بادیهنشینی «محمّد بن عبدالوهّاب» در آن کشور، با هدایت همان صهیونیستهای که از چنان طرحهای حمایت میکنند و به دعوت و کارسازی کارگزارن آنها –چون هلری کلینتون– از عمده تأمینکنندگان نیاز تروریستهای داعش، و آتشافروز معرکههای آنان در خاورمیانه بودهاند. خودبرتربینی نژادگرایانه طرّاحان و حامیان آن طرح که خود را تافتهای جدابافته از انسانهای خاورمیانه میدانند، مانع از آن شد که بدانند خود را بیش از همه محکوم محتوای آن مصوّبه و بدهکار محکومینشان در خاورمیانه کردهاند!
اینگونه مصوّبات که مقصودشان سوای مباحث موضوعشان است، نباید هیچ فرد آگاه و مترقی را بهصرف مرتجع بودن خاندان سعودی و یا هر نظام دیگری که محکوم آنها میشود، خوشنود سازد. ظاهر فریبنده طرح مذکور، که مبارزه با تروریسم و حمایت از شهروندان آمریکائیِ محکوم آن را عنوان کرده است، و فقدان شهامت لازم در اغلب قانونگذاران آمریکا، مانع از مخالفتی جدی باآنکه ابعادَش بسیار فراتر از مبارزه با تروریسم و حمایت از شهروندان آمریکائی است، شد. حتّی سناتورهای مترقّی هم درایت و یا شهامت مخالفت با آن را نداشتهاند! فقدان تعریف تروریسم و معیارها و عوامل تبیینکننده حمایت از تروریسم، و باز بودن دست مسؤلین آمریکا –که اکثراً اگر صهیونیست نباشند جیرهخوار صهیونیستها و دیگر نژادپرستان هستند– در تشخیص و تعیین دولتهای حامی تروریسم، فضا و میدان گستردهای برای عقدهدریها و بندبازی نژادپرستان و قوم و قبیله گرایان در روابط و سیاست خارجی آمریکا فراهم کرده است، که بیشازپیش برای آمریکا و شهروندان آن مخاطره آفرین خواهد شد. افرادی طرّاح و مبلّغ و حامی فعّال آن بودهاند که نه تنها حمایت ایران از حزبالله لبنان و حماس را حمایت از تروریسم دانسته، و به کرّات ایران را ازجمله کشورهای حامی و تغذیه کننده تروریستها تبلیغ کردهاند، بلکه پرهیز از نسبت دادن آشکارترین تروریسمهای بیارتباط با ایران هم به این کشور و فریب مردم آمریکا نسبت به ایران نداشتهاند. با آنکه دیگر هیچ فرد و کشورای –به غیر از افراد جاهل و مریض– نیست که مسئولیتی برای ایران در واقعه ۱۱/۹ قائل باشد؛ «جو لیبرمن» (Joseph Isadore “Joe” Lieberman) از سناتورهای صهیونیست فعّال در حزب دمکرات که در ۲۰۱۳ م اعلام بازنشستگی از سنا کرد، طی مقالهای که پنج روز قبل از تصویب طرح “JASTA”، در بخش اظهار نظرات روزنامه وال استریت جورنالِ ۷ سپتامبر ۲۰۱۶ منتشر کرد، با استناد به گزارش غیرواقعی و مقلوبی که صهیونیستهاای چون او و کارگزارانشان در سال ۲۰۰۴ م تهیّه و ارائه داده بودند، یادآور «نقش ایران در ۱۱/۹» شد، و وقیحانه منتقد رهبران و مسئولین آمریکا برای فراموش کردن «نقش ایران» در آن فاجعه شد!
آشکار بودن ماهیّت لیبرمن برای مسلمانان آمریکا و ضد صهیونیستهای آن کشور، و تحمیل او به معاونت «آل گور» (Albert Arnold “Al” Gore Jr.) در انتخابات ریاستجمهوری نوامبر ۲۰۰۰، موجب محروم شدنِ آل گور از رأی ضد صهیونیستها و مسلمانان متمایل به حزب دمکرات آمریکا شد. در آن انتخابات که نتیجه آراء دو رقیب بسیار نزدیک بود، رأی مسلمانان به «جرج دبلیو بوش» (George Walker Bush) که پدرَش حاضر به تبعیّت از امیال صهیونیستها در جریان جنگ خلیج نشده بود، یکی از عمده دلایل پیروزی بوش –سوای تقلّب حزب جمهوریخواه در فلوریدا– شد. مسلمانانی که تا آن زمان به دلیل نفوذ بیشتر صهیونیستها در حزب دمکرات، و به تصوّر حمایت حزب جمهوریخواه از ارزشهای دینی و خانوادگی سنتاً به حزب جمهوریخواه رآی میدادند، نمیدانستند که آن حزب مار و افعیهاای چون نیوکانها و «دیک چینی» در آستین داشت، و قرار نبود جرج بوش چندان کارهای باشد! امثال جو لیبرمن هیچگاه از تلاش در فریفتن مردم آمریکا و تأمین امیال و منافع اسرائیل، غفلت نورزیدهاند. در انتخابات ۲۰۰۸ م که ییروزی بارک اُباما بر هلری کلینتون برای نامزدی حزب دمکرات از بدو آن انتخابات تقریباً مسلّم بود، جو لیبرمن که سناتور حزب دمکرات از «کِنِ تی کِت» بود، از حدود یازده ماه قبل از نوامبر ۲۰۰۸ به حمایت از انتخاب «جان مک کِین» (John Sidney McCain III) سناتور جمهوریخواه آریزونا که تندترین شعارها را علیه ایران داشت برخاست. او که بنا به خواست اسرائیل کوشش به ممانعت از انتخاب بارک اُباما داشت، حدودی از آرای دمکراتها –حدّ اقل در کِنِ تی کِت– را متمایل به مک کِین کرد، که در حمایت از اسرائیل (هرچند به شوخی) به تکرار شعار “Bomb bomb bomb, Bomb Iran!” پرداخته بود. لیبرمن امیدوار بود مک کِین او را به وزارت امورخارجه آمریکا گمارَد تا هرچه بیشتر به اسرائیل خدمت کند، که «وظیفه» او را هلری کلینتون در مقام وزارت امور خارجه بارک اُباما به عهده گرفت و بخش عمدهای از «تعهدات» و آرزوهای او را برآورده کرد.
آیا سیاستمداران و سیاستگذارانای که علیه طرح JASTA برنخاستند، نمیدانستند عراق و لیبی و سوریّه تا فبل از تجاوزات آنها عاری از تشکیلات تروریسم، و سد محکمی در مقابل تروریستهای القاعده بودند؟ مگر نمیدانستند، آمریکا و انگلیس و یارانشان در عراق، و آمریکا و انگلیس و فرانسه در لیبی، و همه آنها در سوریه و عراق و لیبی عمدهترین عوامل ایجاد، رشد، تغذیه و تجهیز تروریستهای فعلی بودهاند؟ آنها که میدانستند هلری کلینتون در مقام وزارت امور خارجه آمریکا، لیبی را به کمک CIA و یاری انگلیس و فرانسه از نظام اجتماعی موجودَش ساقط و به دامن تروریستها رها کرد. مگر ارائهدهندگان و حامیان طرح JASTA نمیدانستند هلری کلینتون در مقام وزارت امور خارجه از طریق CIA که اُرگانی دولتی است و بهیاری ارتش آمریکا و ترکیه و عربستان، بعثیهای بیکار شده عراق را که تا آن زمان علیه تجاوز آمریکا به عراق میجنگیدند، و تروریستهای عراق و لیبی و سوریه را در پایگاههای ترکیه و سوریه آموزش دادند و به انواع سلاح مجهّز کردند تا نظام موجود سوریه را هم به روز لیبی اندازند؟ مگر میشود ندانند داعش محصول بلاواسطه همان آموزشها و تدارکات و تجهیزات بوده است، که علاوه بر قتل و غارت و تخریب در سوریّه و عراق و لیبی –و حتّی در افغانستان و نیجریه– میلیونها مردم بیگناه این کشورها را آواره کرده است؟ چطور شد نفهمیدند، همین عربستانی که با مصوبهشان به بازی گرفتهاند، میتواند ریز کمکهای آمریکا به تروریستهای لیبی و سوریه، و پایگاهشان در ترکیه را بهواسطه ارتباطاتش در آن امور، شهادت دهد!؟
باراک اُباما، که در چند ماه آخر ریاستاش خواهانِ پاسخ رضایتمندانهای بهدرخواست اسرائیل شده و بزرگترین کمک مالی و تسلیحاتی آمریکا به یک کشور خارجی را به اسرائیل متعهد شده است، از آن اوضاع باخبر است که حاضر به امضای آن مصوّبه نمیشود. در آوریل ۲۰۱۶ یک ماه پیش ازآنکه سنای آمریکا مجدداً به آن طرح رأی دهد، و هنگام سفر بارک اُباما به عربستان برای آگاهانیدن آنها از موضع خود، سخنگوی مطبوعاتی کاخ سفید ضمن اعلام اینکه اُباما مصوّبه آن طرح را «وِتو» خواهد کرد، تأکید داشت که وضع قوانین مشابهای در دیگر کشورها، میتواند آمریکا و شهروندان و نظامیان و دیپلماتهایش را بهخطر اندازند. تنها چارهِ دفع و رفع آنگونه انگیزهها و اقدامات افشاگریهای گسترده و مبارزه نظری مردم و نمایندگانشان است، نه «وتوِ» وعده شده بارک اُباما که چهار ماه بیشتر از ریاستَش نمانده است. نژاد گرایان و خاندان و قشر و صنف گرایانِ همه جوامع، که منافع و مصالحای سوای عموم برای خود متصورند، عموماً پروندههای منتفی شده محکومینشان را همچون مترسکی باز نگه میدارند تا حسب نیازهای نامردانهشان مجدداً به طرح و تعقیب آنها پردازند. بههرحال، عدم اقدام دیگر کشورها چون عراق و لیبی و سوریه به وضع چنان قوانینی، نافی مسئولیت نسبی آمریکا و انگلیس و فرانسه و ترکیه و عربستان و قطر نسبت به تروریسم رواج یافته در آن کشورها، و نافی وظیفه بی چشمداشت آنها در یاری آن جوامع برای رفع و دفع تروریستها و جبران ممکنِ خساراتشان نمیباشد.
بیتردید، عربستان هم میدانسته آن مصوّبه بازیای سیاسی بیش نبوده است. از اینرو نمیبایست بهواسطه آن و یا به بهانه آن تن بهخواستهای از صهیونیستها داده باشد. زیرا مسؤلین و قانونگذاران آمریکا خوب میدانند که عمل به آن مصوّبهِ خودبرتربینانه، مخدوش کننده مرزها و مصونیت دولتها خواهد شد، و دیگر کشورهاای که آمریکا را تافتهای جدا بافته نمیدانند وادار به مصوّبات همانند کرده، و موجب آشوب و آنارشیسم در روابط بینالملل زمینیان میگردند. هرچند علیرغم معقول بودن قانون اساسی و وجود حدودی از عقلانیت در نظام آمریکا، نمیتوان به وجود عاقلان و حاکمیت عقل در اداره امور آمریکا همواره خوشبین بود، و غافل از ضرورتِ بیدار کردنِ عاقلان خفته ماند. نژادگرائی و جهل مرکّب «دانالد ترامپ» نامزد نهائی ریاستجمهوری از حزب جمهوریخواه، و فساد سیاسی- اجتماعی فزون از حدّ «هلری کلینتون» نامزد نهائی حزب دمکرات که در دوران وزارتش ادامه دهنده سیاست و اقدامات نیوکانها در خاورمیانه شد، به اندازه کافی گویای خامی و در چنگ رندان بودن اَذهان سیاسی-اجتماعی اکثر مردم عادی آمریکا است. متأسفانه سیاستگذارانای که برای ارضای امیال و عقدههاشان و خودنمائی در تودههای ناآگاه و تحمیق آنها چنان نظرات و لوایحی را طرح و حمایت میکنند، مترصد اثرات اجتماعی درازمدت گفتمان و قانون شدن طرحهای مسئلهدارشان نیستند. در جامعهای که تا ۱۵۱ سال پیش (۱۸۶۵ م) بردهداری، و تا پنجاه سال پیش نژادگرائی و نژادپرستی سهم عمدهای در مناسبت نیمی از آن کشور (ایالات جنوبی) داشت، و هنوز قادر به فراهم کردن امکان تساوی رشد و بهرهمندی «اَفرو- آمریکنها» از امکانات اجتماعی نشده است. آنگونه مصوّبات، بیتردید مقوّم انتظارات نژادگرایانی میگردد که نمیدانند آن مصوّبات اساساً برای تأمین مقاصد دیگری سوای نژادگرائی بودهاند. آنگونه گفتمانها و طرحها و مصوّبات روحیات خودبرتربینی آنان و انتظاراتِ ناهنجارشان را تقویت میکند. فشارهای ارتجاعیشان را افزون، و قانونگذاران و مسئولین معقولتر جامعه را با موانع و دشواریهای بسیار بزرگی –بهخصوص در امور بینالملل کشور– مواجه کرده، و زمینهساز ایجاد فجایع و دشمنتراشیهای بیشتر میگردند.
اسلامهراسی (Islamophobia) موجود در جامعه آمریکا و جوامع اروپا، و انعطافناپذیری علیه مسلمانان (intolerance against Muslims) در این کشورها، بیش از آنکه محصول عقاید و رفتار ارتجاعی برخی مسلمانان وامانده و چندین عملکرد تروریستی آنان در آمریکا و اروپا باشد، تا حدودی ایجاد شده از بسترهای باقی مانده از نژادپرستی و قوم و قبیلهگرائی در این جوامع و رفتارهای غیرمتعهدانه، عقدهگشایانه، و خودبرتر بینانه برخی از سیاستمداران و سیاستگذاران این کشورها نسبت به مسلمانان بوده است. عامل دیگر، سمتگیری و اتّحاد بخشی از نژادگرایان آمریکا با صهیونیستها، متناسب با دست برداشتن از رفتارهای نژادپرستانهشان علیه یهودیان بیگناه بوده است؛ که آنان را اسیر چنگال صهیونیستها و از عوامل سیاستهای خودبرتربینانه آنان در برخورد به خاورمیانه و اعراب و مسلمانان کرده است. از رفتار نژادگرایانه و تروریستی برخی از شهروندان و نظامیان آمریکا برای کوچ دادن بومیان (سرخپوستان) آن کشور و رفتارهای تروریستی بردهداران برای وادار کردن بردهها به تمکین که بگذریم؛ انواع ترور و جنایات معتقدین برتری سفیدها (White supremacy) در آمریکا، بهدرستی، به سفید بودن و یا اعتقادات دینی آن خودبرتر بینان که عموماً از پروتستانها بودند منتسب نشده است. اعضای «کوکلاکس کلان» (KKK)“Ku Klux Klan” دیرینهترین ترورها و تروریسم را از بعد از جنگ داخلی بهضدّ سیاه پوستان و یهودیان و کاتولیکها، بهپا کردند، که جنایات آنان بهدرستی منتسب به مسیحیّت و پروتستانیسم آنان نشده است. «ارتش آزادیبخش ایرلند» (IRA) “Irish Republican Army” پس از چند قرن سوابقش علیه سلطه انگلیس و حاکمیت پروتستانها بر کاتولیکها، از ۱۹۱۷ م در شمال ایرلند اعلام تشکیلات کرد، و ایرلندیهای کاتولیک آمریکا از عمدهترین حامیانِ مالی آنان بودند. در واقع جنبش آزادیبخش آنان در عین ملّی بودن دینی هم بود. سوای انشعاباتی که پس از تحمیل برخی از خواستههاشان به انگلیس، دست از خشونت کشیدند، باقی آنان تا می ۱۹۹۸ که قادر به توافق مناسبی با پروتستانها و انگلیس شدند، به حملات مسلحانه و انفجارها، و بیش از ۳۵۰۰ قتل ادامه دادند. بخش کوچکی از آنها که به امید دست یافتن به ایرلند واحدی از شمال و جنوباند، هنوز هم دست از آنگونه اعمال برنداشتهاند! با آنکه یکی از ابعاد مبارزه آنان دینی بود و همه کشورهای غربی و رسانههایشان هم موضع با انگلیس ۸۰ سال عملیات IRA را تروریستی و اعضای کاتولیک آن را تروریست نامیده و خوانده و نوشته بودند؛ بهدرستی، از آنها با عناوینی چون «مسیحیهای تروریست» (Christian Terrorists) نام نبردند، و اعتقاداتشان را «تروریسم مسیحی» (Terrorism Christian) نام ندادند. اینگونه ملاحظات –که غربیها اساساً بهواسطه مسیحی بودن خودشان رعایت میکردند– آنچنان لازم، اصولی، و معقول بودند، که دیگر سیاستمداران و رسانهها و نویسندگان هم از آن عدول نمیکردند. وحدت صهیونیستها با برخی از اوانجلیستهای نژادپرست و تطمیع شده آمریکا موجب شده است که دین معدود مسلمانان انجام دهنده چند عملیات تروریستی در آمریکا، تشخّص آن تروریستها چون “Islamic terrorists” و تروریسم آنها، تحت انواعی از «اسلام» چون “Political Islam” و “Islamic Extremism” و “Islamist terrorism” و “Radical Islamist Terrorism” معرفی گردد.
نمونه این نوع نسبتدهیها، سنگ یادبودای است که امسال در شهر «اُ ویگو» (Owego) در ایالت نیویورک بهمناسبت فاجعه ۱۱ سپتامبر برپا شد، که تروریستهای آن واقعه را “Islamic terrorists” نامیده است. مسؤل شهرداری شهر در آن امر، برای توجیه آن اقدام و رفتار ضدّ اسلام و مسلمانی، مسلمان بودن آن تروریستها را یادآور شده، و نسبت مسلمان به تروریستهای آن واقعه را ثبت یک «واقعیت تاریخی» نامیده است!! گوئی مسیحی بودن کوکلاکس کلانها در آمریکا و یهودی بودن تشکّلات صهیونیستی چون «ایرگون» (Irgun) و «هاگانا» (Haganah) در فلسطین، و مسیحی بودن ایرلندیهای IRA واقعیتهای تاریخی نبودهاند که ما تروریسم و جنایات و عملیاتشان را به مسیحیت و یهودیتشان نسبت نداده و نمیدهیم! بگذریم از اینکه همه سیاستمداران و رسانهها و اهل قلم، از این واقعیّت تاریخی هم باخبرند که بسیاری از تروریستهاای که خود را مسلمان معرّفی کردهاند و ما هم آنان را بهواسطه اقرار و ادّعایشان مسلمان دانستهایم، بهلحاظ خانوادگی و ملّی مسلمان بودهاند، و مقیّد به ارزشها و اخلاقیات اسلام و بعضاً پابند به فرهنگ ملّی- اسلامی خود هم نبودهاند. نمونه دیگر این نوع نسبت دهیها اصرار برخی از خبرنگاران و نویسندگان به «دولت اسلامی» “Islamic State” نام بردن از «داعش» است، که حاضر به نامیدن آنها به ISIS (مخفّف «دولت اسلامی عراق و شام») که رایج خبرگزاریها شده است هم نبودهاند! آنها هم اگر ناآگاه نبوده باشند، خوب میدانند که انگیزهشان از آنگونه نامبری از داعش یا ISIS «واقعبینی» نبوده است؛ چون کشور مورد ادّعای داعش وجود خارجی ندارد که بخواهد دولتدار آن باشد! چنانچه به مسئلهداران و نژادگرایان اجازه داده شود که رفتار ناشایست مسلمانان را با دینشان همچون «تروریستهای مسلمان» مشخص نمایند، دلیلی نیست که از این پس نسبتهای دیگرای چون «هرزههای مسلمان» و «دزدان مسلمان» و «قاتلان مسلمان» و …را هم بهکار نبرند. آنچنان که تا چندین سال پیش، سیاهپوست بودن هر بزهکار و جنایتکارِ اَفرو- آمریکن تیتر اخبار و نشریات اکثر رسانههای آمریکا میشد، و نژاد و سفیدی پوست بزهکاران و جانیان سفیدپوست برازنده نمیشد.
این قلم تبلیغات و رفتارهای نژادگرایانه رسانهها و بسیاری از سیاستمداران و سیاستگذاران آمریکا را مؤثر در عملیات تروریستی بیارتباط با تروریستهای سازمانیافته در یکسال اخیر آمریکا میداند. حالآنکه مسئولین امنیّت آن کشور غافل از این واقعیت، و یا برای دور کردن افکار عمومی از این واقعیّت، کوشیدهاند وقایعی چون قرارگاه نظامی شهر «چاتانوگا» (Chattanooga) در ۱۶ جولای ۲۰۱۵، شهر «سَن برناردینو» (San Bernardino) در ۲ دسامبر ۲۰۱۵، کلوپ همجنسگرایانِ «اورلاندو» (Orlando) در ۱۲ جون ۲۰۱۶، و واقعه چند روز قبلِ محله «چلسی» (Chelsea) نیویورک در ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۶ را متأثّر از تبلیغات اینترنتی تروریستها جلوه دهند! همچنین، آگاهی و عقلانیت موجود در دولت اُباما که علیرغم تبلیغات گسترده مخالفینش حاضر به استفاده از واژههای نژادگرایان علیه اسلام و مسلمانی نشده است، و همچنین مبارزه نویسندگان و کنشگران و قانونگذاران آگاه آن کشور علیه القاب و رفتارهای نژادگرانه را در تقلیل و تحدید آنگونه عصیانها و تروریسمشان بسیار مؤثر میداند. باید به مبارزه علیه نژاد و قوم و قبیلهگرائی موجود ادامه داد، و امید به رحم و رحمت خداوند بر آن ملّت داشت؛ تا دولتی که از بیستم ژانویه ۲۰۱۷ اداره امور آن کشور را بهعهده میگیرد راه و رسم فعلی ترامپ و حامیانش را در پیش نگیرد.
اگر آمریکا به بازسازی آلمان و ژاپن پس از پایان جنگ دوّم جهانی کمک نکرده بود و به دلجوئی از مردم آن کشورها علیرغم تقصیرشان در جنگ اهمیت نداده بود، آنان هم از روح و روان دیگرای نسبت به آمریکا برخوردار میشدند. با اینوجود بسیاری از مردم ژاپن حاضر به گذشت از گناه آمریکا برای دو بمب اتمی که برسرشان انداخت نشدهاند. وقتی سیاستمداران و قلمها و رسانههای مسئلهدار و بعضاً مریض، تروریسم ایجاد شده از تجاوزاتِ مکرّر صهیونیستها و امپریالیستها به منطقه و کشورهای خاورمیانه را به دین آن مردم نسبت میدهند، و ماهیت و شخصیت حدود ده میلیون انسان مظلوم و آواره شده از اقدامات خود را مخدوش به هرزهگریهای عقدهدرانه و دیگر اعمال ناشایست چند ده تا چند صد ولگرد از آن پناهندگان در این و آن کشور اروپائی جلوه میدهند؛ و چندین تروریست داخل شده با پناهندگان به کشورای را بهانهای برای ممانعت از پناه دادن به آوارگان قرار میدهند، مردمشان را از درک واقعیتها و لزوم پناه دادن به محکومین خود و تخفیف رنج و درد آنان، و انعطافپذیری نسبت به مسلمانان، و کوشش به کینه زدائی از آن خاورمیانهایها باز میدارند. حالآنکه عواقب درازمدتِ جهانیِ نسبتدهیهای ناروا و رفتارهاشان بهمراتب بدتر از تبعات حضور مشتی پناهنده ناهنجار و ورود چند تروریست به کشورشان است، که به احتمال قوی قبل از اقدام به عملای دستگیر و خنثی خواهند شد. تخریب زیرساختها و اماکن مسکونی چندین کشور و کشتار مردم و آواره کردن آنهمه کودک و پیر و جوان چیزی نیست که بهراحتی از یاد مردمای برود که کمتر از آن را پس از هفتاد سال در فلسطین از یاد نبردهاند! رفتارهای نژاد گرایانه با مسلمانان آمریکا و اروپا و دیگر کشورها، و تبعیض و تحقیر آنان و مردم کشورهای خاورمیانه و آفریقا، نهتنها مشکلی از آمریکا و اروپا حل نخواهد کرد، حتماً بر مشکلات آنها خواهد افزود. اگر بپذیریم که تروریسم اساساً حاصل از عصیان بعضی از مردمی است که محکمهای برای دادخواهی از زور گوئیها و تجاوزات و تبعیضها و تحقیرها نمییابند، و بدانیم که برخی از مسلمانانِ اروپا و آمریکا بهواسطه نداشتن شناخت لازم از اسلام و کمبود تحصیلات و مطالعات و تخصّص در حرفهها و فقدان درآمد لازم برای گذران امورشان، برخوردار از ابعادی مشکلات فرهنگی و انواع مشکلات خانوادگیاند؛ میتوان احتمال داد برخی از افراد یاد شده فاقد تعقل و تحمّل و شکیبایی لازم بوده، اعصاب و روان تحمّل القاب و نسبتهای ناروا و تبعیض و تحقیرهای مسبببین آنهمه کشتار و تخریب در خاورمیانه را نداشته باشند، و بدون آنکه به دنبال تشکیلات و یا پیوستن به امثال داعش و القاعده باشند، عقدهدرانه عصیان کنند!
مبارزه علیه ادبیات و رفتار نژادگرایانه گسترده حاضر در اروپا و آمریکا مبارزهای انسانی- اجتماعی است که مشارکت همه افراد و تشکّلات آزاد و آگاه را طلب میکند. حالآنکه نویسندگان و کنشگران و انواع تشکّلات و سازمانهای ایرانی در اروپا و آمریکا عموماً مشارکتی در این مبارزه مسلمانان آمریکا و اروپا، و یا فعّالیّتای جداگانه علیه ادبیات و رفتار نژاد و قوم و قبیلهگرایان در آن کشورها نداشتهاند. با توجّه به اینکه همه ملّت ایران خاورمیانهای و اکثراً مسلماناند، فرد و مؤسّسهای که خود را مترقّی و حامی مصالح ایرانیان خارج از کشور و خانوادههای آنان در ایران بداند، و وابسته به یاری نژادگرایان نبوده و امید به آنان نبسته باشد، نمیتواند خود را از این میدان کنار کشیده باشد! اشتباه بزرگی است که برخوردار نبودن مسئولین تشکّلی از حسّاسیّت لازم در این امر، به دلایلی چون مسلمان نبودن و خود را تافتهای جدابافته از مسلمانان دیدن، تقیّد به اسلام نداشتن، و زخمهای حاصل از نظام مدّعی «جمهوری اسلامی» در ایران باشد-. اوّل آنکه، مبارزه بهضدّ نژادگرائی، مبارزهای جهانی سوای ملیّت و قومیت و اعتقادات دینی – است که کنشگران آگاه، نویسندگان پیشرو، و مؤسّسات مترقّی جهان ملاحظات شخصی و گروهی خود را فدای تماشای امواج آن و یا خشنودی از ادبیات و رفتارهای نژادگرایانه نمیکنند. چنانچه آن امواج با سدّ محکمای از همه اقشار و ملّتها مواجه نباشد، سیل ویرانگری میشود که قربانیانش را دستچین نمیکند، و همچون آتشی خواهد شد که دامنگیرتر و خشک میشود. دوّم آنکه، سران و رهبران نژادگرایان میدانند بسیاری از افراد درگیر در عملیات تروریستی قرابتی با اسلام و یا تقیّدی به آن نداشتهاند و تروریسمشان حاصل از دینشان نیست؛ بههمین دلیل پرچم مبارزهشان را بدواً به ضدّ خاورمیانه بلند کردند. لکن خیلی زود دریافتند که متمرکز کردن تبلیغاتشان به ضد مسلمانان بهجای خاورمیانه، مردم و مقاومتهای کمتری به ضدشان برمیانگیزد. آنها خوب میدانند صرفاً معتقدین به اسلام و خانه و کاشانه مسلمانان را در فلسطین و عراق و لیبی و سوریّه نشانه نرفتهاند، همه آوارگانشان پایبند به اسلام نبودهاند، و رفتارهای عمدتاً منطقهای و قوم و قبیلهگی با خاورمیانه و شمال آفریقا داشتهاند. جای شعار Black, brown, yellow, white, all the people must unite در این مبارزه خالی است.
منبع خبر: کلمه
اخبار مرتبط: «جاستا»؛ طرح خودبرتربینانه و ناشیانهای برای جهتدهی به عربستان
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران