فمینیسم و آزادی و دیگر مفاهیم سیاسی

فمینیسم و آزادی و دیگر مفاهیم سیاسی
دیپلماسی ایرانی

بشیر اسماعیلی، عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی

دیپلماسی ایرانی: فصل هفتم مجموعه تلویزیونی بازی تاج و تخت که تابستان امسال توسط شبکه اچ بی او در حال پخش است، به حدی با استقبال چشمگیر و حیرت آور مخاطبین در سراسر دنیا مواجه شده که این مجموعه را در آستانه بدل شدن از یک اثر تلویزیونی صرف به نمادی از قدرت فرهنگی ایالات متحده و اثر بخشی جهانی رسانه های این کشور قرار داده است. بازی تاج و تخت که پیش از این به خاطر مفاهیم بدبینانه فلسفی و نگاه هابزی به هستی و انسان ها، مد نظر منتقدین قرار گرفته بود، در حال حاضر مواجه با میزان قابل توجهی از تعابیر و تحلیل های سیاسی در پیرامون خود شده است.

در فصل هفتم که گویا فیلمنامه از جی جی مارتیتز، ،خالق اصلی اثر و نویسنده کتاب ترانه آتش و یخ، مستقل شده و داستان را خود طراحان تلویزیونی به جلو می برند، چالش اصلی بر سر آرایش قوای متحدین علیه پایتخت:king's landig  است. اوضاع نابسامان پایتخت که به خاطر فساد سیاسی و فروپاشی اتحاد با بقیه اقالیم رقم خورده، آن را مستعد حمله دشمنان کرده است. در این میان جان اسنو در شمال و دنریس تارگرین در جنوب، مهمترین عناصر تشکیل دهنده یک اتحاد بالقوه و موثر علیه پایتخت به حساب می آیند.

نماد سازی های گزاف

همان طور که اشاره شد، نقد سیاسی از جمله رویکردهای غالب به این سریال در میان منتقدین بوده است. به باور بخشی از تحلیلگران، قدرت ناشی از مخاطبین بیشمار مجموعه بازی تاج و تخت به اندازه ای است که دستگاه دیپلماسی رسانه ای آمریکا را برای تاثیر بر طیف وسیعی از افکار عمومی  وسوسه کند. با این وصف، مهمترین نماد سازی هایی که نماینده هژمونی آمریکا در جهان است، از بین کاراکترهای اصلی سریال انتخاب شده و در ادامه، اغراق آمیز و گزاف بودن آنها مورد بررسی قرار می گیرد.

 قدرت و آزادی زنان

در زمره معدود کاراکترهایی که از گزند قهرمان کشی های بی حد این سریال جان به در برده و رفته رفته از یک زن ضعیف و متزلزل به فرمانروایی مقتدر بدل شده، دنریس تارگرین است. او که ملقب به طوفان زاده و مادر اژدهایان نیز هست، در آستانه فتحی بزرگ و حکمرانی بر تمامی هفت اقلیم قرار گرفته است. دنریس می توانست به سادگی الهام بخش ملت امریکا و افکار عمومی جهان برای رهبری هیلاری کلینتون بر بزرگترین هژمونی عالم در نظر گرفته شود. تا انتهای فصل ششم سریال هم کسی فکر نمی کرد ظهور ترامپ همه معادلات ریاست جمهوری آمریکا را به هم بریزد و با این فرض هیلاری، ما به ازای واقعی دنریس در دنیای سیاست به حساب می آمد. ضمن آن که کانال اچ بی او هم با هدیه دادن نمونه ای از تخت آهنین به اوباما، گرایش خود به دموکرات ها را نشان داده بود و از انتخاب هیلاری کلینتون حمایت می کرد.

در عین حال در فصل جدید سریال هم علاوه بر دنریس ،قدرت سیاسی در هفت اقلیم به انحصار زنان در آمده است: سرسی لنستر در پایتخت، سانسا استارک در شمال حکومت می کنند، همچنین زن هایی که بر دورن، خاندان گریجوی و خاندان گل تاکم شده اند. به اینها باید شخصیت عصیانی آریا استارک را هم اضافه کرد که احتمالا در ادامه نقش مهمی را در معادلات قدرت عهده دار شود. اما حقیقتا بازی تاج و تخت در عین فمینیسم حاکم شده بر روند داستانی اش، در لایه های زیرین خود داستانی کاملا مردمحور دارد. نگاه فتیشیستی سریال به زن و جنسیت، اساسا نقض غرض همه قدرت نمایی های زنانه است. بهره گیری از عنصر روابط جنسی در کنار خشونت، راه کاری مبتذل و البته قدیمی است که تهیه کنندگان بازی تاج و تخت از آن برای افزودن به کشش مجموعه بهره می برند. استفاده بی پروا از صحنه های غیراخلاقی به حدی در این سریال فزونی یافت که قوانین تولید محصولات تلویزیونی در امریکا، اچ بی او را مجبور به محدود کردن این صحنه ها به موارد لزوم داستانی کرد. کما اینکه استیفن دیلین، هنرپیشه نقش استانیس براتیون پس از جدایی از پروژه در طعنه به سوء استفاده سریال در نشان دادن مکرر صحنه های جنسی آن را تشبیه به فیلم های پورنوگرافی اروپایی با تم قرون وسطایی کرده بود.

علاوه بر استفاده ابزاری مذکور، زنان در بازی تاج و تخت بسیار حیله گر، بد ذات، دسیسه چین و سبک عقل تصویر شده اند. تنها زمانی آنها به سوی تعالی و شکوفایی می روند که همانند سانسا استارک یا خود دنریس، دست از هویت زنانه خود می کشند و با جایگزینی خشونت به جای لطافت، در خصلت های مردانه استحاله می شوند. معضلی که اساسا فمینیسم دوران مدرن هم از تحلیل متناقض نمای آن عاجز بوده است.

آزادی در برابر استبداد و بردگی

غرب اساسا خود را میراث دار تمدن یونان می داند، تمدنی که با آزادی، علم و دموکراسی پیوندهای عمیقی داشته است. در عین حال نقطه مقابل این تمدن، بربریت و وحشی گری مشرق زمین تصویر می شده که انقیاد و بردگی، جهل و استبداد و واپسگرایی متداوم از مشخصات بازنمایی شده آن است. این نگاه غالب غرب درباره شرق که ادوارد سعید، اندیشمند معاصر، آن را ذیل مطالعات موسوم به شرق شناسی طبقه بندی می کند، در مجموعه بازی تاج و تخت بازتولید شده است. دو واژه وستروس و اسوس، آشکارا تداعی کننده معادل کلمات شرق و غرب در زبان انگلیسی هستند. دنریس تارگرین کسی است که به اجبار، به اسوس یا همان شرق تبعید شده و بخشی از داستان را در میان اقالیم عقب مانده و متوحش آنجا پیش می برد. اولین چالش دنریس با قبایل دوتراکی است که شباهت های غیر قابل انکاری با سرخپوستان آمریکای شمالی دارند. آنها وحشی، فاسد و بدوی به تصویر کشیده می شوند که فاقد عناصر تمدنی و انسانی هستند. اما دنریس به یکباره کال دروگو، رئیس قبیله را متحول می سازد و مثل کوین کاستنر در رقصنده با گرگ، بخشی از دوتراکی هایی که مجذوب ژست متمدن او شده اند را با خود همراه می کند.

اما جدال دنریس با برده داری در اسوس و اعطای آزادی به بردگان، تظاهرات پرسونای غربی او را کاملا به رخ می کشد. دنریس به سان آبراهام لینکلن، با برده دارها می ستیزد و پس از شکست آنها، مردم برده و بینوای شرق را آزاد و خوشبخت می کند. دنریس حتی از سربازان مزدور، ارتشی مبتنی بر ارزش های انسانی بنا می کند که کرامت و شان آدمیان در آن جایگاه والایی دارد. گزافه بودن این آزادمنشی دنریس، از مدعای فمینیستی آن نیز مشهودتر می کند. تاریخ برده داری آمریکا و کوچ اجباری ملیون ها برده از آفریقا به این کشور، مثل دیواری پیش روی اچ بی او ایستاده تا قلب حقایق و نمادسازی های اغراق شده، چندان راحت نباشد.

با این وجود، صرف نظر از مفاهیم مد نظر بازی تاج و تخت، مهم در عصر حاضر این است که به اصطلاح قلم در دستان کیست. ابزار رسانه و تولیدات فرهنگی سال هاست که در اختیار آمریکا قرار داشته و در حقیقت توسط این کشور انحصاری شده است. هیچ کشور دیگری در جهان وجود ندارد که بتواند سریال هایی با این حد از تاثیرگذاری جهانی تولید کند. با این احتساب، خواه ناخواه جریان بازنمایی مطلوب ایالات متحده با در اختیار داشتن چنین زیر ساخت سطح بالایی همچنان ادامه خواهد یافت.

منبع خبر: دیپلماسی ایرانی

اخبار مرتبط: فمینیسم و آزادی و دیگر مفاهیم سیاسی