جایگاه پیوست فرهنگی و خوانش مردم‌شناسانه در تبلور حقیقی وحدت اسلامی

جایگاه پیوست فرهنگی و خوانش مردم‌شناسانه در تبلور حقیقی وحدت اسلامی
خبرگزاری فارس
جایگاه پیوست فرهنگی و خوانش مردم‌شناسانه در تبلور حقیقی وحدت اسلامی در تاریخ 1400 سال به انحای مختلف یک پیوست فرهنگی در این منطقه شکل گرفته و اسلام به مثابه یک دین در شکل‌دهی و در ساماندهی این پیوست فرهنگی نقش بسیار پررنگ و برجسته‌ای داشته است که می‌تواند راهکار اساسی در تحقق وحدت اسلامی باشد.

خبرگزاری فارس، سیدجواد میری( عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی): وقتی در مورد وحدت اسلامی در دنیای معاصر صحبت می‌کنیم، باید به این فکر کنیم موانعی که در برابر چنین وحدتی وجود دارد چیست و اساساً چه مؤلفه‌هایی باعث می‌شوند که این وحدت شکل نگیرد؟

حدود 5 یا 6 دهه قبل در جهان اسلام مؤلفه‌هایی مانند استعمار بود، بسیاری از کشورهای حوزه جهان اسلام بین سال‌های 1800 تا 1960 میلادی تحت سیطره مستقیم استعمار انگلستان، فرانسه یا روسیه بودند، بعد استعمارزدایی از بسیاری از حوزه‌های جهان اسلام که بعداً تبدیل به کشورهای مستقلی شدند، یک مولفه جدید دیگری هم در کنار هویت اسلامی تشکیل شد و اساساً خود آن مؤلفه که می‌توان با مفهوم ناسیونالیسم از آن یاد کرد، هویت‌های جمعی پسااستعماری را شکل می‌داد، مانند ناسیونالیسم عربی، ناسیونالیسم مصری، ناسیونالیسم لبنانی، ناسیونالیسم ترک، ناسیونالیسم ایرانی و ناسیونالیسم‌های گوناگون.

در کنار آن هویت اسلامی این هویت ملی و هویت ناسیونالیستی هم به صورت خیلی قوی وارد معادلات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حوزه جهان اسلام شد. شاید پیش از این ما وقتی به جهان اسلام می‌نگریستیم اساساً امپراطوری‌های مانند امپراطوری عثمانی و امپراطوری صفوی بود که در امپراطوری‌ها هم هویت‌ها به صورت هویت‌های تک‌محوری نبود یا آن چیزی که باعث می‌شد مرزهای این امپراطوری‌ها از هم متمایز شوند، بیشتر هویت‌های مذهبی یا هویت‌های دینی و بعضاً هم چارچوب‌های قدرت بود تا جایی که می‌توانستند قدرت خودشان را به امتداد می‌دادند.

ولی در عالم معاصر این هویت‌های ناسیونالیستی در کشورهایی که ذیل استعمار تعریف شده بودند و بعد در جنبش‌های رهایی‌بخش رها و از دست استعمار آزاد شدند، در همان مقطعی چند کشور شکل گرفت، این هویت‌های ناسیونالیستی به گونه‌ای در رقابت یا حتی در تقابل و تعارض با هویت اسلامی یا آن مفهوم امت اسلامی شکل گرفت و باعث شد که در درون جهان اسلام اساساً یک نوع تعارض بنیادی یا یک نوع تعارض درونی در کنار تعارضات و تقابلات بیرونی شکل بگیرد.

الان وقتی در جهان اسلام یا در حوزه جهان تمدن اسلامی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم اساساً همانقدر که ممکن است اسلام در برخی کشورها مهم باشد، با این وجود در بسیاری از کشورها هویت‌ های ناسیونالیستی هم مهم است و خود این یک عاملی است، وقتی علمای در دهه 50، 60 میلادی قرن بیستم درباره وحدت اسلامی صحبت می‌کرددند اساساً به یک مسأله اتوپیا تبدیل شده بود.

نکته دیگر این است که یکی از موانع بسیار جدی و چالش‌های بنیادین در راه رسیدن به وحدت اسلامی این است که اساساً قرار است وحدت اسلامی به چه شکل باشد؟ آیا این وحدت قرار است یک وحدت فرهنگی باشد؟ آیا این وحدت سیاسی است؟ آیا این وحدت اقتصادی است؟ و بعد این وحدت را از منظر نهادی باید چگونه تعریف کنیم؟ آیا به این معنا است که تمامی این حاکمیت‌هایی که در کشورهای مختلف اسلامی قرار دارند، وحدت خودشان را مانند یک حالت فدرالی، به عنوان مثال به یک حاکمیت برتری تعویض کنند، مثلاً در یک کشور ثالثی و بعد همه از آنجا فرمان بگیرند؟ یعنی یک وحدت سیاسی به معنای اینکه حاکمیت کشورهای مختلف از همدیگر سلب شود، مانند یک شبه امپراطوری! این وحدت در جهان معاصر شکل بگیرد؟

آیا وحدت، وحدت فرهنگی است، به این معنا که قرار است به عنوان مثال این فرهنگ‌های محلی یا فرهنگ‌های ملی و تاریخی که در سیر تحولات تاریخی شکل گرفته، اینها را نفی کنیم؟ یک ایدئولوژی جدیدی مانند اسلام‌گرایی یا اسلامیسم را حاکم کنیم با قرائت و خوانش رسمی و بعد آن را به جامعه بزرگ اسلامی تزریق بکنیم؟ چه نوع وحدتی منظور است؟

خود این سردرگمی و خود این عدم مفهوم‌پردازی باعث شده است وقتی در مورد وحدت اسلامی صحبت می‌کنیم یک برنامه عملیاتی مشخصی نباشد، به عنوان مثال آیا چون در کشورهای اسلامی مذاهب مختلفی وجود دارد، آیا وحدت اسلامی به این معنا است که مثلاً یک مذهبی بر تمامی مذاهب غالب شود؟ یا کلاً مذاهب از بین برود؟ به عنوان مثال قرائت سلفی از اسلام شکل بگیرد؟

چون در مورد خود این چگونگی پیاده سازی مسأله وحدت یک اتفاق رأی وجود ندارد یا گفتمان عمیقی شکل نگرفته است، به صورت یک ایده مبهمی شکل گرفته است.

ولی آن چیزی که من فکر می‌کنم می‌تواند به وحدت اسلامی کمک کند، این است که مفهوم امت اسلامی را به مثابه یک مفهوم سیاسی نبینیم، بلکه بیاییم یک خوانش مردم‌شناسانه از این مفهوم داشته باشیم، یعنی بگوییم این محدوده یا این زیست جهانی را که وقتی از بیرون به آن نگاه می‌کنیم، زیست جهان اسلام می‌گویند، مثلاً از آلبانی در بالکان گرفته تا بوسنی، بعد ترکیه از این طرف تا 500، 600 کیلومتری مسکو، مناطق وسیعی از چین، هند، پاکستان، آفریقا، ایران و خاورمیانه عربی و بعد غرب آسیا و آسیای مرکزی، مناطق بسیار گسترده‌ای که به جهان اسلام می‌گویند، این را یک واحد فرهنگی ببینیم و از این منظر به آن نگاه کنیم که در طول تاریخ 1400 سال به انحای مختلف یک پیوست فرهنگی در این منطقه شکل گرفته است و اسلام به مثابه یک دین در شکل‌دهی و در ساماندهی این پیوست فرهنگی نقش بسیار پررنگ و برجسته‌ای داشته است.

حالا در قرن 21 از این میراث چگونه باید استفاده کنیم؟

در حوزه همکاری‌های سیاسی، در حوزه همکاری‌های اقتصادی، در حوزه همکاری‌های فرهنگی، مثلاً در مقایسه با یک کشوری مانند ایران در مقابل کشوری مانند آلمان بیاییم نقاط مشترک خودمان را پیدا کنیم، ممکن است 20 سال طول بکشد، ولی نقاط مشترک و نقاط بسیار عمیق بنیادین فرهنگی که میان ایران و عربستان، میان ایران و ترکیه یا میان ایران و الجزایر وجود دارد، این نقاط مشترک، نقاط عمیق و بنیادین فرهنگی یک نوع پیوست فرهنگی ایجاد کرده است، باعث می‌‌شود ذهنیت‌های ما در تعامل با همدیگر به دلیل آن عقبه بسیار عمیق فرهنگی قابل فهم‌تر شود.

البته ما نقاط افتراق هم داریم، ولی اگر می‌خواهیم به سمت این برویم که از این میراث و توراث مشترک و مخازن مشترک فرهنگی به صورت بهینه استفاده کنیم باید با شناخت نقاط افتراق بر روی نقاط مشترکمان تأکید کنیم و یک کلید بسیار مهمی اینجا وجود دارد و آن فهم ما از دیگری است. آیا این دیگری که در این پهنه جهان اسلام یا در زیست جهان اسلام است را خصم خودمان می‌بینیم؟ آیا دیگری را دشمن خودمان را می‌پنداریم؟ یا نه به مثابه یک فرصتی است که می‌تواند باعث ایجاد و فهم جدیدی شود.

اگر بتوانیم این فهم از امت اسلامی را با خوانش مردم‌شناسانه نه با خوانشی که مثلاً ایران در برابر عربستان، یا عربستان در برابر عراق باشد، این گونه که هر کدام از دیگری را در قالب خیر و شر تعریف کند یا در قالب‌های سیاسی یا ایدئولوژیک بازتعریف کند،  هر کدام از این دو قالب چه در قالب خیر و شر و چه در قالب سیاسی بخواهیم به دیگری نگاه کنیم نمی‌توانیم در عالم معاصر به نقاط مشترک خودمان که ذیل مفهوم پیوست‌فرهنگی شکل گرفته است، به نقاط ایده‌آل یا وضعیت ایده‌آل برسیم.

باید با یک نگاه مردم‌شناسانه، یعنی یک شناخت عمیق از جوامع همدیگر داشته باشیم مثلاً ذائقه مردم در عربستان چیست؟ چه فیلم‌هایی را دوست دارند؟ چه غذاهایی را می‌خورند؟ چه گرایش‌هایی دارند؟ برای زنان و مردانشان چه چیزهایی مهم است؟ فهمشان از یکدیگر چگونه است؟ در ترکیه چگونه است؟ در ایران چگونه است؟ در بازخوانی دیگری تفاوت‌ها و مشترکات خودش را پیدا کرده و تلاش بر این باشد که مشترکات را برجسته و تفاوت‌ها را مدیریت کنند.

اکنون در این وضعیتی که در جهان اسلام قرار گرفته‌ایم، آن نیروهای مؤثرش، چه ناسیونالیسم‌هایش، چه وهابی‌هایش، چه شیعیان و چه سنی‌هایش و چه گروه‌های مختلف به انحای مختلف به دنبال حذف دیگری هستند و چون به دنبال حذف دیگری هستند، از بین آنها دیگر قدرت‌های فرامنطقه‌ای هم سعی می‌کنند به دلایل مختلف از این وضعیت بغرنج بهترین سود را برای خودشان ببرند.

زیست جهان اسلام یک زیست جهان بسیار پرتلاطم، پرخطر و مخاطره‌آمیز شده است. داعش، بوکوحرام، طالبان، القاعده و گروه‌های تکفیری و تروریستی بسیار گوناگون، ماحصل این است که در زیست جهان اسلامی ما با نگاه‌های همدلانه به سمت همدیگر حرکت نمی‌کند.

در مطالعات علوم اجتماعی یکی از کلیدهای فهم دیگری نگاه همدلانه است، ما اگر نگاه همدلانه نداشته باشیم، نه تنها به وحدت اسلامی نخواهیم رسید، بلکه حتی مدیریت وضعیت بغرنج امروز را هم ممکن است از دست بدهیم.

بنابراین اگر تغییر رویکرد دهیم امید وجود دارد، یعنی با نگاه همدلانه به سمت هم برویم ، اکنون در منطقه ما که بین ایران، عربستان، ترکیه، پاکستان، افغانستان و کشورهای مختلف منطقه یا در منطقه وسیع‌تر جهان اسلام رویکردهای سلفی‌گری یا حتی شیعه‌گری، همه این رویکردها به جای اینکه دنبال این باشند که همدیگر را حذف کنند، ببینند نقاط مشترکشان چیست؟ وقتی ما به سمت این نقاط مشترک برویم و به دنبال این هم نباشیم که دیگری را تا به شکل من درنیامده، او را به رسمیت نشناسیم، باید ببینیم آیا می‌ توانیم به سمت یک زندگی مسالمت‌آمیز در این منطقه برویم؟ مؤلفه‌هایش چیست؟ چگونه می‌شود مؤلفه‌ها و عناصری پیدا کرد که بر روی آن عناصر، مسأله صلح در جهان اسلام را شکل دهیم، وحدتی پیدا کنیم تا رویه‌های مسالمت‌آمیز را اتخاذ کنیم.

ما الان به این سمت نمی‌رویم همه دنبال این هستیم که همدیگر را حذف کنیم اگر از این وضعیت خارج شویم، امکان اینکه ما بتوانیم اساساً با هم گفتگو کنیم ایجاد خواهد شد، بنابراین اگر وحدت جهان اسلام را به این معنا بگیریم که یک پیوست فرهنگی در طی 15 قرن متمادی نمادهای ما را، رویه‌های ما را، ذهنیت‌های فرهنگی، اجتماعی و تاریخی ما را ذیل مفهوم اسلام، ذیل مفهوهم فرهنگ و دین اسلام شکل داده است، مثلاً در حوزه فلسفه، فقه، اصول، هنر، معماری، بسیاری از مؤلفه‌هایی که اساساً یک تمدن را شکل می‌دهد، اینها در جهان اسلام یک پیوستی ایجاد کرده است، چگونه با تکیه بر پیوست فرهنگی می‌شود رویه‌هایی را اتخاذ کرد که در آن رویه‌ها هزینه‌ها کمتر شود، رفاه مردم بیشتر شود و همدلی و گفتگو در سطح منطقه‌ای و در سطح جهان اسلام شکل بگیرد؟

انتهای پیام/

منبع خبر: خبرگزاری فارس

اخبار مرتبط: جایگاه پیوست فرهنگی و خوانش مردم‌شناسانه در تبلور حقیقی وحدت اسلامی