در نقشه ی قدیمی ی شهر، اینجا، دُرُست همین جا بود که آن درختِ توت بر خاکِ رهگذر پا سفت کرده بود؛

در نقشه ی قدیمی ی شهر، اینجا، دُرُست همین جا بود که آن درختِ توت بر خاکِ رهگذر پا سفت کرده بود؛
اخبار روز
 
در نقشه ی قدیمی ی شهر،
اینجا، دُرُست همین جا بود
که آن درختِ توت
بر خاکِ رهگذر
پا سفت کرده بود؛
و شاخ وبرگِ خود را
از چارسو
گسترده بود.

و خوب
دارم به یاد که سرشاخه هایش را
تا روی بامِ خانه ی ما هم بالا آورده بود.

من،
هر گاه و بی گاه،
بالا می رفتم
از پلکانِ بام؛
تا بعد
پایین بیایم
از شهدِ نُقل های تَرَش* نوشْ‌مَست و شیرینکام.

در کوچه نیز،
                باز،
                   از آن نُقل های تَرِ رایگان،
غنیمتی که به در می بُردم
کمتر نبود
از آنچه خود به تنهایی
بر بامِ خانه می خوردم.

امّا
دیروز بود که دانستم
دیری ست تا که خانه ی پدری مان ویران شده ست؛
و کوچه مان هم،
با گُستریدنِ محلّه، خیابان شده ست.
و آن نازنین درخت نیز
کَنده شده ست و
                  شاید
کُنده شده ست و سوخته ست و
                                 حتّا
                                    خاکسترش نیز
برباد رفته است.
و کودکانِ کوچه ی ما را نیز
از یاد رفته است.

و بدتر این که کوچه ی ما دیگرنیست،
                                           گفتم:
تا کودکانِ کوچه ی ما باشند.

و بدتر این که جای عزیزِ درختِ توت را،
یک بُرجِ بدقواره گرفته ست.

دریغ!

پنجم خرداد ۱۳۹۶،
بیدرکجای لندن

* حاج احمد،بقّالِ سرِ کوچه ی ما، در خیابانِ (باغِ) نادری، تابستان ها، طبقی توت بر سکویی بیرون از دکانِ خویش می گذاشت؛ و، در فراخواندنِ مُشتریان به خریدنِ توت، بانگ بر می داشت که:
ـ «نُقلِ تر دارم، بیا!»


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

منبع خبر: اخبار روز

اخبار مرتبط: در نقشه ی قدیمی ی شهر، اینجا، دُرُست همین جا بود که آن درختِ توت بر خاکِ رهگذر پا سفت کرده بود؛