غَمباد ابرترکید و اشکهایش کج و کوله چپ و راست و سیل وار فرو باریدن گرفت.

غَمباد ابرترکید و اشکهایش کج و کوله چپ و راست و سیل وار فرو باریدن گرفت.
اخبار روز
 غَمباد ابرترکید و
اشکهایش کج و کوله
چپ و راست و
سیل وار فرو باریدن گرفت.
و همین کافی بود
تا چَتر اخم باز کند
لبی به خنده بگشاید
و خودی به رُخ بِکِشَد که یعنی،
نباشم من اگر، خیس میشوی
مثل ِ موش ِ آب کشیده!
نگاهی به بالا به دانه های درشت و ریز
نگاهی به اطراف
و سیل گون اشک اَبر
-چه دلِ پُری داشته ای ابر غمگین،-
چانه را به عمیق ترین نقطه ی گریبان
فرو می بَرَم
شانه ها را بگوش هایم نزدیک میکنم
بیخیال ِ کفش و دَمپایِ شلوار و جوراب
میدَوَم بسوی
دکّه ی آبجو فروشی ِ مارسِل،
نزدیک ایستگاه "سن لازار"
خیس ،مثلِ موش ِ آب کشیده.
همین که داخل میشوم
مارسل به حیرت می پرسد:
چیه ؟چه خبره ؟ بد جوری خیس شدی-شده ای-
میگوید: بیا بابا، بیا
این عرق این آبجو بخور ببینیم چی میشه!
نگاهش میکنم ، حیران می پرسد:
چیه حرفی داری؟!
می گویم آری ،
نخواستم منّت از چتر بِکِشَم،
درکم کن، نخواستم وامدار چتر ِ اخمو باشم.
استکانی عرق بین انگشتانش
بسوی من نشانه می رود،
به سلامتی ِ خودت.
میگویم :نوش.
بیرون باد می وَزَد
ابرها پراکنده شده اند.
ابر، غمبادی ترکاند و رفت.

۲۱ اوت ۲۰۰۷ پاریس


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

منبع خبر: اخبار روز

اخبار مرتبط: غَمباد ابرترکید و اشکهایش کج و کوله چپ و راست و سیل وار فرو باریدن گرفت.