زبان بستم و عُمر در اندوهی لال گذشت. با تکه ای نان سیر شدم و با نگاهِ غم اندودت، سیر گریستم.
زبان بستم
و عُمر در اندوهی لال گذشت.
با تکه ای نان سیر شدم
و با نگاهِ غم اندودت،
سیر گریستم.
تو را با باران یافته بودم
در آسمان مه آلودی که گرگ از سر تقصیرِ بَرّه گذشته بود
و تو نیمه جان در آغوش من می لرزیدی.
حالا؛ تو در آغوشِ قصاب می خندی
و خونِ بی امان از گلوی من می رود.
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
منبع خبر: اخبار روز
اخبار مرتبط: زبان بستم و عُمر در اندوهی لال گذشت. با تکه ای نان سیر شدم و با نگاهِ غم اندودت، سیر گریستم.
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران