زیستن حکایتی ست! چون آوازی هزاران رنگ با صدای هوشیوارِ زنبورهای مست یا چون لهجه ی غریب تنبور ست یا شادبانگِ مرغکی از دور ست یا چون شکوهِ شُرشُر باران، ترانه ی هماره ی شادابی ست زلال و بلند و پر طراوت و جاری ست
زیستن حکایتی ست!
چون آوازی هزاران رنگ
با صدای هوشیوارِ زنبورهای مست
یا چون لهجه ی غریب تنبور ست
یا شادبانگِ مرغکی از دور ست
یا چون شکوهِ شُرشُر باران،
ترانه ی هماره ی شادابی ست
زلال و بلند و پر طراوت و جاری ست
و گاه، آه است
و چون آرامشِ فاخته ی عاشقِ بهار،
کوتاه است.
زیستن حکایتی ست!
یخ زدنِ همیشگی ی خاطراتمان
در یک قابِ عکسِ قدیمی
یا گُذر از دروازه ی رنگین کمان،
با طیفی از رنگ های صمیمی
پیش از گذشتنِ تو از گذرگهِ نابوده اش.
زیستن حکایتی ست!
و آن چه که می پاید،
در این میانه شاید؛
خدایی یِ لطیفِ بنفشه ای ست
که با وزشِ نرمه - نسیمِ نوروزی؛
می لرزد
و با اندوهِ کفشدوزکی؛
می گرید
آه اش اما،
تمامِ برف هایِ زمین را آب می کند
لالایی اش،
اسفند ماه (این غولِ خسته) را خواب می کند.
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
منبع خبر: اخبار روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران