لیلا هم دستگیر شد. سپیده اعتصاب غذای خشک کرده و دیگر جان حرکت کردن ندارد، ولی کسی حاضر نیست به مطالباتش پاسخ دهد. امیرحسین حدود سه هفته است که در اعتصاب غذاست و در معرض انواع آسیب های غیرقابل جبران است. ساناز هم وضعیت مناسبی ندارد. ندا هم با سپیده عملاً متحد شده، همانطور که سپیده با امیرحسین و ساناز. آنیشا هم در انفرادی و بازجویی تحت فشار است و از او قول همکاری می خواهند

لیلا هم دستگیر شد. سپیده اعتصاب غذای خشک کرده و دیگر جان حرکت کردن ندارد، ولی کسی حاضر نیست به مطالباتش پاسخ دهد. امیرحسین حدود سه هفته است که در اعتصاب غذاست و در معرض انواع آسیب های غیرقابل جبران است. ساناز هم وضعیت مناسبی ندارد. ندا هم با سپیده عملاً متحد شده، همانطور که سپیده با امیرحسین و ساناز. آنیشا هم در انفرادی و بازجویی تحت فشار است و از او قول همکاری می خواهند
اخبار روز

لیلا هم دستگیر شد. سپیده اعتصاب غذای خشک کرده و دیگر جان حرکت کردن ندارد، ولی کسی حاضر نیست به مطالباتش پاسخ دهد. امیرحسین حدود سه هفته است که در اعتصاب غذاست و در معرض انواع آسیب های غیرقابل جبران است. ساناز هم وضعیت مناسبی ندارد. ندا هم با سپیده عملاً متحد شده، همانطور که سپیده با امیرحسین و ساناز. آنیشا هم در انفرادی و بازجویی تحت فشار است و از او قول همکاری می خواهند. اعضای ندای زنان ایران هم دائما دستگیر و احضار می شوند. نمونه های دیگری هم می توانم بگویم. اما تصویر وضعیت این روزهای ما به خوبی نشانگر این است که در موج سرکوب وسیع به سر می بریم! وضعیت سخت است و ما باید در صخره‌های سخت، ریشه های سخت بدوانیم.
راحت طلبان و میانه‌رو ها در این راه خرد خواهند شد!

حال می شود حمایت از این افراد را فرقه ای کرد، آلوده به مسابقات محفلی کرد، تفرقه انداخت و هزار روش و داستان دیگر برای جلوگیری از اتحاد و تجمیع نیرو. می شود به بهانه ی داشتن نقد (آخر عده ای در زمان دستگیری تازه یاد انتقاد می افتند) افرادی را بایکوت خبری کرد. می شود به بهانه ی انتقاد به فعالیت در فضای مجازی، نشست و حداقل کارها را هم نکرد و در کنارش ژست پراتیسین هم حفظ کرد. می شود دیگران را نصیحت کنیم که اگر آن ها هم کنشگری داشته باشند به همین روز می افتند پس بهتر است بنشینند سرجایشان و با خودشان تمرین ایدئولوژیک کنند. و چه دورانی شود وقتی که ما برای بدیهی ترین کارها وقت نداشته باشیم! خلاصه که در برخورد با مسئله سرکوب، زیرکی های کوچک و ابلهانه کم ندیده ام. بزرگ‌ترین خطر این است که در انتظار امیدهای بزرگ بنشینیم. امروز باید حمایت از بازداشتی ها بهانه ای برای اتحادهای بیشتر شود. نه از سر همسایه دوستی بلکه از سر درک منافع طبقاتی مشترک. از سر اینکه نباید زانو بزنیم و نمیخواهیم بازیچه باشیم.
رویداد های ضروری و دوردست را همین امروز باید بازشناسی کنیم. باید در راستای تیز‌تر کردن دید خودمان وضعیت آینده را پیش‌بینی کنیم، برای آن آماده باشیم و آماده کنیم. ما جانوران رامِ خانگی نیستیم. این موج دستگیری پس از اعتصابات هفت تپه و فولاد، پیش درآمدی برای دستگیری های بیشتر است؟ تجمع روز جهانی کارگر یک نمونه بوده است. آیا باید منتظر نمونه های بعدی باشیم؟ نه من فکر میکنم تعرض، بهترین دفاع است. البته که پس از موج سرکوب عده‌ای به زعم خودشان پنهان شدند، یواشکی شدند، مترجم غیرسیاسی شدند، هنرمند نرم و نازک شدند، با ادب و نهایتاً حاشین‌نشین شدند. هر بلایی هم از فعالان می‌دانند و دنبال پاک کردن گناهان هستند!

خانوادهآهای بازداشتی‌ها را نباید تنها گذاشت. نه به این دلیل که باید برای مادر فلان کس دلسوزی کنیم و در مقابل پدر مستاصل فلان بازداشتی احساس گناه کنیم که اگر پدر یا مادر ما جای آنان بود چه میشد؟ مسئله نه به وجدان ربطی دارد، نه به روش فعلان حقوق بشری ربطی دارد و نه همدردی و واکنش کوتاه مدت می طلبد. این موج سرکوب آمده است تا طبقه کارگر را مجبور به عقب نشینی کند. تا دست روی نیروی ترس حامیان این طبقه بگذارند. تا از سر استیصال خودی نشان بدهند! پس به زور سیاست زدایی نکنیم. خانواده را در موقعیت گدای ترحم و دلسوزی قرار ندهیم! خانواده ها اغلب از روش های پلیس مخفی و نیروهای سرکوب دولتی بی اطلاع هستند و باید در این زمینه آگاه سازی صورت گیرد. از انواع صحنه سازی و فاز ارعاب در امر خبررسانی و... زیرا که نیروهای امنیتی معمولا از طریق خانواده بازی های روانی تاثیرگذاری علیه فرد بازداشتی و دوستانش راه می اندازند. به هر صورت آنها حرفِ زور را در بسته بندی کادو شده تحویل خانواده می دهند و خانواده هم تحویل دیگران!

حالی میخواهید به این بگویید نوشته ای از روی خشم، رحم، دلسوزی، کینه، غم یا هرچیز دیگری برایم اهمیتی ندارد. این روزها به جایی رسیده ام که دیگر اخلاقیات و ابراز احساسات برایم اهمیت چندانی ندارد، مسئله این است که بار سنگین یک جنبش جهانی روی دوش همه ی ماست. بدهکاری اخلاقی و ذهنی در کار نیست. در آخر اگر برای کم کاری هایمان هنوز احساس گناه می کنیم و برای حمایت از بازداشتی ها همچنان نیاز به انگیزه داریم، نمیدانیم که باید چکاری کنیم، افسردگی داریم، زندگی سخت شده است و از این بهانه ها، بهتر است ابتدا در ریشه هایمان و عمق فرومایگی نهفته در وجودمان یک مواجهه حقیقی داشته باشیم. ما قربانی های زبان بسته نیستیم و سر ستیز با آسایش طلبان، خودبینان و خستگان داریم. ما نه تماشاگر هستیم و نه داور بازی!
برای آزادی فوری و بی قید و شرط لیلا حسین زاده (ها)، بازداشتی های روز جهانی کارگر، زندانیان هفت تپه، فعالین ندای زنان ایران و دیگر فعالان ترقی خواه، متحد شویم و متحد کنیم. جلوی این موج سرکوب را با آتش فشانی از حمایت و اعتراض مداوم باید گرفت.
به امید برپاکردن آرمان هایمان بر روی زمین! این همان چیزیست که ما را به وجد می آورد.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

منبع خبر: اخبار روز

اخبار مرتبط: اینها حق تشکل‌های کارگری و نشریه‌های آنان و اتحادیه‌ها و سندیکاها را حرام و مطرود می‌دانند، باید هم زندانیان سیاسی را زندانیان مخل امنیت بخوانند. به همین دلیل است که شاهرخ زمانی را در زندان می‌کشند، علیرضا شیرمحمدعلیی را سلاخی می‌کنند، ندا ناجی و عاطفه رنگریز را مصدوم می‌کنند، اسماعیل بخشی و سپیده قلیان را شکنجه می‌کنند و در پی اعتصاب ساناز الهیاری و امیرحسین محمدی‌فر تماس تلفنی و ملاقات‌های آنان را قطع می‌کنند، چرا که فرض را بر این گذاشته‌اند که آنها در زندان نیز مخل امنیت نظام هستند.