نگذاریم یاد نیلوفر در باتلاق کرونا دفن شود

چکیده :ما باید مناسبات سیاسی اجتماعی خود را با حکومتی تبیین کنیم که به وضوح نشان داده است ارزشی برای شهروندان و مردم خود قایل نیست؛ نه برای حقوق ما، نه رشد و استعدادها و خلاقیت ما، نه آزادی ما و از همه بارزتر نه جان ما! این آخری دیگر فاجعه است و نتیجه عدم اعتراض و بی تفاوتی نسبت به نقض حقوق پایه مان بوده است....


کلمه – امیر آخولقه

گل نیلوفر در کنار مرداب می‌روید. مرداب البته یک زیستگاه است. زنده است و جاندارانی در خود می پرورد اما باتلاق، گل و گیاهی در خود ندارد. آنهم باتلاق کرونا که از گل و لای دروغ گویی و پنهان کاری دولت انباشته باشد. دروغ گویی بی پایان به قیمت جان شهروندان!

پنهان کاری نافرجام که تنها فرجام آن رها کردن مردم بی پناه و بی اطلاع در فضای آلوده به ویروس بود.

می‌دانید مانند چیست؟ مانند دعوت مردم به میهمانی در سالنی که نشت گاز بی بو دارد و آنها بی اطلاع برای ساعتها در آن سالن محبوس هستند. ما نیز می‌دانیم گاز نشتی دارد اما نمی خواهیم ابهت و شکوه میهمانی مان بهم بخورد. نمی خواهیم در مقابل در و همسایه کوچک شویم! نمی خواهیم بگویند تعداد کمی از مردم به مهمانی مان آمدند! نمی خواهیم آبروی مان، تبلیغ مان، ویترین مان و آن ظاهر پوشالی و ریاکارانه مان ترکی بردارد که اگر برداشت دیگر نمی توان حیثیت آلوده را پاک کرد، ولو بارها دروغ گفته باشیم، بارها دزدی مان لو رفته باشد بارها تهمت مان به دیگران از ما چهره ای زشت و بی انصاف و بی اخلاق ساخته باشد و تحجر و نادانی مان از ما دینداری ریاکار و آلوده و مضحک و فریبکار رقم زده باشد، با همه اینها باز هم مردم را به میهمانی مان می‌کشانیم و خبر از نشت گاز نمی دهیم و با خود میگوییم آخرش چند نفر هم می میرند! کسی چه می فهمد! این مهمانی اسلام است! میزبان ملبس به لباس دین است. اینجا باید ابهت و شکوه حفظ شود! عظمت حفظ شود! حال چند نفر هم تلف شوند! واقعا مهم نیست. تازه تلفات از آنهایی است که مخالفند. چون میدانیم که پایگاه و محبوبیت و مشروعیت مان در محله و کوچه واقعا چقدر است خیالی از بابت مرگ و میر ملت هم نداریم! مهم حفظ شکوه و جلال میهمانی است! «کسی که روحیه اش اجازه نمی‌دهد که حذف چند نفر مزاحم را تحمل کند نمی تواند در این سیستم کار کند. در نظام سیاسی از این قبیل موارد همیشه هست.» این پاسخی بود که حاکم جمهوری اسلامی به سید محمد خاتمی رییس‌جمهور وقت در هنگام شکل گیری قتل های زنجیره ای و مخالفت وی با تهدید عزت الله سحابی داده بود.

حال باید این پرسش را به جد مطرح کنیم که با این سیستم سیاسی چه مواجهه‌ای باید داشت؟

سیستمی که با ما صادق نیست. دانا نیست. تدبیر ندارد و درمانده ندانم کاری های خود است. سیستمی که ته مانده جان و توان ما را به یغما می برد و این کار را با منت حفظ امنیت بر ما تحمیل می‌کند.

حفظ امنیت به قیمت از میان رفتن راه های رشد شکوفایی خلاقیت و باروری ملت.

حفظ امنیت به قیمت اسارت ما، حقارت ما، نقض آزادی ما، هدم شخصیت ما.

حفظ امنیت به قیمت حذف عدالت، به قیمت حکومت جهل، به قیمت قیمومت مشتی جاهل که در لباس نظامی و روحانی بزرگترین دلیل

از میان رفتن ایران، مغزهای ایران، محیط زیست ایران و سرمایه های فکری و انسانی و اجتماعی ما ایرانیان هستند.

براستی مواجهه ما با این حکومت استوار بر چه مبنایی است؟

حداقل ش این نباید باشد که آنرا دستکم مشروع ندانیم؟ آن را جمهوری اسلامی ندانیم؟ نسبت میان آن و انقلاب اسلامی را در معادلات و مواجهات و مناسبات خود از میان برداریم؟ میدانید حداقل فایده این حداقل ها چیست؟

به نظر می‌رسد این توانایی را به ما می‌دهد تا به تنظیم مناسبات جدیدی با حکومت دست زنیم. تا زمانی که ما تصور کنیم این همان جمهوری اسلامی و فرزند همان انقلاب شورانگیز رهایی بخش و آزادی خواهانه است، تا زمانی که تصور کنیم این حکومت برآمده آرمان های شریعتی و بازرگان و طالقانی و بهشتی است، تا زمانیکه تصور کنیم حکومتی که می‌تواند منتظری بزرگ را پنج سال در حصر خانگی محبوس کند، هر منتقد و مخالف سیاسی را به بهانه های واهی و برمبنای اسلام اموی و سیاست سفیانی زندانی کند، شیرابه سرزمین به یغما برد، بنزین پتروشیمی بر حلقوم مردم خود بریزد، هوای شهرها را به سم سینه مردمان بدل سازد، از حقوق کارگران و معلمان بزند و تورم بیش از ۴۰درصد بر همان حقوق بگیران تحمیل کند و در وقت اعتراض به ناچیزی آن حقوق و ظالمانه بودن آن تورم معلمان و کارگران به تیغ و درفش خونین کند و در زندان افکند و حکم های چند ده ساله بدهد، به دانشجویان خود بیرحم باشد و با کوچکترین اعتراض یا به محبسشان افکند یا از تحصیل ممنوع شان کند، روزنامه نگاران خود که ناظران اجتماعی اند و نقایص بر حکمرانان می‌گویند دهه ها حکم زندان دهد و خوشحال از اسکات ملت باشد، در ۸۸ علیه مردم خود کودتا کند و فرزندان مردم به شکنجه و سیاهچاله فرستد و میر منتخب ایشان را همراه همسرش و کروبی شجاع به زندانی فرستد که کم از مرگ ندارد، فعالان محیط زیست بیگناه و رنجیده سرزمین را در حبسی تاریک مدفون کند بی آنکه برای ادعای پوک جاسوسی شان یک سند به همراه داشته باشد و سرانجام در همین سال، که می سزد «سال دروغ» اش نامند، که آخرین نفس هایش به حکم حکومت دروغ به کرونا آلود و جان ملت به مخاطره افکند، بنزین تحمیلی را بر مردم کم درآمد به سه برابر عرضه کند و به وقت اعتراض آتش بر مردم کشد و به حبس و سرکوب دست زند و از سر بی کفایتی و نادانی هواپیمای اکراینی را با انهمه جان نخبه در آسمان به آتش کشد و از آن بدتر سه روز دروغ گوید و به روشن ترین وجه، اثبات کننده این اصل باشد که تا اجبار جهانی بر سرش نباشد، به گناه خود اعتراف نمی کند، نتیجه مشروع همان انقلاب و همان اهداف ضد فساد و ضد تبعیض و ضد اسارت است، در راه ها و کارها و روابط و موافقت و مخالفت خود با این حکومت راه به خطا می بریم و مناسبات مان با تخیلات و تالمات و توهمات مان تعیین می‌شود نه با واقعیات و تدابیر و عقلانیت و اخلاق.

شاید بهتر باشد در پایان این سال تلخ و دروغ و پس از اینهمه تجربه که در همین یک سال بدست آمد و نمادی از سه دهه حکمرانی جهل و جمود بود که طبیعتا به جنایت می انجامد، فکری به حال خود و سرنوشت اجتماعی و سیاسی و اخلاقی مان بکنیم.

ما باید مناسبات سیاسی اجتماعی خود را با حکومتی تبیین کنیم که به وضوح نشان داده است ارزشی برای شهروندان و مردم خود قایل نیست؛ نه برای حقوق ما، نه رشد و استعدادها و خلاقیت ما، نه آزادی ما و از همه بارزتر نه جان ما! این آخری دیگر فاجعه است و نتیجه عدم اعتراض و بی تفاوتی نسبت به نقض حقوق پایه مان بوده است. بدیهی است که نتیجه پذیرش اسارت، اجاره دادن اختیار جان هم خواهد بود. وقتی به آنان اجازه دادیم تشخیص بدهند ما چگونه زندگی کنیم چه هوایی تنفس کنیم چگونه فرزندان خود را بزرگ کنیم چه بپوشیم و چه نپوشیم چه بخوانیم و چه نخوانیم و چه بخواهیم و چه نخواهیم و چه کسانی را و چگونه انتخاب کنیم و نکنیم طبیعی بود که آنقدر بی ارزش می شویم که جانمان برایشان از انتخابات و آبرو و عظمت و خطاناپذیری نظام شان هم بسیار کمتر ارزش خواهد داشت.

اینجاست که نامه نیلوفر بیانی و شرح جنایت های ضداخلاقی و ضدحقوقی و ضدشرعی که برادران اطلاعات سپاه بر سر این ناموس مملکت آورده اند منتشر می‌شود! نامه ای که نشان دهنده همین سیر انحطاط است؛ از حکومتی که روزگاری میخواست به آن سخن جانسوز علی، که گر انسانی از بیرون کشیدن خلخال از پای زن یهودی بمیرد رواست، نزدیک شود به حکومتی رسیده است که آبرو و جان از حلقوم زن و مرد مسلمان برمی‌گیرد و آن را برحسب مصالح حکومت اسلامی و حفظ نظام بلااشکال میداند.

این انحراف نیست که انحطاط است. جنایت را با هیچ حکم شرعی و فتوای فقهی و حکم حکومتی و تصویب شورای عالی امنیت ملی و از این قبیل ترهات نمی توان توجیه کرد که هرکدام نامشروع تر از قبل است.

حاکم و حالا حکومت ایران با پرسش های بیشمار مواجه است:

چقدر از مردم را در آبان ماه کشته است؟ به چه توجیهی و چرا؟

چرا در سقوط هواپیما دروغ گفته است؟

چرا برای جان تشییع کنندگان در کرمان ارزشی قایل نبوده است؟

چرا کرونا را پنهان کرده است و مردمان را پس از فراگیری ویروس و جان باختن عده ای از شیوع آن آگاه کرده است؟

و سرانجام در این باتلاق کرونا، ننگ بر فراموشی باد که همین سپاه که هواپیما را ساقط کرد و بی محابا دروغ گفت، همین اطلاعات سپاه که فعالان و منتقدان و نویسندگان را غیرقانونی بازداشت و شکنجه میکرد و تا تهدید نمایندگان مستقل و منتقد مجلس و مراجع بزرگ شیعه پیش می‌رفت و همین اطلاعات سپاه که پیش از این در کنار وزارت اطلاعات، ننگی همچون اتهامات ساختگی متهمان ترور دانشمندان هسته‌ای کشور را در کارنامه خود داشته، اکنون متهم اول موارد مندرج در نامه خانم بیانی است.

موارد اتهامی که مو بر بدن هر انسان باوجدان راست می‌کند حتی اگر به هیچ دینی و مسلکی هم پایبند نباشد. نگذاریم این فریاد استیصال زیر باتلاق کرونا مدفون شود. گرچه مصیبت بزرگ اینجاست که هیچ فریادرسی در این حکومت اسلامی نیست تا آن سخن بزرگ امام احرار و پیشوای آزادگان، حسین بن علی را به گوش ها و قلب های مسدود و مسود این جماعت برساند که:

بترس از ظلم بر کسی که جز خدا یاوری ندارد!

منبع خبر: کلمه

اخبار مرتبط: نگذاریم یاد نیلوفر در باتلاق کرونا دفن شود