دست نوشته ها نمی سوزند (۲)، علی میرفطروس - Gooya News

ییلنا(همسرِ بولگاکف) از منتقدانی یاد می کند که « با نقدهای عنادآمیز و رذیلانه » باعثِ لطمات روحیِ بولگاکف شده بودند .

* وقتی بوخارین- نظریه پرداز بزرگ حزب ، به برخی از «رفقای سابق» حمله کرد، استالین با شادمانی و شعَفِ فراوان فریاد می زد:« آفرین! آفرین! بوخارین استدلال نمی کند، بلکه سلّاخی شان می کند ».

* با اولین طلیعۀ فروپاشیِ شوروی، قدرتِ حقیقتِ بولگاکف، هیاهوی سرکوب گران اندیشه و منتقدانِ بی شرم را چنانِ درنوَردید که کتاب هایش - با قیمتی50 برابر- مورد استقبال عظیم مردم روسیه قرارگرفت.

***

بخش نخستِ مقاله در سایت گویا

ادبیّات یعنی : عشق!

درهیاهوهای تبلیغاتی«ژدانُف»-نظریّه پردازِ«رئالیسم سوسیالیستی»-بولگاکف وظیفۀ هنر و ادبیّات را نه «مبارزۀ طبقاتی» و ایجادِ «انسان طرازنوین» بلکه تلطیف زندگی وغنای جوهرِ انسانی می دانست.او باتأکید برعشق- بعنوان جوهروُ جان هنر و ادبیّات - بربسیاری ازارزش ها و اندیشه های ایدئولوژیک دوران استالین قلم بطلان می کشید.

عشق پُرشورِ بولگاکف به ییلنا شعلۀ اعتمادِ به نفس واطمینان به آینده را در وی روشن می ساخت.

ییلنا،هم، یار وُ محبوب بولگاکف بود وهم دستیار وُ مددکارش درطرح وُ تنظیم وُ تایپ نمایشنامه ها، داستان ها و لیبرتوها(متن اُپرا).زنی جذّاب که بولگاکف تا آخرین دقایق زندگی ازاو به عنوانِ«عزیز ترین کس » و « هلنِ زیبا و قشنگم » یاد کرد که « تنهارؤیای لذّت بخشم ، دیدنِ توست». به عبارت دیگر، ییلنای بولگاکف به سان« آیدا »ی شاملو بود که حضورش « یقینِ یافته »،« فسخِ عزیمتِ جاودانه » و « نبردافزاری » بود « تا با تقدیرِ خویش پنجه درپنجه کند »(6).

ییلنا با نوع آرایش وطرز لباس پوشیدن، مظاهر«حکومت پرولتری» رابه چالش می کشید:

-«امشب بعد از خروج از تئاتر، اتفاق ناخوشایندی در تراموا برایم رخ داد. یاروئی که کلاهِ ستارۀ آبی نشان برسرداشت و سیاه مست هم بوده ، می خواست سرِ پالتوی پوستِ خزِ من اَلَم شنگه به پا کند. دو تا زن هم آنجا بودندکه پوزخند می زدند و از سرِ کنجکاوی وُ فضولی مشغولِ تحریکِ یارو بودند. این اولین باری نیست که من به خاطر پالتوی پوستم -اینچنین- موردِ نفرت قرار می گیرم» (ص296) .

ییلنا در یادداشت روز26مارس 1935نیز می نویسد:

-« دیروز من و میخائیل برای شنیدن کنسرت واگنر به سالن بزرگ کنسرواتوار رفتیم . در ردیفِ ششم نشستیم . من پیراهن دکُلتۀ مشکی پوشیده بودم که توجّهات خیلی زیادی را جلب کرد.زنی با غیظ وُ خشم گفت:« ازاین چیزها متنفّرم! »(ص301).

بدین ترتیب ، درآن بی تکیه گاهی های جانکاه ، بولگاکف به ییلنا تکیه کرد. به همّت وهوشیاری ییلنا بود که بسیاری از نامه ها ، یادداشت ها و آثارِ بولگاکف از تاراجِ مأموران استالین محفوظ ماند.

« مرشد و مارگریتا»- در واقع - روایت عشق پُرشور بولگاکف و ییلنا است(7).بولگاکف دراین کتاب ضمن تصویر کردنِ شخصیّت های داستانش در«جهنم »(عصرِ استالین ) با زبانی طنز آمیز،« وزَغ های ادبی » و منتقدانِ مُغرض- مانند « لیتوفسکی » و «برلیوز» - را به صُلّابه می کشد؛ منتقدانی که با « نقدهای شرارت آمیز وُ خبیث » زندگی بولگاکف را تباه کرده بودند.

منبع خبر: گویا

اخبار مرتبط: دست نوشته ها نمی سوزند (2)، علی میرفطروس - Gooya News