بیا تا قدر یکدیگر بدانیم!

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم!
خبر آنلاین

فضای وهم آلود و رؤیایی سالن انتظار در حقیقت همین دنیا بود که مردم مسافران چشم انتظار آن هستند و بی آن که بدانند و متوجه باشند اسم کاروان یا شماره پروازشان اعلام می شود و باید راه بیافتند و بروند.
این روزهای کرونایی که بلای خانمانسوز و سخت ابتلا به بیماری عفونی تا پشت در خانه هایمان رسیده است بیش از گذشته به یاد آن خواب - که چند بار تکرار شد- می افتم.
هر روز اخبار آزارنده ای از بیماران جدید منتشر می شود و هر روز هشدارهای تازه ای برای مراقبت شدیدتر و جدی تر به گوش می رسد. از میان کسانی که علائم نگران کننده ابتلا به ویروس کرونا را مشاهده کرده اند، برخی بهبود می یابند و به عافیت سرپا می شوند، اما بسیاری هم دچار شرایط سخت تر می گردند و راه برگشت و سلامت پیدا نمی کنند و از دنیا می روند.  
آنها که به هر دلیل ضعیف تر و شکننده تر هستند و شرایط حساس تری دارند مثل سالمندان یا افرادی که درگیر دیابت یا بیماری های تنفسی هستند بیش از همه نگرانی دارند و هر لحظه ممکن است مبتلا شوند.
واقعا هیچ یک از ما نمی دانیم کسانی که این روزها به شادی و خوشی با آنها مأنوس هستیم و روزهای پایانی سال ٩٨ را در کنارشان سپری کرده ایم، در نوروز ٩٩ نیز با ما خواهند بود یا نه؟
هیچ کسی نمی تواند مطمئن باشد که آیا در سال جدید نیز عزیزان و بستگان خود را دوباره خواهد دید یا خیر، عموی بزرگتری که مهربانی اش باعث دلگرمی خانواده است، خاله عزیزی که مانند مادر خانواده را از مهر و محبت سرشار می سازد، همسایه دلسوزی که دیدنش هر روز ما را شاد و دلگرم می کند، دوست و همکاری که در غم و شادی شریک و همراه ماست، برادر و خواهری که از جان خودمان عزیزتر می داریم یا هر آشنای عزیز و رفیق صمیمی مان که همراه و همدم زندگی می شناسیم، کدامیک از آنان در سال جدید خواهند بود؟
هیچ کس از یک هفته بعد، از یک روز بعد و از یک ساعت بعد خبر ندارد! اصلا چه کسی گفته که خودمان روزهای نخست بهار تازه را خواهیم دید؟
وقتی معلوم نیست چه اندازه فرصت داشته باشیم چه خوب است که قدر این فرصت های محدود را بدانیم و مثل کسی که در هوای سالم کوهستان حریصانه ریه هایش را از هوای پاک پر می کند بکوشیم تا هر گفتگوی کوتاه را، هر نگاه گذرا را، هر دیدار مختصر را این روزها در ریه های جانمان ذخیره کنیم.
به قول جناب مولوی: بیا تا قدر یکدیگر بدانیم/که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم/ بزرگان جان فدای دوست کردند/سگی بگذار، ما هم مردمانیم! وقتی معلوم نیست چه قدر فرصت داریم خوب است از این لحظه ها بیشترین بهره را ببریم، مخصوصا در شرایطی که به اضطرار قرنطینه خانگی در جمع خانواده حضور داریم چرا از این موقعیت برای انباشت مهربانی ها و ثبت خاطرات شیرین و خوش استفاده نکنیم؟
این روزهای تلخ و سیاه خواهد گذشت، به سنت تاریخی جهان زندگی سبزتر از پیش و خوش تر از همیشه استمرار خواهد داشت، روزگار مثل چرخی که در سرازیری دشت -گاهی تند و گاهی کند- در گردش است به کار خویش ادامه خواهد داد و ما و فرزندان و عزیزان مان باز هم در کنار هم خواهیم نشست، اما چرا این لحظه های اکنون و حالا را در قابی از آرامش و احترام و مهربانی و دوستی ماندگار نسازیم؟
چرا به جای فراهم کردن حسرت و دریغ و افسوس برای روزهای زیبای بعد از این بهار خاطرات شیرین و دوست داشتنی را رقم نزنیم؟

پدری که فرزند کوچک خود را در حادثه انفجار کپسول گاز منزل از دست داده بود می گفت: "آنچه برایم ناگوارتر از اصل مصیبت شد خاطره آخرین ساعات قبل از حادثه است؛ آن روز صبح فرزند خردسالم کاری کرد که عصبانی شدم و از سر ناراحتی و بی حوصلگی بر سرش فریاد کشیدم و به صورتش سیلی زدم، کودک ناباورانه من را نگاه کرد، لبهایش لرزید، بغض کرد و بعد اشک از چشمان کوچکش سرازیر شد! آن وقت سرش را پایین انداخت و بی آن که حرفی بزند رفت و  گوشه ای کز کرد. این آخرین خاطره ای است که من از فرزندم دارم، بعد از آن به سر کار رفتم و زمانی که از حادثه مطلع شدم و سراسیمه خود را به خانه رساندم دیگر از همسر و فرزندم خبری نبود و اکنون سالهاست که تمام وجودم در حسرت آن لحظه می سوزد و بیش از اصل مصیبت داغدار این فقدان دردناکم. آن روز با خودم فکر می کردم که مثل روزهای قبل وقتی شب به خانه برمی گردم فرزندم موضوع را فراموش کرده و من هم آرام شده ام و عصبانیت خود را جبران خواهم کرد، اما نمی دانستم که دیگر فرصتی برای من در کار نیست!"

اکنون که فرصت داریم، تا دیر نشده باید تابلوی خود را نقاشی کنیم، با طرحی از دوستی و مهربانی، با رنگی از عاطفه و احساس، در قابی از خاطرات شیرین و دلنشین.
اکنون تا فرصت هست می توانیم چاشنی لبخند را بیشتر در رفتار و گفتارمان بزنیم، می توانیم مهربان تر و دلسوزتر باشیم، حتی اگر با برخی از اعضای خانواده یا دیگر عزیزان و دوستانمان فاصله داریم می توانیم با یک تماس تلفنی احوالشان را جویا شویم. گاهی حتی یک ساعت تأخیر حسرت انگیز می شود! گاهی برای یک سلام، یک لبخند، یک مکالمه کوتاه تلفنی هم یک ساعت دیر است!
همین حالا، همین الآن وقت مهربانی و لبخند است، برخیزید و با فرزندتان بازی کنید، با همسرتان به مهربانی و احترام سخن بگویید، به پدر یا مادرتان تلفن کنید و جویای حالشان شوید!
بگذارید هر لحظه که زمان تازه می شود آخرین خاطره ثبت شده از شما در ذهن و خاطر دیگران زیباترین تصویری باشد که می خواهید از شما به یادگار بماند!

منبع خبر: خبر آنلاین

اخبار مرتبط: بیا تا قدر یکدیگر بدانیم!