سفر با «سرباز» پرحرف در جاده‌ای کسل‌کننده!

سفر با «سرباز» پرحرف در جاده‌ای کسل‌کننده!
خبرگزاری دانشجو

گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو:

سوم اسفند سال 96 و  در مراسم اختتامیه بخش تجلی اراده ملیِ سی و ششمین جشنواره فیلم فجر بود؛ همان مراسمی که نهادها و سازمان های مختلف، برگزیدگان جشنواره فجر از نگاه خود را معرفی می کنند. مراسم در فضایی باز و نزدیک مرز ایران و عراق برگزار می شد؛ اتفاقا دو سرباز نیز بیرون از محل برگزاری مراسم، کمی آن طرف تر مشغول محافظت از مرز بودند. وقتی «هادی مقدم دوست» برای دریافت جایزه ای روی صحنه رفت، از همه حضار خواست تا آن دو سرباز وظیفه را  تشویق کنند. یعنی دقیقا همان روزهایی که نویسنده «وضعیت سفید» مشغول نگارش و طراحی سریال «سرباز» بود. نویسنده ای که در فیلمنامه هایش بیش از پیرنگ و روایت قصه های نفس گیر، به خلق موقعیت های پر نقش و نگار، سرشار از جزئیات و مزین به اخلاق و انسانیت اهمیت و میدان می دهد. به همین دلیل هم در آن مراسم، وقتی جایزه گرفت، بجای اینکه هیجان زده شود و زرق و برق محفل و جایزه هوشش را ببرد، حواسش به نکاتی بود که دیگران کمتر به آن توجه می کردند و در این بین به دو بازیگر مهم اما مفول و منزوی ادای دین کرد؛ یعنی دو سربازی که امنیت مراسم –و مرز- به آن دو مدیون بود.

همین شخصیت، دیدگاه و مرام شخصی ، هنری «هادی مقدم دوست» و آثار قبلی اش، توقعات را از او بالاتر برده است. به هر حال، «وضعیت سفید» یکی از بهترین سریال های تاریخ تلویزیون ایران محسوب می شود. «بی پولی» و «آرایش غلیظ» هم در زمان خودشان فیلم های مهمی بودند. مقدم دوست در نگارش همه این آثار نقش اصلی و اساسی را ایفا کرده بود. اما او نیز مثل خیلی دیگر از فیلمنامه نویسان حرفه ای (یعنی افرادی که تخصص و شغلشان نوشتن فیلمنامه است) فیلمنامه هایی که برای کارگردان های دیگر می نویسند به مراتب قوی تر از سناریوهایی است که برای فیلم های خودشان می نویسند! هر چند که اپیزود چهارم فیلم «هیهات» به کارگردانی مقدم دوست و با نوشته خودش، یکی از دلنشین ترین تجربه های سینمای ما در تلفیق مفاهیم عاشورایی با دوره معاصر است. اما کارگردانی یک سریال 50 قسمتی آن هم برای شبکه پرمخاطبی چون سه، نیازمند کارگردانی است که به فیلمنامه، برون گرایی و تحرک بیشتری می بخشید و از پس هدایت بازیگران بر می آمد. این است که در سریال «سرباز» با اینکه جزئیات و نوآوری هایی به کار رفته و شاهد صحنه ها و نماهای چشم نواز و تمیزی هستیم و در طول داستان نیز تلمیحات و ظرایفی رخ می دهد، به خاطر کم تحرکی و سکون سنگینی که در سکانس ها و کلیت کار غالب شده است، برقراری ارتباط با مخاطب را دشوار نموده است. بازی بازیگران نیز یکنواخت و تکراری است. حالات و احوال آرش مجیدی و الیکا عبدالرزاقی همیشه یک جور است؛ مثل مجسمه ای متحرک هستند و جان ندارند!

البته هنوز فقط نیمی از مسیر داستان «سرباز» را پیش رفته ایم. هنوز اتفاقات بکر و جذابی در راه است. مثلا در خبرها خواندیم که بخشی از داستان، گریزی به ماجرای سیل می زند و بخش هایی از آن حوادث را نمایش می دهد. در هر صورت «سرباز» از آن دسته سریال هایی است که فهمیدن و لذت بردن از آن ها به حوصله و تمرکز بیشتری نیاز دارد. اما با انتخاب نسنجیده مدیران مربوطه، این سریال دقیقا در زمان و مناسبتی روی آنتن رفته که مخاطب در آن حوصله شنیدن و دیدن سکانس های کشدار و آب بندی شده و فرم بازی را ندارد! ساعت پس از افطار، مهم ترین سانس در جشنواره سریال های رمضانی است؛ موقعی است که اغلب افراد پس از کار روزانه و صرف افطار در کنار خانواده هستند و احتمالا در مقابل تلویزیون استراحت می کنند. یعنی بالاترین ضریب احتمال جذب مخاطب و تأثیرپذیری اوو از تلویزیون در همین ساعت است. سریالی که در این ساعت از شبکه سه پخش می شود قاعدتا باید پربیننده ترین شود اما یک انتخاب نادرست که احتمالا ناشی از محدودیت تحمیلی شرایط کروناست، باعث شد تا این موقعیت به یکی از کم مخاطب ترین نوبت های پخش سیما در ماه مبارک رمضان تبدیل شود!

سریال «سرباز» با ایده و سوژه جذاب و تازه ای شکل گرفته است؛ یک پزشک که در آستانه ازدواج قرار دارد و باید سربازی هم برود؛ قرار گرفتن یک فرد بین عشق و وظیفه می تواند به درام جذابی ختم شود. اما چرا این سریال جذاب نشده و چندان به چشم نمی آید؟

سفر در جاده ای خسته کننده!

روایت سریال «سرباز» تخت و کم تکانه است. تماشا کردن این سریال در اغلب قسمت ها مثل رانندگی در یک جاده خلوت و مستقیم و بدون پیچ و خم در کویر می ماند. در چنین جاده ای احتمال اینکه راننده خوابش ببرد و خودرو از کنترلش خارج شود بسیار زیاد است. در مورد سریال هایی چون «سرباز» نیز احتمال اینکه مخاطب نتواند همپای روایت پیش برود بیشتر است تا سریالی که پر از کشمکش و التهاب است.

به ویژه اینکه در این سریال هیچ مسئله یا تعلیقی که کنجکاوی مخاطب را برانگیزد به چشم نمی خورد. این روزها در شبکه نمایش خانگی سریال هایی منتشر می شود که قطعا از «سرباز» عقب تر هستند اما چون یک یا چند معمای ناگشوده را تا پایان نگه می دارند و کنجکاوی مخاطب را برانگیزند، بینندگانی را تا آخر با خودشان همراه می کنند.

یکی دیگر از رازهای سریال های موفق، شخصیت پردازی پیچیده و عمیق است. یک سریال 50 قسمتی باید پر از شخصیت اصلی و فرعی باشد و هر کدام از جاذبه خاصی برخوردار باشند. سریال سرباز اما به رغم قسمت های طولانی اش خلوت اما پرحرف است. یعنی بجای اینکه کاراکترها با کنش هایشان قصه را پیش ببرند با پرحرفی و واگویه فضای قصه را پر می کنند. حتی شخصیت های اصلی هم درنیامده اند. یحیی و یلدا کاراکترهایی هستند که نمی توانند همدلی و همذات پنداری بینندگان سریال را برانگیزند. آن ها مسئله ملموس و مماس با غالب مردم را ندارند؛ انگار شکم سیر و  رفاه زده اما آشفته و پریشان هستند؛ نه قیافه شان به جوانان می خورد و نه دردهایشان از جنس نسل جدید است. به طور مثال، همه دغدغه یحیی در قسمت های اول سریال این است که مادرش را به منطقه ای خوش آب و هوا ببرد اما همسرش مخالف است! چرا در دورانی که نسل جوان این همه مسئله و دغدغه مثبت و منفی دارند، باید نقطه شروع یک سریال تلویزیونی در شبکه جوان و با محوریت جوانان، چنین موضوع پیش پا افتاده ای باشد؟! عشق یحیی و یلدا محسوس و قابل درک نیست! چرا یلدا جذب این شخصیت لوس و ننر که حتی توان زانندگی هم ندارد شده است و چرا یحیی پای دختری مانده که همیشه روی اعصابش است؟ آن ها در یکدیگر چه دیده اند که کنار هم مانده اند؟ تنها نکته مثبت در این رابطه، سادگی و پاکیزگی این سریال است؛ «سرباز» آلوده و مبتذل نیست؛ این یک ارزش بزرگ محسوب می شود و باید قدرش را دانست. اما ای کاش ناظران تولید این سریال درک می کردند که داستان کم رمق طراحی شده برای «سرباز»، قابلیت ریخته شدن در قالبی 50 قسمتی را نداشته و قبل از ساخت، گوشزد می کردند که اصلاح و متناسب شود.

واقعیت جذابیت است!

در هنر، بازنمایی رویایی و به کارگیری تخیل موجب جذابیت می شود. اما برخی از سوژه ها ذاتا دراماتیک و پرکشمکش هستند. سربازی و زندگی در شرایط خاص نظامی یکی از این موضوعات است که خود به خود، پتانسیل دراماتیک بالایی دارد. یک فیلمساز، حتی بدون استفاده از تخیل و با بهره از واقعیات می تواند به راحتی أثری پرفراز و نشیب و مملو از نقطه عطف روایی و کشمکش های درونی و بیرونی شخصیت ها را نمایش دهد. برای بسیاری از مردان در ایران، خدمت سربازی دورانی پر از خاطرات تلخ و شیرین است. به همین دلیل هم از قدیم می گفتند «دو سال سربازی است و یک عمر خاطره» کارگردان سریال «سرباز» اگر بدون به کارگیری تخیل، سراغ واقعیت می رفت و آنچه در بسیاری از پادگان ها و سربازخانه ها را همان طور که هست به تصویر می کشید، یک سریال جذاب و تأثیرگذار را می دیدیم. همچنان که یکی از دلایل موفقیت «وضعیت سفید» مدیون نمایش تصویری نزدیک به واقعیت از جامعه ایران در دوران جنگ تحمیلی بود. اما وضعیت سریال «سرباز» برعکس است؛ در این سریال، تصویری فانتزیک و دور از واقعیت از مقطع آموزشی خدمت سربازی نمایش داده شده است. به همین دلیل هم با نمایشی بسیار سرد و تصنعی مواجه هستیم.

نگارنده : آرش فهیم

منبع خبر: خبرگزاری دانشجو

اخبار مرتبط: سفر با «سرباز» پرحرف در جاده‌ای کسل‌کننده!