عوامل تداوم انقلاب اسلامی از دیدگاه شهید مطهری
خبرگزاری فارس: جهت تداوم انقلاب ، می بایست مسیر عدالت خواهی برای همیشه ادامه یابد، یعنی دولت های آینده واقعا و عملا در مسیر عدالت اسلامی گام بردارند.استاد شهید مرتضی مطهری در اوایل انقلاب و در اواخر عمر پر برکت خود عوامل تدوام انقلاب اسلامی را به این شرح شمارش می نمایند. ۱. ادامه دادن مسیر عدالت خواهی اگر ما واقعا اذعان کردیم به این که انقلاب ما یک انقلاب ماهیتا اسلامی بوده یعنی عدالتخواهانه بوده ولی عدالت اسلامی، آزادیخواهانه بوده آزادی اسلامی، استقلالخواهانه بوده استقلال اسلامی، یعنی همه اینها را جامعه ما در ضمن اسلام میخواست، تمام ارزش های عالی را جامعه ما در سایه و ظلّ اسلام و توأم با معنویت اسلامی خواسته، آینده این انقلاب آن وقت محفوظ خواهد بود و این انقلاب آن وقت تداوم پیدا خواهد کرد که اولا مسیر عدالتخواهی را برای همیشه ادامه بدهد یعنی دولت های آینده واقعا و عملا در مسیر عدالت اسلامی گام بردارند، برای پر کردن شکاف های طبقاتی اقدام کنند، تبعیض ها را واقعا از میان ببرند؛ جامعه توحیدی به مفهوم اسلامی، جامعه بیطبقه به مفهوم اسلامی نه جامعه بیطبقه به مفهومی که دیگران میگویند- که میان اینها از زمین تا آسمان تفاوت است- ایجاد کنند، دولت حال و آینده برای برقراری جامعه بیطبقه اسلامی کوشش کنند والّا اگر عدالت فراموش شود انقلاب شکست میخورد چون اصلا ماهیت این انقلاب ماهیت عدالتخواهانه بوده است. ۲. احترام به آزادی ها ثانیا باید ما به آزادی ها به معنی واقعی در آینده احترام بگذاریم یعنی اگر دولت اسلامی، جمهوری اسلامی، حکومت اسلامی بخواهد زمینه اختناق را به وجود بیاورد قطعا شکست خواهد خورد.
"احترام به آزادی ها ثانیا باید ما به آزادی ها به معنی واقعی در آینده احترام بگذاریم یعنی اگر دولت اسلامی، جمهوری اسلامی، حکومت اسلامی بخواهد زمینه اختناق را به وجود بیاورد قطعا شکست خواهد خورد"البته آزادی غیر از هرج و مرج است. آزادی به معنی معقول. هر کسی در درجه اول فکرش باید آزاد باشد، بیان و قلمش باید آزاد باشد. اما فکر آزاد باشد یعنی اگر کسی واقعا منطقی و فکری دارد فکر خودش را بگوید. اتفاقا تجربههای گذشته نشان داده است که هر وقت در جامعه ما نوعی آزادی فکری بوده- ولو از روی سوء نیت هم بوده است- این امر به ضرر اسلام تمام نشده بلکه به سود اسلام تمام شده است (مشروط به این که ما هم حرف خودمان را بزنیم نه این که آنها حرفشان را بزنند ما سکوت کنیم و حرف خودمان را نزنیم.) بگذارید آنها درباره اقتصادی که خودشان مطرح میکنند حرفشان را آزادانه بزنند ما هم حرف خودمان را آزادانه بزنیم.
بگذارید آنها تفسیر خودشان را در باره انسان، تاریخ و جامعه آزادانه بگویند ما هم حرفمان را بزنیم و در این زمینه است که اسلام بیشتر رشد میکند. پیشنهاد به دانشکده الهیات من در چند سال پیش- شاید سال ۵۴- پیشنهادی را مطرح کردم. در دانشکده الهیات مردی بود که ماتریالیست بود و نه تنها در آنجا بلکه در جاهای دیگر هم میرفت سر کلاس ها و تبلیغات ماتریالیستی و ضد اسلامی میکرد. دانشجویان اعتراض میکردند. کم کم یک نوع تشنجی در دانشکده پیدا شد.
"بگذارید آنها تفسیر خودشان را در باره انسان، تاریخ و جامعه آزادانه بگویند ما هم حرفمان را بزنیم و در این زمینه است که اسلام بیشتر رشد میکند"من چند بار حضوری با آن آدم مطرح کردم، بعد هم در نامهای به طور رسمی به دانشکده نوشتم که به عقیده من لازم است در همین دانشکده که دانشکده الهیات است یک کرسی ماتریالیسم دیالکتیک تأسیس شود و استادی که هم وارد در این مسائل باشد و هم معتقد به ماتریالیسم دیالکتیک باشد بیاید حرفش را بزند. من با این موافقم اما این که فردی دزدکی بیاید به صورت تبلیغ یعنی به صورت اغواء [مطالبی بر ضد اسلام بگوید،] تا چشمش به چهار تا بچه بیسواد جاهل بیفتد به شکل اغفال بگوید میدانی اسلام در فلان موضوع چنین حرفی گفته؟! [و ذهن او را مشوش کند، این آزادی نیست.] من به او گفتم چرا حرفت را به چهار تا بچهای که اطلاع ندارند میزنی؟ بیا با من در میان بگذار. اگر مایل هستی در حضور بچهها باشد من هم میآیم سر کلاس، تو هم بیا، تو حرف هایت را بزن من هم حرف هایم را میزنم و اگر مایل هستی جمعیت بیشتری باشد، استادهای این دانشکده و استادهای دیگر دانشگاه را دعوت میکنیم، دانشجویان هم بیایند، در یک مجمع عمومی چند هزار نفری تو حرف هایت را بزن من هم حرف هایم را میزنم. گفتم با این که من به هیچ قیمتی حاضر نیستم در رادیو و تلویزیون حاضر شوم ولی برای این کار من حاضرم در رادیو و تلویزیون با تو مناظره کنم. این، کار صحیح است والّا اگر ما جلو فکر را بگیریم اسلام و جمهوری اسلامی را شکست دادهایم.
ولی این غیر از مسئله اغفال و اغواست. اغفال و اغوا یعنی کاری توأم با دروغ، تبلیغات دروغین کردن. مثلا آیه یا جملهای مطرح است، انسان این سرش را ببُرد آن سرش را هم ببُرد و قسمتی را اضافه کند، بعد بیاید همان را در میان مردم بگوید. یا از مسائل تاریخی قسمت هایی را بگوید قسمت هایی را حذف کند. دروغ گفتن، اغفال کردن هیچ وقت نمیتواند آزاد باشد.
"در دانشکده الهیات مردی بود که ماتریالیست بود و نه تنها در آنجا بلکه در جاهای دیگر هم میرفت سر کلاس ها و تبلیغات ماتریالیستی و ضد اسلامی میکرد"این که در اسلام خرید و فروش کتب ضَلال حرام است و اجازه نشرش هم داده نمیشود، کتب ضلال یعنی کتب اغفال، کتابی که اساسش بر دروغگویی است. مثلا نویسنده تاریخ را تحریف میکند یا چیزی را به صورت علمی میگوید در صورتی که وقتی جلو یک عالم میگذاریم معلوم میشود او حتی علم را تحریف کرده. پس آینده ما آن وقت محفوظ خواهد ماند که عدالت را حفظ کنیم، آزادی را حفظ کنیم، استقلال را حفظ کنیم، استقلال سیاسی، استقلال اقتصادی، استقلال فرهنگی یا استقلال فکری، استقلال مکتبی. من روی مسئله استقلال سیاسی و استقلال اقتصادی بحثی نمیکنم ولی روی مسئله استقلال فکری و استقلال فرهنگی و به تعبیر خودم استقلال مکتبی مایلم زیاد تکیه کنم. ۳.
حفظ استقلال مکتبی انقلاب ما وقتی پیروز خواهد شد که ما مکتب و ایدئولوژی خودمان را به دنیا معرفی کنیم یعنی جمهوری اسلامی ایران آن وقت موفق خواهد شد که بر اساس یک تز، یک ایدئولوژی که همان ایدئولوژی اسلامی است ادامه پیدا کند. اگر این مکتب و ایدئولوژی، اسلامی محض باشد- یعنی اگر استقلال مکتبی داشته باشیم، واقعا آنچه که از اسلام خودمان است همان را بیان کنیم، خجلت و شرمندگی در مقابل دیگران نداشته باشیم- ما در آینده موفق خواهیم بود. اما اگر بنا بشود که یک مکتب التقاطی به نام اسلام درست کنیم، برویم ببینیم که فلان فرد، فلان گروه، فلان مکتب چه میگوید، یک چیزی از مارکسیسم بگیریم یک چیزی از اگزیستانسیالیسم بگیریم یک چیزی از سوسیالیسم بگیریم یک چیزی هم از اسلام بگیریم بعد یک آش شله قلمکاری درست کنیم و بگوییم این است مکتب اسلام، این برای مدت موقت ممکن است مفید واقع شود [ولی برای همیشه نه،] چون در مدت موقت افراد نمیدانند؛ وقتی که ما مثلا یک فکر مارکسیستی را با رنگ اسلامی عرضه داشتیم، یک فکر اگزیستانسیالیستی را با روکش اسلامی عرضه داشتیم، در ابتدا مردم میپذیرند ولی این امر برای همیشه مکتوم نمیماند، افرادی پیدا میشوند اهل فکر و مطالعه و میآیند دزدیگیری میکنند: فلان حرفی که شما به نام اسلام میزنید مال اسلام نیست؛ این اسلام است، این قرآن است، این سنت پیغمبر است، این فقه اسلام است، این اصول معتبر اسلامی است، این هم حرفی که شما میزنید؛ این را شما از مارکسیسم گرفتهاید، یک روکش اسلامی هم رویش کشیدهاید. بعد همینهایی که رو به اسلام آوردهاند با شدت بیشتری از اسلام گریزان خواهند بود. این است که این مکتب های التقاطی به عقیده من ضررشان برای اسلام از مکتب هایی که صریحا ضد اسلامی هستند اگر بیشتر نباشد کمتر نیست.
"گفتم با این که من به هیچ قیمتی حاضر نیستم در رادیو و تلویزیون حاضر شوم ولی برای این کار من حاضرم در رادیو و تلویزیون با تو مناظره کنم"به حق یک مجرم نیز نباید اجحاف شود پس راه آینده ما همان راه گذشته ماست که انقلاب طی کرده، راه عدالت اجتماعی در ظلّ اسلام [و آزادی و استقلال در ظلّ اسلام.] واقعا نباید در دولت اسلامی ظلمی واقع شود، واقعا نباید اجحافی به حق کسی بشود. به حق یک مجرم هم نباید اجحاف شود ولو یک مجرم مستحقالقتل. واقعا ما حق داریم از یک عده از جوان ها گله کنیم. در عین این که ما احساسات آنها را تقدیر میکنیم ولی در عین حال این مقدار هم حق گلهگذاری از آنها داریم که اینها آنچنان حس انتقامجوییشان نسبت به مجرم ها شدید است که گاهی سخنانی میگویند که با منطق احساسات جور در میآید نه با منطق اسلام. یک وقتی رفته بودیم خدمت جناب آقای مهندس بازرگان در نخستوزیری برسیم.
دیدم پاسدارانی که آنجا بودند با هم حرف میزنند. انتقاد داشتند از این اعدام هایی که فعلا وجود دارد، میگفتند چرا گلولهها را به اینها حرام میکنند، مگر اینها ارزش گلوله خوردن دارند؟! بروند اینها را زنده بریزند در دریا. ضمن این که ما احساسات پاک این افراد را تقدیر میکنیم باید بگوییم که اسلام این گونه نیست. از نظر اسلام مجرمی که هزارها نفر را کشته و هزارها جنایت کرده است که اگر بنای اعدام بخواهد باشد صد بار باید اعدام شود در عین حال همو هم حقوقی دارد و حق او نباید نادیده گرفته شود. ما هزار و سیصد سال است از مکتب علی این درس را میآموزیم که ابن ملجم مرادی ضارب امام علی بن ابیطالب [مورد توجه علی علیه السلام بود که با او بدرفتاری نشود.] ارزش علی چقدر بود؟ واقعا از نظر ما اگر به قصاص قتل حضرت امیرالمؤمنین هزار نفر جنایتکار- آن کسی که ضارب بوده، آن کسی که مسبب بوده، آن کسی که آمر بوده، آن کسی که راضی بوده- کشته میشد زیاد کشته شده بود؟ نه.
"این، کار صحیح است والّا اگر ما جلو فکر را بگیریم اسلام و جمهوری اسلامی را شکست دادهایم"ولی ما مدعی هستیم که در مکتبی تربیت شدهایم که میگوییم علی وقتی که در بستر افتاده است بنی عبدالمطّلب یعنی خویشاوندان خودش را جمع کرده، میگوید: یا بنی عَبْدِالْمُطَّلِب لا الْفِیَنَّکُمْ تَخوضونَ دِماءَ الْمُسْلِمینَ خَوْضاً تَقولونَ: قُتِلَ امیرُالْمُؤْمِنینَ (۱) مباد بعد از من، نبینم شما را که بعد از من افتادهاید در خون مردم مسلمان و میگویید علی کشته شد، آن یکی مسببش بوده، آن یکی تحریک کرده، آن یکی راضی بوده، نقشه را در خانه چه کسی کشیدند. من را یک نفر کشته، آن یک نفر هم یک ضربت بیشتر به من نزده است، یک ضربت بیشتر به او نزنید، خواه بمیرد و خواه زنده بماند. ما هزار و سیصد سال است که میگوییم- و اینهاست که این مکتب را حفظ کرده و نگه داشته- کاسه شیر را در دم آخر برای علی علیه السلام میآورند، میخواهد میل بفرماید، میفرماید باقیاش را به اسیرتان بدهید، مبادا اسیرتان گرسنه بماند: ارْفَقوا بِاسیرِکُمْ با اسیرتان با رفق و مدارا رفتار کنید. در مدتی که ابن ملجم در خانه علی زنده بود، کسی کوچکترین شکنجهای به او نداد و این افتخار اسلام است. ما دیدیم خود امام خمینی سلّمهالله تعالی در روزهای اولی که رژیم سقوط کرد و افراد را میگرفتند، در اولین اعلامیههایی که ایشان دادند گفتند- و همیشه این مطلب را تکرار کردهاند؛ در هفته گذشته که در خدمتشان بودیم باز به دادستان تأکید میکردند- که زندانی اسیر است، زندانی تا وقتی که زندانی و اسیر است کوچکترین مزاحمتی به او نباید بشود، شکنجه نباید بشود، آزار نباید بشود، پذیرایی هم باید بشود.
محکمه به جرمش رسیدگی کند، هر مجازاتی برایش تشخیص داد آن مجازات باید اجرا شود، ضمن این که توصیه میکردند هیچ شفاعتی را قبول نکنید، هیچ وساطتی را قبول نکنید، هیچ وابستگی را نپذیرید، هر کس میخواهد باشد، وابسته به هر کس میخواهد باشد، هر کس میخواهد شفیعش باشد، هیچ این حرف ها نباید مطرح باشد، ولی در عین حال آن مجرم هم در عالم خودش حقی دارد، حق او هم نباید از بین برود. این است که آینده ما جز این که بر پایه همان عدالت اسلامی و ارزش های اسلامی باشد قابل بقا نیست. این را من فقط به عنوان یک نوع اندرز به طبقه جوان و پراحساس که احساسات آنها را همیشه تقدیر کرده و میکنم عرض میکنم که ما نباید تحت تأثیر احساساتمان ولو درباره یک مجرم از مرز خارج شویم کما این که در مسئله استقلال مکتبی باز تأکید میکنم: این برای آینده انقلاب ما خطرناک است که ما حق اسلام را با باطل مکاتب دیگر بیامیزیم و از آنها یک معجون به وجود بیاوریم. پاورقی:۱. نهج البلاغه، نامه ۴۷ انتهای پیام/.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران