مارادونا در مورد کاسترو: بعد از خدا، او دلیل زنده ماندن من است!

مارادونا در مورد کاسترو: بعد از خدا، او دلیل زنده ماندن من است!
اخبار روز
اخبار روز - ۸ آذر ۱۳۹۵


* نگاهی به تغییرات ورزش در عصر کاسترو

اخبار روز- بخش ورزشی: آن چه که در پی می آید دو مطلب برگرفته از گزارش سایت شرق و سایت نود بقلم رضا شعاعی است که به جنبه هائی از ورزش کوبا در دوران فیدل کاسترو فقید پرداخته اند.

شرق: «ورزش فعالیتی است که به‌خوبی با انقلاب همخوانی دارد و تعریف می‌شود». ابتدای سال ١٩٥٩، زمانی که فیدل کاسترو قدرت را در هاوانا به دست گرفت، ایده‌های مشخصی داشت که یکی از آنها سیاست ورزشی کوبا بود. خودش البته با قامت بلند یک‌متر و ٩٠ سانتی‌اش هم شیفته ورزش بود و یک رشته را به‌طور مشخص دنبال می‌کرد. در کشوری که بیس‌بال بالاتر از بوکس مردمی‌ترین ورزش محسوب می‌شد، فیدل دلباخته بسکتبال شده بود؛ به‌ویژه زمانی که به مدرسه «ال کولگو بالنا» می‌رفت: او بیش از آنکه پشت نیمکت بنشیند، در زمین‌های بسکتبال مشغول بازی بود. این سیاست‌مدار کوبایی حتی زمانی که از درس‌خواندن هم فارغ شد، از پرداختن به بسکتبال دست نکشید تا اینکه سرانجام در ٥٦سالگی یکی از انگشتانش شکست و دیگر قید این ورزش را زد.

"ابتدای سال ١٩٥٩، زمانی که فیدل کاسترو قدرت را در هاوانا به دست گرفت، ایده‌های مشخصی داشت که یکی از آنها سیاست ورزشی کوبا بود"نگاه کاسترو به ورزش، نگاه چندجانبه‌ای بود؛ برای او ابتدا فیزیک یک ورزشکار اولویت داشت. به نظر او سرعت، تمرکز، قدرت، استراتژی و بقیه موارد، عواملی بودند که می‌توانست از انقلابی‌ها یک چریکی سرحال و آماده بسازد. به این ترتیب بود که فیدل حتی تمرینات ورزشی را هم به چشم یک آمادگی برای انقلاب می‌دید. به غیر از این موارد، نگاه کاسترو به ورزش یک «هدف اجتماعی» را هم دنبال می‌کرد. قبل از اینکه او به قدرت برسد، ورزش فقط فعالیتی برای قشر پردرآمد جامعه کوبا بود.

خیلی زود او تصمیم گرفت ورزش را «دموکراتیزه» کند؛ چون عملی‌کردن این مورد می‌توانست کوبا را به ایده‌آل‌هایی که در ذهن داشت، نزدیک‌تر کند: طعم تلاش و کارکردن را بیشتر کند، انگیزه و میل به پیشرفت را به وجود آورد، انسجام را در جامعه یکپارچه‌تر کند... ضمن اینکه در کنار همه این موارد، شرایطی را هم فراهم کند تا قشر فقیر کوبا بتواند در این عرصه وارد و پیشرفت کند.

فرار ورزشکاران کوبایی به سمت حرفه‌ای‌گری
سال ١٩٦٢ با امضای حکم منع ورزش حرفه‌ای در کوبا، کاسترو به ایده‌آل‌های کمونیستی که مختص خودش بود، نزدیک شد. به عقیده او «ورزش حرفه‌ای نیاز به صرف هزینه‌های زیادی داشت». هم‌زمان با این مورد، او شرط‌بندی در ورزش و قمار را هم ممنوع کرد؛ هرچند این موارد به صورت غیرقانونی در کوبا رواج داشت.

"خودش البته با قامت بلند یک‌متر و ٩٠ سانتی‌اش هم شیفته ورزش بود و یک رشته را به‌طور مشخص دنبال می‌کرد"
بااین‌حال برای فیدل، ممنوعیت ورزش حرفه‌ای در کوبا چندان موفقیت‌آمیز نبود؛ با رشد ورزش حرفه‌ای در آمریکا، کوبا کشوری شد که بیشترین فرار ورزشکار به آمریکا را به نام خودش ثبت کرد؛ فوتبال، بیسبال، والیبال و بوکس ورزش‌هایی بودند که بیشترین موج فرار استعدادهای کوبایی به آمریکا را شامل می‌شدند. برای این ورزشکاران هدف به‌جیب‌زدن پول‌هایی بود که در کشورشان از رسیدن به آن محروم بودند. در سال ٢٠١٥، بیش از صد بازیکن بیسبال کوبایی به آمریکا فرار کرده بودند تا به «ال‌دورادو»شان در این کشور برسند. قراردادی ٣٩‌‌میلیون‌دلاری که یاسیل پوییگ سال ٢٠١٢ با تیم لس‌آنجلس‌داجرز بست، مزید بر علت شد تا ورزشکاران بیشتری از کوبا تشویق شوند در اولین فرصتی که دست می‌دهد، به آمریکا بگریزند. دولت کوبا برای مقابله با پدیده فرار ورزشکارانش چند اقدام ناموفق را در دستور کار قرار داد؛ اول اینکه ورزشکاران خارج‌شده را به صورت موقت از ورود به کوبا محروم کرد و دوم اینکه به آن ورزشکاران به طور موقت اجازه حضور در تیم‌های ملی کشور داده نشد.

کاسترو که از دست این ورزشکاران که آنها را «خائن» می‌خواند، حسابی عصبانی شده بود، به تمجید آن دسته از هموطنانش پرداخت که میلی به ثروت‌اندوزی نداشتند... البته با وجود چنین سختگیری‌هایی، کوبا نتایج درخشانی در عرصه‌های بین‌المللی به‌ویژه در بازی‌های المپیک گرفت. به غیر از المپیک آخر که کوبا ١١ مدال در آن گرفت، این کشور کوچک ١١‌‌میلیون‌نفری، در پنج‌ دوره از بازی‌های المپیک در هر دوره بیش از ٢٠ مدال به دست آورد. شاهکار کوبایی‌ها در شکار مدال‌های المپیک هم مربوط به بازهای المپیک ١٩٩٢ بود که ٣١ مدال به دست آوردند. کاسترو در این میان مثل بسیاری دیگر از سیاست‌مداران دنیا، در رأس همه آنها ولادیمیر پوتین، ورزش را یکی از اهرم‌های درخشان بین‌المللی می‌دانست.

"این سیاست‌مدار کوبایی حتی زمانی که از درس‌خواندن هم فارغ شد، از پرداختن به بسکتبال دست نکشید تا اینکه سرانجام در ٥٦سالگی یکی از انگشتانش شکست و دیگر قید این ورزش را زد"

ورزش حربه‌ای دیپلماتیک
ورزش برای کاسترو عاملی برای ازسرگیری «روابط دیپلماتیک» بین کوبا و آمریکا هم شد. ٢٨ مارس ١٩٩٩، تیم ملی کوبا در یک بازی دوستانه نه چندان دوستانه میزبان اوریولز بالتیمور شد که ٣ بر٢ شکست خورد. کوبایی‌ها در بازی برگشت در خاک آمریکا موفق شدند رقیب را ١٢ بر ٦ شکست دهند و حسابی کاسترو را خوشحال کنند. اگرچه فیدل به بالتیمور سفر نکرده بود ولی در برگشت بازیکنان کشورش را به حضور پذیرفت. کاسترو موفقیت ورزشکارانش مقابل آمریکایی‌ها را ستود: «این برتری ورزش کوبا بود.

برتری ورزشکارانی که از معادن و کارخانه‌ها آمدند. این برتری ثمره پیشرفت مدارس ورزشی بود که به واسطه انقلاب ساخته شدند».

دوستی با مارادونا
دوستی دیرینه کاسترو با دیگو مارادونا تنها راه ارتباط سیاست‌مدار کوبایی با فوتبال بود. اولین سفر دیگو به کوبا سال ١٩٨٧ انجام شد و بعد از آن بود که علاقه مارادونا و کاسترو به یکدیگر بیشتر و بیشتر شد. دیگو در هر سفری که به کوبا داشت، پیراهن‌های امضا‌شده‌اش را به رهبر فقید این کشور هدیه می‌داد.
مارادونا همیشه از کاسترو دفاع می‌کرد و یک ‌بار حتی صفت «بزرگ‌ترین مرد تاریخ» را به او داد.

"نگاه کاسترو به ورزش، نگاه چندجانبه‌ای بود؛ برای او ابتدا فیزیک یک ورزشکار اولویت داشت"مارادونا در نامه‌ای که ١٥ ژانویه ٢٠١٥ برای کاسترو فرستاد، برای او نوشته بود: «فیدل، اگر من در این سال‌ها دوستی صادقانه و زیبا چیزی از تو آموخته باشم، این است که وفاداری قیمتی ندارد». ژانویه ٢٠١٥ وقتی اخباری نگران‌کننده درباره سلامت فیدل کاسترو منتشر شد، مارادونا خیلی سریع به کوبا سفر کرد تا با دوستش دیدار کند. سال ٢٠١٥ بود که کاسترو، تعدادی از نامه‌هایی را که میان او و مارادونا ردوبدل شده بود، منتشر کرد. مارادونا علاوه بر دوستی صمیمانه‌اش با کاسترو، یکی از شیفتگان او نیز به حساب می‌آید و چهره او را روی پایش خالکوبی کرد.

بازی گلف با «چه‌گوارا»
گلف ابزاری تبلیغاتی در روابط تیره‌وتار میان آمریکا و کوبا در سال‌های نخست به‌قدرت‌رسیدن کاسترو بود.

سال‌های قبل از انقلاب کوبا، چهار کمپ گلف در این کشور وجود داشت ولی سال ١٩٥٩ اوضاع تغییر کرد. کاسترو گلف را ورزش مرفهان می‌دانست و حتی آن را ممنوع اعلام کرد طوری که زمین‌های گلف به آکادمی‌های نظامی اختصاص یافت. البته قبل از تعطیلی یکی از این زمین‌ها بود که او در آن زمین یک مسابقه ترتیب داد تا نفرتش را از آمریکایی‌ها اعلام کند. در آن مسابقه که در سال ١٩٦١ ترتیب داده شد، کاسترو و چه‌گوارا با هم مسابقه گلف دادند که هدفشان در حقیقت کنایه‌زدن به آیزنهاور، رئیس‌جمهور وقت آمریکا بود. روی چوبی که این دو چهره سیاسی به سمتش توپ‌هایشان را می‌فرستادند، نام آیزنهاور نوشته شده بود.

"به نظر او سرعت، تمرکز، قدرت، استراتژی و بقیه موارد، عواملی بودند که می‌توانست از انقلابی‌ها یک چریکی سرحال و آماده بسازد"
کاسترو گلف‌باز بدی بود. روزنامه نیویورک‌تایمز با چاپ عکسی از آن مسابقه نوشت این چه‌گوارا بود که گلف را به کاسترو یاد داد و در نهایت هم کاسترو مغلوب قهرمان آرژانتینی شد.

سایت نود. رضا شعاعی: فیدل کاسترو رهبر انقلاب کوبا در ۹۰ سالگی از دنیا رفت. روابط صمیمانه او با دیگو مارادونا اسطوره فوتبال همیشه برای رسانه ها و مردم جذابیت داشت.
دیه گو آرماندو مارادونا یک اسطوره بزرگ در دنیای فوتبال است اما باید گفت که او سیاسی ترین چهره در بین بزرگان فوتبال محسوب می شود.

مواضع و ژست های ضدامپریالیستی «ال دیه گو» به ویژه پس از خداحافظی از مستطیل سبز، شدت بیشتری گرفت و او تبدیل به نمادی علیه مشی امپریالیستی شد. برای کسانی که عاشق بازی های او بودند، حضور مارادونا در صف «چپی ها» بسیار جالب بود. حتی الهه فوتبال ماجرای محرومیت ناشی از دوپینگ و اعتیاد را هم متوجه دست های پنهان کرد، گاه آشکار و گاه پنهان جریان های مافیایی را در تخریب چهره خویش مقصر دانست و در یک کلام، خواست به مردم بگوید که مشی سیاسی او برای قدرت های تمامیت طلب و امپریالیسم قابل تحمل نیست.
موضع گیری های دیه گو مارادونا باعث شد تا روابط او با فیدل کاسترو رهبر انقلاب کوبا افزایش یابد و مارادونا که خود مراد بسیاری از مردم دنیا بود، تبدیل به مرید فیدل کاسترو شد و بارها به کوبا سفر کرد تا با یکی از انقلابی ترین چهره های تاریخ سیاست دنیا، ملاقات کند. بدین ترتیب چهره دیگری از این اسطوره آرژانتینی در ذهن مردم دنیا نقش بست؛ یک چهره مبارز علیه امپریالیست ها، چهره ای که می خواست همچنان میراث «چه گوارا» را در قلب و روح مردم آرژانتین زنده نگه دارد، مردمی که سال های سیاه دیکتاتوری نظامی ها را در آرژانتین تحمل کرده بودند اما اتحاد استراتژیکی با کاسترو رهبر کوبا پیام دیگری هم داشت.
فیدل کاسترو تقریباً آخرین نماد از انقلابیون چریکی در قاره آمریکا بود و چهره ای که تمام دنیا وی را با برند «ضد امپریالیسم» می شناختند. وقتی مارادونا به همراه فیدل در یک صف سیاسی قرار گرفت، پیام خویش را رساتر از گذشته، نه تنها به گوش مردم آرژانتین بلکه به گوش همه مردم دنیا به ویژه مردم قاره آمریکا رساند.

کوبا که دهه ها تحت شدیدترین فشارهای تحریمی آمریکا قرار داشت، با رهبری فیدل کاسترو و با تکیه بر اقتصاد بسته مبتنی بر صادرات شکر و سیگار برگ به تنفس مصنوعی خویش ادامه داد و حتی پس از فروپاشی حکومت کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی، نقشی پُررنگ تر پیدا کرد زیرا یکی از معدود پناهگاه های امن کمونیست ها بود.

"به این ترتیب بود که فیدل حتی تمرینات ورزشی را هم به چشم یک آمادگی برای انقلاب می‌دید"اگر چه به نظر می رسد که دیدگاه های مذهبی مارادونا با فیدل و جریان کمونیستی انطباق چندانی نداشت ولی رویکردهای سیاسی و فکری آنها بسیار مشابه بود.
فیدل کاسترو رهبر انقلاب کوبا علیه دیکتاتوری نظامی این کشور و موسس یک حکومت سوسیالیستی در این کشور بود، مارادونا هم از سرزمینی می آمد که چگوارا را داشت، مظهر انقلاب و انقلابی گری. بدین ترتیب، «ال دیه گو» همان یاغی دوست داشتنی و عصیان گر فوتبال، این بار می خواست چهره ای انقلابی داشته باشد تا نمادی شود علیه ظلم، بی عدالتی، فساد، تبعیض و مبارزه علیه زورگویان.
البته باید گفت که روابط فیدل و مارادونا فقط در حد یک اتحاد استراتژیکی سیاسی در پناهگاه ضد امپریالیستیِ بغل گوش ایالات متحده نبود، بلکه مارادونا شیفته شخصیت فردی فیدل کاسترو هم شد و بارها وی را مورد تحسین قرار داد. «ال دیه گو» برای اولین بار در سال ۱۹۸۷ به کوبا سفر کرد، دقیقاً یک سال پس از قهرمانی در جام جهانی و حماسه «دست خدا» و ۴ سال پیش از سقوط حکومت کمونیستی شوروی سابق. ولی به قدری شیفته فیدل شد که این سفرها را ادامه داد البته پس از آویختن کفش هایش. مارادونا برای فیدل، پیراهن تیم های فوتبال را هدیه می برد و فیدل هم ناب ترین سیگارهای برگ کوبایی را به مارادونا سوغات می داد.
وقتی که فیدل کاسترو رهبر انقلاب ۱۹۵۹ کوبا در بامداد ۲۶ نوامبر ۲۰۱۶ به علت کهولت سن از دنیا رفت، مارادونا که از تماشای مسابقه تنیس جام دیویس بین تیم های آرژانتین و کرواسی باز می گشت، فیدل کاسترو را «پدر دوم» خویش نامید و از مرگ وی به شدت ابراز تأسف کرد.
دیه گو مارادونا به نوعی خودش را مدیون فیدل کاسترو می داند زیرا در اوج دوران اعتیاد به مواد مخدر، چندین بار به کوبا سفر کرده و در درمانگاه ویژه دوستان فیدل کاسترو موسوم به «La Pedrera» تحت معالجه قرار گرفت.

هر بار که مارادونا به کوبا سفر می کرد، با استقبال گرم فیدل رو به رو شده و برای او سنگ تمام می گذاشتند. او تصویری از کاسترو را روی پای خود خالکوبی کرده است.
فیدل کاسترو هم از مارادونا به عنوان یک «دوست فوق العاده» نام می بُرد. اما مارادونا جمله مشهوری درباره فیدل کاسترو دارد:
بعد از خدا، او دلیل زنده ماندن من است.

مارادونا در واکنش به مرگ فیدل کاسترو گفت:
او مرا نصیحت می کرد. درباره مواد مخدر با من صحبت می کرد. او مثل پدر دومم بود.

"ضمن اینکه در کنار همه این موارد، شرایطی را هم فراهم کند تا قشر فقیر کوبا بتواند در این عرصه وارد و پیشرفت کند"۴ سال در کوبا زندگی کردم. وقتی که کلینیک های درمانی در آرژانتین، درهای خود را به روی من بستند، او درهای کلینیک ها را در کوبا به روی من گشود چون هیچ کس مرگ مارادونا را نمی خواست. من باید از او تشکر کنم. فیدل به من گفت که تو می توانی (اعتیاد را ترک کنی) و من توانستم و اکنون اینجا هستم. این بهترین خاطره ام از اوست.
در واقع فیدل کاسترو به بیس بال علاقه زیادی داشت اما هواداران مارادونا اسطوره فوتبال خود را مدیون رئیس جمهور سابق کوبا می دانند زیرا معتقدند که فیدل، جسم ستاره محبوبشان را از آغوش مرگ دزدید و روح دوباره ای در آن دمید.

مارادونا در یک برنامه تلویزیونی در سال ۲۰۰۵ که از آرژانتین پخش می شد، فیدل کاسترو را دعوت کرد. این برنامه مدتی پس از انتخاب جرج بوش برای دومین بار به عنوان رئیس جمهور آمریکا، پخش می شد، همان انتخاباتی که شایعاتی درباره تقلب به سود بوش و علیه ال گور به گوش می رسید. وقتی مارادونا از کاسترو خواست که یک جمله درباره جرج بوش بگوید، چنین پاسخی شنید:
متقلب! مافیای تروریست میامی!
آخرین ملاقات آنها با یکدیگر حدود سه سال پیش در هاوانا پایتخت کوبا بود. وقتی فیدل کاسترو وارد اتاق ملاقات شد، به مارادونا گفت که «آمده ای با من خداحافظی کنی؟!» و این بود آخرین ملاقات آنها، مارادونا برای خداحافظی نرفته بود ولی انگار فیدل می دانست که این آخرین دیدار آنها است.

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

منابع خبر

اخبار مرتبط