سه‌ماه اول حضور؛ از کتاب‌های فارسی نشده تا ایرانشناسان قرقیزی

سه‌ماه اول حضور؛ از کتاب‌های فارسی نشده تا ایرانشناسان قرقیزی
خبرگزاری مهر
خبرگزاری مهر - ۲۸ تیر ۱۳۹۹



خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ: پرویز قاسمی

۲۷ اسفند ۹۷ بود روزی که پایم به عشق آباد باز شد؛ نه شهرش بلکه خیابانی در بیشکک که مرکز فرهنگی ایران‌مان در آنجا خوش کرده است؛ خیابانی کمی تا قسمتی و بلکه بیشتر ناهموار و خاکی با دست اندازهایی مناسب و توصیه شونده برای جا انداختن برخی در رفتگی‌ها؛ از در رفتگی مهره کمر و قولنج آدم‌ها گرفته تا در رفتگی کمک‌های ماشین و موارد دیگر و مشابهی از این دست! (این کوچه در فروردین سال ۱۳۹۹ با پیگیری‌های زیاد صورت گرفته بالاخره بهسازی و آسفالت شد.)

آسیای مرکزی را با قرقیزستان و بیشکک شروع کردیم و امروز از این شروع ۹۰ روز گذشته است. در پایان این سه ماه برای یک هفته عازم ایران هستم و این یادداشت را در مسیر بیشکک- آلماتی به رشت تحریر در می‌آورم. باقی‌اش را با ما همراه شوید در یادداشت‌های قرقیزستان…

از شریمکولوف تا آیتماتوف

درست سه ماه شد، یعنی سه ماه گذشت و امروز در آغاز سه ماهه دومش هستم. حضورم را می‌گویم، در محل و در ماموریتی جدید. این بار در آسیای مرکزی، در قرقیزستان، همانجا که قبلاً صرفاً از طریق منابع و این اواخر بیشتر از سایت‌ها و فضای مجازی مطالعه‌اش می کردم.

"در پایان این سه ماه برای یک هفته عازم ایران هستم و این یادداشت را در مسیر بیشکک- آلماتی به رشت تحریر در می‌آورم"گذشته را ورق می‌زنم. شریمکولوف رئیس پارلمان وقت قرقیزستان اولین قرقیزی بود که با او آشنا و همصحبت شدم. چند روزی همراه و مترجمش در تهران بودم. تاریخش به بیش از ۲۰ سال گذشته برمی‌گردد درست زمانی که پای هیات‌ها و گروه‌های مختلف سیاسی؛ فرهنگی؛ علمی و دینی کشورهای تازه استقلال یافته به خارج و ایران باز شده بود. دورادور و در مطالعاتم و در نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران (غرفه قرقیزستان) و همایش‌های بین المللی که هیات‌های قرقیزی حضور داشتند؛ چیزهایی از قرقیزستان شنیده و آموخته بودم؛ از ماناس حماسی قرقیزها که بمانند شاهنامه برای ایرانیان است و دریغا که هنوز کامل و سلیس به فارسی ترجمه نشده است؛ از چنگیز آیتماتوف و آثار پرآوازه‌اش که جای یک برنامه درست و حسابی درباره‌اش در ایرانمان خالیست؛ از عسگر آقایف‌اش که سال‌ها بر قرقیزستان حکمرانی کرد و پس از آن برای همیشه در خانه برادر بزرگ- روسیه- رحل اقامت افکند؛ از رزا آتونبایوا رئیس جمهور سابق که سنبل و نماد زنان فعال و تاثیرگذار در قرقیزستان است و همچنان در سپهر سیاسی اجتماعی این جمهوری می‌درخشد؛ از کورمان بیگ باقی‌اف و آلمازبیگ آتامبایفی که اولی در بلاروس روزگار می‌گذراند و دومی تبدیل به اپوزیسیون شده و چنگ در چنگ جئین بیک‌اف یار سابقش؛ رئیس جمهور کنونی قرقیزستان انداخته است؛ از انقلاب لاله‌ای‌اش و از پایگاه آمریکایی ماناس‌اش که دیگر و فعلاً وجود خارجی ندارد؛ از جولان فرهنگی ترک‌ها و قدرت نمایی روزافزون اقتصادی چینی‌ها و حضور چشمگیر و روزافزون عرب‌ها و دانشجویان پاکی و هندی‌اش؛ از فستیوال‌ها و برنامه‌های خیریه‌اش با عناوین و قالب‌های مختلف و از رنگ وارنگ سازمان‌های غیردولتی خارجی و سمن‌هایش که اینک قرقیزستان را به دموکرات‌ترین کشور آسیای مرکزی شهره کرده است.

اساتیدی که چراغ ایرانشناسی را روشن نگه داشته‌اند

نیز می‌توان از جیلدیزش (جیلدیز باقاشوا رئیس کتابخانه ملی قرقیزستان) نوشت که آوازه و اعتبار کتابخانه ملی این جمهوری مدیون کیاست‌های اوست؛ از تالاس بیک (رئیس دانشکده شرقشناسی و روابط بین الملل دانشگاه دولتی بیشکک) خوش مشرب و از رستم خوش مراد (مدیر رادیو قرقیزی الماس وسایت ایران کی جی قرقیزستان) هم می‌توان گفت؛ می‌توان پای درد دل‌های تمام نشدنی نورلانش نشست و صحبت‌های فارسی ملاحت (ملاحت مامداوا استاد زبان فارسی و رئیس مرکز ایرانشناسی دانشگاه اسلاویانی قرقیزستان) شیرین زبانش را گوش داد؛ هموکه اولین بار بیست و چندسال پیش در همایشی بین المللی در تهران با او آشنا شدم؛ می‌توان از صبیره (صبیره رئیس مجموعه فرهنگی آموزشی و ورزشی کودکان (کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان) قرقیزستان) پرصبر و بی آلایشی گفت که سهم بزرگی در آموزش و پرورش گروه‌های هنری کودک و نوجوان قرقیزستان داشته و دارد؛ می‌توان جداگانه از اساتید و معلمان زبان فارسی و ایرانشناسان این خطه که با کمترین توقع چراغ زبان فارسی و ایرانشناسی را در سرزمین ماناس روشن نگه داشته‌اند هم گفت و نوشت؛ کسانی چون ذاکراف؛ علیمه؛ بورول؛ تولقون آی؛ پریزاد؛ آسیه؛ النورا و حتی زلیخای زنجانی‌مان (مدرس ایرانی زبان فارسی در دانشگاه دولتی بیشکک).

از فارغ التحصیلان زبان فارسی کوثرش هم می‌توان گفت که بعضاً در عرصه‌های دینی اجتماعی قرقیزستان برای خود جای پایی بازکرده‌اند و فعالیت دارند همچون مریم الیانایی (مریم الیانا ستاراوا مدیر موسسه و نشریه اسلامی «امت» درقرقیزستان؛ مسلط به زبان فارسی) که در قالب تشکلی دینی منشا فعالیت‌های خوبی بوده و تعدادی از جوانان دختر و پسر دین دار و محجبه را گرد آورده است. از اینها گفتیم چرا از قادرهای همسویش نیز نگوییم. یکی فعال و تحلیلگر در عرصه‌های دینی (قادر مالک اف رئیس مرکز تحلیلی علم؛ حقوق و سیاست؛ اسلام شناس برجسته قرقیزستان) و دیگری تاجیک تبار (قادرشاه مروت فعال رسانه‌ای تاجیک تبار مقیم بیشکک) همراه که بسیار بیشتر از آنچه تصورش می‌رود از کم و کیف فعالیت‌های ما در قرقیزستان و از فراز و فرود تعاملات رایزنی و سفارت در طول سال‌های گذشته خبر دارد.

چه زود گذشت و چه پر رویداد و پرخاطره. کتمان نمی‌کنم راضی هستیم در ته دلمان، ته دلی که اون گوشه‌اش وجدان جای گرفته است. برعکس روزهای اول که کمی سخت می‌گذشت و بلکه نمی‌گذشت الان دیگر کاملاً با محیطش، با آدم‌هایش عادت کرده‌ام.

"باقی‌اش را با ما همراه شوید در یادداشت‌های قرقیزستان…از شریمکولوف تا آیتماتوفدرست سه ماه شد، یعنی سه ماه گذشت و امروز در آغاز سه ماهه دومش هستم"سه ماه شد ولی انگار سه سال است که اینجا هستیم. انگار این مردمان و فرهنگ و آداب و رسوم‌شان را سالهاست که می‌شناسیم. در این سه ماه می‌توانیم بگوییم خیلی چیزها بدست آورده‌ایم، هم تجربه، هم اندوخته و هم دوست و آشنا. روز و روزهای اول کمی سخت بود. یک مقدارش طبیعی است ولی بخشی هم نه.

یهویی وارد شهری شدیم به ظاهر بدوی و بسیار کم برخوردار از امکانات اولیه. کوچه بسیار ناهموار ورودی رایزنی با درب بزرگ آهنی عهد عتیقش و ساختمان کمی تاقسمتی غیراستاندارد با سرمای جانسوزش کلافه مان کرده بود. خیلی زود از این وضعیت باید خارج می‌شدیم. نمی‌شد متوقف شد و نباید هم متوقف می‌شدیم. کارآغازشده در محل ماموریت جدید باید ریل گذاری می‌شد و راه پیش و پسی غیر این نبود.

"این بار در آسیای مرکزی، در قرقیزستان، همانجا که قبلاً صرفاً از طریق منابع و این اواخر بیشتر از سایت‌ها و فضای مجازی مطالعه‌اش می کردم"کارها زود و جدی شروع شد. یادم نمی‌رود اولین کارجدی و بنوعی رسمی‌ام با سیتیک (چیزی شبیه به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان خودمان) و صبیره‌اش شروع شد و پشت بندش بازدید از برنامه‌های نوروزی کالج زیرمجموعه سیتیک و اولین مصاحبه درخصوص نوروز و اشتراکات فرهنگی ایران و قرقیزستان و سخنرانی در محل اجرای برنامه‌های نوروزی کالج مذکور و اولین آشنایی حضوری و دم خور شدن با قرقیزها و آداب و رسوم نوروزی‌شان. ادامه همین برنامه‌ها وصل شد به مجموعه برنامه‌های نوروزی در مراکز و نقاط مختلف قرقیزستان از جمله برنامه اصلی جشن نوروز در میدان آلاتو در روز ۲۱ مارس؛ حضور و مشارکت در جشن ایرانیان مقیم در سفارت و برگزاری با شکوه جشن نوروز در دانشگاه بین الملل قرقیزستان.

همینجا بود که ابتکارا کلیپی از سروده‌های نوروزی دانشجویان زبان فارسی تهیه و در فضای مجازی قرار گرفت. پس از آن بود که یواش یواش دیدارها و بازدیدها براساس اولویت و اهمیت در دستور کار قرار گرفت و دوره پرکاری از دیدارها و ملاقات‌ها با شخصیت‌ها و مراکز مختلف فرهنگی اجتماعی و علمی قرقیزستان شروع شد؛ دوره‌ای که درکنارش نوشتن نیز چاشنی مهم آن بود؛ نوشتن و ثبت گزارشات و خاطرات و یادداشت‌ها و دلنوشته‌ها و خاطره نویسی‌ها. این نوع نوشتن‌ها را بخصوص اگر روایی باشد بسیار می‌پسندم و دوست دارم حتی الامکان آنها را با برخی دوستان نزدیک نیز باشتراک بگذارم.

البته سبک نوشتن‌های افراد چه بسا فرق می‌کند. برخی نوشتن‌هایشان چه بسا کاملاً کلیشه‌ای و رسمی است و سیستم‌های اداری هم بیشتر طالب چنین نوشتن‌هایی هستند؛ نوشتن‌هایی که بعضاً محتوای آنها بازتاب دهنده آنی نیست که در اصل دیدار و بازدید اتفاق افتاده است. چه بسیار گزارش‌ها و نوشتارهایی که کپی پیستی از منابع اینترنتی درموضوع مورد مذاکره و گفت‌وگو هستند و خواننده گزارش با خواندن آنها تصور می‌کند که انگار طرف مخاطب و دیدارشونده خارجی حرفی و صحبتی و ماموریتی برای گفتن نداشته و صرفاً برای استماع اینهمه مطالب کپی پیستی طرف ایرانی‌اش به دیدار آمده؛ صم بکم و مثل بچه مثبت نشسته و فقط و اختصاصاً گوش‌هایش را برای شنیدن حرف‌های او تیز و آماده کرده است.

درگرماگرم این دیدارها و بازدیدها از جمله بازدید از مدارس زبان فارسی ۲؛۲۸ و۳۱ و دانشگاه‌های آرابایف؛ اسلاویانی و علوم انسانی بیشکک؛ کتابخانه ملی قرقیزستان و مرکز ایرانشناسی فردوسی‌اش و رادیو الماس و فضای مجازی و پرتال و ترک ائل و… بود که وارد یک کار جدی نمایشگاهی شدیم؛ نمایشگاه بین المللی تعاملی راه ابریشم. نمایشگاهی که در برنامه کاری نمایندگی نبود و ما ناچار و البته با خواست خود وارد گود شدیم. نمی‌توانستیم هم رد کنیم چرا که ایران دارای جایگاهی مهم در جاده تاریخی ابریشم بوده و هست و هر طور که شده بایستی حضورمان را در طراز این جایگاه تاریخی پررنگ می‌کردیم.

"تاریخش به بیش از ۲۰ سال گذشته برمی‌گردد درست زمانی که پای هیات‌ها و گروه‌های مختلف سیاسی؛ فرهنگی؛ علمی و دینی کشورهای تازه استقلال یافته به خارج و ایران باز شده بود"هر آنچه می‌توانستیم با همفکری و هم افزایی بخش‌های مختلف انجام دادیم و به همین نیز بسنده نکردیم و از ایران دو هنرمند نیز آوردیم تا حضورمان آبرومندانه و درشان و جایگاه ایران بزرگ باشد. نمایشگاه نزدیک به یکماه طول کشید و نتیجه و برآوردی که در آخر کار دستگیرمان شد؛ راضی کننده بود. این را تنها بنده‌ای که مسئولیت این کار را مستقیماً برعهده داشتم؛ نمی‌گویم. مجموعه همکاران ما چه در سفارت؛ چه در مدرسه ایرانیان مقیم و چه همکاران پرتلاشم در نمایندگی که همه جوره درگیر این نمایشگاه بودند چنین حسی داشتند. حس درونی ما حاکی از یک نوع رضایت بود.

سفیر کشورمان نیز که در طول برگزاری نمایشگاه در ایران بوده است پس از بازگشت به بیشکک بلافاصله در دیداری که با ایشان داشتیم؛ صمیمانه از رایزنی فرهنگی بخاطر حضور موفقیت آمیز در نمایشگاه بین المللی راه ابریشم تقدیر و تشکر کرد و از آن به عنوان اولین اقدام هماهنگ و هم افزا بین رایزنی؛ سفارت؛ ستاد تهران و طرف قرقیزی نام برد. سخنان رزا آتونبایوا در آئین رسمی افتتاح روز ایران در نمایشگاه راه ابریشم گویاتر و واضح تر از هر چیزی بود و در همان کمتر از ۴۵ روز اول حضور در قرقیزستان به قول یکی از دوستان مهر ناداشته‌مان در دل قرقیزها جا خوش کرد؛ حداقل در دل یکی از مهمترین شخصیت‌های شناخته شده سیاسی؛ فرهنگی و اجتماعی‌شان یعنی رزا آتونبایوا رئیس جمهور سابق این کشور و برگزارکننده اصلی نمایشگاه بین المللی راه ابریشم. این فی نفسه برای بنده کمترین خیلی ارزشمند بوده و هست و اینکه جای شکرش هست که بالاخره کارهای افراد و تلاش‌ها و دغدغه‌هایشان در ارتقای روابط و مناسبات فرهنگی میان ملت‌ها بعضی جاها دیده شده و در جایی و جاهایی ثبت می‌شود. البته در کسب این موفقیت همراهی؛ جدیت و دلسوزی همکاران رایزنی خیلی موثر بود بخصوص مترجم رایزنی فرهنگی که در واقع می‌توان او را محور و ستون اصلی این نمایندگی دانست. درموردش و در مورد سایر همکاران نمایندگی نوشتنی و گفتنی‌ها دارم و در فرصت و مجال مناسبش به این هم خواهیم پرداخت.

درطول سه ماه اول حضور کارهایی آغاز شده؛ برنامه‌هایی برگزارشده و فعالیت‌های قلمی پژوهشی نسبتاً خوبی نیز صورت گرفته است.

"برعکس روزهای اول که کمی سخت می‌گذشت و بلکه نمی‌گذشت الان دیگر کاملاً با محیطش، با آدم‌هایش عادت کرده‌ام"می توان شاخص‌ترینشان را لیست کرد. از جمله آنها می‌توان فعال ساختن پرتال نمایندگی بیشکک؛ ایجاد صفحات در شبکه‌های اجتماعی و ریل گذاری حرکت برای شروع حضور موثر و با برنامه در فضای مجازی؛ همکاری و تعامل خوب با کتابخانه ملی قرقیزستان؛ حمایت از دوره‌های آموزش زبان فارسی در دانشگاه‌ها و مدارس قرقیزستان‌؛ هم افزایی خوب با سفارت کشورمان در بیشکک؛ تهیه و انتشار چند بروشور و کتابچه به زبان روسی؛ تمهید برای فعال‌تر کردن دفتر الهدی بیشکک و انجام چند کار رصدی- پژوهشی ارزشمند؛ انجام برخی تغییرات در داخل ساختمان نمایندگی و… را ذکر کرد.

آنچه در طول سه ماهه گذشته حاصل و عاید شده؛ کارنامه‌اش در معرض دید است و قابل نقد و ارزیابی. در نقد و داوری این عملکرد همه چیز را باید دید. بودجه و امکانات و نیروی انسانی را و برنامه مصوبی که نقشه راه هر نمایندگی است.

حضور پربار درنمایشگاه بین المللی تعاملی راه ابریشم، سفر به اوش در جنوب قرقیزستان و بازدید از گروه زبان فارسی دانشگاه دولتی این شهر و شرکت در برنامه چادر رمضان ۲۰۱۹ اوش؛ توجه بیشتر و تقویت فعالیت‌ها درفضای مجازی و پرتال، دیدارهای خوب در مدارس و دانشگاه‌ها، تمهید و هماهنگی برای کارهای مشترک با برخی مراکز داخل کشور، همکاری با برخی سمن‌های قرقیز همچون امت و وارثان رودکی، همکاری با برخی شخصیت‌های موثر و مطرح فرهنگی قرقیزستان همچون جیلدیز باقاشوا رئیس کتابخانه ملی و تعامل خوب با ایشان و انجام برخی کارهای جاری در نمایندگی همچون تمدید قرارداد ساختمان با الزام و متعهد ساختن صاحب ملک برای تامین سه شرط مهم در ارتباط با ساختمان غیراستانداردش ظرف سه ماه پس از امضای قرارداد (از این سه شرط یکی بلافاصله ظرف یک هفته انجام شده؛ شرط دومی یعنی استاندارد سازی سیستم سرمایشی و گرمایشی و عایق سازی ساختمان در حال بررسی و انجام است) و نیز برخی جایجایی‌ها و تغییرات درمحیط داخلی نمایندگی را می‌توان ازجمله اقدامات شاخص و قابل ذکر این دوره لیست کرد.

صحبت اصلی من دراینجا در حالی به پایان می‌رسد که عقربه ساعت خودرویی که در آن نشسته‌ام ۱۰/۷ صبح را نشان می‌دهد. چهل دقیقه بیشتر نیست که از بیشکک فاصله گرفته‌ایم.

جالب است که درست در همین لحظه ولی جان راننده تاجیک تبار رایزنی ماشین را متوقف می‌کند و به ما می‌گوید باید پیاده شویم. اینجا مرز است. مرز قرقیزستان و قزاقستان و گذرنامه‌ها باید چک شوند.
بله؛ رسیدیم به سرحدات قزاقستان. قزاقستانی که حضور در آن جزو ایده‌ال‌های من در کشورهای حوزه СIS بوده است. ایده‌آلی که البته محقق نشد و یهو سر از قرقیز در آوردیم؛ و برای رفت و آمد به سرزمین ماناس برای سه سال مسیرمان از همین آلماتی قزاقستان مقدر شد.

"در این سه ماه می‌توانیم بگوییم خیلی چیزها بدست آورده‌ایم، هم تجربه، هم اندوخته و هم دوست و آشنا"در قزاقستان نبوده‌ام ولی می‌دانستم و می‌دانم که خدایش با خدای قرقیزستان فرق می‌کند!. استانداردهای زندگی‌اش و ظواهر شهری و ظرفیت‌ها و امکانات اقتصادی؛ علمی و دانشگاهی‌اش با قرقیزستان و بلکه سایر جمهوری آسیای مرکزی زمین تا آسمان فرق می‌کند ولی به همین قرقیزش هم الان راضی‌ام و در درون خودم تا اینجای کار احساس رضایت می‌کنم. خدا چه می‌داند شاید در آینده‌ای نه چندان دور دوباره و در قالب و عنوانی دیگر به همین منطقه برگشتیم. ناممکن نمی‌دانم. از همینجاست که تاکید دارم و مصر هستم بر تقویت هر چه بیشتر دانش محاوره‌ای زبان روسی‌ام.

فلذا در دوره سه ماهه اول حضور در قرقیزستان از این مهم نیز غافل نبوده‌ام.

ما الان قسمت قرقیزستانی مرز را رد کرده و در گمرگ ورودی قزاقستان هستیم. فکر می‌کنم بهتر آن باشد دیگر نوشتن را کنار گذاشته و به تماشای منظره و طبیعت سرزمین آرزوهایم قزاقستان از مرز قرقیزستان تا فرودگاه آلماتی بنشینم.

آنچه در شرایط سفر و داخل ماشین نوشته شد هم گزارش عملکردی بود از سه ماه فعالیت در قرقیزستان و هم خود ارزیابی کوتاه و فشرده‌ای بود از سه ماه حضورم در بیشکک. پشت سر را که نگاه می کنم؛ احساس می‌کنم مسافت زیادی را در این سه ماه طی کرده‌ایم. این را از بازدیدهای روزانه پرتال نصف و نیمه رایزنی و از بلاگادارناست (تقدیرنامه‌ها) هایی که الان دست آسیه است و قرار است یک هفته‌ای که برای مرخصی به ایران می روم آنها را قاب بگیرد و بهمراه مجموعه‌ای از عکس‌ها در ویترین رایزنی نصب کند، می‌گویم. این را از حرف‌ها و صحبت‌ها و نظرات رزا آتونبایوا و سفیر و دیگران هم می‌توان فهمید و استنباط کرد.

هدف اصلی از خود ارزیابی نوبتی و قضاوت و مقایسه؛ چیزی نیست جز توجه به مسئولیتی که هر کدام داریم و بایستی در راستای آن تلاش کنیم.

"کوچه بسیار ناهموار ورودی رایزنی با درب بزرگ آهنی عهد عتیقش و ساختمان کمی تاقسمتی غیراستاندارد با سرمای جانسوزش کلافه مان کرده بود"اگر امروز من با دیروزم یکسان باشد این به معنای رکود و توقف است. و امروز بخصوص روز رکود نیست. به شخصه فکر می‌کنم تا جایی که می‌توانستیم و امکان و ظرفیتش بوده وظیفه را ادا کرده‌ایم. نتیجه‌ای که بدست آمده و می‌آید البته همه‌اش دست ما نیست. ما مامور به انجام وظیفه هستیم؛ باقی دست خداست.

مهم این است که وجدان آدمی راحت و آسوده باشد. و من این راحتی و آرامش خاطری و رضایت وجدانی را احساس می‌کنم و این احساس چون برایم خوشایند است برای ادامه کار امیدوارترم می‌کند.

امیدوارم نمره‌ای که خودم از این خود ازیابی به خودم می دهم فاصله زیادی با نمره و امتیازی که دیگران می‌دهند؛ نداشته باشد.

ساعت ۷ و بیست دقیقه صبح دوشنبه ۲۷ خرداد ۹۸ برابر با ۱۷ ژوئن ۲۰۱۹ / ‏‬ مسیر بیشکک- آلماتی

منابع خبر

اخبار مرتبط