بهزاد «کلید» را به تاریکی پرتاب کرده است

بهزاد «کلید» را به تاریکی پرتاب کرده است
کلمه
کلمه - ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۳

چکیده :او در روز ۲۸ فروردین جزء کسانی نبود که اصرار داشتند به هنگام بازرسی از رخت و تختشان حضور داشته باشند. او خیلی آرام به حیاط ۳۵۰ رفت و منتظر بود تا کار بازرسی تمام شود. او را بعد از پایان ماجرا صدا زدند تا به جرم صدای بلند به انفرادی ببرند، به جرم آنکه گفته بود ییا تا زخم‌های جنگ را روی تنم نشانت بدهم تا مرا از کتک خوردن نترسانی....

کلمه- گروه خبر:‌ بهزاد عرب گل رزمنده جانباز جنگ  و از اسرای سبز در انفرادی زندان اوین و در اعتراض به «ظلم» دست به اعتصاب غذای خشک زده است. یاران و همرزمان او نگران جان‌اش هستند. سید علیرضا بهشتی شیرازی اسیر سبز دیگری که او نیز دیروز از رزمندگان دوران دفاع بود از شب عملیات می‌گوید و از بهزاد عرب گل… .

متن یادداشت سید علیرضا بهشتی شیرازی که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

 بهزاد عرب گل، با بینی شکسته و لب پاره شده، با صورتی که از بی آبی حتما چروکیده است پر از دلیری، با رویاهایی از قهرمانان بزرگ و گمنام، اینک در کنج سلول انفرادی اش دارد به چه چیز فکر می کند؟

چند بار که صحبت از جنگ پیش می آمد خاطره ای گنگ از کسی برایم بازگو می کرد که شب عملیات پایش را با زنجیری بیست متری به پایه توپ ۱۲۰ قفل کرد و کلید آن را به میان تاریکی شب انداخت، مبادا از حمله هواپیماها فرار کند.

"چکیده :او در روز ۲۸ فروردین جزء کسانی نبود که اصرار داشتند به هنگام بازرسی از رخت و تختشان حضور داشته باشند"بعد انگاری که  نتواسته باشد عظمت صحنه را برساند از نو نسخه خلاصه شده تری از ماجرا را  باز می گفت و سپس نسخه ای باز هم خلاصه شده تر.

دوستانی که از انفرادی بازگشته اند وقتی از بهزاد می گفتند به یاد این خاطره افتادم. او کلید را به تاریکی پرتاب کرده است و دارد از روی آن عزیزترین خاطره اش مشق می نویسد.

می گویند مسولان زندان هر روز سراغ او می روند تا اعتصاب خشک را بشکند. این طور موفق نمی شوید. اول در تاریکی های آن اطراف دنبال یک کلید گمشده بگردید، اگر تاریک تر از دل خود سراغ دارید.

چهارسال پیش یک روز مسوول بند ۳۵۰ مرا صدا زد و گلایه کرد که در بندهای دیگر، زندانیان هرکاری که می گویی انجام می دهند، سرشان را زیر می اندازند (چاپلوسی می کنند، برای یک ملاقات حضوری زیر پایت را تی می کشند، حاضر به انجام هر خدمتی هستند، تا جایی که احساس پدریت گل می کند) شما (که ادعای ادب و سواد دارید) چرا آنطور رفتار نمی کنید؟

چون کشور به تعدادی دل شجاع نیاز دارد که از شما نترسند.

بهزاد عرب گل در روز ۲۸ فروردین جزء کسانی نبود که اصرار داشتند به هنگام  بازرسی از رخت و تختشان حضور داشته باشند. او خیلی آرام به حیاط ۳۵۰ رفت و منتظر بود تا کار بازرسی تمام شود.

او را بعد از پایان ماجرا صدا زدند تا به جرم صدای بلند به انفرادی ببرند، به جرم آنکه گفته بود بیا تا زخم‌های جنگ را روی تنم نشانت بدهم تا مرا از کتک خوردن نترسانی.

وقتی می رفت‌ مثل کسی که دارد می رود تا کار مهمی انجام دهد با قدم های محکم و تند می‌رفت.

بهزاد عرب گل! چشم ما به در است تا سالم و سربلند بازگردی.

اوین، بند ۳۵۰. اردیبهشت ماه ۱۳۹۳

منابع خبر

اخبار مرتبط