۱۹:۴۷ - روایت نیما جاویدی از «ملبورن»

19:47 - روایت نیما جاویدی از «ملبورن»
خبر خونه
خبر خونه - ۷ بهمن ۱۳۹۳

 فیلم سینمایی «ملبورن» نخستین ساخته نیما جاویدی، کارگردان جوان سینمای ایران است که سال گذشته در بخش نگاه ‌نو سی و دومین جشنواره فیلم فجر به نمایش در آمد. این فیلم هم‌اکنون گیشه پررونقی در اکران دارد، طی یک سال گذشته جوایز متعددی را در حضورهای بین‌المللی از آن خود کرده است. «ملبورن» یک اثر متفاوت و یک درام مدرن به شمار می‌رود که توانسته نظر مخاطبان سینما را جلب کند. در این گفت‌وگو با نیما جاویدی، نویسنده و کارگردان «ملبورن» درباره فضای ملتهب و پرتنش این فیلم، انتخاب بازیگران، کار کردن در یک لوکیشن ثابت و همراهی عواملی همچون مدیر فیلمبرداری، حاشیه‌های این اثر در جشنواره فجر، توجه به اصول اخلاقی در کلیت فیلمنامه و... صحبت شده است.

آقای عیاری حدود یک ماه قبل از پیش‌تولید به گروه ما پیوستند.

" فیلم سینمایی «ملبورن» نخستین ساخته نیما جاویدی، کارگردان جوان سینمای ایران است که سال گذشته در بخش نگاه ‌نو سی و دومین جشنواره فیلم فجر به نمایش در آمد"من حقیقتا سینمای ایشان را دوست داشتم و می‌دانستم چیزی که دنبالش هستم به جنس سینمای ایشان نزدیک است. البته هیچ آشنایی با ایشان نداشتم و بیشتر آثارشان را دنبال می‌کردم. به همین دلیل حضور آقای عیاری را به عنوان مشاور پیشنهاد دادم. بعد از اینکه فیلمنامه را خواندند خوشبختانه دعوت مرا قبول کردند   

در زمان فیلمنامه تلاش کردم به بازیگری فکر نکنم و شخصیت‌ها را مستقل از هر بازیگری خلق کنم. یک بخش عمده‌یی از این انتخاب‌ها از قبل انجام شده بود.

منظورم بیشتر بازیگران اصلی است. بر اساس متن هم بود نه چیز دیگری. بعدتر در مرحله پیش‌تولید با حضور علی سرابی بازیگردان فیلم این لیست کامل‌تر شد. در حال حاضر هم احساس می‌کنم اکثر بازیگران در جای درستی در فیلم قرار دارند 

شما به عنوان یک فیلمساز جوان در گام اول برای ساخت یک فیلم به سراغ یک فیلمنامه با مختصات «ملبورن» رفتید که اتفاقا متن و کارگردانی پیچیده‌یی دارد که آن را می‌توان یک درام مدرن نامید. از طرفی در گفت‌وگوهای دیگر شما شنیده‌ایم که عنوان کردید من بدون هیچ پشتوانه‌یی در سینما با فیلمنامه‌یی که در دست داشتم، به سراغ دفتر آقای نوروزبیگی رفتم و از او خواستم که تهیه‌کنندگی فیلمم را برعهده بگیرد.

"این فیلم هم‌اکنون گیشه پررونقی در اکران دارد، طی یک سال گذشته جوایز متعددی را در حضورهای بین‌المللی از آن خود کرده است"قطعا ساخت چنین فیلمی با ویژگی‌هایی که عنوان کردم و با وجود اینکه تاکید می‌کنید هیچ پشتوانه‌یی در سینما نداشته‌اید، یک جسارت می‌خواهد که برای قدم اول، شما آن را دارا بودید. این جسارت چقدر به تجربه کاری شما در سینما برمی‌گردد؟ یا اینکه قصد داشتید به هر قیمتی فیلم اول‌تان «ملبورن» باشد؟   
من فکر می‌کنم بخش عمده‌یی از این مسیر را در سینما قبل از ساخت فیلم اولم طی کرده بودم. قضیه به چند سال قبل از ساخت این فیلم برمی‌گردد. من دقیقا سال ٨٠ تصمیم گرفتم فیلم اولم را بسازم. از همان زمان یک دوره خودآموز برای خودم گذاشتم که این پروسه حدودا ١٠ سال طول کشید.

یک جور مدرسه خصوصی با انواع و اقسام کتاب‌ها و منابع و فیلم دیدن و کلی مشق و تمرین من‌درآوردی عجیب و غریب. در طول این مدت به خودم اجازه ساخت فیلم ندادم و حتی نوشتن فیلمنامه. از سال ٨٠ تا ٩٠ مشغول این کارها بودم. می‌خواستم ورودم به این حوزه، تخصصی باشد. از طرفی در این دوران دیده بودم که اگر ورودم درست و حساب شده نباشد قطعا شکست خواهم خورد.

"«ملبورن» یک اثر متفاوت و یک درام مدرن به شمار می‌رود که توانسته نظر مخاطبان سینما را جلب کند"حتی یک بار در ٢٥ سالگی می‌خواستم فیلم اولم را بسازم که البته خوشبختانه این کار را نکردم. فکر می‌کنم بخشی از این موضوع به ایدئالیست بودنم برمی‌گردد که به‌شدت در این موارد وسواس دارم.

خلاصه بعد از این تلاش ١٠ ساله، فیلمنامه «ملبورن» را نوشتم که خروجی آن برای خودم در ابتدا راضی‌کننده بود. به همین دلیل معتقدم که بخشی از این مسیر را در این پروسه ١٠ ساله طی کرده بودم. از طرف دیگر دلم می‌خواست فیلمم را در بهترین شرایط بسازم.

فیلمنامه‌یی نبود که با شرایط عادی بتوان ساخت. با توجه به این موضوع از زمانی که فیلمنامه نوشته شد تا زمان کلید خوردن حدود یک سال طول کشید. البته در این زمان فیلمنامه خیلی تغییر نکرد. در اصل باید «ملبورن» برای سی‌ویکمین جشنواره فیلم فجر آماده می‌شد. من برای بخش تولید فیلم هم با این آگاهی که یک فیلم اولی هستم دنبال تهیه‌کننده رفتم.

"من حقیقتا سینمای ایشان را دوست داشتم و می‌دانستم چیزی که دنبالش هستم به جنس سینمای ایشان نزدیک است"خودم پولی نداشتم. آشنایی هم در سینما نداشتم. البته در حوزه فیلم کوتاه فعالیت‌های مستمری داشتم به طوری که آخرین فیلم کوتاهم جوایزی هم گرفته بود، ولی خیلی این جوایز و موفقیت‌های این آثارم خیلی به من اعتماد به نفس نمی‌داد. فکر می‌کنم بیشتر آن ١٠ سالی که راجع به آن صحبت کردم به من انرژی و اعتماد به نفس داد.

کیانوش عیاری به عنوان مشاور کارگردان در «ملبورن» حضور داشت.

چقدر او در پرداخت این فیلمنامه یا حتی ساخت فیلم نقش داشت و از چه زمانی به کار اضافه شد؟ 
آقای عیاری حدود یک ماه قبل از پیش‌تولید به گروه ما پیوستند. من حقیقتا سینمای ایشان را دوست داشتم و می‌دانستم چیزی که دنبالش هستم به جنس سینمای ایشان نزدیک است. البته هیچ آشنایی با ایشان نداشتم و بیشتر آثارشان را دنبال می‌کردم. به همین دلیل حضور آقای عیاری را به عنوان مشاور پیشنهاد دادم. بعد از اینکه فیلمنامه را خواندند خوشبختانه متن را دوست داشتند و دعوت مرا قبول کردند.

"بعد از اینکه فیلمنامه را خواندند خوشبختانه دعوت مرا قبول کردند   در زمان فیلمنامه تلاش کردم به بازیگری فکر نکنم و شخصیت‌ها را مستقل از هر بازیگری خلق کنم" ما در مرحله پیش‌تولید خیلی با هم صحبت کردیم.

البته به نگاهم احترام می‌گذاشتند و معتقد بودند در هر حال من باید فیلم خودم را بسازم، اما در هر شرایطی نظر خودشان را بیان می‌کردند. بطور نمونه با حضور مامور سرشماری در فیلم مخالف بودند و دلایل کاملا درستی هم داشتند ولی در نهایت گفتند کاری را که فکر می‌کنی درست است انجام بده. یا با پایان فیلم مشکل داشتند و به نوعی پایان مثبتی برای فیلم در نظر داشتند.

شما پایان دیگری هم در نظر داشتید؟ 
بله، پایان دیگری را هم برای فیلم گرفته بودیم که آن هم برگشت شخصیت‌های اصلی بود و این پایان مدنظر آقای عیاری بود.

اما من پایان دیگری که در فیلم می‌بینید را برای «ملبورن» در نظر گرفتم. در واقع همان پایانی که توی فیلمنامه بود البته به شکلی دیگر.

پس چطور با این وجود شما به این پایان فعلی رسیدید؟ 
من قبل از اکران فیلم در جشنواره فجر، چندین نمایش با حضور افراد مختلف برگزار کردم. آدم‌های غیرسینمایی. طی نظرسنجی که انجام دادم، بالای ٩٠ درصد این پایان فعلی را پسندیدند و بیشتر تحت تاثیر قرار گرفتند.

"قطعا ساخت چنین فیلمی با ویژگی‌هایی که عنوان کردم و با وجود اینکه تاکید می‌کنید هیچ پشتوانه‌یی در سینما نداشته‌اید، یک جسارت می‌خواهد که برای قدم اول، شما آن را دارا بودید"

آقای عیاری خودشان اصرار داشتند خیلی سر صحنه حضور پیدا نکنند که من هم به این نظر ایشان احترام می‌گذاشتم. فکر کنم حدود سه بار سر صحنه فیلمبرداری آمدند. من عمدتا عادت داشتم راش‌هایی که سر صحنه می‌گرفتم را هر شب می‌دیدم. در این مرحله بیشتر آقای عیاری حضور پیدا می‌کردند و نظراتی ارایه می‌کردند. با سخاوت تمام تجربیات‌شان را در اختیارم گذاشتند و خیلی مرا حمایت کردند.



اما با وجود اینکه پایان فعلی فیلم خیلی مدنظرشان نبود و هنوز شاید در این باره با هم صحبت می‌کنیم ولی واقعا، به نظر من احترام گذاشت.

پس به هر حال ایشان هم‌اکنون این نتیجه فعلی فیلم را دوست دارد؟ 
فکر می‌کنم دوست دارد. اما شاید از او بپرسید عنوان کند که اگر پایان دیگری برای فیلم در نظر می‌گرفتم بهتر بود.

ما در این فیلم با یک اتفاقی روبه‌رو هستیم که باعث می‌شود شخصیت‌های اصلی داستان در قبال آن یک واکنش‌هایی داشته باشند. از طرف دیگر شما این سوژه ملتهب را در یک لوکیشنی روایت می‌کنید که اصطلاحا تک‌لوکیشن نام دارد و قطعا حجم این مواردی که عنوان می‌کنیم باید با یک ریتم خوبی برای مخاطب روایت شود که قطعا اوج و فرودهایی داشته باشد.

"یک جور مدرسه خصوصی با انواع و اقسام کتاب‌ها و منابع و فیلم دیدن و کلی مشق و تمرین من‌درآوردی عجیب و غریب"فکر می‌کنم یکی از ویژگی‌های «ملبورن» ریتم خوبی است که این فیلم دارد به طوری که مخاطب تا پایان قصه را دنبال می‌کند با وجود اینکه ممکن است داستان در بخش‌هایی مخاطب را اذیت کند. چگونه به این دریافت از ریتم رسیدید؟ 
بخشی از این ریتمی که شما به آن اشاره می‌کنید را در فیلمنامه به آن رسیدم. چرا که معتقدم اگر در فیلمنامه ما به یک ریتم درستی برسیم قطعا در مراحل بعدی و در اجرا می‌توانیم آن را به خوبی با دیگر جزییات فیلم هماهنگ کنیم.

در زمان نوشتن فیلمنامه تلاش می‌کردم خودم این ضرباهنگ و ریتم را حفظ کنم. در اصل این بخش در فیلمنامه شروع شد و بعد در اجرا تاثیر خود را گذاشت.

به همین دلیل در تدوین هم توانستم تا حدودی به همان ریتمی که از ابتدا مدنظرم بود، برسم. البته الان اگر می‌خواستم ملبورن را بسازم تغییراتی در پرده دوم می‌دادم. فکر می‌کنم پرده دوم کمی شکم دارد و می‌توانست بهتر باشد.

همان طور که اشاره کردم فیلم شما با وجود فضای ملتهبی که دارد در یک لوکیشن روایت می‌شود. قطعا در چنین فضاهایی مخاطب نیاز به یک تنفس دارد تا خیلی اذیت نشود.

"از طرفی در این دوران دیده بودم که اگر ورودم درست و حساب شده نباشد قطعا شکست خواهم خورد"فکر می‌کنم برای رسیدن به چنین تمهیداتی برای اینکه مخاطب با فیلم همراه شود، حضور هومن بهمنش به عنوان مدیر فیلمبرداری تاثیر زیادی داشته است. چقدر این به حضور مدیر فیلمبرداری برمی‌گردد؟ یا اینکه خودتان برای همراه شدن مخاطب در چنین فضایی از ابتدا در فیلمنامه تمهیداتی را در نظر گرفته بودید؟ 
 هومن بهمنش خیلی با من همراه بود. البته من از ابتدا می‌خواستم با فیلمبرداری کار کنم که در خدمت داستان باشد و خیلی حضورش در کار دیده نشود. در اصل گزینه اولم هم برای این کار هومن بهمنش بود. ولی واقعا فکر می‌کردم اگر چنین درخواستی ازاو داشته باشم ممکن است حدود یک هفته‌یی با هم سر این موضوع بحث کنیم اما در کسری از ثانیه موافقت کرد.



هومن بهمنش تجربه زیادی در این حوزه داشت و با تمام وجود با من همراه شد. اصراری به دیده شدن کارش به صورت مستقیم نداشت و با فداکاری حاضر شد خودش را پشت داستان پنهان کند. خوشبختانه ما خیلی خوب به تعامل رسیدیم.

در اصل هومن بهمنش از همان ابتدا فیلم را به لحاظ رنگ و نور به فضاهای مختلف تقسیم کرد. به طوری که همان تنفسی را که ما معتقدیم فیلم باید برای مخاطب در نظر می‌گرفت به بهترین شکل اجرا کرد.

"حتی یک بار در ٢٥ سالگی می‌خواستم فیلم اولم را بسازم که البته خوشبختانه این کار را نکردم"اما مهم‌تر این بود که بهمنش بدون خودنمایی دوربین کمک کرد مخاطب به خوبی با فیلم درگیر شود بطوری که مخاطب این عدم تنوع را کمتر حس می‌کند.

از طرفی ما در این قصه با لوکیشن یا همان خانه‌یی روبه‌رو هستیم که قرار است دو شخصیت اصلی فیلم که ساکن آن هستند، همان روز خانه را تخلیه کنند و به سفر بروند. در اصل ما هیچ جزییات خاصی در طراحی صحنه نمی‌بینیم که دوربین بخواهد با تاکید روی آنها ذهن مخاطب را از لحاظ بصری درگیر کند؟ 

قطعا ما در خانه‌یی که اسباب و اثاثیه آن جمع شده است بک گراندهای مشابه زیاد داریم. به طوری که مدام هر طرفی که دوربین بچرخد با یک دیوار روشن روبه‌رو می‌شود. از این جهت این خطر وجود داشت که ما از آن فضای رئالیستی که مدنظرمان بود دور شویم.

به همین دلیل به راحتی می‌توانست فیلم به سمت یک فضای استودیویی برود اما با انتخاب‌های درست هومن بهمنش و طراحی خلاقانه کیوان مقدم از این خطر دور شدیم. در اصل کیوان مقدم هیچ ابزاری برای طراحی صحنه فیلم نداشت مخصوصا که از نیمه فیلم هم سمسار می‌آید و همان وسایل کپه شده در وسط خانه را هم جمع می‌کند و می‌برد. واقعا کارش سخت بود. اما خوشبختانه به خوبی از پس این کار برآمد. من و بهمنش و کیوان مقدم به تعامل خوبی رسیده بودیم.

"فکر می‌کنم بخشی از این موضوع به ایدئالیست بودنم برمی‌گردد که به‌شدت در این موارد وسواس دارم"

البته فیلم «ملبورن» در جشنواره فیلم فجر سال گذشته در بخش سودای سیمرغ نبود و طبیعی است که وقتی در این بخش نباشید کار همه عوامل دیده نمی‌شود.
بله این یکی از دلایل بود. اما کار هومن بهمنش خارج از ایران خیلی خوب دیده شد اما اینجا خیلی کسی به آن توجهی نکرد. جالب است که عمدتا کارهایی در حوزه تخصصی عوامل دیده می‌شود که از متن اصلی و فضای کلی اثر بیرون می‌زند. انگار هر چه گل درشت‌تر باشی بهتر است.



هسته مرکزی این قصه همان اتفاقی است که برای نوزاد می‌افتد. قطعا از همان ابتدا حس می‌کردید ممکن است این موضوع برای مخاطب آزار‌دهنده باشد و حتی آن را پس بزند. با اینکه در طول فیلم تلاش می‌شود که خیلی دوربین وارد اتاقی که این نوزاد است نشود اما مدام این حس به مخاطب منتقل می‌شود که اتفاقی رخ داده است. شاید اگر این اتفاق برای نوزاد نمی‌افتاد کمتر می‌توانست برای مخاطب این دافعه را به وجود آورد؟ 
 من قطعا به این موضوع فکر می‌کردم و سعی کردم که کمتر این موضوع را نشان دهم. اما در هر حال مجبور بودم به صحنه اتفاق نزدیک شوم و آن را باورپذیر به نمایش درآورم.

"خلاصه بعد از این تلاش ١٠ ساله، فیلمنامه «ملبورن» را نوشتم که خروجی آن برای خودم در ابتدا راضی‌کننده بود"در ادامه فیلم اگر دقت کنید دیگر سراغ آن در طول قصه نرفتم. حتی تا جایی که امکان داشتم از آن دور شدم. برخی از مخاطبان ممکن است به خاطر شرایطی که دارند و حساسیت بیش از حدی که دارند این ظرفیت و تحمل رودررویی با موضوع را نداشته باشند. این قابل درک و قابل احترام است.

اما اگر به فیلم‌های تاریخ سینما هم مراجعه کنیم خصوصا آثاری که روی مخاطب به لحاظ عاطفی تاثیر گذاشته‌اند کم نیست مواردی این گونه که تاثیر حسی مستقیم روی مخاطب دارند.

شخصا خودم فکر می‌کنم برخی مخاطبان ممکن است آمادگی ذهنی برخورد با چنین صحنه‌هایی را به این شکل نداشته باشند.

هدف ما درگیر کردن مخاطب با داستان بوده است؛ فیلمی ساخته‌ایم که پرتنش است و قرار است که مخاطب را درگیر کند و البته با المان‌های داستان‌گویی نه با خشونت مستقیم. ما هیچ گونه خشونتی در این فیلم نشان نمی‌دهیم و در اصل از آن پرهیز کردیم. مخاطب با المان‌هایی همچون دلهره و نگرانی و تعلیق با فیلم درگیر می‌شود.

به هر حال مساله SIDS وجود دارد.

"با توجه به این موضوع از زمانی که فیلمنامه نوشته شد تا زمان کلید خوردن حدود یک سال طول کشید"تا جایی که من می‌دانم اتفاقا خیلی اطلاع‌رسانی هم در این بخش نبوده و قربانی هم می‌دهد. فکر می‌کنم بهتر است اتفاقا ظرفیت خودمان را بالا ببریم و از این جهت بیشتر درباره چنین مسائلی بدانیم. اتفاقا در نمایش‌های خارج از کشور من متوجه شدم که مخاطبان بیشتر درباره چنین اتفاقی اطلاعات داشتند ولی در ایران زیاد اطلاع‌رسانی نشده است. فکر می‌کنم حتی مخاطب می‌تواند لایه ابتدایی فیلم را که شاید جنبه آموزشی هم داشته باشد درک کند.

به هر حال این لایه ابتدایی فیلم است و فکر نمی‌کنم که حتی شما خیلی روی این بخش تاکید داشته باشید. اما در لایه‌های بعدی فیلم، شما روی تم مسوولیت‌پذیری یا همان پنهانکاری تاکید دارید.

به هر حال شخصیت‌های اصلی قصه شما حاضر نیستند روی مسوولیتی که برعهده گرفتند، ایستادگی کنند. از طرف دیگر شخصیت‌ها تلاش می‌کنند به واسطه همین عدم مسوولیت‌پذیری موضوع را پنهان کنند. به همین دلیل فکر می‌کنم در برخی نقدهایی که درباره فیلم شما چاپ شد، شما را به فیلم‌های اصغر فرهادی ارجاع دادند آیا خودتان قائل به این شباهت هستید؟ 
مساله پنهانکاری یکی از ارکان داستانگویی است. حتی آن را به ژانر خاصی هم نمی‌توان محدود کرد. فیلم‌های هیچکاک را ببینید؛ آدم‌ها مدام در حال پنهانکاری‌اند.

"البته در حوزه فیلم کوتاه فعالیت‌های مستمری داشتم به طوری که آخرین فیلم کوتاهم جوایزی هم گرفته بود، ولی خیلی این جوایز و موفقیت‌های این آثارم خیلی به من اعتماد به نفس نمی‌داد"پولانسکی و وودی آلن هم دارند همین کار را می‌کنند. هملت و راسکولنیکف و رومئو و تن تن هم در حال پنهان کردن چیزهای زیادی از اطرافیانش در داستان‌ها هستند و این بخشی از موتور محرکه داستان است. از طرفی فراموش نکنیم در سینمای ایران خانم بنی‌اعتماد و آقای عیاری هم دارند درباره مسائل اخلاقی فیلم می‌سازند.

شخصیت‌های اصلی این فیلم هم آدم‌های نرمالی هستند اما با قرار گرفتن در شرایط و موقعیت بسیار بحرانی و سخت چنین تصمیمی می‌گیرند شاید بعضی از مخاطبان با این حس همذات‌پنداری کنند و بگویند که شاید ما هم اگر در این موقعیت قرار می‌گرفتیم همین تصمیم را می‌گرفتیم.

اما این آسیب‌شناسی وجود دارد.

درست است که ما می‌بینیم شخصیت‌های اصلی قصه حال خوبی ندارند و حتی شخصیت زن فیلم گریه می‌کند و شاید دیگر آنها با این اتفاق زندگی خوبی نداشته باشند و شاید دیگر نتوانند کنار یکدیگر زیر یک سقف زندگی کنند، اما این ماحصل یک عدم مسوولیت‌پذیری است که من احساس می‌کنم نه تنها در ایران بلکه در کل دنیا متعلق به نسل جدید است. دلیل آن را هم نمی‌دانم؛ می‌تواند سرعت عجیب پیشرفت تکنولوژی یا هر چیز دیگری باشد. حتی در خارج از ایران هم من با مخاطبانی روبه‌رو بودم که چنین اعتقادی داشتند.

فکر می‌کنم برای نسل جدید در کل دنیا این ارزش یعنی مسوولیت‌پذیری خیلی کمرنگ شده است. چیزی که در نسل پدران ما خیلی بیشتر بوده است. اتفاقا بد نیست به عقیده من یک چنین تلنگری با پایانی که ما برای فیلم در نظر گرفتیم به مخاطب بخورد.

"فکر می‌کنم بیشتر آن ١٠ سالی که راجع به آن صحبت کردم به من انرژی و اعتماد به نفس داد"اما در هر حال برای شخصیت‌های اصلی به نوعی تزکیه قایل شدیم به طوری که با آن گریه پایانی و کاشت‌هایی که در طول داستان شاهد آن هستیم شخصیت بیشتر مخاطب با آنها همذات‌پنداری می‌کند و قرار نیست آنها را به شخصیت‌های پلیدی تبدیل کند.

اما به هر حال ممکن است انتخاب بازیگران شما هم این ذهنیت را به وجود آورد که «ملبورن» شباهت‌هایی به آثار یک کارگردان دیگر دارد؟ 
این شد یک چیزی. اما باور کنید این دیگر به من مربوط نیست. مطمئن باشید هیچ‌وقت کیفیت فیلمم را به خاطر این حرف‌ها قربانی نمی‌کنم. اگر امروز هم دوباره زمان برگردد و من بخواهم این فیلم را بسازم باز هم انتخاب اول و آخرم پیمان معادی است.

من خیلی نقدپذیرم اما این حرف‌ها چیزی به من اضافه نمی‌کند. بیشتر حاشیه است تا چیز دیگر و نمی‌توانم خیلی جدی بگیرمش. واقعا هم متوجه این موضوع نمی‌شوم که چرا باید برای فرار از دست چنین نگاه‌هایی به کیفیت فیلم ضربه بزنم. در جشنواره‌های خارجی من با مخاطبان و منتقدانی روبه‌رو شدم که اتفاقا سینمای ایران را خیلی خوب می‌شناختند اما این حرف و حدیث‌ها آنجا نبود.

فیلم «ملبورن» سال گذشته در فاصله‌یی که برای بخش نگاه نو انتخاب شد، تا زمانی که لیست نهایی فیلم‌های سودای سیمرغ معرفی شد دچار حاشیه‌هایی شد آیا این حاشیه‌ها تاثیری داشتند؟ 
من هیچ‌وقت واکنشی درباره پذیرفته شدن یا نشدن فیلم در بخش‌های دیگر جشنواره نداشتم؛ همان طور که وقتی مثلا فیلم در فلان فستیوال خارجی پذیرفته نشد چیزی نگفتم.

"چقدر او در پرداخت این فیلمنامه یا حتی ساخت فیلم نقش داشت و از چه زمانی به کار اضافه شد؟ آقای عیاری حدود یک ماه قبل از پیش‌تولید به گروه ما پیوستند"به هر حال قرار نیست که همه دنیا فیلم ما را بپذیرند و به آن جایزه بدهند. من هم حاشیه‌های زیادی در آن مقطع شنیدم و متاسفانه هیچ‌وقت منبع این حاشیه‌ها را متوجه نشدم. درست است؛ در برهه زمانی‌ای که قرار بود فیلم برای بخش مسابقه سینمای ایران انتخاب شود «ملبورن» دچار حاشیه‌های زیادی شد و حرف و حدیث‌های عجیب و غریب زیادی مطرح شد. ظاهرا این حاشیه‌ها توانست کار خودش را هم بکند. بله؛ خیلی از دوستان معتقدند که با توجه به کیفیت فیلم‌های حاضر در بخش سودای سیمرغ آن سال این فیلم حداقل حقش بود که در بخش سینمای ایران باشد.

البته هیچ‌وقت اعتراضی نکردم. معتقدم که یک چیزهایی را نباید خیلی جدی گرفت.

یک عدم قاطعیتی در فیلم دیده می‌شود که از مولفه‌های درام مدرن است؛ اینکه حتی درباره شخصیت‌ها، نوع واکنش آنها و تصمیمی که می‌گیرند، ما نمی‌توانیم با قاطعیت صحبت کنیم. چطور به این فضا رسیدید.
بخشی از این موضوع به تکنیک‌های شخصیت‌پردازی برمی‌گردد.

"من حقیقتا سینمای ایشان را دوست داشتم و می‌دانستم چیزی که دنبالش هستم به جنس سینمای ایشان نزدیک است"در ابتدا ما شخصیت را با یکسری مولفه‌ها معرفی می‌کنیم مانند شخصیت امیر علی که ظاهرا به یکسری اصول اخلاقی پایبند است مثلا در دیالوگ‌هایی که با خواهر خود دارد. اما با قرار گرفتن در موقعیت بحرانی وجوه کاملا برعکسی از شخصیت او می‌بینید. این تغییر واکنش‌های شخصیت در چنین موقعیت‌ها را مخاطب دوست دارد و در واقع شخصیت‌هایمان پیچیده و چند بعدی می‌شوند. ما در «ملبورن» با فیلمنامه‌یی روبه‌رو هستیم که دو قهرمان دارد اما یکی از آنها لیدر است و لیدر این فیلم هم امیرعلی است؛ این شخصیت نسبت به سارا (نگار جواهریان) ابعاد بیشتری دارد. یعنی در حالی که ترسو است شجاع هم هست.

در عین بداخلاقی، خوش‌اخلاق هم هست و... این موارد را من در پی‌ریزی فیلمنامه طراحی کردم. همین موضوع باعث می‌شود که شما با شخصیت‌هایی در فیلمنامه روبه‌رو شوید که مدام بیننده و حتی خودشان را دچار شک می‌کنند. این بخشی از پیچیدگی شخصیت است.

ترکیب بازیگران شما خیلی حساب شده و درست است.

"بعد از اینکه فیلمنامه را خواندند خوشبختانه متن را دوست داشتند و دعوت مرا قبول کردند"چگونه به این ترکیب رسیدید؟ 
در زمان فیلمنامه تلاش کردم به بازیگری فکر نکنم و شخصیت‌ها را مستقل از هر بازیگری خلق کنم. یک بخش عمده‌یی از این انتخاب‌ها از قبل انجام شده بود. منظورم بیشتر، بازیگران اصلی است. بر اساس متن هم بود نه چیز دیگری. بعدتر در مرحله پیش‌تولید با حضور علی سرابی، بازیگردان فیلم این لیست کامل‌تر شد.



در حال حاضر هم احساس می‌کنم اکثر بازیگران در جای درستی در فیلم قرار دارند. از این انتخاب‌ها راضی هستم و از همه آنها و همین طور عوامل دوست‌داشتنی فیلم به خاطر اینکه دعوت مرا قبول کردند تشکر می‌کنم

منابع خبر

اخبار مرتبط