مهاجرت درونی روشنفکران ایرانی باید پایان پذیرد/ چه کسی چراغ خانه بیداری ایرانیان را روشن می کند؟

کلمه - ۶ فروردین ۱۳۹۹

چکیده : از آنجاییکه دیگر امکان حذف فیزیکی یا حذف صدای روشنفکر برای سیستم سیاسی میسر نیست و جامعه مدنی گسترده و حساستر شده است روش ابتذال به مفهوم رسا کردن صداهای دروغین یا بزرگ کردن مخالفین کوچک و یا انحراف ذهن اجتماع با هژمونی رسانه ای بسمت روزمرگی سیاسی بکارگرفته می شود و سطح فکری و عملگرایی جامعه مدنی تا حدی پایین آورده می شود که رهبران فکری خودبخود به حاشیه رانده می...

محمد کوراوند

منازعه نظام‌های مطلقه معاصر با روشنفکران موثر بر جامعه سیر مشابهی راطی کرده است. در مرحله اولیه و سخت قدرت معمولا این سیستم ها تحت لوای فضای ایدیولوژیک حاکم و بی نیاز به پاسخگویی به افکارعمومی پراکنده، دست به حذف فیزیکی روشنفکران جامعه می زنند. پروسه حذف درمانی تازمانیکه هزینه زایی بالایی نداشته باشد ادامه می یابد. با شکل گیری جامعه مدنی جدید و تشکیل حلقه ی پیروان یک جریان فکری مرحله بستن فضای اندیشه و پیام آغاز می شود. دراین مرحله سعی اصلی دربستن تمام روزنه هاست تا امکان شنیده شدن صدای روشنفکر در جامعه از بین برود.

"در مرحله اولیه و سخت قدرت معمولا این سیستم ها تحت لوای فضای ایدیولوژیک حاکم و بی نیاز به پاسخگویی به افکارعمومی پراکنده، دست به حذف فیزیکی روشنفکران جامعه می زنند"همه گونه انحصار و انسداد بکار می رود و فشار و هزینه سنگینی بر روشنفکر و جامعه مدنی وارد می گردد. تا قبل از دوران انفجار رسانه(دو دهه قبل) معمولا پایان کشمکش نظام سیاسی و روشنفکر همین مرحله بود. یعنی یاروشنفکر به عرصه خشونت ورزی و رویارویی مستقیم کشانده می‌شد و یا راه مهاجرت درون را پیش می‌گرفت. مهاجرت درونی در مفهوم کنار کشیدن از عرصه اثرگذاری ناشی از فشارهای گزاف و به نوعی بی انگیزگی، گوشه گیری و فعالیت محدود در حوزه فکری و عملی و سیاست صبر و انتظار است.

با پیشرفت تکنولوژی وگسترش رسانه ها بنظر می رسد مرحله سومی هم در تقابل نظام های مطلقه و روشنفکران موثر ایجاد شده که نام آن ابتذال جامعه مدنی است. از آنجاییکه دیگر امکان حذف فیزیکی یا حذف صدای روشنفکر برای سیستم سیاسی میسر نیست و جامعه مدنی گسترده و حساستر شده است روش ابتذال به مفهوم رسا کردن صداهای دروغین یا بزرگ کردن مخالفین کوچک و یا انحراف ذهن اجتماع با هژمونی رسانه ای بسمت روزمرگی سیاسی بکارگرفته می شود و سطح فکری و عملگرایی جامعه مدنی تا حدی پایین آورده می شود که رهبران فکری خودبخود به حاشیه رانده می شوند.

روشنفکران توانمند بصورت جزایری کوچک در میان هزار جزیره در می آیند و صدای غالب در این جامعه مدنی به ابتذال رفته، همهمه و لمپنیسم خبری است نه اندیشه و تفکر جریان ساز و رهایی بخش.

دراین حالت هم روشنفکران و اندیشه سازان ترجیح می دهند که راه مهاجرت درون را برگزینند به این امید که شاید روزی ساخت ها تغییر کرده و اندیشه آنها مجالی برای ظهور یابد اما به گفته گرامشی در کتاب ارزشمند یادداشتهای زندان نتیجه سالها انتظار و پایش برای تغییر ساخت های اجتماعی بر خلاف نظریه جبری تاریخ نه از بین رفتن استبداد و تغییر شرایط حتمی اجتماع بلکه احتمالا پوسیدن استخوانهای روشنفکران( در زندان و شاید مهاجرت درون) و آینده غیرقابل پیش بینی در رفتار توده ها خواهد بود. روشنفکری ایران اکنون در این مرحله قرار دارد و تحت تاثیر کناره گیری آنان هر عمل سیاسی در جامعه ایران چیزی جز طنین کوتاه مدتی در انبوه اعمال مسخ شده در سیاست زدگی یا ابتذال نیست.

اما خطر اصلی مهاجرت درونی روشنفکران ایرانی چیست؟

جامعه ایران برخلاف جوامع مدرن و پسامدرن هنوز نتوانسته است تعارضات ذاتی بین ارزشهای اصلی زندگی مدرن را در چهارراه های تاریخی یک قرن اخیر حل کند و بنابراین نتیجه تمام جنبشهای اجتماعی و انقلابات سیاسی برخوردی شدیدتر بجای عبور موفق از شکافهای عمیق بوده است. پس از همه این جنبشها بازتولید تضادها تنها درشکلی جدید رخ داده است. بنابر شواهد نظری مختلف و تعدد منازعات اجتماعی اخیر جامعه ایران مجددا بر سر یک چهارراه تاریخی قرار دارد‌.گویی ارزشهایی چون عدالت خواهی، آزادی، برابری و هویت ملی با ایدئولوژی سیاسی دربرابر هم قرار گرفته اند. از هر قشر و صنف و شهری صدایی برخاسته است.

"با شکل گیری جامعه مدنی جدید و تشکیل حلقه ی پیروان یک جریان فکری مرحله بستن فضای اندیشه و پیام آغاز می شود"کارگر، معلم، بازنشسته، دهقان، دانشجو، مالباخته، مهاجر، زنان، اقوام و اقلیم ها هر یک در اولین فرصت و روزنه مطالبه و اعتراضی دارند و سیستم هم پاسخ کارآمد و راهگشا (جز تعویق منازعه) در برابر این مطالبات مختلف و تضاد ارزشها در این چهارراه تاریخی ندارد.

در جوامع موفق این روشنفکران و ایدئولوگ های بزرگ بوده اند که در بزنگاه تاریخ یک جامعه را از روی شکافهای عظیم اجتماعی عبور داده اند. درجامعه ایران اما در بزنگاههای تاریخ که توده ها به حرکت در آمده اند بدلیل مصایب روشنفکران(از جمله مهاجرت درون) در همراهی و هدایت طبقات و اقشار مختلف، جنبش ها حالت کاریزمایی یافته و حل همه مشکلات بدست اسطوره کاریزماتیک سپرده شده است.

اگر روشنفکران بزرگ و متفکرین جریان ساز پای به عرصه منازعه اجتماعی اخیر نگذارند این کاریزماست که مجددا در متن تاریخ زندگی انسان ایرانی ورود خواهد کرد و درست در هنگامه ای که جامعه در اوج اضطرار روانی، اقتصادی و اخلاقی است و نارضایتی نسبت به محیط پیرامون در حد انفجار قرار دارد کاریزما این بار از جنسی دیگر در قامت رهایی بخش ظهور می کند و تکراری دیگر در چرخه جنبشهای اجتماعی ایرانیان رخ می دهد.

گذشته چراغ راه آینده است. بر روشنفکران ایرانی به خصوص فیلسوفان سیاسی واجب است که از خود بیرون بزنند و اندیشه را به وادی عمل برسانند. چه متفکران بزرگی که در داخل یا خارج تنها در حوزه ای محدود به نشر اندیشه پرداخته اند اما وادی عمل را به حال خویش رها ساخته اند که در نتیجه جز جریانات مصنوعی خارج نشین (و معدود افراد شریف پراکنده در عرصه مجازی) هیچ جریان سیاسی-فلسفی که برخاسته از نظریه ای منسجم برای عبور از این چهارراه پرخطر تاریخی برنامه ای داشته باشد در دسترس نیست. روشنفکری ایران وظیفه دارد بجای اینکه کناری بایستد و شاهد نزاع و ابتذال باشد در وسط میدان بایستد، یا راهی بیابد و یا راهی بسازد.

هر متفکر و ایدیولوگ ایرانی که بتواند علی رغم همه فشارها و مصایب یک راهبردنوین یا مانیفست ایرانشمول ارایه کرده و سایر همطرازان خردمند و سیاست پیشه گان میهن دوست را رسما به همفکری و همپایی دعوت نماید و تغییر پارادایم برای عصر جدید ایران را مطرح نماید گام نخست را برداشته است. روشنفکران بدانند که نجات دهنده ای جز آنان وجود ندارد و چراغ خانه بیداری ایرانیان همچون گذشته تاریخ به دست آنان روشن می گردد.

منابع خبر

اخبار مرتبط