خاورمیانه عربی امروز عرصه کشاکش و نبرد میان دو اندیشه است. اول: ناسیونالیسم به عنوان اندیشه‌ای هژمون و غالب که برگرفته از مدرنیته و اندیشه‌های غیراسلامی می‌باشد و دوم: بنیادگرایی اسلامی که قائل به هیچ گونه تفاوت فرهنگی، زبانی و ملی نیست

خاورمیانه عربی امروز عرصه کشاکش و نبرد میان دو اندیشه است. اول: ناسیونالیسم به عنوان اندیشه‌ای هژمون و غالب که برگرفته از مدرنیته و اندیشه‌های غیراسلامی می‌باشد و دوم: بنیادگرایی اسلامی که قائل به هیچ گونه تفاوت فرهنگی، زبانی و ملی نیست
اخبار روز
اخبار روز - ۱۰ خرداد ۱۳۹۴

مقدمه:
خاورمیانه عربی ‌ بخشی از جغرافیای ژئواستراتژیک – ژئواکونومیک آسیا می‌باشد، که به وسیله مصر در تلاقی با آفریقا، به وسیله ترکیه در تلاقی با اروپا و از طریق ایران در تلاقی با آسیای میانه و روسیه می‌باشد. خاورمیانه از گذشته‌های دور همواره مورد توجه قدرتهای بزرگ اروپایی بوده و ابرقدرتها به فراخور نیاز و اقتدار خود در منطقه حضوری کم و بیش دائمی داشته‌اند؛ از پرتغالیها و هلندیها در سده‌های دور گرفته تا حضور انگلیسها، آلمانیها، فرانسویها و آمریکاییها در دوره معاصر، در واقع خاورمیانه برای قدرتهای بزرگ بسان پایگاه مهمی در سده‌های گذشته جهت تسلط و ارتباط با آسیای خاوری مورد استفاده قرار گرفته‌است.
اهمیت ژئواستراتژیک خاورمیانه از این جهت بود، که قدرتهای بزرگ همواره از طریق دریای مدیترانه و کانال سوئز به‌جای دور زدن آفریقا استفاده می‌کردند و این هم در زمان و هم در هزینه برای آنها اهمیت داشت. از سوی دیگر کشف چاههای نفت در این منطقه همزمان با شتاب گرفتن انقلاب صنعتی، و اهمیت نفت به عنوان ماده خام حیاتی و اساسی برای سرعت بخشیدن به تولید و پایین آوردن هزینه تولید، موجبات حضور مقتدارانه‌تر قدرتهای غربی را فراهم کرد. به عبارتی بهتر نفت به خاورمیانه عربی اهمیت ژئواکونومیک بخشید. همچنین خاورمیانه خواستگاه سه دین یهودی، مسیحی و اسلام است، به طوریکه آثار و دلبستگیهای فراوانی در منطقه برای ادیان باقی مانده.
با توجه به این ویژگیهای مهم و حساس در خاورمیانه در طی سده گذشته پراگماتیسم به شکل گسترده‌ای مورد توجه جدی توسط مردم قرار گرفته، به طوریکه گرایشهای سیاسی گوناگونی که ریشه عمیق در جامعه دارد، مد نظر قرار گرفته.

"همچنین خاورمیانه خواستگاه سه دین یهودی، مسیحی و اسلام است، به طوریکه آثار و دلبستگیهای فراوانی در منطقه برای ادیان باقی مانده"گرایشهایی که بیشتر در دو قالب عمده: ۱- ناسیونالیسم محدود و فراگیر -۲ بنیادگرایی اسلامی از نوع محافظه‌کار و جهادی، نمود پیدا کرده‌اند.

ناسیونالیسم عربی:
اضمحلال امپراطوری عثمانی از یک سو و نفوذ روزافزون اندیشه‌ها و مظاهر غربی در میان مردم خاورمیانه موجب گسترش و تحکیم پایه‌های ناسیونالیسم عربی و در نهایت دولتهای عربی شد. در واقع در بخش عمده‌ای از خاورمیانه عربی به دلیل کثرت قومیت عربی و زبان عربی، اسلام به عنوان یک آیین با خواستگاه عربی، در بخشی از کشورها همچون لبنان به دلیل تکثر قومیتها، زبانها و فرهنگها و در غیاب هژمونی و غلبه یک قومیت، ناسیونالیسم محدود شکل گرفت و در برخی دیگر از کشورها همچون عراق و مصر پان عربیسم یا ناسیونالیسم فراگیر شکل گرفت، این الگو از ناسیونالیسم بجای اینکه به شیوه‌ای ایجابی روابط خود را در وجه شباهتها با دیگران گسترش دهد و بانی تکثر و پلورالیزم شود، تا بتواند از توان‌ماندگاری بالا برخوردار گردد، به شیوه‌ای سلبی روابط خود را در وجه تمایز و اختلاف با دیگران محدود و تعریف نمود. بنابراین ناسیونالیسم فراگیر عربی به یک سازماندهی سیاسی – اجتماعی با توان ماندگاری تبدیل نشد و همواره از سوی اندیشه‌های رقیب به چالش کشیده شد، که نمونه برجسته آن تقابل ناسیونالیسم با اسلام سیاسی و بنیادگرایی بوده در طول یک سده‌گذشته، مثالهای بارز آن انقلاب اسلامگرایان علیه حکومت حسنی مبارک و ساقط کردن او و در عراق نیز تقابل ناسیونالیسم کردی و بنیادگرایی شیعه با بعثیسم و ظهور داعش در سوریه و عراق هستند، داعشی که تا به امروز بخش اعظم خاک سوریه و عراق را تصرف کرده، این گروه تازه ظهور یافته از یک سو خود را میرث‌دار نبرد تاریخی با شیعه می‌داند، از سوی دیگر به عنوان یک گروه جهادی بنیادگرا در حال نبرد با رژیم دیکتاتور سوریه به عنوان نظامی برآمده از اندیشه‌های غیراسلامی می‌باشد.

بنیادگرایی اسلامی و جنبشهای دینی - سیاسی:
به دنبال الغای خلافت اسلامی در سال ١٩٢٤ توسط کمال آتاتورک، خاورمیانه عربی شاهد واکنشهای گسترده هم به صورت پراکتیتی و هم به صورت نظری بود. خلافت به عنوان یک نهاد اسلامی – سیاسی مهمترین رکن و نهاد حکومت مسلمانان بوده، که از هنگام درگذشت پیامبر مسلمانان و به دنبال واقعه سقیفه شروع شد، با امویان‌، عباسیان و عثمانیان تداوم پیدا کرد، اما توسط کمال آتاتورک لغو گردید، این اقدام واکنشهایی را به دنبال داشت، که از دل این واکنشهای نظری، جنبشها و ساختارهایی عینی سربرآوردند.
یکی از اولین و مهمترین کسانی که اندیشه‌های او در حوزه اندیشه سیاسی اسلامی اهمیت دارد، رشیدرضا می‌باشد، رساله او(الخلافه‌ او الامامه العظمی) شامل سه مرحله می‌باشد، در مرحله اول او بابررسی بنیانهای نظری خلافت درصدد توجیه خلافت با ادله نقلی است، در مرحله دوم او به بررسی مشخصات فردی خلیفه و موقعیت جغرافیایی مناسب برای دارالخلافه می‌پردازد و در مرحله سوم با مدد گرفتن از نظریه اهل حل و عقد خواهان انتخاب خلیفه از سوی نمایندگان مسلمانان است.
بدون تردید در دوره معاصر جنبش دینی در قالب عملی و پراگماتیستی با اخوان المسلمین شروع می‌شود، اخوان المسلمین در سال ١٩٢٨ توسط حسن‌البنا تاسیس شد، اصول اعتقادی اخوان شامل سه مرحله است.
اول: اسلام به طور ذاتی یک دین کامل است
دوم: منابع قرآنی و سنت پیامبری برای مسلمین کافی است
سوم: منطبق بودن اسلام بامسایل زنان
می‌توان گفت، که اخوان المسلمین بیش از هر سازمان دیگری از گذشته تا به امروز به عنوان کانون ایدئولوژیک‌وساختاری‌بنیادگرایی‌اسلامی‌ درخاورمیانه‌عربی‌و جهان اسلام برای گروهها و سازمانهای سیاسی اسلامی اهمیت زیادی دارد.
مصر در دوره‌تکوین اخوان مرکز فشارهای متضاد اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بود.

حضور انگلیس، پیمان ١٩٢٤، حضور موسسات خارجی برای اداره و کنترل کانال سوئز و الغای خلافت توسط کمال آتاتورک از جمله فشارها و تضادهای سیاسی و اجتماحی بودند، که زمینه شکل‌گیری اخوان‌المسلمین را فراهم کردند، بنابراین طبیعی بود، که از همان ابتدا اخوان‌المسلمین به عنوان یک جنبش بنیادگرای اسلامی نگاهی مثبت به مظاهر مدرنیته از جمله ناسیونالیسم و قدرتهای غربی نداشته‌باشد. اخوان المسلمین بعدها در بسیاری از کشورهای اسلامی و از جمله سوریه نفوذ کرد، شاخه سوریه‌ای این جنبش در سال ١٩٣٥ در شهر حلب شکل‌گرفت.
افزایش‌چشمگیرفشارها بر اخوان‌المسلمین به‌خصوص پس‌از انقلاب‌افسران با رهبری جمال‌عبدالناصر که منجر به اعدام شش تن از رهبرانش گردید در سال ١٩٥٤، منجر به تولد اندیشه‌های رادیکالتردر سلولهای زندان شد، درواقح در سلولهای اردوگاههای حکومت ناصر استراتژیهای تازه‌ای برای مبارزه با حکومت پی‌ریزی شد، به طوریکه اگر اخوان‌المسلمین در ابتدا به عنوان یک جنبش بنیادگرا جهت مبارزه با استعمار شکل گرفت، جنبشهای بعدی برای مبارزه با میلیتاریزم ناصری و جانشینان او شکل گرفتند. سیدقطب ازجمله متفکرانی بود، که بر اساس تعالیم قرآنی به تحلیل حکومت مستقل پرداخت، بدون تردید میراث اندیشه‌ای سیدقطب محصول شکنجه‌ها و شکستهای خاورمیانه عربی از اسرائیل و درنتیجه ناکارآمد بودن اندیشه‌های غیراسلامی و حکومت‌هایی که بنیان نظریشان غیراسلامی بود، به زعم سیدقطب.
سیدقطب از جمله متفکرانی بود که براساس تعالیم قرآنی به تحلیل حکومت مستقل پرداخت، درواقع می‌توان گفت، که میراث اندیشه‌ای سیدقطب محصول رنجها، شکجنه‌ها و ناامیدهایی بود، که بعد از انقلاب افسران برآنها سایه افکنده بود، این گونه بود که (معالم فی الطریق) پا به عرصه وجود گذاشت، این کتاب محرک هوادارن جوان اخوان برای استفاده از خشونت جهت سرنگونی دیکتاتوری ناصر شد. سیدقطب در این کتاب ذکر نموده، که راه رستگاری و نجات مسلمانان از طریق جنبش و حرکت است نه فقط در سخن.
سیدقطب در این کتاب تمام جوامع را جاهلی می‌خواند و معتقد بود، که باید مسلمانان به قرآن برگردند و تعالیمش را به مرحله عمل دربیاورند، او معتقد بود، که نخستین وظیفه مسلمانان ایجاد تحول در جامعه و تغییردادن واقعیت جاهلی از راس تا پایه است و برای آغاز کارو رهایی از دست جامعه جاهلی باید ارزشها و ایدئولوژیهای آن را رها کرد، او به این وسیله به نفی و طرد تمام اندیشه‌های غیر اسلامی می‌پردازد. او در بخش دیگری از کتاب که مهمترین بخش کتاب است، به توضیح جهاد در راه خدا می‌پردازد و توضیح می‌دهد، که منظورش تنها جنگ دفاعی نیست، بلکه تمام معانی آن است.

"بدون تردید در دوره معاصر جنبش دینی در قالب عملی و پراگماتیستی با اخوان المسلمین شروع می‌شود، اخوان المسلمین در سال ١٩٢٨ توسط حسن‌البنا تاسیس شد، اصول اعتقادی اخوان شامل سه مرحله است"از نظر او وظیفه جهاد برقراری حکومت خدا بر زمین و محو حکومت بشری است، سیدقطب تمام حکومت‌های غیراسلامی را بشری می‌خواند، او میراث نظری محکم و منسجمی برای بنیادگرایان دینی به جا گذاشت، که مشروعیت بخش مبارزه با تمام مظاهر حکومت و فرهنگ غیراسلامی حتی در امروزاست. او شمشیر و کتاب را لازم و ملزوم یکدیگر برای تبلیغ اسلام می‌دانست.
می‌توان گفت، که اندیشه‌های سیدقطب اساس و مبنای نظری گروههای جهادی‌بی‌شماری شد، که در دوره‌های بعدی برای مبارزه با حکومتهای دیکتاتوری در خاورمیانه عربی شکل گرفتند، از تکفیر‌الهجره که توسط شکری‌مصطفی شکل گرفت و گروه اسلام گرای الجهاد که عبدالسلام فرج متفکر اصلی آن بود و در جزوه‌اش واجب مکتوم (الفریضه‌الغایبه) جهاد را یگانه نبرد مقدس لازم علیه ظالم معرفی کرد، تا گروههای بزرگتر معاصر همچون القاعده و داعش که امروزه بر بخشهای وسیعی از سوریه و عراق مسلط شده را می‌توان نام برد.

نتیجه:
خاورمیانه عربی امروز عرصه کشاکش و نبرد میان دو اندیشه است.
اول: ناسیونالیسم به عنوان اندیشه‌ای هژمون و غالب که برگرفته از مدرنیته و اندیشه‌های غیراسلامی می‌باشد و معمار تحولات سیاسی در کشورهای عربی که موجد نوعی از دولت اقتدارگرا و دیکتاتور مطابق الگوی غیراسلامی بوده، که درادامه نتوانست زمینه را برای گسترش عقلانیت و تحکیم گفتمانی سیاسی مبتنی بر قبول پلورالیزم فراهم کند و امروز زیر ضربات خردکننده بنیادگرایی اسلامی از یک سو و ناسیونالیسم کردی از سوی دیگر قرار گرفته ‌است.
دوم: بنیادگرایی اسلامی که قائل به هیچ گونه تفاوت فرهنگی، زبانی و ملی نیست، تلاش می‌کند برای شکل دادن به جامعه‌ای اسلامی تحت عنوان امت واحداسلامی، که هیچ گونه زمینه و بستری برای پلورالیزم، عقلانیت و دمکراسی در چشم‌انداز گفتمانیش قابل تصور نیست، این گفتمان نیز در مصر با کودتای ژنرال السیسی بر علیه محمد مرسی به حاشیه رفته و بنیادگرایی شیعی هم در عراق در تقابل با ناسیوانلیسم کردی با چالش روبه‌رو است.
آیا خاورمیانه داخل نبردی سرنوشت‌ساز و تاریخی شبیه جنگهای سی‌ساله اروپا در سال‌های ( ۱۶۱۸ و ۱۶۴۸ ) شده‌ است؟

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

منابع خبر

اخبار مرتبط