ناگفته‌هایی از شهادت چمران افغانستان

ناگفته‌هایی از شهادت چمران افغانستان
خبرگزاری دانشجو
خبرگزاری دانشجو - ۱۴ مرداد ۱۳۹۹



 به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، «محمدسرور رجایی» نویسنده و شاعر افغانستانی در یادداشتی به ماجرای شهادت دکتر سید علیشاه موسوی گردیزی پرداخت.

رجایی نوشت: جمعه شب دوازدهم ماه اسد بود، پیامی از دوستم از کابل برایم رسید، نوشته بود. «دکتر سید محمدعلیشاه موسوی امروز در انفجار تروریستی نمازجمعۀ شهر گردیز به شهادت رسید.» از آن پیام تنم لرزید. نا خودآگاه به یاد روزی افتادم که به محل کارم آمده بود، تا خداحافظی نماید.

آن روز وقتی هم‏دیگر را در آغوش گرفتیم، با لبخند همیشگی‏اش، آهسته گفت: «حاجی! دعا کن عاقبت بخیر شویم، شهید شویم» گفتم: «آقای دکتر! ما کار‌های زیادی داریم، باید تمامش کنیم و بعد...» سریع گفت: «برای من دعا کن». جمعه شب‏ در جایی بودم که نمی‏توانستم خبرگزاری‏ها را رصد کنم، اما خدا خدا می‏کردم که خبر دروغ باشد، یا تشابه اسمی باشد.

باز خودم را دلداری دادم و گفتم: «دکتر موسوی حواسش جمع است» یاد انفجار انتحاری چندماه پیش شهر گردیز افتادم که با نگرانی در پیامی به دکتر موسوی نوشته بودم. «سلام آقای دکتر! از حادثه تروریستی شهر گردیز خبر شدم.

"«دکتر سید محمدعلیشاه موسوی امروز در انفجار تروریستی نمازجمعۀ شهر گردیز به شهادت رسید.» از آن پیام تنم لرزید"خبر وحشتناکی بود که باعث به شهادت رسیدن هموطنان مظلوم ما و تالم عمیق خاطرم شده است. انشاالله که از جانب شما و خانواده محترم شما خیرت است. نگران و همیشه دعاگوی شما هستم.» چند روز بعد در پیامی برایم نوشت «علیکم‏السلام و رحمت‏الله! با عرض معذرت از تأخیر جواب. خیلی مصروف عواقب آن بودیم. از آمار وحشتناک آن حادثه تا کمک به متضررین و انجام جلسات با سران قومی و دولتی.

از برکت دعای شما خوبیم. دعاگوی شما هستیم، ممنون شما»

با آن هم نگرانی عجیبی به جانم افتاده بود. ساعت یک شب به خانه رسیدم. بدون تامل خبرگزاری‏های را بررسی کردم. وقتی خبر شهادت دکتر سید محمدعلی‏شاه موسوی را در یکی از خبرگزاری‏های داخلی افغانستان دیدم، که نوشته بود ۱۳۰ نفر در دو حملۀ انتحاری مسجد صاحب‏الزمان گردیز شهید و زخمی شده‏اند، دیگر تاب نیاوردم و زار زار گریستم و باعث وحشت خانواده‌‏ام شدم.

"نگران و همیشه دعاگوی شما هستم.» چند روز بعد در پیامی برایم نوشت «علیکم‏السلام و رحمت‏الله! با عرض معذرت از تأخیر جواب"دو سه روز جرئت این را نداشتم که به خانوادۀ شهید دکتر موسوی زنگ بزنم.

اولین بار به برادرزادۀ دکتر موسوی، خانم دکتر فروه موسوی پیام تسلیت فرستادم در جوابم نوشت. «عمویم امید دل ما بود و استوار دلمان. در ابتدا گفتند که زخمی شده است. خاطرم جمع بود همینکه بهتر شود به حال خانواده‏های شهدا و زخمی شده‏ها رسیدگی می‏کند. در حقیقت بی‏سامانِ بی‏سامان شدیم، خانواده‏مان و از همه مهمتر قوم‏مان، عنصر قوی در بین قوم مان بود.

سخت است برای قومی که در یک لحظه ده‏ها عزیز را از دست بدهد.»

به دکتر سیدمجتبی موسوی، فرزند شهید موسوی زنگ زدم، ایشان در شهر گردیز بود. از وضعیت شهر گردیز بدون پدر شهیدش پرسیدم. از صبح جمعه‌‏ای که چگونه به ظهر رسیده است.

دکتر مجتبی، از آن روز چنین گفت: «پدرم اول صبح، پیش از آن که به نماز جمعه برود، سه بار غسل می‏کند. انگار به آگاهی کاملی رسیده بوده که روز آخر عمرش است. مادرم برایم گفت: از ماه رمضان تا شب شهادتش هر شب از صدای ناله و شیون پدرم در هنگام نماز شب بیدار می‌شده و می‏‌شنیده که بار‌ها با گریه می‏‌گوید خدایا من را ببخش و شهادت را نصیبم کن.

در حادثۀ تروریستی هم وقتی تروریست‏‌های تکفیری وارد مسجد می‌‏شوند، به سوی مردم تیراندازی می‏‌کنند، گلوله به سینۀ پدرم می‌‏خورد و بعد از اثر موج انفجار به داخل محراب می‌‏افتد.

"دو سه روز جرئت این را نداشتم که به خانوادۀ شهید دکتر موسوی زنگ بزنم.اولین بار به برادرزادۀ دکتر موسوی، خانم دکتر فروه موسوی پیام تسلیت فرستادم در جوابم نوشت"در همان وضعیت پدرم نگران مجروحین انفجار بوده و حتی سِرُم دستش را باز می‏کند و می‏گوید به مجروح دیگری بزند.

سر انجام پس از دو ساعت لحظه‏‌های ناب عارفانه و درک شهادت به دیدار معبودش می‏شتابد. پدرم بعد از ۴۰ سال جهاد، جانبازی، اسارت، سختی‏های فراوان، بالاخره به آرزوی خود می‏رسد، آن‏هم چه رسیدنی با طعم شهادت»

سرانجام مردی که بیش از چهل ماه جان کارشناسان آمریکایی‏ها را به دلیل مقاومت مردانه‏اش در زندان گوانتانامو به لب رسانده بود و در سال‏های اخیر هم با مبارزۀ فرهنگی‏ جان فاشیست‏های روزگار خود را به لب رسانده بود. روز جمعه دوازدهم ماه اسد ۹۷ در یک عملیات تروریستی با ۳۳ تن از یاران نزدیکش به شهادت می‏رسد. در آن حادثه نزدیک به یکصد تن از نمازگزاران نیز زخمی می‏شوند. یادش گرامی باد.

منابع خبر

اخبار مرتبط