ناصر حجازی به روایت ناصر حجازی

ناصر حجازی به روایت ناصر حجازی
فرهیختگان
فرهیختگان - ۲ خرداد ۱۳۹۰

تعداد بازدیدها: ۵۵ فرهیختگان آنلاین: ناصر حجازی حدودا یک سال قبل در گفت‌وگو با خبرآنلاین تعریف کرد که چگونه وارد فوتبال شده و سر از کدام تیم‌ها درآورده. اصلا فوتبالیست نبودم. گاهی وقت ها به خاطر علاقه ای که به این ورزش داشتم، به طور تفریحی فوتبال بازی می کردم. در واقع رشته اصلی من بسکتبال بود و حتی برای تیم ملی بسکتبال هم انتخاب شدم. جریان کشیده شدن من به سمت فوتبال به این ترتیب بود که روزی با دوستانم رفته بودیم بازیهای آموزشگاه منطقه ۸ تهران را تماشا کنیم.

"تعداد بازدیدها: ۵۵ فرهیختگان آنلاین: ناصر حجازی حدودا یک سال قبل در گفت‌وگو با خبرآنلاین تعریف کرد که چگونه وارد فوتبال شده و سر از کدام تیم‌ها درآورده"تیم فوتبال دبیرستان ما هم بازی داشت. من در کنار دوستانم بازی را تماشا می کردیم. تیم مدرسه ما یک مربی داشت به نام آقای حسین دستگاه که خبرنگار کیهان ورزشی بود. وقتی دروازه بان ما مصدوم شد، آقای دستگاه مرا صدا زد و گفت: «ناصر، بیا درون دروازه بایست.» من هم گفتم که نمی توانم بازی کنم. وقتی هم تفریحی بازی می کردم، معمولا هافبک وسط بودم.

آقای دستگاه دست بردار نبود و بالاخره قبول کردم که گلر تیم فوتبال مدرسه شوم. در آن بازی چند تا توپ هوایی آمد که همه را گرفتم. خودم هم تعجب کرده بودم. دو ماه بعد از آن بازی یک تیم از کیهان ورزشی قرار بود به گرگان برود و با تیم گرگان بازی کند. آقا دستگاه گفت که من هم با آنها به این سفر بروم.

"جریان کشیده شدن من به سمت فوتبال به این ترتیب بود که روزی با دوستانم رفته بودیم بازیهای آموزشگاه منطقه ۸ تهران را تماشا کنیم"نمی خواستم قبول کنم. گفتم من فوتبال بلد نیستم و در آن بازی هم شانسی توپ گرفتم. اما آنها گفتند بیا و من هم قبول کردم. آن موقع در تیم کیهان ورزشی بازیکنان بزرگی مثل غلام وفاخواه، مهدی مناجاتی، مجید حلوایی حضور داشتند. بازی با تیم گرگان هم فیکس بازی کردم و خدا وکیلی با اینکه یک-صفر بازی را باختیم، اما خیلی خوب بازی کردم.

در آن سال فقط ۱۶ سال داشتم. همان سفر باعث شد که من کم کم با فوتبالیستها اخت شوم و علاقه ام به فوتبال بیشتر از قبل شد. خیلی زود برای تیم منتخب آموزشگاههای ایران انتخاب شدم. بعد آقایی به اسم هویدا که مربی تیم نادر بود پیشنهاد داد که عضور این باشگاه شوم. تیم دوم دارایی بود و با این تیم نایب قهرمان دسته دوم تهران شدیم.

"وقتی دروازه بان ما مصدوم شد، آقای دستگاه مرا صدا زد و گفت: «ناصر، بیا درون دروازه بایست.» من هم گفتم که نمی توانم بازی کنم"بازی فینال دسته دوم بین ما و آرارات بود که دقیقا همزمان بود با آمدن رایکوف از یوگسلاوی به ایران. در روز فینال او هم به ورزشگاه امجدیه آمده بود تا بازی ما را ببنید. من از این موضوع خبر نداشتم. بعد از اتمام آن بازی ها، رایکوف که سرمربی تیم ملی جوانان بود، اعلام کرد که متولدین ۱۳۲۸ به پایین می تواند در تمرینات تیم جوانان شرکت کند و تست بدهد. چون بازی من را دیده بود، شخصا پرسید متولد چند هستی، و من جواب دادم : ۱۳۲۸.

بعد برای تیم ملی جوانان انتخاب شدم و در همان اولین مسابقه مقابل تاج بازی کردم. در این تیم بازیکنانی مثل علی جباری و پرویز قلیچ خانی بازی می کردند. در این مسابقه خوب بازی کردم و دقیقا به یاد دارم که روز بعد از این مسابقه کیهان ورزشی تیتیری با این مضمون زده بود: «این جوان لاغراندام می تواند یک دروازه بان خوب باشد.» یک بار از شوروی یک تیم به نام زسکا به تهران آمده بود و با تیم ملی جوانان بازی کرد. در آن بازی من ستاره میدان شدم و به خود بهترین بازی دوران دورازه بانی همان بازی با تیم زسکا بود. بعد از این بازی یکی از روزنامه تیتر زده بود: «حجازی در مقابل توپخانه ارتش مسکو هرگز تسلیم نشد.» ۱۷ ساله بودم که به تیم ملی بزرگسلان دعوت شدم.

"دو ماه بعد از آن بازی یک تیم از کیهان ورزشی قرار بود به گرگان برود و با تیم گرگان بازی کند"البته به من خیلی انتقاد می شد. یک خبرنگاری به نام داریوش اسداللهی در کیهان ورزشی بود که مخالف حضور من در تیم ملی بود. او هر روز مطلب می نوشت و می گفت: «چرا این بچه را به تیم ملی دعوت کرده اید.» اما رایکوف که آن زمان سرمربی تیم ملی بود، خیلی  به من روحیه می داد. در واقع اگر حمایت های رایکوف نبود، شاید اصلا محو می شدم. اما با تیم ملی به تورنمنت ترکیه رفتم.

تورنمت سه جانبه بود و من جلوی ترکیه خوب نبودم. نیمه اول چهار تا گل خوردم و فکر می کردم نیمه دوم بازی نکنم. اما رایکوف اصرار کرد بازهم من درون دروازه بایستم. در نیمه دوم گلی دریافتم نکردم، اما وقتی به تهران آمدیم، پرسپولیس ها شعار می دادند: «حجازی، ترک ها چه کارت کردند، سوراخ سواراخت کردند.» چون در همان سفر ترکیه مرحوم علی دانایی فرد با من صحبت کرد و پیشنهاد داد برای تاج بازی کنم. وقتی با تاج قراداد بستم، ۱۸ سالم بود و از همان روز اول دروازه بان ثابت این تیم شدم.

"آن موقع در تیم کیهان ورزشی بازیکنان بزرگی مثل غلام وفاخواه، مهدی مناجاتی، مجید حلوایی حضور داشتند"با اینکه در تاج حسین قاضی شعار و مهدی کشاورز دروازه بان بودند. یک سال بعد، یعنی در سال ۱۳۴۹ بازیهای جام قهرمانی باشگاههای آسیا در تهران برگزار می شد و تاج هم نماینده ایران بود. من هم دروازه بان ثابت این تیم بودم و فقط برای مسابقه فینال پایم آسیب دید و زانوم ورم کرده بود. نمی توانستم بازی کنم. قبل از بازی فینال تیمسار خسروانی آمد رختکن و به من گفت: «امروز هر طوری شده باید بازی کنی.» گفتم نمی توانم.

که سرانجام تیمسار خسروانی با اصرار و التماس گفت: «دو تا آمپول بزن و بازی کن.» خلاصه من در ان بازی حضور داشتم و توانستیم نماینده رژیم صهیونیستی را شکست دهیم و قهرمان آسیا شدیم. در آن دوران به بازیکنی تبدیل شده بودم که اگر نبود، تیم ضربه می خورد و این برای من پیشرفت محسوب می شد. در ان دوران علاوه بر فوتبال درس هم می خواندم. یادم است با تاج به مسابقات میلز هندوستان رفته بودیم. من ۵ - ۶ صبح از خواب بیدار می شدم و درس می خواندم.

"بازی با تیم گرگان هم فیکس بازی کردم و خدا وکیلی با اینکه یک-صفر بازی را باختیم، اما خیلی خوب بازی کردم"۹ یا ۱۰ صبح که بازیکنان از خواب بیدار می شدند، تعجب می کردند و می گفتند تو که قبول نمی شوی. اما من با پشتکار توانستم در کنار فوتبال درس هم بخوانم و لیسانس زبان انگلیسی را بگیرم. با یکی از بچه های دانشکده ازدواج کردم. در آن زمان تنها ۲۲ سال داشتم. در فوتبال هم پیشرفت زیادی کرده بودم.

دیگر در تیم ملی بازیکن با تجربه ای به حساب می آمدم. خیلی ها بر این باور هستند که بهترین بازی ام در تیم ملی همان مسابقه معروف با کره شمالی است. کره شمالی که تازه از جام جهانی ۱۹۶۶ لندن برگشته بود، تیم شاداب و آماده ای داشت. از تیم های قدرتمند آسیایی به حساب می آمد که همه از آن می ترسیدند. قبل از این مسابقه فکر می کردیم، می خواهیم در یک زمین چمن مناسب بازی کنیم.

"همان سفر باعث شد که من کم کم با فوتبالیستها اخت شوم و علاقه ام به فوتبال بیشتر از قبل شد"اما وقتی وارد زمین شدیم با یک زمین صاف ولی خاکی مواجه شدیم. در هر صورت ما مجبور بودیم بازی کنیم و مشکلی اصلی ما در آن روز ترس بچه ها از این تیم بود. با این وجود، در این مسابقه دفاع و من نمایش قابل قبولی داشتیم و آنها نتوانستند در طول ۹۰ دقیقه به ما گل بزنند. بازی مساوی شد و یادم است برخی از تماشاگران کره ای به سمت من آمدند و عکس یادگاری گرفتند. در تهران روزنامه ها تیتر زده بودند: «حجازی؛ معجزه گر پیونگ یانگ» بعد از آن قهرمانی آسیا را به دست آوردیم.

در تیم ملی آن دوران بازیکنانی مثل همایون بهزادی، حسین کلانی، علی جباری، قلیچ خانی و... حضور داشتند. بعد از اینکه از بانکوک برگشتیم، فدراسیون ما را به جام جهانی کوچک در برزیل فرستاد. در انجا با تیمی مثل پرتغال بازی کردیم که اوزه بیو را در اختیار داشت. اما بدترین خاطره من در دوران بازی به مقدماتی جام جهانی ۱۹۷۴ برمی گردد که نتوانستیم به صعود کنیم.

"بازی فینال دسته دوم بین ما و آرارات بود که دقیقا همزمان بود با آمدن رایکوف از یوگسلاوی به ایران"البته در مقدماتی جام جهانی ۱۹۷۸ توانستیم استرالیا را شکست دهیم و علاوه بر صعود به جام جهانی از این تیم هم انتقام بگیریم. از حضور در جام جهانی خاطرات خوبی دارم. مثلا قبل از بازی با هلند پروین می گفت: «ما که گرمکن هایمان مشکی است و قبل از بازی به بازیکنان هلند می گوییم که پدر و مادرهایمان مرده است. و اگر ممکن است به ما کمتر گل بزنند.» و از این حرفها. به هر حال، ما نمی توانستیم با آنها مقابله کنیم.

البته من از جام جهانی این شانس را داشتم که چند تا بازی برای منچستر یونایتد انجام دهم، اما به دلیل برخی مشکلات نتوانستم با این تیم قرارداد ببندم. بع از جام جهانی انقلاب شد و بعد از ان من را در ۲۹ سالگی از تیم ملی کنار گذاشتند. بعد جنگ شد و چند سالی به آن شکل فوتبال نداشتیم. چند وقتی مربی محمدان بنگلادش شدم و حتی آنها گفتند که حاضر هستند برای من بازی خداحافظی بگذارند. اما قبول نکردم.

"بعد از اتمام آن بازی ها، رایکوف که سرمربی تیم ملی جوانان بود، اعلام کرد که متولدین ۱۳۲۸ به پایین می تواند در تمرینات تیم جوانان شرکت کند و تست بدهد"با این تیم در جام باشگاههای آسیا پرسپولیس را شکست دادیم. بعد برگشتم تهران. در اینجا مربیگری را از شهرداری کرمان شروع کردم. بعد از ان در بانک تجارت تهران مربیگری کردم. علی دایی را به این تیم آوردم و در واقع او را من کشف کردم.

بانک تجارت را قهرمان تهران کردم. در سپاهان مربیگری کردم و همین طور در ماشین سازی تبریز. بعد هم به استقلال آمدم. با این تیم در سال ۱۳۷۶ قهرمان لیگ آزادگان شدم. در این تیم آتیلا پسرم هم بود.

"در آن بازی من ستاره میدان شدم و به خود بهترین بازی دوران دورازه بانی همان بازی با تیم زسکا بود"با این تیم نایب قهرمان آسیا هم شدم و مدتی هم در ذوب آهن، نساجی مازنداران مربیگری کردم. آخرین بار نیز در تیم استقلال سرمربی بودم

منابع خبر

اخبار مرتبط