نشد، نه! مشکلی آسان نشد ز جوش و خروش: دگر بس است،منا! می نشین و می می نوش! نبُرد کوششِ ما هیچ، هیچ کار از پیش: اگر ستیزه نجویی، مگو که باز بکوش!

نشد، نه! مشکلی آسان نشد ز جوش و خروش: دگر بس است،منا! می نشین و می می نوش! نبُرد کوششِ ما هیچ، هیچ کار از پیش: اگر ستیزه نجویی، مگو که باز بکوش!
اخبار روز
اخبار روز - ۱۴ شهریور ۱۳۹۷


نشد، نه! مشکلی آسان نشد ز جوش و خروش:
دگر بس است،منا! می نشین و می می نوش!
نبُرد کوششِ ما هیچ، هیچ کار از پیش:
اگر ستیزه نجویی، مگو که باز بکوش!
مُدام جان دهم، از دور، با هر اعدامی:
به خاکِ مادری ی خود، که شد کُنامِ وحوش!
شکنجه بینم در خود ز خشمِ خاموش ام:
درونِ خود زند آتشفشانِ این دل جوش.
هر آنچه ای که من امروز می شنیبینم
همان هنوز نماید که می نمود به دوش!
چنین شنیدن و دیدن ملال ام آرَد، کاش
که گوش هام شود چشم وچشم های ام گوش!
هر آنچه بینم بادا سیاه، چون ظلمت!
هر آنچه می شنوم باد، چون سکوت، خموش!
چرایم این همه دلتنگ؟ وانه این پُرسش:
ببین، ببین که کجایم من و کجا فرنوش!
نگر به فاصله: صدسال راه در شنزار!
به وزنِ عمر نگر! کوهی ام شده ست به دوش!
رمق به پای ندارم برای گُلگشتی:
بگو به باغ برای که می شود گُلپوش؟!
نپایم ار تنِ خود، می زند مرا به زمین:
سمندِ توسنِ من، اینک، استری ست چموش!
وَ زندگانی ی من کندویی ست رو به فنا:
که نیش بیشترش می شود مُدام از نوش!
به رغمِ این همه، دوش اش، به خواب، می گفتم:
ـ:«مگو بیا، که می آیم! به هوش باش، به هوش!
نخواهم ات که بترسی ز مُرده ام؛ ورنه،
چه به ز مُردنِ من در بهشتِ آن آغوش؟!

چهارم فروردین ۱۳۹۷،
بیدرکجای لندن

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

منابع خبر

اخبار مرتبط