زیباکلام: آنقدر که هسته‌ای به ما صدمه زده جنگ تحمیلی نزده

برای یگانها قضیه کاملأ برعکس است٬ کوبانی از دید آنها زیستگاهی کنکرت و پاک و ثروتی ملی و میهنی میباشد٬ جغرافیائی زیست شده٬ و امری که نزد اینان جنبه ای جهانی به کوبانی میبخشد٬ جنگ این شهر است بخاطر آزادی. جنگ برای آزادی سبب شده است تا که کوبانی از خانه ای خاص و معین٬ خانه بمعنای انسانی و انتروپولوژی و سوسیولوژی آن مبدل به بخشی ازجغرافیای جهانی گردد
اخبار روز
عصر ایران - ۲۶ آذر ۱۳۹۳

ماهیت کوبانی چیست وبرای چه می جنگد؟ چه کسانی این مقاومت دلیرانه را به پیش میبرند؟ شناسنامه ی این مقاومت چه وکدام است؟ چگونه جوهراین تسلیم ناپذیری وایستادگی بی همتائی که این مقاومت کنندگان تا این لحظه ازخود نشان داده اند رادریابیم؟ رابطه ی مابین جنگاوران و پیکارگران از یکسوی و داعش را از سوی دیگر چگونه بفهمیم؟

ناسیونالیسم واتوپی

بندیکت اندرسون٬ Benedict Anderson یکی ازشناخته شده ترین نامها درزمینه ی تحقیق درباره ی ناسیونالیسم است٬ کتاب معروف وی به اسم ‌ً جماعت های خیالین ً یکی از مهمترین کتابهائی بشمار میرود که به ناسیونالیسم پرداخته است. ایشان طی دیداری در سال ۲۰۰۵ اظهار میدارد که اغلب کسانیکه درمورد ناسیونالیسم تحقیق میکنند٬ خود به مثابه ی فرد٬ از ناسیونالیسم بیزارند و آنرا پدیده ای زشت و نامناسب میدانند وهیچ جنبه ی مثبتی را در آن نمییابند.
اندرسون دراینجا از ارنست گیلنر و اریک هوبزباوم نام میبرد٬ درحالیکه میشود از خیلی های دیگر نیز اسم برد که قبل ازهمه آنها میتوان به الی کدوری اشاره کرد که ناسیونالیسم را به مانند یک بیماری و پدیده ای غیرعقلانی ارزیابی میکند. (۱) اندرسون ادعا میکند که ًمن بدینگونه نیستم ً واز بعضی جنبه های ناسیونالیسم نیز در تعجبم. اندرسون برای روشن نمودن این نکته٬ ناسیونالیسم را به دو پدیده گره میزند.

"(۱) اندرسون ادعا میکند که ًمن بدینگونه نیستم ً واز بعضی جنبه های ناسیونالیسم نیز در تعجبم"یکی از اینها شرمگین بودن و دومی پدیده ی اتوپی میباشد. من قصد ندارم به پدیده ی شرم کردن بپردازم و صحبت دررابطه با این جنبه از ناسیونالیسم را به فرصتی دیگر موکول مینمایم٬ اما پرداختن به آنچه به کوبانی مربوط میشود برایم دارای اهمیت است٬ هر چند که اندرسون در این مصاحبه در ارتباط با بُعد اتوپیائی ناسیونالیزمش دانش کافی در اختیار خواننده قرار نمیدهد٬ کسیکه اما با نوشته های ایشان آشنا باشد میتواند به این نتیجه برسد که این جنبه ازاتوپیا اشاره به نیروی تاریخی بزرگی میکند که میتواند در تغییر دنیا٬ برای درست کردن چارچوبی تازه در زندگی جمعی٬ برای ساختن رویای سیاسی جدیدی و برای تولید نمایشی نو از اتحاد همگانی در ذهن انسانها تأثیرگذار باشد.(۲)
سئوال من بدینگونه است: آیا این جنبه ی اتوپی در تجربه کوبانی چیست و کدام است؟ تاچه اندازه ای این نوع اتوپی میتواند ما را در درک‌ روح مقاومت کوبانی و جنگاورانش یاری رساند؟
کوبانی برای چه و بخاطر کدام اهداف میجنگد؟

میان زندگی محض و زندگی پرمعنا؟
قبل ازهر چیز میخواهم از این نکته شروع کنم که آن چیزیکه در کوبانی در جریان است نه یک ً شرایط طبیعی ً به روایت هوبزه ای آن ونه ً زندگی محض ً بدان معنا که آگامبن به مفهوم ً زندگی محض ً میبخشد میباشد. مسئله ی کوبانی٬ یک پروژه ی سیاسی اجتماعی و سمبولیک است که نه تنها ً زندگی محض ً و شرایط طبیعی ً را به شیوه ای رادیکال طی نموده٬ بلکه حتی آن جنبه ی اتوپیائی را که اندرسون در رابطه با ناسیونالیسم مطرح میکند٬ پشت سر نهاده است و میتوان گفت تجربه ی خود ِ شهر در مقایسه با محیط سیاسی و اجتماعی و فرهنگی که در دنیای خارج ِ شهر جریان دارد٬ خود یک آزمون اتوپیائیست. کوبانی خود‌ اتوپیاست٬ اتوپیائی سیاسی فرهنگی و اجتماعی که ریشه در افکار چپ گرایانه و ناسیونالیسم و برخی رویاهای انسانی دارد که از برابری انسانها سخن میگوید.
کوبانی شهری خارج از تاریخ نیست٬ خارج از زمان و تصاویر و گفتارها٬ یا پیش از تولد سیاست نیست٬ کوبانی نتیجه ی تلاش و کار پردوام و هوشیارانه ی جمعی بسیار است که فقط دارای اتوپی نیستند بلکه مشغول ساختن اتوپیای خوشبختی اند.
کوبانی برجسته شدن و ترجمه کردن اتوپیائی ناسیونالیستی به یک واقعیت چشمگیر میباشد.

رابطه ی بین نر و ماده٬ جایگاه ماده در زندگی عمومی٬ رابطه ی حکمرانان سیاسی از بالا با صفوف پائین٬ رابطه ی اقلیتهای جداگانه شهر با یکدیگر٬ همه و همه بمانند یک اتوپی نمایان میشوند و نه تنها به یک رویای بزرگ یکسانی آراسته میشوند بلکه دیگرهیچ چیزی تمامی اینها را به آن محیط سیاسی واجتماعی و دینی و فرهنگی که بیرون از کوبانی وجود دارد بر نمیگرداند.
از این منظر کوبانی برای ً زندگی محض ً نمیجنگد. کوبانی ها بخاطر غریزه ی زنده ماندن که در هر فردی وجود دارد نمیجنگند٬ نیروی محرکه ی آنها غریزه ی جان بدر بردن و رهائی از مرگ نیست. زیرا اگر هدف فقط رویاروئی با مرگ به منظور مقاومت و صرفأ دفاع از ً زندگی محض ً میبود٬ راههای دیگری به غیر از جنگ نیز وجود داشت٬ برای نمونه: عقب نشینی٬ فرار٬ مخفی شدن٬ تسلیم گردیدن٬ توبه و... اما چیزیکه ما شاهد آن هستیم هیچیک ازاین ها نیست. ما بیننده ی جنگی هستیم با سیستمی از دلایل و فاکتورهای خاص.

"کوبانی خود‌ اتوپیاست٬ اتوپیائی سیاسی فرهنگی و اجتماعی که ریشه در افکار چپ گرایانه و ناسیونالیسم و برخی رویاهای انسانی دارد که از برابری انسانها سخن میگوید"پروژه ای اجتماعی همراه با بسیاری معنا و برهان مستقل و دارای مشتی پیام و نوعی ویژه از رویائی سیاسی. کوبانی ها جنگی بدون گفتار را به پیش نبرده و این جنگِ ماقبل پیدایش گفتارها نیست.
جنگِ ماقبل شکل گیری زبان و تصاویر و ماقبل انتظارات سیاسی و اجتماعی نیست. دیگر چیزی در کوبانی به اسم ًزندگیِ محض ً باقی نمانده است. مرگ در اینجا لحظه ی واپسین ِ دفاع از زندگی نیست. این معادله ابتدا به ساکن میان مرگ و زندگی نیست٬ بلکه بین مرگ و پروژه ای اتوپیائیست.

اینجا مرگ بخشی است از پروژه ی ساختن و نگهداری یک اتوپی. پروژه ای که در آن دفاع از ً زندگیِ محض ً نمیتواند بیانگر هیچیک از پدیده های سیاسی و اجتماعی باشد. جنگ در کوبانی٬ ستیز ماقبل و مابعد پیدایش ایدئولوژیها نیست بلکه مبارزه ی پدیده ای قدرتمند و اتوپیائی بنام ناسیونالیسم است که شدیدأ با افکار آزادیخواهانه وبرابری طلبی گره داده شده است. جنگ یک اتوپی علیه تمامی موانع سرراهش بخاطر زمینی شدن و بواقعیت پیوستنش.
این پدیده ی اتوپیائی در ضمیر آگاه کوبانیها٬ فقط تنها خواب یک ملت دارای دولت و پرچم و مرز و رسمیت جهانی نیست بلکه خواب ساختن یک ملت خوشبخت نیز میباشد. ملتی که نیروی ساختنش٬ تکراری و دوباره و پر از بازگشت به دیروز و پریروز نباشد و از سرچشمه های تاریک تاریخ نیامده باشد٬ برعکس ملتی باشد که زبانش٬ کردارش و دیدگاههایش٬ امروز در همین لحظه و همینجا ساخته شوند و فردا آنها را توسعه و تکامل دهد.

"کوبانی ها بخاطر غریزه ی زنده ماندن که در هر فردی وجود دارد نمیجنگند٬ نیروی محرکه ی آنها غریزه ی جان بدر بردن و رهائی از مرگ نیست"ملتی که توانائی سیرکردن آرزوهای جمعی و فردی خویش را دارا باشد٬ بدون هیچ تبعیض طبقاتی و جنسیتی.

پدیده ی جنس و رابطه ی بین نر و ماده در این آزمون بی همتاست. همانطور که قبلأ نیز اشاره کردم کوبانی از دیدگاه کوبانیها به مثابه ی شهر و مانند جغرافیا بخشی از یک شرایط اتوپیائی میباشد‌٬ اساسأ خود پهنائی اتوپیائی است که نژادهای یکسان نر و ماده٬ رهبر و مردم ساده٬ وابستگی به شهر و دخالت اقلیتها را شامل میشود. بنظر من تمامی اینها مانند یک مجموعه عامل محرکه اهالی کوبانی میباشد. از خیلی جهات کوبانی نوعی تازه از تولد شهرهای قدیمی یونان باستان است که به آن پولِس٬ polic گفته میشد. شهر بمانند دولت و دولت نیز بمانند دولت شهروندان٬ دولت همگان.
از دیدگاه اهالی کوبانـی٬ کوبانی کمتر شبیه به یک شهرکردنشین خاورمیانه ای است و بیشتربه یکی از شهرهای یونان باستان میماند که اتوپیاها انرا برای آینده ساخته اند.

همانطور که گفتم برابری جنسی در بنای اتوپیای شهر و ملت نقش بسیار بزرگی ایفا میکند. زن در این اتوپیِ برجسته شده٬ در این خواب ِ بواقعیت گرائیده٬ فردی نیست که از وی محافظت شود٬ سمبُل میهن نیست که نگهداری از وی بر دوش مردها باشد. موجودی باردار نیست که برای ملتش ً قهرمان بزاید ً. زن در کوبانی یکی از سازندگان و سازمان دهندگان مهم شهر و یکی از قهرمانان حفاظت از آن است. کوبانی هم به مانند پروژه و خوابی اتوپیائی وهم به مانند واقعیتی اتوپیائی در محاصره ی انواع شیوه های دیستوپیا قراردارد٬ Dystopia (دیستوپیا به معنای کامل دشمنی با اتوپیا٬ سرزمینی آشفته که انسان نخواهد درآن زندگی کند.

"زیرا اگر هدف فقط رویاروئی با مرگ به منظور مقاومت و صرفأ دفاع از ً زندگی محض ً میبود٬ راههای دیگری به غیر از جنگ نیز وجود داشت٬ برای نمونه: عقب نشینی٬ فرار٬ مخفی شدن٬ تسلیم گردیدن٬ توبه و.."بهترین نمونه ی دیستوپیا دنیائی است که جورج اورویل دررمان ً سال ۱۹۸۴ ً به تصویر میکشد). درکوبانی زن در تمام قالب های زندگی و مرگ آماده است٬ مانند مرد بخشی است از یک زندگی پر معنا ً و سرشار از سخن و نشانه و رابطه و حقوق و رویا٬ یک زندگی پر از گفتار٬ از گفتار حقوق گرفته تا گفتار آزادی و پایان بخشیدن به هر نوع خشونت و نابرابری. کوبانی جغرافیای بازگشت به زندگی محض نیست٬ بلکه یک اتوپی مسلح است و اسلحه هایش نیز فقط نظامی و برای دفاع نیست بلکه بسیاری خواب بزرگ برابری و آزادیست. اتوپیای درون ناسیونالیسم است از نوع پاک و انسانی آن.

مهـدیون (مهـدی گرائی) بدون مهـدی

برای توضیح بیشتر آن پدیده ی اتوپیائی مهمی که اندرسون در ناسیونالیزم از ان بحث میکند٬ اشاره ای خواهم داشت به دیدگاه فیلسوف فرانسوی ژاک دیریدا Jacques Derrida درباره ی تمایل مهدیانه ی بدون مهدی. مسئله ایکه دیریدا از آن نام میبرد ماسیانیست بدون ماسیانیزم است٬ essianicity without messianism.

در کنار این تز دیریدا میخواهم از برداشتی نیز جلوگیری کنم و آن اینست که: عاملی که نیروی محرکه جنگاوران کوبانیست شبیه مهدیئ بودنیست بدون مهدی. نوعیست از رهائی بزرگ بدون افقی حقیقی برای کسب رهائی. اساسأ انگاره ی مهـدی غایب یا مهـدی منتظر٬ ریشه ای دینی دارد واین باور در برخی از ادیان مختلف وجود دارد. اندیشه ی ظهور مهدی حامل خواب و انتظاریست که در آینده دنیارا بطورکلی تغییر خواهد داد و هیچ معضل و مشکل انسانی بر روی زمین باقی نخواهد گذاشت. نزد دیریدا تفکر ًمهـدیئ‌ بودن بدون مهـدی ً بمعنای بودن یک مهـدی٬ یک ناجی٬ یک نیروی سازنده و تغییرخواه مِنهای خود ِدین است.(۳) و این بمعنای یکنوع مهـدیئ بودن غیردینی است منتها این دیدگاه دیریدا نوسازی همان دیدگاه دینی همراه با روح فلسفی علمی نیست.
مسئله حتی ترجمه ی دیدگاهی دینی به دیدگاهی غیردینی نیز نمیباشد.

"پروژه ای اجتماعی همراه با بسیاری معنا و برهان مستقل و دارای مشتی پیام و نوعی ویژه از رویائی سیاسی"نزد دیریدا این مسئله بمعنای وجود رهبری استالینی یا مائوئی یا لنینی نیز نیست که نقش مهـدی را ایفا کند٬ بجای همه ی اینها دیریدا اندیشه ی مهدی را بشیوه ای ویژه از انتظار گره داده و این شیوه ی ویژه ازانتظار را به ًمنتظر بودن بدون داشتن افقی برای انتظار ً نام میبرد. و این یعنی پدید آمدن نوعی ً فضای تهی ً در میان خود ِانتظار٬ که باید کسی یا حادثه ای آنرا پر کند. ایده ی ً فضای تهی ً در انتظار برای دیریدا هیچ رابطه ای با اتوپیا ندارد٬ بلکه فقط به امید و آرزو مربوط میشود٬ آنهم نه بمانند یک مسئله ی خارجی بلکه مثل یک بخشی از تراوش درونی ِ‌ هوشیاری خود ِ انسان.
مـهدیئ بودن ازاین دیدگاه دیریدا نوعیست از امید٬ اما آن نوع از امید که همیشه حامل چند رگه ی واقعی و کنکرت در حال حاضر است میباشد. دیریدا شرایط ًمهـدیون بی مهـدی ً را شرایطی پسیکولوژی و آمادگی نوعی از هوشیاری ارزیابی میکند که در آن مقاومت و آمادگی در حضور مهـدی محسوس میباشد. مهدی موعودی که توانائی تغییر دارد و میتواند رویداد ها را بیافریند، اما درمیان نوعی از انتظار که هیچ افقی از انتظارات و مطالبات را در آن یافت نمیتوان کرد.
نکته ای که من اینجا میخواهم بدان بپردازم اینست که درخیال و فکر و انتظارات کوبانی به مثابه ی شهر٬ و کوبانیها همچون جنگاور، آن خلاء دیریدائی وجود دارد که میتوانند به شیوه ای مستمر آنرا بوسیله ی دستورالعمل ها پر کنند.

عمل مقاومت٬ خود هم عمل ساختن امید است و هم تلاش است برای پر کردن آن خلاء و ادامه ی ً انتظار بدون داشتن افقی برای انتظار ً. به عقیده ی من آن خلائی که دیریدا از آن نام برده و به تفکرِمهـدیگرائی ربط میدهد٬ هم اکنون بخشی است از فکر و خیال و انتظارات ِ خود ِ کوبانی همچون شهر و مقاومت کنندگانش. بیشک عمل ِ مقاومت برای پرکردن خلاء مربوطه نیست بلکه برای آن است که بتوانند ادامه دهند٬ شکست نخورند٬ نگریزند و تا خاتمه بجنگند.
کوتاه بگویم٬ بنظرمن یکنوع مهـدی در خیال و باور این جنگاوران وجود دارد که به اندازه ی رویدادها و موانع و حملـه ها واقعی و حقیقی میباشد و این بنظر من جزئی ازان جنبه ی اتوپیای ناسیونالیسمی است که هم اکنون به این جنگاوران میبخشد٬ پدیده ای که آدمی را واداربه جنبش٬ حرکت و فعالیت مینماید.

به انتظارماندن٬ بدون داشتن افقی برای انتظار

فکرنمیکنم که جنگاوران کوبانی توقع داشته باشند با شلیک گلوله هایشان افق های دنیای مورد نظرشان را پیش روی خود بوجود بیاورند٬ یعنی اینکه نیروی درونی که آنها را تشویق میکند٬ یک روشنبینی ساده نیست زیرا یک روشن بینی ساده تحمل اینهمه دود و آتش و مردن را ندارد. آنچه این جنگاوران را به مقاومت وامیدارد مخلوطیست آشفته و برآمده از درد٬ آرزو٬ پیگیری٬ ترس٬ تهدید٬ مژده٬ امید و انتظار مداوم. ایمانی است آنچنان قوی که در مقایسه٬ هیچش از ایمان داعش به شهادت٬ به بهشت و میهمانی نزد خدا کمتر نمیباشد.

"پروژه ای که در آن دفاع از ً زندگیِ محض ً نمیتواند بیانگر هیچیک از پدیده های سیاسی و اجتماعی باشد"منتها فرق بین آنها در این است که ایمان داعـش ایمانیست برنامه ریزی شده که دارای نقشه ای معین و آشکار است٬ اساس آن هویداست٬ شهادت٬ بهشت و حوری و خدا آنرا پر میکنند٬ ایمان جنگاوران کـوبانی اما ایمانیست باز و بدون برنامه ای کونکرت٬ آن ً خلائی ً است که هرگز قابل پر شدن نیست٬ نبود برنامه ایست که مرگ این جنگاوران بدان گره زده شده است٬ چیزیکه این جنگاوران را به جنبش وامیدارد٬ آرزوئیست بس بزرگ درباره ی دنیائی کاملأ جداگانه٬ چیزیست که دیریدا آنرا وابستگی بلادرنگ مینامد. یعنی وابستگی مستقیم و فوری به افقی که باید دنیائی دگرگونه بسازد. اما این نباید افق ِ انتظار و یا توهم سیاسی باشد٬ بنظر من نیروی محرکه ی یگانها٬ انتظار بدون داشتن افقی برای انتظار٬ به معنای عملی انقلابی است که از یک سری پرنسیپهای عمومی از قبیل آزادی٬ برابری وعدالت بوجود آمده و این نیز به نوبه ی خود به مثابه ی بخشی از یک آگاهیِ اتوپیائی در دسترس میباشد٬ در حالیکه نیروی محرکه ی داعش فرار از دنیاست روبه اتوپیای دینی ِ حاضر و‌ آماده ئیکه از فکر و خیالی دینی سرچشمه گرفته است وخارج از این فکر و خیال سرنوشتی جز مرگ ندارد. آن چیزیکه نزد جنگاوران کوبانی غایب است آن اطمینان دینی میباشد که داعش دارای آنست٬ منتها همین عدم اطمینان یکی از ملزومات دیگر ادامه ی پر کردن آن فضائی است که جنگ و کشتار و فجایع مرتبأ انرا تولید میکنند.

بـازهم نـاسـیونـالیـسم

مد برسمیت شناخته شدن از بالا٬ نزد کوبانیها به مدی ملی میهنی مبدل گشته است٬ اینان بدنبال برسمیت شناسی ملی و میهنی در جنب و جوشند و جنگشان نیز در درجه اول٬ رزمی میهنیست. انسان بودن اینان از طریق هویت دستجمعیشان بمانند عضو یک ملت تحت ستم و بی حقوق متجلی میشود.

درحالیکه انگیزه ی داعش درست برعکس این است٬ رویای سیاسی اجتماعی و فرهنگی داعش٬ ً امت اسلامی ٌ ترانس ناسیونالیستی جهانیِ تحت ستمی است که تعلق به جای مشخصی ندارد. کوبانیها بدون انگیزه ی سیاسی معینی در حال فعالیت نیستند. چیزیکه آنها را به جنبش و تکاپو وامیدارد٬ غریزه ای و خارج از زمان و مکان و بدون رویا و مژده ی
ایدئولوژیک نیست. کوبانیها موجوداتی بیکار نیستند که قبل از پیدایش سیاست آمده باشند. کوبانیها آن فضائی را که دیریدا به آن میپردازد بشیوه ای بسیار کنکرت و در جغرافیای بسیارمعینی پر میکنند.

"جنگ در کوبانی٬ ستیز ماقبل و مابعد پیدایش ایدئولوژیها نیست بلکه مبارزه ی پدیده ای قدرتمند و اتوپیائی بنام ناسیونالیسم است که شدیدأ با افکار آزادیخواهانه وبرابری طلبی گره داده شده است"کوبانیها از میان کل جوانب اتوپیائی ناسیونالیسم آمده و در آنجا جایگیر شده و آنجا میجنگند. این جنبه از اتوپی بر یکسری شرط و شروط پافشاری دارد که امکان دارد در واقع وجود نداشته باشند و در حال حاضر قابل دسترسی نباشند اما بخشی از یک دیدگاه رهائیبخش٬ redemptive میباشند. اینها مشغول جنگی هستند بنام پیش شرط های آینده ای ِ رهائی٬ بنام آن چیزیکه باید و میبایست ساخته شود٬ آنی که باید روی دهد٬ نه بنام بازگشت به عقب و پسگرد به شرایطی طبیعی یا به هیچ اتوپیائی که ازگذشته آمده باشد. این است عامل شکست ناپذیری و ادامه کاری آنها. بخشی از شهرشان امروز تسخیر شود٬ فردا شب آنرا دوباره پس خواهند گرفت.

کسیکه بخاطر ضرورتی آینده ائی‌ و جانیافتاده و بدون افق بجنگد٬ چیز کنکرتی برای از دست دادن ندارد. شاید زندگی خود را ببازد اما پس از خود پروژه ای اتوپیائی بجای میگذارد که پیش شرط عمل انقلابی را بزرگ مینماید. این وضعیت دقیقأ همان شرایطی است که مـارکـس میگوید که پرولتاریا در نبرد خویش برای بنیاد نهادن جامعه ی سوسیالیستی ِعدالتخواه٬ هیچ چیزدیگری بغیر از زنجیرهای بردگیش برای از دست دادن ندارد٬ اما میتواند جهانی را بدست بیاورد. اگرچه هیچ اشاره ی معینی به آینده نمیشود و افقها بدون افقند٬ اما یک مـهـدی حضوردارد که پیروزی حتمی را به ارمغان خواهد آورد.

پداگوگی اتـوپـی

جنگاوران کوبانی ازکجا آمده اند٬ چگونه ساخته شده و از چه ساخته شده اند؟
کسیکه ازنزدیک از شیوه ی کارکرد پ ک ک و پ ی د مطلع باشد قادر است تاحدی به این پرسشها جواب دهد. این جنگاوران محصول آن نوع از پرورش یا پداگوگی سیاسی هستد که میشود بدان گفت ً پداگوگی اتوپیائی ً.

"این پدیده ی اتوپیائی در ضمیر آگاه کوبانیها٬ فقط تنها خواب یک ملت دارای دولت و پرچم و مرز و رسمیت جهانی نیست بلکه خواب ساختن یک ملت خوشبخت نیز میباشد"پداگوگی اتوپیائی بمعنای نوعی از پرورش که امید و آرزوهسته ی درونی آنرا تشکیل میدهد. امید در این حالت اهرم اصلی کارکرد سیاست است٬ سیاستی وابسته به انتظارات بهتر و بیشتر٬ یا توقعات بد‌ ِ کمتر و کمتر. این پداگوگی دارای جنبه ی اخلاقی ِ نیرومند و مقدار زیادی رمانس انقلابی میباشد٬ اتوپیا در این پداگوگی ویژه٬ لحظه ای گذرا و محدود نیست٬ بلکه تمام پروسه ی شکل گیریش را از خود گرفته است٬ اگر چه من شخصأ علاقمند به استفاده از واژه ای چون سیستم نیستم٬ اما بخاطر درک بیشتر خواننده میتوانم بگویم که اتوپی در این پداگوگی سیستم است و نه مدت زمانی موقت٬ لحظه ای کوتاه و یا پروسه ای کوچک وگذرا.
همانگونه که پیشتر نیز گفتم چیزی که اینجا عمل میکند نوعیست از هشیاری و آرزوی آلوده به درد٬ زیرا بدست آوردن دنیائی که برایش مبارزه میشود کاریست بس دشوار و دوردست. وظیفه ی جنبه ی اتوپیائی این پداگوگی این است که نگذارد این پروژه همچون امری محال نمایان گردد. اتوپیا به اندازه ای که در ستیز با غیرممکن هاست٬ برنامه ای سیاسی و اجتماعی نیست.

این آرزوهای زخمی هستند که باعث شده اند که بخشی از نبردِ این جنگاوران برضد غیرممکن ها باشد. بدون شک تفکر شکست و قربانی دادن نیز بخشی از این جنگ میباشد و ما هر روزه شاهد این فدا شدنها هستیم٬ دختران و پسران جوانی را می بینیم که کشته میشوند و یا بخاطر اینکه دستگیر نشوند خود را از بین میبرند٬ اما با تمام اینها اندیشه ی نبرد ِمحال بطرزی شدید به اندیشه ی پیروزی٬ قهرمانی و امید گره زده شده است. هرچند بخش اول ِ این معادله تلخ و تاریک باشد٬ انسان مصدوم٬ متلاشی شده و کشته بر جای بگذارد٬ باعث قربانی شدن آدمی در درگاه تاریخ شود و چیزهای بسیاری را باخته باشد٬ این پداگوگی اتوپیائی٬ همه ی این نقاط ضعف را مثبت ارزیابی کرده و خود ِضعف را به پیش شرطی برای بزرگ و نیرومند شدن درزمینه ی پایان دادن به ضعیف بودن و شروعی برای پایان بخشیدن به رل قربانی تبدیل میکند. جنگ با محال٬ جنگیست برای تغییر مفاهیم تاریخی و برجسته شدن رنگ و روی تاریخ به شکل واقعی.

پداگوگی اتوپی و خشونت

میدانیم که در سیاست ِ مقاومت و مبارزه و قیام٬ خشونت نقش مهمی ایفا میکند٬ اما خشونت فقط یک وظیفه ی ابزاری نیست٬ یک وسیله برای به چنگ انداختن این و یا آن هدف سیاسی نیست بلکه بخشی است از یک عمل ِ خودسازی نو٬ یک خود پردازی آزاد٬ که منجر به پیدایش انسانی جدید و رها از تمام گره های درونی که عامل شیوه های متفاوت شکل گیری تصرف‌‌ و ستم و تحقیر و توهین در وی است میشود. خشونت نزد این نسل از جنگاوران کرد٬ بویژه نزد جوانان رفتاری فانونیانه دارد.

"ملتی که توانائی سیرکردن آرزوهای جمعی و فردی خویش را دارا باشد٬ بدون هیچ تبعیض طبقاتی و جنسیتی.پدیده ی جنس و رابطه ی بین نر و ماده در این آزمون بی همتاست"همان رفتاریکه فرانز فانون در کتاب ًدوزخیان روی زمین ً به تندی برضد کولونیالیزم بکار میگیرد٬ خشونت به مثابه ی ابزاری برای ساختن انسانی آزاد٬ انسانرا از خود کم پنداشتن رهانیدن و احساس آقائی کردن بر تاریخ خود را در او بوجود آوردن. آن پداگوگی اتوپیائی که من از آن نام میبرم٬ این نوع نگرش را نسبت به خشونت تقویت میکند و این نقش ویژه ی خشونت را ارج نهاده و محافظت میکند. (۴)
یکی از دیگر نکات این پداگوگی٬ توسعه ی اتوریته ی فاوستیانه ی انسان بر جهان است. جهان بمانند پروژه ایکه انسان بتواند آنرا بشیوه ای که خود میخواهد دوباره پی ریزی کند. آنگونه ایکه ایمان و باورانقلابی خواهان آنست و آنگونه ایکه آرزوئی زخمی آنرا میطلبد.

آنچیزیکه این شرایط را به لحاظ تئوری توجیه میکند٬ چیزی نیست که این جوانهای کرد از خود ابداع نموده باشند٬ بلکه میراثی ژاکوبی (ژاکوبیان انقلاب فرانسه) و لنینـی و چه گوارائی را با خود دارد که در تاریخِ معاصر شاهد آن بوده ایم.
تسلط بر دنیا و پی ریزی آن از طریق انقلابیگری و لوژیک این پداگوگی اتوپیائی که در موردش سخن میگویم. این پداگوگی بخشی از تاریخ طولانی یک پداگوگی انقلابی است. جنگاوران کوبانی برجسته کننده ی این پداگوگی انقلابی ِانقلابند٬ اما در قرن بیست و یکم و در دنیائیکه انقلاب به معنای ژاکوبی٬ لنینی در آن باقی نمانده و یا بطور کلی ضعیف شده است. اعتقادیکه در آغاز شکل گیری دنیای مدرن نسبت به خِرَد و نیروی دانش در جهت بنیاد نهادن دنیائی سالم وعاری از عیب و پرفکت وجود داشت٬ در این پداگوگی اتوپیائی تبدیل به ایمان به انقلاب٬ انقلابیگری و یاغیگری برضد ً سیستم ً میشود. از آگوست کانت و هربرت سپنسر در قرن نوزدهم با جهش بسوی نامهائی چون لنین٬ مائوتسه تونگ٬ فرانز فانون و چه گوارا و هوشی مین گرفته تا به ژیژک و آلن بادیو میرسد٬ یک خط فکری وجود دارد که از اعتقاد به دانش برای تغییر دنیا به ایمان به عمل انقلابی و حملات تند و تیز به سیستم گذار کرده است.

"از خیلی جهات کوبانی نوعی تازه از تولد شهرهای قدیمی یونان باستان است که به آن پولِس٬ polic گفته میشد"پداگوگی اتوپی کوبانیها سهم بزرگی ازاین میراث را از آن خود نموده است. گرچه من زیاد با این مدل از تغییر که از طریق خشونت ایجاد شود نیستم٬ گرچه من بر این باورم که خشونت نمیتواند دنیا را بسازد اما میتواند ویران کند٬ منتهی در کوبانی هیچ لوژیکی بغیر از منطق خشونتِ بیشترعمل نمیکند٬ زیرا از دیدگاه داعش زبان٬ ابزاری ارتباطی نیست٬ چرا که داعش خود ِ خشونت است بمعنای ابتدائی و بنیادی آن. کوبانی در وضعیتی بسر میبرد که با ارزشهای انسانی نمیتوان از آن محافظت کرد٬ مگر با اسلحه و مهمات وجان‌ فدائی٬ مگر با خشونت در همه ی اشکالش.

کـوبـانـی بمثابه ی خـانه

نزد داعش کوبانی به خودی خود ارزشی ندارد٬ شهر همچون شهر زیاد مهم نیست٬ برای داعش کوبانی مانند نقطه ای از جغرافیای جهانیِ دینی٬ مهم و دارای اهمیت است. مانند فقط جغرافیا اهمیت چندانی ندارد مگر همچون بخشی یا سانتی از آنتولوژی مذهبی.
اما برای یگانها قضیه کاملأ برعکس است٬ کوبانی از دید آنها زیستگاهی کنکرت و پاک و ثروتی ملی و میهنی میباشد٬ جغرافیائی زیست شده٬ و امری که نزد اینان جنبه ای جهانی به کوبانی میبخشد٬ جنگ این شهراست بخاطر آزادی.

جنگ برای آزادی سبب شده است تا که کوبانی از خانه ای خاص و معین٬ خانه بمعنای انسانی و انتروپولوژی و سوسیولوژی آن مبدل به بخشی ازجغرافیای جهانی٬ و از جنگ یکعده جوان کرد مبدل به جنگی همگانی گردد. برای جنگاوران ِشهر٬ کوبانی نقطه ای از یک دنیای دینی بشمار نمیاید بلکه خانه ایست با ماهیت ملی و میهنی. داعش فقط ضد افکار ملی میهنی نیست٬ تنها ضد تفکر خانه به مثابه ی خانه نیست٬ داعش از دیدگاه کوبانیها دیستوپپیا به حساب میاید٬ آن چهره ی سیاه و تاریک دنیاست که از هرنظر در نقطه ی عکس اتوپیای کوبانی قرار دارد.
بدین معنا داعش تنها یک دشمن ملی و میهنی و یا حتی یک دشمن سیاسی نیست٬ بلکه یک دشمن اتوپائیست٬ دشمن است در رابطه ی مابین اتوپیا وضداتوپیا٬ و دراین راستا ضداتوپیا وظیفه ی خود میداند که تمام جنبه های اتوپیا را ویران سازد.

منابع:
۱-ئاوینه ۱۴/۱۰/۲۰۱۴ بروانه مریوان وریا قانع (۲۰۱۴).
درباره ناسیونالیسم و راسیسم.
۲- Benedict Anderson: " I like nationalism`s`utopian elements "
۳- Jacques Derrida, Specters of Marx: The state of the debt, the work of
  Mouring & the new International. Trans, Peggy Kamuf.
London: Routledge,
  .

"از دیدگاه اهالی کوبانـی٬ کوبانی کمتر شبیه به یک شهرکردنشین خاورمیانه ای است و بیشتربه یکی از شهرهای یونان باستان میماند که اتوپیاها انرا برای آینده ساخته اند"p, ۶۵ . 1994 

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

منابع خبر

اخبار مرتبط