ماجرای رواج فساد و فحشاء در مکه و مدینه پس از عاشورا

جام جم - ۱۷ مهر ۱۳۹۹



به گزارش جام جم آنلاین به نقل از خبرگزاری شبستان؛ در کتاب «انسان ۲۵۰ ساله» براساس بیانات مقام معظم رهبری پیرامون شرایط اجتماعی و سیاسی پس از حادثه کربلا آمده است:

عبدالله بن حنظله یکی از مردمان با شخصیت و موجه مدینه بود که پیشاپیش مردم علیه یزید قیام کردند و یزید را خلع و مردم را به سوی خود دعوت نمودند.

این حرکت موجب آن گردید که یزید از خود عکس العمل نشان دهد و در نتیجه یکی از سرداران پیر و فرتوت بنی امیه بنام «مسلم بن عقبه» را همراه با عده ای به مدینه فرستاد و از او در خواست کرد که مردم مدینه را خاموش کند. مسلم بن عقبه به مدینه آمد و چند روزی شهر را به منظور در هم شکستن مقاومت مردم محاصره کرد. سپس وارد شهر شد و آنقدر کشتار و ظلم کرد و فجایع به بار آورد که در تاریخ اسلام جزء نمونه های کم نظیر است.

او چنان در کشتار و ظلم زیاده روی کرد که پس از آن حادثه، او را «مسرف» نام گذاشتند و به او «مسرف بن عقبه» می گفتند. ماجراهای واقعه حره زیاد است و من نمی خواهم شرح تمام ماجراها را بدهم همین اندازه باید بگویم که آن حادثه بزرگترین وسیله ارعاب دوستان و پیروان اهل بیت(ع) شد، بخصوص در مدینه که عده ای گریختند، عده ای کشته شدند و گروهی از یاران خوب اهل بیت(ع) همچون عبدالله بن حنظله و دیگران به شهادت رسیدند و جایشان خالی ماند. این خبر به تمام اقطار عالم رسید و معلوم شد که دستگاه حکومت قاطعانه در مقابل این حرکات ایستاده و اجازه هیچگونه اقدامی نمی دهد.

حادثه بعدی که باز موجب سکوت و ضعف شیعیان شد، حادثه شهادت «مختار» در کوفه و تسلط عبدالملک بن مروان بر همه جهان اسلام بود. بعد از مرگ یزید، خلفائی که آمدند یکی معاویه بن یزید بود که بیش از سه ماه حکومت نکرد.

"مسلم بن عقبه به مدینه آمد و چند روزی شهر را به منظور در هم شکستن مقاومت مردم محاصره کرد"پس از او مروان بن حکم آمد که دو سال یا کمتر خلافت کرد و بعد از او عبدالملک به خلافت رسید که او یکی از مدبرترین خلفای بنی امیه است. درباره او گفته اند: «کان عبدالملک اشدهم شکیبه و اقساهم عزیمه»

عبدالملک توانست تمام عالم اسلام را در مشت خودش بیاورد و یک حکومت مسلطی توأم با ارعاب و اختناق شدید ایجاد کند.

تسلط عبدالملک بر حکومت متوقف بر این بود که رقبای او از بین بروند. مختار که مظهر تشیع بود قبل از روی کار آمدن عبدالملک به دست مصعب بن الزبیر نابود شد. ولی عبدالملک می خواست به دنباله های حرکت مختار و غیره و حرکتهای دیگر تشیع خط پایان بکشد و همین کار را کرد و در حقیقت شیعه در عراق بویژه کوفه که در آن زمان یکی از مراکز اصلی شیعه بود، دچار رکود و خاموشی شد. (پاسدار اسلام ، ش ۸)

اگرچه حرکت توابین در سال شصت و چهار و شصت و پنج – که شهادت توابین ظاهرا سال شصت و پنج است – یک هوای تازه ای را در فضای گرفته عراق به وجود آورد، اما شهادت همه آنها تا آخر، مجددا جو رعب و اختناق را در کوفه و عراق بیشتر کرد و بعد از آنی که دشمنان دستگاه اموی – یعنی مختار و مصعب بن زبیر- به جان هم افتادند و عبیدالله زبیر از مکه، مختار طرفدار اهل بیت را هم نتوانست تحمل کرد و مختار به دست مصعب کشته شد، باز این رعب و وحشت بیشتر و امیدها کمتر شد و بالاخره عبدالملک که سرکار آمد، بعد از مدت کوتاهی تمام دنیای اسلام با کمال قدرت زیر نگین بنی امیه قرار گرفت و عبدالملک بیست و یک سال قدرتمندانه حکومت کرد. ۲۸/۴/۱۳۶۵

در هر صورت این حوادث از حادثه عاشورا شروع شد و دنباله‌هائی داشت از قبیل واقعه حره و سرکوب کردن حرکت «توابین» در عراق و شهادت مختار و شهادت ابراهیم بن مالک اشتر نخعی و دیگر بزرگان شیعه که پس از شهادت این عده حرکات آزادیخواهانه، چه در مدینه و چه در کوفه – که دو مرکز اصلی تشیع بود- سرکوب شد و اختناق شدیدی نسبت به تشیع در عالم اسلام به وجود آمد و پیروان ائمه(ع) در نهایت غربت و تنهائی باقی ماندند.(پاسدار اسلام، ش۸)

یک عامل دیگر در کنار این رعب وجود داشت و آن انحطاط فکری مردم در سرتاسر دنیای اسلام بود که ناشی بود از بی اعتنایی به تعلیمات دین در دوران بیست ساله گذشته.

از بس که تعلیم دین و ایمان و تفسیر آیات و بیان حقایق از زبان پیامبر(ص) در دوران ۲۰سال بعد از سال۴۰هجری به این طرف مهجور شد، مردم از لحاظ اعتقادات و مایه های ایمانی به شدت پوچ و توخالی شده بودند. وقتی انسان، زندگی مردم آن دوران را زیر ذره بین می گذارد ، در تواریخ و روایات گوناگونی که هست، این واضح می شود. البته علماء و قراء و محدثین بودند که حالا درباره آنها هم عرض خواهم کرد، لکن عامه مردم دچار بی ایمانی و ضعف و اختلال اعتقادی شدید شده بودند.

کار به جایی رسیده بود که حتی بعضی از ایادی دستگاه خلافت، نبوت را زیر سؤال می بردند! در کتاب ها دارد که خالد بن عبدالله قسری - که یکی از دست نشاندگان بسیار پست و دنیّ بنی امیه بود - «کان یفضل خلافة علی النّبوه»، می گفت: «خلافت از نبوت بالاتر است».

استدلالی هم می آورد، می گفت: «ا خلیفتک فی اهلک احب الیک و آثر عندک ام رسولک »؟ شما یک نفر را جانشین خودتان - در خانواده- بگذارید، این بالاتر و نزدیکتر به شما است، یا آن کسی که برای یک پیامی به جایی می فرستید؟ پیداست آن کسی را که در خانه ی خودتان می گذارید و خلیفه شماست، نزدیکتر به شما است؛ پس خلیفه ی خدا - که خلیفه ی رسول الله هم نمی گفتند، خلیفة الله- بالاتر از رسول الله است.

این را خالد بن عبدالله قسری می گفت، دیگران هم می گفتند. بنده در اشعار شعرای دوران بنی امیه و بنی عباس که نگاه کردم، دیدم از زمان عبدالملک، تعبیر «خلیفة الله» در اشعار، این قدر تکرار شده است که آدم یادش می رود که خلیفه، خلیفه پیغمبر هم هست! تا زمان بنی عباس هم ادامه داشته است.

بنی امیة هبوا طال نومکم/ ان الخلیفة یعقوب ابن داوود

خلیفة الله بین الزق و العود/ ضاعت خلافتکم یاقوم فالتمسوا

حتی آن وقتی هم که می خواست خلیفه را هجو بکند، باز خلیفة الله می گفت! همه جا در اشعار شعرای معروف آن زمان - مثل جریر و فرزدق و کثّیر و دیگرانی که بودند، صدها شاعر معروف و بزرگ هستند - وقتی درباره خلیفه حرف می زنند، خلیفة الله است، خلیفة رسول الله نیست. این، یک نمونه است.

"پس از او مروان بن حکم آمد که دو سال یا کمتر خلافت کرد و بعد از او عبدالملک به خلافت رسید که او یکی از مدبرترین خلفای بنی امیه است"اعتقادات مردم حتّی این گونه نسبت به مبانی دینی سست شده بود! اخلاق مردم به شدت خراب شده بود.

نکته ای را بنده در مطالعه کتاب «الاغانی» ابوالفرج توجه کردم، و آن این است که در سال های حدود هفتاد و هشتاد و نود و صد، تقریباً تا پنجاه، شصت سال بعد از آن، بزرگترین خواننده ها و نوازنده ها و عیاش ها و عشرت طلب های دنیای اسلام، یا مال مدینه اند، یا مال مکه! هر وقت خلیفه در شام، دلش برای غنا تنگ می شد و یک خواننده و نوازنده ای می خواست می فرستاد تا از مدینه یا مکه، خواننده ها و نوازنده های معروف، مغنّی ها و خنیاگران را برای او ببرند. بدترین و هرزه ترین شعرا در مکه و مدینه بود! مهبط وحی پیغمبر(ص) و زادگاه اسلام، مرکز فحشا و فساد شده بود! خوب است ما این ها را درباره مدینه و مکه بدانیم- که متأسفانه در آثاری که ماها داریم، از یک چنین چیزهایی اثری نیست - و این واقعیتی است که بوده! بنده یک نمونه از رواج فساد و فحشا را عرض بکنم.

در مکه، شاعری بود به نام «عمربن ابی ربیعه»جزو شاعرهای عریان گوی بی پرده هرزه درا، و البته در اوج قدرت و هنر شعری، مُرد. حالا داستان های خود عمر بن ابی ربیعه، و این که این ها در مکه چه کار می کردند، یک فصل مشبعی از تاریخ غمبار آن روزگار است، که مکه و طواف و رمی جمرات و «فو الله ما ادری و ان کنت داریا/ بسبع رمین الجمر ام بثمان» که در «مغنی» خوانده ایم - مربوط به همین جاهاست؛ مال همین جاهاست. در حال رمی جمره می گوید:

«بدا لی منها معصم حین جمّرت/ و کف خضیب زینت ببنان»

این عمربن ابی ربیعه وقتی که مرد، راوی نقل می کند، در مدینه عزای عمومی شد و در کوچه های مدینه مردم می گریستند! هر جا می رفتم، مجموعه هایی از جوان ها و مرد و زن ایستاده بودند و بر مرگ عمر بن ابی ربیعه در مکه تأسف می خوردند؛ دیدم یک کنیزکی دارد دنبال کاری می رود - مثلاً - سطلی در دستش است، و می رود آب بیاورد، همین طور اشک می ریزد و بر مرگ عمر بن ابی ربیعه گریه و زاری می کند و تأسف می خورد! به یک جمعی جوان رسید، گفتند: چرا این قدر گریه می کنی؟ گفت: برای خاطر این که مَرد مُرد و از دست ما رفت! یکی گفت که غصه نخور، شاعر دیگری در مدینه هست، حارث بن خالد المخزومی، که مدتی هم از طرف همین علمای شام، حاکم مکه بوده است. از شاعرهایی که او هم مثل عمر بن ابی ربیعه، هرزه گو و پرده در و عریان سرا بود که ین شعر را گفته است؛ و بنا کرد یکی از شعرهای آن شاعر را خواند، کنیز یک قدری گوش کرد - که شعر و خصوصیات در «الاغانی» نقل شده است - بعد اشک هایش را پاک کرد ، گفت: «الحمدالله الذی لم یضیع حرمه» خدا را شکر که حرم خودش را خالی نگذاشت، بالاخره اگر یکی رفت، یکی به جایش آمد! این، وضع اخلاقی مردم مدینه است.

شما داستان های زیادی را از شب نشینی های مکه و مدینه می بینید! و نه فقط بین افراد پایین، بین همه جور مردم! آدم گدای گرسنه بدبختی مثل اشعب طماع معروف، که شاعر و دلقک بوده، و مردم معمولی کوچه و بازار و همین کنیزک و امثال این ها، تا آقازاده های معروف قریش و حتی بنی هاشم- که من اسم نمی آورم، چه زنانشان، چه مردانشان- جزو همین کسانی بودند که غرق در این فحشا بودند!

.

منابع خبر

اخبار مرتبط