اندیشهورزی و ضرورت طرح فضیلتهای مدرن
محمدعلی نویدی استاد دانشگاه در یادداشتی در روزنامه همدلی، نوشته است: آنچه اندیشیدن و کوشیدن در باب ماهیت و ذات فضیلتهای قدیم و مدرن را ضروری مینماید، فهم ارتباط و نسبت آنها با اندیشهورزی است. به عبارت دیگر، لازم عقلی و علمی است تا فضیلتها از مرتبه عرف و اخلاق و عادت صرف، به مرتبه عقل و اندیشه و خرد و علم برکشیده شوند. یعنی، ضرورت دارد، فضایل ریشه و بنیان در استدلال و برهان بدوانند تا ماندگاری و بالندگی واثربخشی افزونتر ایفا کنند، زیرا، رکن و ستون پایدار امور و مزیتهای بشری، عقل اوست. مزیت عقل و عقلورزی، بنیان تمام، مزیتها و فضیلتهاست. برکشیدن و بالا بردن ساحت فضیلتها، به معنی تقلیل و تحویل آنها به امر فروتر و پایینتر نیست، بلکه، ارتقای جایگاه و نقش و اثر آنهاست.
"به عبارت دیگر، لازم عقلی و علمی است تا فضیلتها از مرتبه عرف و اخلاق و عادت صرف، به مرتبه عقل و اندیشه و خرد و علم برکشیده شوند"ساحت استدلال و عقلانیت با ساحت خوب و بد و اخلاق و عرف یکسان نیست، شاید، مکمل هم باشند.
فضیلتهای اصلی قدیم: عفت و شجاعت و عدالت و حکمت بوده است. از زمان افلاطون بزرگ و ارسطوی دانا و تا حکمای اسلامی و ایرانی مثل، فارابی، ابن سینا، ابن مسکویه، خواجه نصیرالدین، و متأخرین، مثل، نراقیها و علامه طباطبایی و غیره، این فضیلتها اساسی، مورد توجه و تفطن بوده اند. این فضیلتها، در زندگی آدمی، همیشه فضیلتاند. چون با انسانیت انسان، نسبت دارند. انسان ظالم، انسان با فضیلت نخواهد بود، انسان جاهل نیز چنین است.
اما، پرسش این است که آیا هیچ فضیلت بنیادین دیگری در تطاول و تحول روزگار و دگرگونی زندگی آدمیان، پیدا نشده و ضرورت نداشته است؟ آیا انسان در زمینه فضیلتپژوهی، هیچ نوآوری و خلاقیت نداشته است؟
از منظر تفکراثربخش، این فضیلتهای قدیمی و بنیادی، نیاز به بازاندیشی و بازسازی دارند، زیرا، عملا و اثرا، خاصیت این فضیلتها در زندگی فردی و اجتماعی آدمیان، تبلور و تجلی پیدا نکرده است.
حاکمان عادل بیشتر نشدهاند، مردمان منصف افزون نشدهاند. گویی، قوه غضب بر جهان و امور حاکم است. فضیلت با حکمت«wisdom» ارتباط وثیق پیدا نکرده است. عقل شناسا و مهارگر از وظایف خود عقبنشینی کرده و سطحی اندیشی و ابزارمداری، روز به روز حاکم شده است. جمود و جهالت و دگماتیسم و استبداد چهره خشن خود را عریانتر در جهان نشان داده است.
به جای توجه به اثرها و شدنها، به بودنها و ماندنها، التفات شده است.
گویی، بشر سیال و سیردوست، به ملال و ستوه آمده است و دیگر از میراث معرفتی و مدیریتی خود پرسش نمیکند!
مثلا، پرسش نمیکند که این فضایل قدیم، چه اثری داشتهاند و دارند و خواهند داشت؟ چرا عقیم و نازا شدهاند؟ شاید، از ابهت و عظمت فلاسفه و حکمای باستان، لکنت زبان گرفته است؟ و شاید، فراموش کرده است، که نیندیشیدن و نپرسیدن و کنشگر نبودن، موجب استبداد معرفتی و دانشی و مدیریتی میشود.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران