روزنوشت های محمد نوری زاد (شانزدهم دیماه نود)

روزنوشت های محمد نوری زاد (شانزدهم دیماه نود)
خبرنامه ملی ایرانیان
خبرنامه ملی ایرانیان - ۱۶ دی ۱۳۹۰



۱ – امشب ساعت یازده شب، نامه ی هفدهم من به رهبری روی سایت می رود. دیشب به یکی از دوستانم گفتم این عنوان را درصفحه ی فیس بوک بیاور: ” نامۀ هفدهم محمد نوری زاد با عنوان – من در انتخابات شرکت می کنم – ساعت بیست و سه روزجمعه منتشر می شود“. چیزی از انتشار این خبرنگذشته بود که ناسزاها شروع شد. خائن، مزدور، نان به نرخ روزخور، منافق، والفاظ نازیبایی که بازگفت آنها را پسندیده نمی بینم. کاش همه ی آنانی که با مطالعه ی یک تیتر، بلافاصله محکمه تشکیل می دهند و درهمین محکمه ی ناگهانی، بدون حضور طرف مقابل به صدور حکم می پردازند و حکمشان را نیز درجا به اجرا می گذارند، به این می اندیشیدند که: دنیا برمدار “درک” میگردد.

"دیشب به یکی از دوستانم گفتم این عنوان را درصفحه ی فیس بوک بیاور: ” نامۀ هفدهم محمد نوری زاد با عنوان – من در انتخابات شرکت می کنم – ساعت بیست و سه روزجمعه منتشر می شود“"یکی درک کننده، ومابقی درک شونده. خارج از این درک، چیزی وجود ندارد که بشود براو حتی نام “هیچ” نهاد.

۲ – میانه ی همین هفته ی گذشته بود که به دیدن جناب خاتمی رفتم. یک دوماهی بود که وی را زیارت نکرده بودم. بعد از اقامه ی نماز، با هم به اتاق کاراو رفتیم. او ترجیحاً مرا دم درسالن انتظار برصندلی نشاند و خودش یک صندلی جلو کشاند و برآن نشست و با صدایی که به زور می شد شنید، حال و روز مرا پرسید.

وقتی تعجب مرا دید، به اتاق کارخود اشاره کرد که: آنجا پراز شنود است. او با صدایی که به نجوا می ماند و با هراسی که گویا از حرامیان سرگردنه برمی خاست، رو به من صحبت می کرد و من با نگاه به صورت او، به سراشیب انقلابی چشم می دواندم که اکنون سرانجامش به یک چنین فلاکتی انجامیده. این که مثلاً اتاق آقایان شریعتمداری کیهان وصادق محصولی و روح الله حسینیان وبادامچیان و توکلی و برادران لاریجانی، از امنیت سرشار باشد و اتاق کار این مرد که چشم جهانِ عقل و انصاف و اخلاق وادب به اوست، اینگونه نا امن باشد و چشم نامحرمان در اندرون او سربکار تباهکاری باشد.

۳ – درنامه ی دوم به رهبری، وی را به یک آزمون خیالی اما درست و منطقی فراخواندم. به وی نوشتم: بیایید ومثلاً همین آقای شریعتمداری کیهان را فرابخوانید و به وی یک ماه دو ماه یک سال فرصت بدهید و به او بفرمایید:

برو و دست یکی را بگیر و پیش من بیاور و بگو این یک نفر درحال گریز از انقلاب و اسلام بود و منِ شریعتمداری با رفتار و نوشته هایم او را به اسلام و مسلمین و اساساً به خودِ خدا مشتاق کرده ام. درهمان نامه به رهبری نوشتم: نه آقای شریعتمداری و نه هم طیفان او، اگرزیروبالای مملکت را هم جارو کنند، به یک چنین فردی دست پیدا نخواهند کرد.

"خائن، مزدور، نان به نرخ روزخور، منافق، والفاظ نازیبایی که بازگفت آنها را پسندیده نمی بینم"چرا؟ این چرایش مهم است. برای این که دررفتار و گفتاراینان خدایی وجود ندارد که آن خدا به ساحت قلب دیگری ورود کند و کارسازی کند. برعکس، این سه نفر(میرحسین موسوی و خاتمی و کروبی) یک چرخی در چهار اطراف ایران زدند و میلیونها انسان گریزکرده و از خدا و انقلاب برگشته را بدین سوی بازآوردند. کدام سو؟ به سوی جمهوری اسلامی ایران. مانده ام که چرا این واقعیت آشکار هیچ اعتنایی را برنیانگیخت!

۴ – امروز به کتاب “برچیدن امپراتوری – آخرین امید آمریکا” نوشته ی چالمرزجانسون، ترجمه ی آقای خسرو کلانتری نگاه کردم.

آنچه که از این کتاب و کتاب های مشابه برمی آید، به صورت ظاهر پیچیدن طومار آمریکا و افشای خوی و خصلت جهانخواری اوست. اما درباطن، این خود یکجور آسیب شناسی جامعه ی چند وجهی کشوری دراندازه ی آمریکاست. باور می کنم که این کتاب حتی می تواند به سفارش وزارت خارجه ی آمریکا تحقیق و تألیف ومنتشر شده باشد. یک جامعه ی پویا، پول می دهد و آسیب های خود را کشف و واشکافی می کند تا بعدها بتواند آنها را برطرف، یا خود را مهیای مواجهه با آنها کند. برعکس خود ما که دراین سالها دربرابر هر مفسده ای سینه سپرکردیم تا مبادا انتقاد از فلان بخشدار دور یا فلان روحانی و پاسدار دزد، به نظام آسیب برساند.

"خارج از این درک، چیزی وجود ندارد که بشود براو حتی نام “هیچ” نهاد.۲ – میانه ی همین هفته ی گذشته بود که به دیدن جناب خاتمی رفتم"ایکاش روزی فرا می رسید که رهبر و مسئولان ما می گفتند: ما خریدار انتقاد منتقدانیم. گرچه خود می دانم فرصت این حرفها سپری شده. ما بسیار پیشتر از اینها باید مشتری نقدهای منتقدان خود می بودیم. حیف که زمان گذشت و رفت. ما مانده ایم و منتقدانی که هرکدام انگ جاسوسی و نفاق و وادادگی و عمله ی دشمن و مواجب بگیر فلان سازمان امنیتی دشمن مکار را یدک می کشند.

.

منابع خبر

اخبار مرتبط