مهمیز امر تراژیک: ورود به تماشای «۱۱ جریحه روح»

مهمیز امر تراژیک: ورود به تماشای «۱۱ جریحه روح»
خبرگزاری مهر
خبرگزاری مهر - ۳۰ تیر ۱۳۹۹

به گزارش خبرنگار مهر، روزبه صدرآرا، نویسنده، مترجم و منتقد حوزه فرهنگ و مترجم کتاب‌هایی چون «ایدئولوژی و سازوبرگ‌های ایدئولوژیک دولت» اثر لویی آلتوسر و «تفکر در میانه دلوز و کانت: یک مواجهه غریب» نوشته ادوارد ویلت و مت لی، به مناسبت به صحنه رفتن نمایش «۱۱ جریحه روح» به نویسندگی و کارگردانی فرزاد امینی، یادداشتی را در اختیار مهر گذاشته است. این نمایش که اقتباسی است از همه داستان‌های «سه قطره خون» صادق هدایت است از تیرماه در تئاتر مستقل تهران به روی صحنه رفته است.

چه چیز ما را به پیش می‌راند؟ یک رانه، یک صائق: نفوس. نفسی که گرسنه چیزی است. نفسی که فرسوده یک سیکل معیوب تاریخی است. نفسی که در طلیعه مدرنیته فارسی (از مشروطه بدین سو) خود را باز می‌شناسد و به رسمیت می‌شناسد و می‌خواهد حق و حقوق خودش را، حدود و ثغور خودش را ملتفت شود.

"این نمایش که اقتباسی است از همه داستان‌های «سه قطره خون» صادق هدایت است از تیرماه در تئاتر مستقل تهران به روی صحنه رفته است.چه چیز ما را به پیش می‌راند؟ یک رانه، یک صائق: نفوس"این نفس دوپاره است و همین دوپارگی جریحه دارش کرده، از این یکسو نفسی بوده کور در میان بوران وضعیت بهیمه خویش و از سوی دیگر نفسی است که کورمال کورمال به جست‌وجوی «خود» برآمده و «مساله انگیز» شده برای خودش. این لحظه تکوین نفس مدرن است با تمامی جراحات و نگون بختی‌اش، با پای فرسوده و دهانی گرسنه.

نفس گرسنه چیزی است؛ اگر از این عبارت معنای هابزی مراد شود، نفس در وضع طبیعی همواره گرسنه است و درنده و بهیمی. اگر می‌بینیم نیچه در قصص الحیوانات خویش «چنین گفت زرتشت» چنین استادکارانه به زوایای کور و کر نفس بهیمه بشر می‌پردازد، پیشتر دریافته بوده که این دراماتورژی بنیادین در مقام یک هستی شناسی رادیکال می‌تواند نفس را به مساله انگیزی‌اش – چنانکه اشاره شد – هدایت کند. نیچه پرسش هابزی نفس بشری را برمی‌گیرد و به گونه‌ای ریشه‌ای آن را از پوسته بهیمی‌اش برمی‌کشد: اینک آن انسان!

نفس که فرسوده است. دلوز کار فیلسوف را خلق مفهوم و در معنای دراماتیک کلمه، خلق پرسونای مفهومی می‌داند.

فرسوده یک پرسونای مفهومی است که دلوز با ارجاع به متون بکت خلق کرده است. فرسوده خسته نیست؛ خسته کمی می‌آرامد تا استخوان‌هایش سبک شوند، فرسوده از پا نمی‌نشیند و به رفتنِ همیشه ادامه می‌دهد بی آنکه دمی بیاساید. او از جنس سیزیف کاموست. این نفس پیش گفته، تصور تنانی یا هیبت امر تراژیک است. و اینجاست که ما با مولف «۱۱ جریحه روح» رودررو می‌شویم؛ فرزاد امینی پیشتر در «ترس و لرز» این نیروی امر تراژیک را دراماتورژی کرده بود و خبر از اکسپرسیونی بدیل از نگره دراماتیک خود می‌داد.

"نفسی که در طلیعه مدرنیته فارسی (از مشروطه بدین سو) خود را باز می‌شناسد و به رسمیت می‌شناسد و می‌خواهد حق و حقوق خودش را، حدود و ثغور خودش را ملتفت شود"اکنون در «۱۱ جریحه روح» این نگره را با جدیت تام و تمام در سه ساعت بلاوقفه و با شور و حدتی چشمگیر و نفسگیر، پی گرفته است.

امینی در «۱۱ جریحه روح» دراماتورژی لحظه تکوین نفس مدرن را با ایجاز و شدت و خشونتی تمام عیار، بر دوش این ماشین عاصی غران، همو نیروی امر تراژیک انداخته است و این «هملت ماشین» درام اوست. دقیقتر، این «هملت ماشین» «به تاسی از هاینر مولر» در جهان دراماتیک مولف «۱۱ جریحه روح» بازیابی و نگهداشت نیروی نظری امر تراژیک است؛ از تراژدی به مثابه فرم اندیشگی یونانی و امر تراژیک در مقام مدرنیسم موجود در ایده‌ئالیسم آلمانی از یکسو، و پاساژهای هدایت – چوبک «و نیما – نصرت» از سوی دیگر است. این قلب یا بطن درام نظری اوست.

مآلاً امینی با نقب و ورود به قصه حضرت یوسف علیه السلام و تقدیم این نمایش بدان حضرت، وجهی غریب، سودایی و تئولوژیک به خوانش خود از ۱۱ قصه «سه قطره خون» به قلم صادق هدایت و به تعبیر خودش «۱۱ جریحه روح» بخشیده است؛ این نمونه رادیکالیسم نظرگیری است که امروزه در بازار مکاره فرهنگی خودمان «… که از آن سوی دیگر است» به صراحت یکه و یگانه است. گویی که امینی همواره در گوش ما می‌خواند به قول براهنی «اگر صادق باشیم، با زخم می‌میریم.»

منابع خبر

اخبار مرتبط